۱۳۹۰ دی ۵, دوشنبه

شفافیت در ایران و در جوامع توسعه یافته

یکی از تفاوتهای عمده ایران و کشورهای توسعه یافته در این است که آن جوامع بسیار شفافترند. مثلا در امریکا می دانید که نمایندگان کنگره چقدر درآمد دارند. (جالب این است که اکثریت قریب به اتفاق این نمایندگان از کسانی هستند که یک درصدی ها به حساب می آیند. همین امروز مطلبی را خواندم که در آن گفته شده بود که نمایندگان امریکا در طول بحران اقتصادی اخیر پولدارتر شده اند.) در مورد نمایندگان مجلس ایران چه؟ چرا مردم نمی دانند که تمام منابع درآمدی نمایندگان چیست و تا چه اندازه ای درآمد دارند؟ البته این شفافیت در غرب منحصر به نمایندگان نیست. شما می توانید درآمد هر کسی را که برای دولت (فدرال یا محلی) کار می کند در اینترنت پیدا کنید. در ایران نمی توانید. در امریکا می توانید تمام قراردادهای دولت را تعقیب کنید، می توانید ببینید که چه کسی به کاندیداهای مختلف کمک می کند و .... سوال این است که چرا در ایران مشخص نیست که چه کسانی از کاندیداتوری نمایندگان حمایت مالی می کنند و در مقابل چه می گیرند؟ قراردادهای دولتی با چه کسی منعقد می شود؟ و حقوق کارمندان چقدر است.

شفافیت در زمانی که اینترنت در دسترس همه است آسانتر است. به همین دلیل، کشورهای توسعه یافته شفافتر از همیشه اند. شفافیت مانعی در مقابل فساد ایجاد می کند و به همین دلیل توسعه را تسهیل می کند. معلوم است که دولتها از شفافیت هراس دارند. مخصوصا آنهایی که به حمایت دوستان فاسد خود نیازمندند.

۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه

تست زبان خارجی:)

دوست عزیز هم نامی در کتاب صورت این نوشته رو گذاشته. لذت می برید اگر حدس بزنید که چه می خوانید:
في ربيع العام الماضي كنا قد ذهبوا جميعا للحج
حين يعود، وفتاة جميلة النوع الذي كان معنا.
كان قلبي التسول لي :
"اذهب، وقل لها أحبك..... لها أيا كان يريد أن يكون، يكون! وماذا يريد أن يقول، ويقول"!
قلت لقلبي سرا، وأنا سمعت هذا في الرد :
"بوي! كيف أنت جاهل! جئت للحج أو للغمز؟"

ذکر شد من باب ادخال سرور:)

حدستون؟

۱۳۹۰ آذر ۲۹, سه‌شنبه

نوشته قدیمی درباره شوک به بازار ارز

بیش از سه سال پیش، مطلبی درباره شوک در بازار ارز نوشتم که اگر امروز می نوشتم کمی آن را تغییر می دادم. نوشته در حقیقت پیش بینی آنچه بود که امروز در بازار ارز ایران در حال اتفاق افتادن است. نوشته در دنیای اقتصاد و بعضی سایت های دیگر هم منعکس شد. توجه کنید که آن مطلب را زمانی نوشتم که به دلیل شوک اقتصادی در غرب، قیمت نفت کاهش یافته بود. الان قیمت نفت خیلی بالاست. (گر چه ایران مشکل تحریمی را تجربه می کند که هرگز به این بزرگی نبوده است.)

۱۳۹۰ آذر ۲۷, یکشنبه

مشکلات لجستیکی تهیه دلار در ایران؟

بازار ارز ایران بازار ملتهبی شده است و من شک دارم که همه این التهاب مربوط به نیروهای بازار و دولت به همان ترتیبی باشد که همیشه بوده. چرا؟ به این دلیل که درآمد ارزی ایران در سال جاری بیش از هر سال دیگری در تاریخ ایران است. بنابراین به نظر می رسد که دولت بایستی ارز کافی در اختیار داشته باشد که قیمت ارز را به قول خودشان کنترل کند. دارم شک می کنم که قسمتی از این التهاب مربوط به لجستیک تهیه دلار (عمدتا کاغذی) به وسیله دولت باشد. اینکه سیاست ارزی درست چه باید باشد یک مسئله است، اینکه دولت در شرایط فعلی و به دلایل تحریم قادر نیست تقاضا را به این دلیل که دسترسی کافی به دلار کاغذی ندارد موضوعی دیگر است.

همین جا لازم است که به این نکته توجه شود که حتی بدون مشکل لجستیکی هم، بازار ارز در نهایت ملتهب می شد. نمی توان قیمت ارز را در شرایطی که تورم دو رقمی است به مدت طولانی ثابت نگه داشت حتی اگر شانس افزایش قیمت نفت هم با شما همراه باشد. اما در شرایط کنونی، اگر دولت (یا بانک مرکزی که عامل دولت است) اراده می کرد که از تمام ذخایر ارزی اش استفاده کند تا قیمت را ثابت نگه دارد فکر میکنم که این کار ممکن بود. به همین دلیل است که فکر می کنم مشکل لجستیکی تهیه دلار در ایران باید مسئله ای جدی باشد. با تحریم بانک مرکزی، احتمالا این مشکل لجستیکی بیشتر هم خواهد شد. به همین دلیل، بازار با شنیدن احتمال تحریم بانک مرکزی به سمت خرید هجوم هم برده است و انتظار افزایش بیشتر قیمت را هم دارد.

اگر مشکل اصلی مشکل لجستیک باشد، بانک مرکزی بدترین سیاست ممکن ارزی را اتخاذ کرده است. قسمت جالب قضیه این است که اگر مشکل لجستیک اصلا موجود هم نباشد، بانک مرکزی (یا کسانی که سیاست های بانک مرکزی را دیکته میکنند) سیاست بسیار بدی اتخاذ کرده است.

البته خواننده محترم ما متوجه هست که من تنها بر اساس حدس و گمان مطلب فوق را نوشته ام و نه مشاهده عدد و رقمی و یا خبر. قضاوت در مورد این تحلیل با شما. من از تحلیل خود دفاع هم نخواهم کرد. :)

۱۳۹۰ آذر ۲۱, دوشنبه

امریکا فضا را خصوصی سازی می کند.

شاتل فضایی امریکا، گرچه روزی یکی از شاهکارهای تکنولوژی به شما می رفت، هم از نظر صنعت فضانوردی و هم از نظر اقتصادی چیزی کمتر از فاجعه نبود. امریکا باید سالها پیش برنامه شاتل فضایی را می کشت که این کار تا امسال به تاخیر افتاد. خوشبختانه فصل شاتل فضایی گذشته است. امریکا اکنون راهی برای فرستادن انسان به فضا ندارد. گر چه فضاپیماهای اطلس و دلتا هستند که بار به فضا پرتاب کنند امریکا وسیله ای برای انتقال حتی بار به ایستگاه فضایی ندارد. خوشبختانه عده ای از سرمایه گذاران (از جمله الون ماسک موسس پی پل که نوعی سیستم پرداخت پول است و همچنین شرکت تسلا که اولین شرکت سازنده ماشین های الکتریکی به معنای نوین و عملی آن است و برای خودش نابغه ای است) به سرمایه گذاری بر روی پروژه های فضایی رو آورده اند. پروژه هایی مانند اسپیس اکس که توسط همین الون ماسک تاسیس شده یا پروژه اسپیس شیپ (که خانم انوشه انصاری انگیزه ایجاد آن را با جایزه اسپیس اکس ایجاد کرد) که این اسپیس شیب به شرکت ویرجین اسپیس تغییر نام داد از جمله مهمترین پروژه های بخش خصوصی برای راه یابی به فضاست. غیر از اینها چند شرکت دیگر هم مشغول سرمایه گذاری اند. دولت اوباما هم می خواهد که تمام پروژه های فضایی را به غیر از آنهایی که به کشفیات دوردست تعلق دارد به بخش خصوصی واگذار کند، کاری که باید سالها پیش انجام می شد. با خصوصی سازی فضا، هزینه رفت و آمد انسان و بار به فضا کاهش خواهد یافت. همین کاهش هزینه باعث پیدایش زمینه هایی تکنولوژیکی فضایی خواهد شد که قبلا قابل تصور هم نبود. از میان این سرمایه گذاری های خصوصی، اسپیس اکس تقریبا به ثمر نشسته و آماده قراردادهای میلیارد دلاری با ناسا و دیگر مشتریان است. ویرجین اسپیس البته به مدار نمی رود ولی آن هم تقریبا تجاری شده است. بقیه کمی کار دارند تا به مرحله تجاری شدن و سوددهی برسند.


۱۳۹۰ آذر ۱۷, پنجشنبه

شاهکار جدید بانک مرکزی اروپا

دراگی، رئیس بانک مرکزی اروپا ای سی بی، تصمیم گرفته است که به بانکهای اروپایی و نه به دولتها با شرایط آسان و بدون گرفتن ضمانت بسیار تسهیلات بدهد. گرفتاری اینجاست که اروپا دچار آن چیزی است که به کمبود نقدینگی معروف است. این تصمیم هم برای جلوگیری از خشک شدن نقدینگی گرفته شده است. ایراد تصمیم کجاست؟ ایراد این است که درحالی که بانکها به تسهیلات ارزان فراهم شده توسط ای سی بی دسترسی خواهند داشت، دولتهایی مثل ایتالیا باید برای فراهم کردن پول قرض هایی بگیرند که نرخ بهره شان بسیار بالاتر است (حدود 7 درصد برای ایتالیا). کافیست که تبانی بین بانکهای محلی مثلا ایتالیا (از سر میهن پرستی یا از سر ترس و یا هر چیز دیگر) و دولت ایتالیا صورت گیرد تا بانک شروع به وام گرفتن ارزان از ای سی بی کند و آن را در اختیار دولت ایتالیایی قرار دهد که مشکل قرض گرفتن دارد. یا حتی ممکن است که خود دولت ایتالیا بانکی را تاسیس کند که بتواند از طریق این بانک به تسهیلات دسترسی پیدا کند. به این ترتیب، ای سی بی به جای آنکه به بانکها وام بدهد به دولتها میدهد و در صورتیکه دولتها توانایی بازپرداخت وام ها را در آینده نداشته باشند، این وام دادنها معنی جز پولی کردن بدهی این کشورها نخواهد داشت.

شاید بگویید (خوب که چی)؟ خوب یعنی اینکه پایان یورو بسیار محتمل تر از گذشته است مگر اینکه تغییرات بسیار رادیکالی در اروپا صورت گیرد که به قول آن ضرب المثل چشم ما به این تغییرات آب نمی خورد.

۱۳۹۰ آذر ۱۰, پنجشنبه

دو اشتباه: یکی از بانک مرکزی اروپا و دیگری از ایران

یکی از اشتباهات بانک مرکزی ایران این است که بازار طلا توجه نشان می دهد. توجه بیش از حد به طلا شاید از این ناشی می شود که به صورت تاریخی، طلا چیزی شبیه پول تلقی می شده است. اینکه بانک مرکزی ایران اعتبار خود را خرج کند و درباره کنترل قیمت طلا یا سکه حرف بزند و بعد نتواند به حرفش عمل کند نشان دهنده خامی بانک مرکزی است. واقعیتی که وجود دارد و کار زیادی درباره آن نمی توان کرد.

یکی از اشتباهات بانک مرکزی اروپا (حالا این اشتباه چه ربطی دارد به آن اشتباه را دیگر نپرسید:)) این است که بازی را طراحی کرده است که در وبسایت این بانک می توان آن را اینجا دید. برای سرگرمی آن را بازی کنید. اما من مانده ام که چرا بانک مرکزی اروپا چنین بازی ساده لوحانه ای را در سایت خود قرار داده است. با توجه به شرایطی که کشورهای ایتالیا و یونان و اسپانیا و به تبع آن یورو و کشورهای دیگر اروپا در آن قرار گرفته اند، تصور اینکه می توان نتایج یک سیاست پولی مثل تغییر نرخ بهره را می توان بدین سادگی پیش بینی کرد بسیار ساده لوحانه و حاکی از عدم اطلاع از شرایط است. خلاصه اینکه این بازی، بازی احمقانه ای است که فقط به درد تمرین در کلاس مقدماتی اقتصاد کلان در چند روز اول آن می خورد.

۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

آموزش عالی در امریکا، چین، و ایران. یک نکته.

در امریکا، دولت مداخله ای (حداقل مستقیمی) در تعیین تعداد دانش جویان هر رشته دانشگاهی ندارد. مکانیزم این است که دانشجویان، با نیم نگاهی به بازار کار، نیم نگاهی به توانایی و نیم نگاهی به علاقه شخصی، خود رشته تحصیلی خود را انتخاب می کنند. اگر رشته ای با تقاضای زیاد مواجه باشد، دانشکده مربوطه استاد بیشتر استخدام می کند، و آن رشته دانشگاهی گسترش می یابد. سیستم بدون نقص و تاخیر نیست، اما عملا این بازار است که مهمترین تعیین کننده تعداد فارغ التحصیلان هر رشته است. دانشجو مخارج خود را می پردازد، رشته خود را انتخاب می کند و ریسک پیدا کردن یا نکردن کار را خود می پذیرد.

در چین و ایران، دانشگاهها توسط دولت کنترل می شوند. دولت است که میزان دانشجویان هر رشته را انتخاب می کند. توجه چندانی هم معمولا به بازار کار ندارد. دانشجو هم برای رشته رقابت می کند، اما تعداد دانشجویان هر رشته در نهایت با مکانیسمی انتخاب می شود که دولت آن را کنترل می کند و نه دانشجو. (ممکن است که بگویید دولت به بازار کار نیم نگاهی دارد که ممکن است درست یا غلط باشد.) البته در چین این سیاست در حال عوض شدن است. دولت چین اعلام کرده است که تعداد دانشجویان در رشته هایی که در آن 60 درصد دانشجویان به مدت دو سال متوالی قادر به یافتن کار نباشند را کاهش می دهد. شاید ایران هم باید مکانیسم مشابهی را برای رشته های دانشگاهی دولتی اتخاذ کند.





۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

دوره حکومت اقتصاددانان بر اروپا؟

بعد از کناره گیری جرج پاپاندرئوس از نخست وزیری یونان، لوکاس پاپائوس که اقتصاددان درس خوانده ام ای تی است نخست وزیر شده است. سادگی است البته اگر تصور کنید که مشکلات یونان با انتخاب یک اقتصاددان حل می شود. مردابی که یونان در آن افتاده، عمیقتر از آن است که با تصمیمات حتی درست از آن خلاص شود.

در ایتالیا هم حرف از نخست وزیری ماریو مونتی به میان آمده که فارغ التحصیل ییل و شاگرد توبین است. مشکل این است که در ایتالیا هم، حتی با وجود کسی مثل او مشکلات حل نخواهند شد و بلکه تازه اول سراشیبی است.

با گسترش بحران به نقاط دیگر اروپا، شاید شاهد حکومت دیگر اقتصاددانان بر کشورهای دیگر هم باشیم. تصور من این است که اروپا به خوبی از این تازه واردها یاد نخواهد کرد.

۱۳۹۰ آبان ۱۶, دوشنبه

داستان یورو ترسناک تر می شود

من هر چه سعی می کنم که درباره یورو کمتر بنویسم نمی شود. داستان خسته کننده و در عین حال ترسناک تر شده است. حدس اینکه بحرانی که از یونان شروع شد به کشوری مثل ایتالیا سرایت می کرد سخت نبود. من در این باره چندین بار نوشته ام. (مثل اینجا) چرا ایتالیا اینقدر مهم است؟ به این دلیل که اگر ایتالیا اعلام ورشکستگی کند، اروپا که قطعا، احتمالا امریکا و بقیه جهان را هم به زیر می کشد. (مسئله این است که ابعاد فاجعه ای که با ورشکستگی ایتالیا در انتظار اقتصاد جهانی است روشن نیست. و همین مسئله فاجعه را ترسناکتر می کند. ) چگونه می فهمیم که ایتالیا به مشکل خورده است؟ اولا نرخ بازدهی اوراق دهساله ایتالیا در چند ماه گذشته دوبرابر شده است. همین چند ماه پیش، نرخ بازدهی اوراق ده ساله ایتالیا کمتر از چهار درصد بود و الان بیش از 6.8 درصد است که منطقه ایست که منطقه شروع بحران وهراس بازار است. ثانیا، حدود 300 میلیارد یورو از بدهی های ایتالیا در سال آینده سررسید می شوند. ایتالیا این پول را ندارد که بپردازد. برای پرداخت این پول ایتالیا مجبور است که از بازار قرض کند تا بدهی خود را بپردازد. ولی اگر ایتالیا برنامه ای برای کنترل بحران و بدهی های دراز مدت خود نداشته باشد، (که با این دولت بی کفایتی که در راس آن است احتمال این کار خیلی هم بالا نیست) در این صورت بازارها به ایتالیا به این آسانی وام نخواهند داد. من به شخصه بعید می دانم که ایتالیا بتواند اصلاحاتی را انجام دهد که برای پیشگیری از سقوط لازم است. حتی اگر اصلاحات لازم را هم انجام دهد، به شخصه اعتقاد دارم که دولت های ثروتمند اروپا و صندوق بین المللی پول باید به کمک ایتالیا بیایند تا بحران کنترل شود. به هر حال داستان ایتالیا ادامه خواهد داشت و سال آینده بیشتر درباره ایتالیا خواهیم شنید که البته خبرها خوب نخواهند بود.
بحران ایتالیا ضربه دیگری بر یورو خواهد بود که ممکن است ضربه بسیار مهلکی باشد. به همین دلیل فکر می کنم که اعتبار تمام کشورهایی که در حوزه یورو هستند آسیب جدی خواهد دید. (به نظر من هیچ کدام از کشورهای در حوزه یوره دیگر تریپل ای نیستند. مهم نیست که موسسات اعتباری اعتبارشان را پائین نیاورده باشند، به زودی این کار را خواهند کرد.)

نکته ای درباره اقتصاد برنج

مصاحبه ای از استادی از هاروارد به نام پیتر تیمرز می خوانم که متخصص امنیت غذایی است. دو مطلب جالب درباره اقتصاد برنج می گوید. یکی اینکه برنج با بسیاری از محصولات دیگر کشاورزی از این جهت متفاوت است که قابل ذخیره سازی است (گوجه و بادمجان مثلا چنین خاصیتی را ندارند). قابلیت ذخیره سازی به این جهت مهم است که پای سفته بازان را به بازار باز می کند. نکته دوم اینکه، در حالیکه یک سوم و حتی نیمی از محصولاتی مانند گندم و ذرت از مرز کشورها عبور می کند و در کشورهای دیگر به فروش می رسد، تنها 5 درصد برنج تولیدی دنیا از مرزها عبور می کند. (البته اگر ایران و کشورهای خاور میانه را از این بازار حذف کنید درصد کمتری از مرزها عبور خواهد کرد. ایران یکی از بزرگترین وارد کنند گان برنج در دنیاست.)

۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

پایان یورو آغاز شده است

تا به حال مشکل یورو این بود که سرنوشت خود را به سرنوشت یونان گره زده بود. همه دردسر های اخیر هم از این ناشی می شد که یونان، کشور کوچکی که به اندازه چند کمپانی بزرگ آلمانی هم نیست حسابسازی کرده بود. حالا، با این طرح جدید اروپا، (که البته جزئیاتش قرار است در آینده نوشته شود) (و با وجود اینکه حالمان از داستان تکراری یورو در حال به هم خوردن است،) اروپا سرنوشتش را به سرنوشت ایتالیا گره زده است. ایتالیای تحت حاکمیت برلوسکونی بی قید هم انگیزه زیادی برای به نظم درآوردن بودجه خود ندارد. وقتی تشت ایتالیا از بام بیفتد، صدایی چندین برابر صدای تشت یونان خواهد داشت. من احتمال بسیار می دهم که در چند سال آینده یورویی نخواهیم داشت. مسئله در اینجا نجات یورو نیست، به نظر من مسئله این است که بر سر اروپا چه خواهد آمد.


۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه

موقعیت دشوار اروپا

امروز تحلیلی درباره اروپا شنیدم که خیلی جالب بود. قبل از ذکر تحلیل به این نکته اشاره کنم که اروپا، در کوتاه مدت، دو انتخاب در پیش رو دارد. اروپا، یا باید به نجات کشورهای مشکل دار برود، و یا به جای نجات کشوری مثل یونان، بانکهای در معرض را نجات دهد. قابل پیش بینی است که کشورهای مختلف، ایده هایشان متفاوت باشد مثلا بلژیک و بریتانیا نظرات متفاوتی دارند.

اما تحلیل جالب این بود که بلژیک به طرفداری از صندوقی (EFSF) برخواسته است که قرار است کشورها را نجات دهد به همین دلیل رتبه بندی اعتباری خود کشور بلژیک در معرض کاهش قرار گرفته است و بریتانیا طرفدار این است که مسائل به خودی خود حل شود که همین رتبه بندی اعتباری بانکهایش را در معرض خطر قرار داده است.

می بینید که راه حل آسانی در پیش روی اروپا نیست.

در دراز مدت تصمیم باید این باشد که چه کشوری در یورو بماند و چه کشوری برود. مشکل این است که راه حل ساده و بدون دردی برای خروج از یورو موجود نیست. مگر اینکه شما ایده ای در این زمینه داشته باشید:)

۱۳۹۰ آبان ۱, یکشنبه

سندرم دانشجو

فرض کنید که می خواهید کاری (یا وظیفه ای یا تکلیفی) را انجام دهید که ضرب الاجلی دارد. معمولا اینگونه است که بیشتر مردم، تا زمانی که به ضرب الاجل نزدیک نشده است به طور جدی کار خود را شروع نمی کنند. به این پدیده سندرم دانشجو (یا دانش آموز) یا Student Syndrome گفته می شود. سندرم دانشجو نوعی پروکراستینیشن (یا کار امروز به فردا انداختن) است. یکی از دلایل سندرم دانشجو مشکلی است که توهم برنامه ریزی خوانده می شود. توهم برنامه ریزی به این معنی است که معمولا افراد درباره سرعت خود دچار توهمند و برای انجام کاری در زمان مشخص خیلی خوشبین می شوند. به قول استاد آلمانی ما، همیشه بیش از زمانی را که فکر می کنید طول می کشد:)


۱۳۹۰ مهر ۲۶, سه‌شنبه

معنی واقعی یک اسرائیلی در برابر صدها فلسطینی

خبر مبادله یک سرباز اسرائیلی در برابر صدها (یا هزارتا) فلسطینی در صدر اخبار دنیاست. تحلیل های متعددی هم برای این خبر در فضای مجازستان مشاهده می شه. ولی یک مفهوم همه جا تکرار می شه و اون اینه که مثلا "اين مبادله ارزش جان يک اسرائيلی را در برابر جان صدها فلسطينی نشان می دهد". همین جمله رو به شکلهای گوناگون دیگه هم می بینید. که البته از نظر اقتصادی این دیدگاه کاملا غلطه.

از نظر اقتصادی، مبادله ارزش ایجاد می کنه. مثلا وقتی شما از خواروبار فروش سر کوچه یک کیلو گوجه به قیمت هزار تومن می خرین، ارزش اون یک کیلو گوجه برای شما بیش از هزار تومنی هست که ازش گذشت کردید تا گوجه داشته باشید (و گر نه هزار تومن رو نمی دادید یک کیلو گوجه بگیرید)، و ارزش هزار تومن برای خواروبار فروش بیش از ارزش این یک کیلو گوجه است و گر نه به شما اون گوجه رو هزار تومن نمی داد. اشتباه خواهد بود اگه بگیم یک کیلو گوجه هزار تومن می ارزه به این دلیل که قیمتش اونه. اگه ارزش یک کیلو گوجه هزار تومن بود هیچ گوجه کاری گوجه اش رو نمی فروخت و به جای پول گوجه رو برای خودش نگه می داشت. در اینجا یک ارزش نداریم، بلکه چهار ارزش داریم از دید دو طرف مبادله.

معنی مبادله اسرائیل فلسطین هم همینه: برای تصمیم گیر اسرائیلی، ارزش آزادی این یک سرباز بیش از ارزش نگه داشتن هزار فلسطینی در زندان هست. برای تصمیم گیر فلسطینی (حماس) ارزش آزادی هزار فلسطینی بیش از ارزش نگه داشتن یک سرباز اسرائیلی هستش. البته در اینجا ارزش عبارت است از تمام منافعی که برای یک طرف ایجاد می شه. مثلا تصمیم گیر اسرائیلی به منافع اقتصادی، سیاسی، انتخاباتی، و احساسات شخصی ....فکر می کنه و طرف فلسطینی هم همین طور. معلومه که هیچ کس در کابینه اسرائیل نمی شینه بگه که "ارزش هر اسرائیلی از ارزش هزار فلسطینی بیشتر است پس هزار تا از اونها رو بدیم و سربازمون رو پس بگیریم." اگه اسرائیل می تونست فقط یه فلسطینی رو بده و سربازش رو پس بگیره این کار رو می کرد. جان فلسطینی ها هم براشون ارزش نداره نه یکی نه هزار تاش. در مورد طرف فلسطینی هم همین قضیه صادقه.

از دید هزینه هم می شه به قضیه نگاه کرد. هزینه اسیر و زندانی کردن فلسطینی ها برای اسرائیل خیلی زیاد نیست. هزینه اسیر کردن یک اسرائیلی برای فلسطینیها خیلی بالاتره، (مثلا شاید هزار برابر). شاید به این دلیل باشه که یک نفر برابر هزار نفر مبادله می شه.

پ.ن. اول گفتند هزار تا، حالا می گن چند صد تا. ما که نفهمیدیم چند تا ولی به هر حال خیلی:)



۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

آمار نرخ بیکاری

من (به همراه تقریبا همه مردم ایران که به آمار بیکاری اصلا توجه هم ندارند) همیشه به آمار بیکاری در ایران مشکوک بوده ایم. این مطلب دکتر فرجادی تائیدی است بر این شک همیشگی.

۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

وضعیت سیاسی امریکا و پیامدهای اقتصادی آن

جبهه گیری سیاسی در امریکا هیچوقت به این بدی که الان هست نبوده است. حزب جمهوری خواه می خواهد اوباما را به هر ترتیب که شده در انتخابات آینده شکست دهد و همین باعث شده که به حتی پیشنهادات اقتصادی گذشته خودشان که توسط اوباما روی میز گذاشته می شود جواب نه بدهد. حزب دمکرات هم فقط به فکر حفظ برنامه های دولتی رفاهی است که به هیچ وجه قابل دوام در درازمدت نیستند. توافق کردن هم در کار این دو حزب نیست. آلن گرینسپن امروز شرح جالبی از وضعیت سیاسی واشنگتن ارائه کرد. گرینسپن مدعی است که در تمام مدت بیش از چهل سالی که در واشنگتن بوده، سیاست در واشنگتن اینقدر دو قطبی نبوده است. در گذشته اکثریت نمایندگان و سناتورها در وسط، با کمی متمایل به چپ و راست بودند و عده کمی راست افراطی یا چپ افراطی در واشنگتن حضور داشتند. به عبارتی توزیع موضعگیری سیاست مداران شکلی مانند منحنی نرمال داشت. حالا این توزیع تبدیل به توزیعی با دو پیک با فاصله است. همین باعث می شود که توافق بر سر موضوعات اساسی و سازشکاری سیاسی که لازمه یک سیستم غیر متمرکز است مشکل شود. در شرایط سخت سیاسی کنونی هم چنین سازشکاری هایی بیش از همیشه لازم است. اما فعلا واقعیت این است که منافع حزبی (مخصوصا کثافت کاریهای حزب جمهوری خواه در جریان بدهی ها) بر منافع ملی (اگر بشود چنین منافعی را تعریف کرد) مقدم است.

متناقض بودن افکار مردم هم مشکل مضاعف است. آنگونه که نظرسنجیها نشان می دهد اکثر مردم می خواهند که دولت کسر بودجه خود را کاهش دهد. ولی در عین حال اکثریت نمی خواهد که مالیات زیادتری بپردازد و نمی خواهد که از خیر برنامه های رفاهی هم بگذرد. همین مسئله تصمیم گیری را بسیار سخت می کند.

۱۳۹۰ مهر ۷, پنجشنبه

تفاوتهای یک کشور برنده و یک کشور بازنده

یونان و آلمان را مقایسه کنید. یونانیها صدها میلیارد دلار از کشورهای دیگر، عمدتا آلمان و فرانسه، قرض کرده اند، پول را خورده اند و حالا هم نمی توانند قرض خود را پس بدهند. نه تنها نمی توانند پول را پس دهند، اکثریت مردم یونان نمی خواهند که این پولها پس داده شود. تظاهراتهای متعددی که در یونان می بینید عملا تظاهرات برای فشار بر دولت برای عدم پرداخت بدهی هاست، شاید خیال می کنند که خیلی زرنگند اگر این پولها را پس ندهند. آلمانیها، از طرف دیگر، حاضرند که صدها میلیارد دلار خرج کنند تا سیستمی را نجات دهند که همه از آن در آینده نفع خواهند برد. صدها میلیارد دلاری که آلمانیها با عرق ریختن به دست آورده اند باید صرف نجات کشوری مثل یونان شود که پول قرض کرده و خرج تنبلهای خود کرده است. خودتان قضاوت کنید که آینده از آن کدام یک از این دو کشور است. یونانیهای زرنگ، یا آلمانهایی که با سادگی صدها میلیارد دلار به یونان می دهند.

مسئله این است که اکثریت مردم یونان ( ببخشید اگر جرات می کنم که بگویم ما هم خیلی شبیه یونانیها هستیم) دید درستی از اینکه دنیا چگونه کار می کند ندارند. دنیا عوض شده است اما آنها (و ما) به دنیا آنگونه نگاه می کنیم که اسکندر و نادر شاه دنیا را می دیدند. (اگر می توانی دیگران را غارت کنی غارت کن، نقطه مرکزی این طرز تفکر است.) دید آلمانها متفاوت است. آنها به دیگران به دید کسانی نگاه می کنند که با آلمانها در داخل یک کشتی نشسته اند. اگر سوراخی در زیر فردی در کشتی ایجاد شود مشکل آن فرد نیست، مشکل همه است. خود قضاوت کنید: آینده از آن یونانیها و طرز تفکر آنهاست یا از آن آلمانها و طرز نگاه آنها به دنیای جدید.

۱۳۹۰ مهر ۵, سه‌شنبه

ساعت های هدر رفته در ترافیک در امریکا

ساعت های هدر رفته در ترافیک در امریکا در طول سال به ازای هر راننده:
بدترین شهرها:
  • واشنگتن دی سی با 72 ساعت
  • شیکاگو با 71 ساعت
  • لس آنجلس با 64
  • هیوستون با 57
  • نیویورک با 54
  • بالتیمور با 52
  • سانفرانسیسکو با 50
  • دنور با 49
  • بوستون با 47
  • دالاس 45
  • مینیاپولیس با 45
من توی بعضی از این شهرها رانندگی کردم تهران به مراتب بدتر از بدترین این شهرهاست که دی سی و شیکاگو باشند.

۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

اختلاس سیاسی

ماجرای به اصطلاح اختلاس اخیر را همه شنیده ایم. مشکل "اختلاس کنندگان" این است که همه ما ایرانیان منتظر شنیدن چنین خبری بودیم. همه مخالفان نظام جمهوری اسلامی خوشحال شدند چونکه این اختلاس بزرگ ثابت می کرد که در جمهوری اسلامی فساد هست. همه موافقان جمهوری اسلامی هم خوشحال شدند به این دلیل که این "اختلاس" به آنها اجازه می دهد که نشان دهند که با چه قوتی با اختلاس و فساد مبارزه می کنند. استفاده (شر و خیر) احسن از ماجرا هم همانگونه که می دانید به شدت ادامه دارد. این یکی جریان اختلاس را به گروه انحرافی نسبت می دهد، یکی می گوید اصلا ما خودمان افشاء کردیم، یکی هم حکم را همین الان صادر کرده (که "اشد مجازات" است.)

راستش را بخواهید من هم از کل ماجرا خبر ندارم. اما فکر می کنم که این "اختلاس"، بیش از اینکه اختلاس اقتصادی باشد ماجرایی سیاسی است. دلیلش این است که گر چه در این ماجرا قانون شکنی شده است، اما به نظر من خطاهای قابل اغماضی رخ داده اند. چرا چنین فکر می کنم: به این خاطر که اولا، مهمترین اتهام این آقای آریا، یا افراد و شرکتهای وابسته به او، تا آنجایی که من می دانم این است که وام های بی ضابطه فراوانی گرفته اند. مبلغ اختلاس ذکر شده 3000 میلیارد تومان است، که علی الظاهر همین مجموع وام هایی است که با دور زدن مقررات گرفته اند. (آنچه که به خلاف در ال سی ها مربوط است مبلغی بسیار کمتر از این 3000 میلیارد تومان است.) اما چنانکه از اخبار برمی آید، مجموع دارایی های شرکتهای مورد اتهام حدود 4700 میلیارد تومان است که به این معنی است که پولهای قرض گرفته شده به کار زده شده اند و سود فراوانی حاصل کرده اند. در اتهامات هم ندیده ام که بگویند وام ها را پس نمی داده اند. (که اگر هم درصدی را هنوز پس نداده اند تعجبی ندارد.) دوما، هیچ کس جرات نکرده که بگوید اختلاسی 3000 میلیاردی در کار نبوده است. به این دلیل که به محض آنکه شما بگویید که اختلاسی در کار نبوده، به خاطر شرایط سیاسی و جو شایعه در ایران، شما هم همدست اختلاس گر شناخته می شوید. (خدا را شکر که ما هزاران کیلومتر از اختلاس گران دوریم:)) وزیر اقتصاد و رئیس بانک مرکزی، به اشاراتی سعی کردند که قضیه را کم اهمیت جلوه دهند اما جرات نکرده اند که به صراحت سخن بگویند. همین مسئله مرا مشکوک می کند. ثالثا، اگر با کسب و کار در ایران آشنا باشید می دانید که کار کردن در ایران بدون دور زدن مقررات و قوانین تقریبا غیرممکن است. همه گاهی قانون را دور می زنند. نه اینکه من مشوق دور زدن قانون باشم، آنچه می گویم فقط ذکر آنچیزیست که هست. حال کسی هم در جایی از کشور پیدا شده که گاهی قوانین را دور می زده و در عین حال هزاران شغل ایجاد کرده است. کار درست شاید این است که خطای این افراد را با جریمه ای سر هم بیاوریم که نفع این افراد برای جامعه بیش از ضررشان بوده است و اجازه بدهیم به کارشان که ایجاد شغل در جامعه و همزمان کسب ثروت بوده ادامه دهند. رابعا کل قضیه به شدت سیاسی شده است. در این جو به شدت سیاسی، آنچه مهم می شود نه آن خلافی است که انجام شده است بلکه نظرات آدم های سیاسی، نظرات مردم، و آنچه به عنوان شایعه مطرح شده هم مهم می شود. افراد خلافکار هم قربانی دعوای سیاسی ما مردم می شوند.

توجه کنید که من مدعی این نیستم که خلافی صورت نگرفته است. مسئله این است که بحث کاملا سیاسی شده. سیاسی شدن بحث کاملا به ضرر فضای کسب و کار است. (رئیس قوه قضائیه هم اشاره ای به این مسئله کرد که مرا به کل ماجرا مشکوک تر کرد.)

دو نکته پایانی: اولا زمینه ایجاد فساد در همه کشورها و به خصوص در ایران، مداخلات دولت در بازار است. هر چه دولت کمتر مداخله کند فساد کمتر می شود. مثالش همین قیمت گذاری نرخ بهره بانکی به صورت غیر واقعی است که نتیجه اش همین شده است که می بینیم. ثانیا، در ایران فساد وجود دارد، این نیست که فسادی نباشد. اگر قوه قضائیه می خواهد ثابت کند که با فساد مبارزه می کند راهش این است که از آقای رحیمی شروع کند که همه می دانند با جعل سند سیستم بیمه را وادار به پرداخت به خود و دوستان می کرده است.

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

ایرانیان ریال شورت می کنند

اول اجازه بدهید عبارت شورت کردن را توضیح بدهم. در امریکا و کشورهای توسعه یافته دیگر، وقتی که فردی می فهمد که قیمت یک کالا، سهم، یا ارز بیش از اندازه بالاست و در آینده قیمت آن سقوط خواهد کرد، آن فرد می تواند با به اصطلاح شورت کردن از این سقوط قیمت سود ببرد. به این ترتیب که مثلا مقداری طلا یا سهام قرض می گیرد (که البته برای قرض گرفتن باید پول اجاره آن کالا را بپردازد). آن کالا یا سهام یا هر چیز دیگر را بلافاصله می فروشد و منتظر می ماند که قیمت سقوط کند. وقتی که قیمت سقوط کند، فرد همان چیزی را که در بازار قرض کرده و فروخته بود حالا به قیمت ارزان تر می خرد و قرضش را پس می دهد. البته راه های دیگری هم (مثل خرید آپشن فروش) برای سود بردن در شرایطی که قیمت سقوط می کند هست.

اجازه بدهید به اصل موضوع برگردیم. ایرانیان می دانند که ارزش ریال در حال کاهش پیدا کردن است. منظور من از عبارت کاهش ارزش ریال، هم کاهش ارزش ریال در برابر ارزهای خارجی، و هم افزایش تورم است که این دومی به معنی کاهش ارزش یک واحد پول نسبت به بسیاری از کالاهاست. برای سود بردن (یا حفظ سرمایه) در چنین شرایطی، بهترین کار شورت کردن ریال است که ما ایرانیان از سالها پیش مشغول انجام همین کاریم. ما چگونه ریال را شورت می کنیم؟ به این ترتیب که همه ما متمایل به قرض کردن ریال هستیم. ریال قرض می کنیم که مثلا خانه بخریم. یا ارز یا اجناس ماندگار دیگر بخریم. تبعات این شورت کردن را می توان در اقتصاد ایران به راحتی مشاهده کرد. مثلا به محض اینکه اعطای تسهیلات بانکی آسان تر می شود، مردم در پشت بانکها صف می کشند. تقریبا همه می خواهند وام بگیرند. در چنین شرایطی قرض گرفتن هم سخت می شود. به همین علت است که اجاره ریال چنین بالاست. قیمت اجاره ریال، یا همان نرخ بهره در بازار، آنچنان که من شنیده ام چیزی بین 30 تا 70 درصد است که قیمتی بسیار نجومی است.

مقایسه کنید این وضعیت را با وضعیت پول در کشوری مثل امریکا. با وجود مشکلات اقتصادی عمیق این کشور، کسی در حال شورت کردن دلار نیست. نرخ بهره اوراق قرضه 30 ساله امریکا کمتر از 3 درصد است و نرخ بهره اوراق سه ماهه، یک ساله، و دو ساله تنها کسری از یک درصدند.

برای کاهش تمایل به شورت کردن ریال، تنها راه کنترل تورم است.

۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه

ورشکستگی یونان قطعی است.

ورشکستگی یونان قطعی است. به این دلیل که، حتی اگر یونان در برنامه ریاضت خود موفق شود، هدف برنامه ریاضت این است که کسری بودجه یونان را به 8 درصد تولید ناخالص داخلی برساند. وام کشورهای اروپایی به یونان هم هیچ کمکی نخواهد کرد مگر اینکه کشورهای اروپایی چک سفید امضا به یونان بدهند. بعضی از اقتصاددانان معتقدند که اروپا باید بجای کمک به یونان، به بانکهایی کمک کند که از سقوط یونان آسیب خواهند دید. مسئله این است که هیچ راه حل آسانی برای مشکل یونان وجود ندارد. بهره وری یونانی ها به اندازه دیگر کشورهای اروپایی نیست و همزمان مردم این کشور خواهان سطح رفاه دیگر کشورها هستند. برای رسیدن به این رفاه، یونانیها راه قرض کردن و خرج کردن را در پیش گرفته اند. اگر راهی برای مشکل بدهی های اروپایی پیدا نشود، یونان یورو را با مشکل مرگ و زندگی مواجه خواهد کرد.

اتحادیه پولی اروپا، با ساختار فعلی، حتی اگر از بحران یونان جان سالم به در برد، با بحرانهای شبیه در آینده مواجه خواهد شد. اقتصاددانی می گفت که اتحادیه پولی اروپا، در شکل فعلیش، از فقرا در کشورهای ثروتمند مالیات می گیرد و به اغنیا در کشورهای فقیر اتحادیه می پردازد. چنین ساختاری پایدار نمی ماند.

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

آب لیتری چند؟

حتما قصه محاسبه هزینه آب لازم برای کاشت سیب زمینی را شنیده اید (اینکه احمدی نژاد گفته است که هر کیلو سیب زمینی 250 کیلو آب مصرف می کند. هر نیم لیتر آب 250 تومن است که 100 تومانش پول بطری می شود و ... پس هر لیتر آب 200 تومان ارزش دارد ... و می توان این آبی که با آن سیب زمینی می کاریم را بطری کرد و کشتی کشتی فروخت....).

فرض اول این نوشته: محاسبات و فرضیات فوق درستند.
فرض دوم: مجموع آب قابل استحصال در ایران برابر 98 میلیارد متر مکعب است. که البته این کسری از بارش سالانه است. (نقل از وزارت نیرو)
فرض سوم: 8 میلیارد متر مکعب از این آب را برای خودمان نگه داریم (برای مصارف خانگی و صنعتی) و آب کشاورزی را (90 میلیارد متر مکعب) بطری کنیم بفروشیم به قیمت 200 تومان. که این فرض به آمار داخلی می خواند.

مجموع درآمدمان از فروش آب می شود: 90 میلیارد متر مکعب ضربدر 1000 (میزان لیتر در متر مکعب) ضربدر 200 تومان (قیمت یک لیتر آبی که می فروشیم انشاله) می شود به عبارت 18 میلیون میلیارد تومان برابر 18000000000000000 تومان که با دلار 1200 تومانی می شود به عبارت 15 هزار میلیارد دلار که، باور کنید یا نه، در حدود تولید ناخالص داخلی امریکا در یک سال است.

خدا می داند چه ثروتی را پای سیب زمینی ریخته ایم!




۱۳۹۰ شهریور ۱۶, چهارشنبه

هزینه یک ساعت روشنایی در طول زمان

این پست مثالی است برای اینکه بفهمیم که تکنولوژی و تجارت چگونه زندگی ما را تغییر داده است. هزینه داشتن یک ساعت روشنایی در شب (به قدرت روشنایی 1200 لومن) در زمانهای مختلف بر حسب متوسط درآمد در انگلستان به شرح زیر است:

  • در سال1997 هزینه یک ساعت روشنایی در شب (با یک لامپ فلورسنت) برابر درآمدی است که در طول نیم ثانیه به دست می آمده است.
  • در سال1950 هزینه یک ساعت روشنایی در شب (با یک لامپ رشته ای یا همان لامپ معمولی) برابر درآمدی است که در طول 8 ثانیه کسب می شده است.
  • در سال1880 هزینه یک ساعت روشنایی در شب (با یک چراغ نفتی (نفت سفید)) برابر درآمدی است که در زمانی برابر 15 دقیقه به دست می آمده است.
  • در سال 1800 هزینه یک ساعت روشنایی در شب (با یک شمع ساخته شده از چربی گوسفند) برابر درآمدی است که در طول 6 ساعت کسب می شده است.
پینوشت: برگرفته از سخنرانی مت ریدلی در کنفرانس تد.

۱۳۹۰ شهریور ۱۱, جمعه

زیبایان در امریکا در طول عمر 230000 دلار بیشتر از دیگران درآمد کسب می کنند.

اینکه زیبایان به طور متوسط درآمد بیشتری دارند موضوع شناخته شده ای است. مطالعه ای اخیر که در مجله هفتگی نیویورک تایمز چاپ شده نشان می دهد که درآمد آدم های زیبا، در طول عمرشان، 230000 دلار بیشتر از کسانی است که "کمتر از متوسط زیبایند". البته باید توجه کرد که زیبایی موضوعی نسبی است. (به قول سهراب: "قشنگ یعنی دیدن عاشقانه اشکال" و نه هر چشمی هر کسی را عاشقانه بنگرد). در مطالعه نشان داده شده است که مردان "با زیبایی کمتر از متوسط" 17% و زنان "با زیبایی کمتر از متوسط" 12% کمتر درآمد کسب می کنند. دلیلش هم این است که مردان به هر حال به دنبال کار می روند ولی زنان زشت تر بیشتر از بقیه خانه نشینی را انتخاب می کنند (با توجه به اینکه میدانند درآمدشان به دلیل زشتیشان کمتر خواهد بود از کار منصرف می شوند.)
آنهایی که با بازار کار امریکا آشنایند می دانند که گاهی در این بازار، افراد از شرکتها به دلیل تبعیض در محیط کار شکایت می کنند. مثلا در بعضی از موارد مطرح شده در دادگاهها، فرد بر علیه تبعیض، به دلیل سن بالا یا به دلیل اینکه زن است، شکایت می کند. مسئله این است که تا به حال کسی به دادگاهی، با این ادعا که به دلیل زشتی مورد تبعیض قرار گرفته، بر علیه شرکتی شکایت نبرده است. دلیلش البته، قابل درک است.

دانیل هامرمش از دانشگاه آستین این مطالعه را انجام داده است.

۱۳۹۰ شهریور ۴, جمعه

بن بست سیاستهای پولی و مالی در امریکا

اقتصاد امریکا هنوز از گرفتاریهای رکودی که از سال 2008 آغاز شد خلاص نشده است. نرخ بیکاری بالای 9 درصد است و رشد اقتصادی در حد یک درصد، که به معنی تداوم وجود نرخ بیکاری بالا در چند سال آینده است. برای مقابله با این شرایط اقتصادی، دو مکتب عمده فکری اقتصاد ایده های متفاوتی دارند. یک عده می گویند که به اقتصاد باید فرصت بیشتری داد تا خودش از این بحران بیرون بیاید. مشکل آن است که مردم نمی توانند صبر کنند که اقتصاد به خودی خود از این رکود خارج شود. 18 درصد جمعیت فعال امریکا بیکار است، به کار موقت اشتغال دارد یا از جستجوی کار دست کشیده است. توصیه صبر به این جمعیت آسان نیست. همین به گروه دوم که موافق دخالت بیشتر دولت در این شرایطند فرصت تبلیغ ایده های خود را می دهد. برای مقابله با رکود، دو سیاست توسط این گروه توصیه می شود: سیاست پولی و سیاست مالی.

سیاستهای پولی در امریکا، به عنوان ابزاری که می تواند اقتصاد را به تحریک وادارد، موثر بودن خود را از دست داده است. (نکته مهم: من فقط درباره اقتصاد امریکا در شرایط فعلی مینویسم.) برای فهم این موضوع بسیار مهم است که به ارتباط سیاست های پولی و تولید ناخالص داخلی، آنچنان که در ادبیات به طور معمول ذکر می شود، توجه کنیم. سیاست پولی انبساطی (که برای تحریک مثبت اقتصادی مورد استفاده قرار می گیرد) با افزایش حجم پول آغاز می شود. افزایش حجم پول، نرخ بهره را کاهش می دهد. کاهش نرخ بهره، بیش از هر چیز دیگر، انگیزه سرمایه گذاری را افزایش می دهد. افزایش سرمایه گذاری به افزایش مستقیم و غیر مستقیم (با ضریب فزایندگی) تولید ناخالص داخلی منجر می شود. ( البته معمولا فدرال رزرو نرخ بهره را هدف گذاری می کند. دلیلش این است که کم یا زیاد شدن حجم پول، به خودی خود، سیگنال روشنی به بازار نمی فرستد. اما کم و زیاد شدن نرخ بهره سیگنال روشنتری برای سرمایه گذار است.)

کاهش یا افزایش نرخ بهره، ابزار معمول مورد استفاده سیاست گذار پولی است. با شروع بحران اخیر در سال 2008 ، فدرال رزرو نرخ بهره بانکی را به صفر درصد رساند و چنانکه اخیرا هم اعلام کرده است انتظار دارد که نرخ بهره صفر درصد را تا سال 2013 حفظ کند. به این ترتیب کاهش بیشتر نرخ بهره غیرممکن است. آنچه که برای فدرال رزرو می ماند استفاده از ابزارهای غیر معمول است. مثلا، اگر ممکن باشد، سیاست پولی اتخاذ کند که به تورم بیشتر منجر شود. در این صورت گرچه نرخ اسمی بهره صفر است، نرخ واقعی بهره منفی خواهد شد. چنین سیاست پولی البته با انتقادات زیادی هم از طرف بعض اقتصاددانها و هم از طرف بعضی از سیاستمداران و مردم مواجه می شود.

سیاست دیگر غیر معمول پولی که فدرال رزرو می تواند اتخاذ کند، خرید اوراق قرضه دولتی به امید کاهش هزینه استقراض دولت است. هدف ضمنی این سیاست تشویق دولت به استقراض و اتخاذ سیاست انبساط مالی است. گر چه فدرال رزرو این هدف را به صراحت اعلام نمی کند. البته امید این است که با کاهش نرخ بهره اوراق قرضه دولتی، دیگر نرخ های بهره در بازار، از جمله نرخ بهره اوراق قرضه شرکتهای تجاری، هم کاهش یابد و همین باعث تحریک اقتصاد شود. یکی از اهداف سیاست پولی موسوم به تسهیلات کمی در سال گذشته همین بوده است.

چرا سیاست پولی موثر بودن خود را از دست داده است؟ دلیل این است که اولا نرخ بهره بین بانکی صفر است که کاهش بیشتر را غیر ممکن می کند. ثانیا نرخ بهره اوراق قرضه دولتی بسیار پائین است. نرخ بهره اوراق قرضه 30 ساله در امریکا حدود 3.5% و نرخ بهره اوراق قرضه ده ساله حدود 2.1% است که نزدیک به رکوردهای پائینی تاریخی شان هستند. این بدان معناست که ابزار پولی که هدفش کاهش هزینه استقراض دولت است کارکرد خود را از دست داده است. اگر دولت بخواهد بیشتر استقراض کند، می تواند این کار را با هزینه کم و بدون دخالت فدرال رزرو انجام دهد. ثالثا، ایجاد تورم، در زمانی که نه بخش خصوصی متمایل به مصرف بیشتر است و نه بخش دولتی مایل به خرج کردن بیشتر، بسیار دشوار است. به این جهت است که می توان گفت سیاستهای پولی اثر خود را از دست داده است.

اگر قرار بر مداخله باشد، آنچه که در این شرایط باقی می ماند، سیاست مالی انبساطی است. با جو سیاسی موجود در امریکا که در آن جمهوریخواهان، به هر دلیل، مانع مخارج بیشتر دولتند، شانس چندانی هم برای سیاست انبساطی که، از نظر مدافعان این سیاست، به اندازه کافی بزرگ و موثر باشد وجود ندارد.

خلاصه اینکه، سیاست های پولی با موانعی تکنیکی مواجهند و سیاست های مالی با موانع سیاسی. به همین دلیل رکود امریکا تا زمانی که شانس و اقبالی همراه بازار شود دوام خواهد داشت.

۱۳۹۰ مرداد ۱۶, یکشنبه

تئوریهای مربوط به قیمت طلا

قیمت طلا به رکورد جدیدی دست یافته است. البته قیمت طلا اهمیتی از دیدگاه اقتصاد کلان ندارد (مگر اینکه شما طرفدار ایدئولوژیک مکتب اقتصاد اتریشی باشید که در وقت دیگر به آن خواهم پرداخت.)

البته این بدان معنی نیست که تغییر قیمت طلا اهمیتی ندارد. منظور این است که مثلا بانک مرکزی نباید سیاستی در جهت تغییر قیمت طلا اتخاذ کند. قیمت طلا برای کسانی که بر روی آن سرمایه‌گذاری مي‌کنند و برای مصرف کنندگان طلا مهم است. در این نوشته کوتاه، تلاش مي‌شود تغییر قیمت طلا در چند سال گذشته به صورت مختصر بررسي شود.
نکته تکنیکی: دقت کنید که این نوشته سعی در پیش‌بینی قیمت آینده طلا ندارد. طلا، به دلیل اینکه به آسانی قابل ذخیره است، به شدت متاثر از تقاضای سفته بازی است. مجموع طلای موجود در جهان در حدود 165 هزار تن است که به قیمت‌های امروزی چیزی در حدود 9 هزار میلیارد دلار ارزش دارد. اما تمام این طلا را می‌توان در مکعبی به ابعاد 20 متر جا داد که تقریبا به اندازه ساختمان 5 طبقه بیست واحدی است که هر واحد آن صد متر مربع است. چون ذخیره طلا آسان است، در غیاب ریسک، اگر بازار و سرمایه‌گذاران بدانند که قیمت آن در آینده افزایشی بیش از نرخ بهره بانکی در دسترس خواهد داشت، اقدام به خرید طلا تا زمانی خواهند کرد که تغییر در قیمت طلا معادل نرخ بهره شود. به همین دلیل، مي‌توان گفت که تغییرات قیمتی آینده طلا در قیمت فعلی منعکس شده است و لذا پیش‌بینی قیمت بسیار دشوار مي‌شود.
در مورد قیمت طلا چند تئوری وجود دارد که در اینجا به بعضی از آنها مي‌پردازیم. یک تئوری این است که سرمایه‌گذاران به این دلیل به طلا روی مي‌آورند که از ریسکی موسوم به ریسک دنباله (Tail risk) پرهیز کنند. ریسک دنباله، ریسک وقایع کم احتمالی است که ممکن است نتیجه یک فاجعه اقتصادی، مانند آنچه در سال 2008 اتفاق افتاد، باشد. به عبارت دیگر، افراد ریسک‌گریز بیشتر از دیگران متقاضی خرید طلا به منظور سرمایه‌گذاری هستند. بر اساس این تئوری، به دلیل اینکه ریسک اقتصادی در کشورهای اروپایی و آمریکايي که کشورهایی با ریسک کمتر اقتصادی در نظر گرفته مي‌شوند، افزایش یافته است و مخصوصا به این دلیل که اوراق قرضه بسیاری از این کشورها، دیگر مانند گذشته، دارایی‌هایی بدون ریسک در نظر گرفته نمی‌شوند، تقاضای سرمایه‌گذاری بر روی طلا افزایش یافته است. البته به محض مشاهده روند مثبت نسبتا پایدار در قیمت یک کالا، سفته‌بازان نیز به بازار وارد مي‌شوند که روند افزایش را شدیدتر مي‌کند و همزمان احتمال حباب قیمتی را نیز افزایش مي‌دهد.
تئوری دیگر مرتبط با جنگ ارزی است. در حالی که هر یک از کشورهای بزرگ اقتصادی از جمله اروپا، آمریکا، چین و ژاپن مشغول کاهش ارزش پول خود در مقابل ارزهای خارجی‌اند، و به اصطلاح زیرآب پول خود را مي‌زنند، راهی که برای سرمایه‌گذار باقی مي‌ماند سرمایه‌گذاری بر روی کالاهایی مانند طلا و حتی نفت است. طلا معمولا انتخاب معقول‌تری به نظر مي‌رسد، به این دلیل که طلا خود مشخصاتی شبیه ارز (یا پول) دارد.
مثلا به آسانی قابل ذخیره کردن است و مي‌توان به سرعت آن را به فرم‌های دیگر نقدینگی تبدیل کرد. داخل پرانتز: البته در این میان کشوری مانند کشور ما هم هست که سیاست اقتصادی‌اش (عملا و با توجه به سیاست‌های انبساطی مالی و پولی) چیزی جز کاهش ارزش پول در برابر ارزهای خارجی نیست. سیاست سیاسی ارزی ایران اما، در جهت مقابل حرکت مي‌کند و هدفش تثبیت و حتی افزایش ارزش پول در برابر ارزهای خارجی است. تقابل سیاست اقتصادی و سیاست سیاسی ارزی منجر به ذخیره نیروهایی در بازار مي‌شود که عدم تعادل ایجاد مي‌کنند؛ عدم تعادلی که باعث ایجاد بحران در بازار ارز ایران در آینده خواهد شد. دلیل اینکه این بحران تا کنون به وجود نیامده این است که درآمد نفتی و به تبع آن میزان درآمد ارزی ایران در سال‌های گذشته و به صورت مداوم در حال افزایش بوده است.
و تئوری آخری که در این نوشته کوتاه قابل بررسی است، تئوری عرضه و تقاضا است. توجه کنید که عرضه طلا نسبت به قیمت آن کم کشش است. به عبارت دیگر، میزان تولید طلا چندان به تغییر قیمت حساس نیست. به همین دلیل، هر گونه افزایش تقاضا به سرعت قیمت را تغییر مي‌دهد. بزرگ‌ترین مصرف‌کنندگان طلا کشورهای هند و چین هستند. در آمد مردم در این کشورها در دهه گذشته و به تبعیت از آن تقاضا برای طلا به شدت افزایش یافته است. یکی از دلایل افزایش طلا همین افزایش تقاضا در این دو کشور است.

۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سه‌شنبه

پوتین و بهمنی

اول بهمنی خودمان: "رييس‌كل بانك مركزي تقاضاي داخلي ارز را حداكثر 64ميليارد دلار برآورد كرد و گفت: اين حجم تقاضا در بازار به دليل برخي سوداگري و نيازهاي كاذب به 70ميليارد دلار رسيده است."
مانده ام که چه بنویسم! آقای بهمنی! مشکل اصلی بخش ارز در شرایط فعلی، دونرخی بودن ارز است. ارز را تک نرخی کنید که از فساد و رانت بزرگی که در جریان است جلوگیری شود. اگر فکر میکنید که تقاضای سفته گری معادل 6 میلیارد دلار در بازار وجود دارد، راه حل آسان است: 6 میلیارد دلار ارز اضافه به بازار بریزید. تمام.

پوتین: "امریکا هم اکنون همانند یک انگل در حال تغذیه از اقتصاد جهان است." و "فرمانروایی دلار بر جهان یک تهدید علیه بازارهای جهانی است."
پوتین خان! بیا و دست از سر ما بردار. مشکل تو این است که نمی خواهی بفهمی که دلار را به زور اسلحه پول ذخیره بین المللی نکرده اند. روسیه تحت امر خود شما، در زمان فرمانروایی شما، میلیاردها دلار بدهی دولت امریکا را خریده است. به زور هم به شما نداده اند، خودتان رفته اید و خریده اید. روبل هم جانشین دلار نمی شود، خودت را خسته نکن. فقط دولت و کنگره امریکا است که می تواند دلار را از موقعیت فعلی به زیر بکشد، که البته دست باسن شان درد نکند، اخیرا مشغول همین کارند.

۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

بحران بدهی در امریکا

دولت امریکا حدود 14.3 هزار میلیارد دلار بدهی دارد. دولت امریکا کسر بودجه عظیمی هم دارد. برای پوشش این کسر بودجه دولت امریکا باید بیشتر از این هم قرض کند. برای استقراض بیشتر، دولت امریکا نیاز به اخذ مجوز از کنگره این کشور دارد. کنگره هم، که مجلس نمایندگانش به دست جمهوریخواهان مخالف اوباما افتاده، نمی خواهد به اوباما چک سفید امضاء بدهد. خزانه داری امریکا هم گفته است که اگر کنگره تا دوم آگست، که سه شنبه هفته آینده می شود، مجوز استقراض بیشتر را ندهد امریکا قادر به انجام تعهدات خود نخواهد بود و به صورت تکنیکی مجبور به دیفالت خواهد شد. (دیفالت معادل دقیق ورشکستگی نیست. در فارسی گاهی به آن نکول می گویند که چون من از این کلمه نامانوس نکول خوشم نمی آید از همان کلمه دیفالت استفاده خواهم کرد) موسسات رتبه بندی مثل اس اند پی و مودیز هم اعلام کرده اند که اگر دولت امریکا اقدامات لازم جهت جلوگیری ازاین دیفالت را انجام ندهد یا اقدامات لازم جهت کنترل بدهی در درازمدت را صورت ندهد رتبه اعتبار دولت امریکا را کاهش خواهند داد.

نکته مهم این است که عواقب این بحران بسیار نامعلوم است. چرا؟ به این دلیل که امریکا با کشورهای دیگر متفاوت است. مثلا اگر به دیفالت در کشورهای دیگر توجه کرده باشید، این دیفالتها با افزایش بسیار زیاد نرخ بهره (نرخ بازگشت کلمه مناسب تری است)اوراق قرضه جدید همراه است. نرخ بازگشت اوراق قرضه یونان به بالای بیست درصد هم رسیده است. در مورد امریکا، گر چه دیفالت به نظر قریب الوقوع می رسد، نرخ بهره اوراق 10 ساله این کشور زیر 3 درصد است. یعنی به جای اینکه این نرخ بهره افزایش یابد کاهش یافته است. هیچ هجومی به فروش اوراق قرضه دولت امریکا هم دیده نمی شود. البته این به این معنی نیست که دیفالت عواقب بد اقتصادی نخواهد داشت. نکته این است که این عواقب خیلی قابل پیش بینی نیست. بعدا در این باره بیشتر خواهم نوشت.

لیست زیر نشان می دهد که دولت امریکا به چه کسانی بدهکار است:

  • Hong Kong: $121.9 billion
  • Caribbean banking centers: $148.3
  • Taiwan: $153.4 billion
  • Brazil: $211.4 billion
  • Oil exporting countries: $229.8 billion
  • Mutual funds: $300.5 billion
  • Commercial banks: $301.8 billion
  • State, local and federal retirement funds: $320.9 billion
  • Money market mutual funds: $337.7 billion
  • United Kingdom: $346.5 billion
  • Private pension funds: $504.7 billion
  • State and local governments: $506.1 billion
  • Japan: $912.4 billion
  • U.S. households: $959.4 billion
  • China: $1.16 trillion
  • The U.S. Treasury: $1.63 trillion
  • Social Security trust fund: $2.67 trillion








۱۳۹۰ تیر ۲۷, دوشنبه

مقایسه ایمنی ماشین در ایران و امریکا

این مقایسه شهودی است و نه چندان علمی. دوستان مکانیکی می توانند نظر بهتری درباره ایمنی ماشین در ایران و امریکا بدهند. اول به این ویدئو نگاه کنید که مقایسه ای است بین دو اتومبیل شورولت، یکی ساخت سال 1959 و دیگری ساخت سال 2009. توجه کنید که شورولت قدیمی سنگین تر است و از نوع ماشینی است که در ایران به محکم بودن معروفند. در تست تصادف بین این دو، که بوسیله انستیوی ایمنی بزرگراههای امریکا انجام شده، قسمت جلو ماشین شورولت جدید (به گونه ای طراحی شده است که) تمام ضربه ناشی از تصادف را جذب می کند و قسمت کابین ماشین سالم می ماند. ماشین قدیمی این ویژگی را ندارد. کابین ماشین فرمش را از دست می دهد که همین برای سرنشینان ماشین بسیار خطرناک است.
حالا به این تصاویر یک تصادف در ایران نگاه کنید که در آن دو اتومبیل که ظاهرا یکی ساخت داخل (پراید) و دیگری یک بنز است تصادف کرده اند. سوال این است که چرا ماشین ساخت وطنی به طور کامل دفرمه شده ؟ چرا سقف ماشین کاملا از بدنه جدا شده اند؟ چرا بدنه این ماشین ها تا این حد ضعیف درست شده است که در تصادف به طور کلی از هم می پاشد؟ توجه کنید که کابین ماشین خارجی به نظر سالم مانده است.... استانداردهای ایمنی ما کجایند و تا کی باید بهای چنین استاندارهای ضعیفی را با جان خود بدهیم؟

۱۳۹۰ تیر ۲۱, سه‌شنبه

صندوق مسخره توسعه ملی

صندوق توسعه ملی همان مسیری را می رود که صندوق ذخیره ارزی طی کرد. همین دیروز اعلام شد که دولت هفت میلیارد دلار از صندوق برداشت خواهد کرد که برای مسکن مهر هزینه کند. (این موضوع هم که هم صندوق ذخیره ارزی و هم صندوق توسعه ملی به این دلیل که نحوه هزینه کردن درآمد ها را از کنترل مجلس خارج کرده اند ماهیتا ضد قانون اساسی هستند بماند. حکایت کشور ما و قانون گرایی حکایت جن و بسم اله است.) چیزی که مسلم است این است که به زودی، همانگونه که در مورد صندوق ذخیره ارزی هم چنین شد، اعلام خواهد شد که در ته صندوق توسعه ملی پولی نمانده است. سوال این است که اگر قرار است که به این رویه پولی از صندوق توسعه ملی برداشت شود چرا آن را جزئی از بودجه سالیانه نمی کنند که حداقل نظارتی بر مخارج آن موجود باشد؟ مجلس هر چه زودتر صندوق توسعه ملی را منحل کند بهتر است.

۱۳۹۰ تیر ۱۶, پنجشنبه

"توصیه پرفسور چینی در زمان ایجاد سکته" چرت و پرت است.

خبری از جهان نیوز هست که سایت های خبری مختلف مانند الف هم آن را با بی مسئولیتی تمام منعکس کرده اند. اینکه "پروفسور چینی!" گفته "اگر کسی در حالت سکته قرار گرفت قبل از حمل به بیمارستان، با سوزنی تمیز سر ۱۰ انگشت او را زخمی کنید تا دو قطره خون بیاید و از لخته در مغز جلوگیری شود." یا اینکه "اگر دهان قربانی کج شد لاله گوشهایش را آنقدر بکشید تا سرخ شوند." و " بعد هر لاله گوش را دو بار بخراشید تا از هر کدام دو قطره خون خارج شود."!!!!!
واقعا جای تاسف است که با وجود این همه منابع معتبر و علمی، انرژی صرف این می شود که ایمیل های چرت و پرت ترجمه شود و به عنوان علمی در اختیار مردم ساده دلی قرار گیرد که ممکن است به توصیه عمل کنند و باعث مرگ عزیزانشان شوند. این سایت که کار یک نورولوژیست است کل ادعاهای "پروفسور چینی!" را رد می کند و مسخره می خواند. این هم سایت موسسه ملی سکته و اختلالات عصبی امریکا است که کارهایی را که در هنگام سکته مغزی باید انجام شود آموزش می دهد. این موسسه زیرمجموعه ای از موسسه ملی سلامت امریکاست که موسسه بسیار با اعتباری است. این هم ویدئوی هشت دقیقه ای که همین موسسه تهیه کرده است که نگاه کردنش برای همه ما لازم است.

پ.ن. خانم فرزانه احمدی لطف کردن و سایت نورولوژیست رو ترجمه کردن و گذاشتن توی این وب سایت. یک نگاهی بندازین. برای من که مفید بود. خیلی ممنون. اگه کسی فرصت کنه و اون یکی از منابع معتبر ذکر شده در این زمینه رو ترجمه کنه می تونیم این ترجمه رو اینجا بگذاریم یا حتی به روزنامه ای داخلی برای انتشار بدیم. سپاس.

۱۳۹۰ تیر ۱۵, چهارشنبه

هالیود و نگاه به شرق

هالیود تغییر استراتژیک عمده ای را تجربه می کند. این روزها تمایل شرکتهای بزرگ به ساختن فیلم هایی که در شرق آسیا قابل فروشند در حال افزایش است. دلیلش هم واضح است: ثروت شرق آسیا افزایش یافته و این کشورها بازار بزرگ فیلم های جدیدند. مردم شرق آسیا هم به فیلم های اکشن بیشتر متمایلند تا مثلا فیلم های کمدی درام. مثلا فیلم تراسفورمر را در نظر بگیرید. فروش هفته اول آن در امریکا در حدود 97 میلیون دلار و فروش جهانی آن در همین مدت در حدود 372 میلیون دلار بوده است. یا در مورد فیلم دزدان دریایی کارائیب، تقریبا سه چهارم فروش این فیلم از بازارهای خارج از امریکا بوده است. البته این خبر خوبی برای جوانهای ایرانی هم هست که به اکشن علاقه مندند. فیلمهایی که به فرهنگ شرق هم می پردازند بیشتر خواهیم دید. فیلم هایی مانند کانگ فو پاندا.

۱۳۹۰ تیر ۹, پنجشنبه

موانع سیاسی توسعه و رشد اقتصادی

سیاست بازی یکی از موانع توسعه و رشد اقتصادی در هر کشوری است. اینکه مناقع و خواسته های سیاست مداران و سیاست گذاران اقتصادی لزوما در همان جهت منافع اقتصادی عامه جامعه نیست جای تعجب هم ندارد. (اجازه بدهید از تعریف منافع اقتصادی عامه جامعه بگذریم و به آنچه به ذهن شما درباره این مفهوم می آید بسنده کنیم. می دانم که می دانید که این مفهوم بسیار پیچیده تر از آن است که به چند جمله به تعریف درآید. فقط همین را بگویم که شخصا به چیزی به نام منافع جامعه، بدون آنکه افراد در آن لحاظ شوند اعتقادی ندارم.) مثالهای تضاد منافع و خواسته های سیاست بازان و منافع جامعه بسیارند. همین امریکا را در نظر بگیرید. نقل آن است که یکی از مشاوران اوباما روزی گفته بود که از هیچ بحرانی بدون بهره برداری سیاسی نباید عبور کرد. به عنوان مثال بحران بدهی های امریکا را در نظر بگیرید. آنان که خبرهای بحران امریکا را از نزدیک تعقیب می کنند می دانند که امریکا با بحران بدهی درازمدت عظیمی مواجه است. حل این بحران نیازمند کم کردن مخارج دولتی و اضافه کردن مالیات در میان مدت و دراز مدت است. برای استقراض بیشتر و برای چرخاندن چرخهای دولت در کوتاه مدت و همزمان با کسری عظیم دولت امریکا، دولت امریکا نیازمند استقراض است. استقراض بیشتر هم محتاج رای کنگره به بالابردن سقف بدهی دولت امریکا است. عده ای از جمهوری خواهان رای به بالابردن سقف بدهی را منوط به برنامه ای برای کاهش کسری بودجه امریکا کرده اند. دولت اوباما هم به اصطلاح چک سفید می خواهد (یعنی می خواهد که کنگره بدون مشروط کردن رای به کاهش کسر بودجه، رای به بالا بردن سقف بدهی کند.) برای کاهش کسر بودجه در درازمدت، دمکرات ها خواهان افزایش مالیات بر ثروتمندان و کاهش مخارج نظامی و جمهوری خواهان خواهان کاهش برنامه های رفاهی اند. اما این وسط هر دو مشغول بهره برداری سیاسی از موضوع هم هستند. جمهوری خواهان دمکراتها را متهم به قصد به بالا بردن مالیات می کنند که از نظر مردم امری ناپسند است (به اصطلاح سیاستی ضد پوپولیستی است) و دمکرات ها جمهوری خواهان را متهم به قصد حذف بیمه های درمانی مانند مدیکید می کنند که این یکی هم از نظر عامه و مخصوصا بازنشستگان امر بدی است. به عبارتی، هر دو حزب امریکا، به جای آنکه به دنبال حل مسئله باشند به دنبال این هستند که چگونه از این بحران می توان بهره برداری سیاسی کرد. در این میان، تاریخ رسیدن روزی که دولت امریکا دیگر قادر به پرداخت تعهدات خود نخواهد بود به سرعت نزدیک می شود و اگر توافقی صورت نگیرد و به اصطلاح امریکا به سمت تکنیکال دیفالت برود (نمی دانم ترجمه دیفالت چیست، ورشکستگی کلمه خوبی به نظر نمی آید) یعنی از پرداخت بدهی های خود حتی به مدت کوتاهی سرباز زند در ان صورت ممکن است که فاجعه ای بسیار بزرگتر از بحران مالی سال 2008 پیش بیاید. ریسک این دیفالت به حدی بزرگ است که فرض بازار و اقتصاددانها بر ان است که کنگره چنین حماقتی را مرتکب نمی شود. تصور من این است که افراد عاقلند ولی گاهی جمع تصمیم گیر چنان حماقتی می کند که از نظر افراد خود جمع هم بعید به نظر می رسیده است. از نظر من، اقتصاد امریکا هم اکنون هم در حال پرداخت خسارت به دلیل بازی های سیاسی واشنگتن است.

جامعه سیاسی ایران هم از این قاعده عمومی تضاد منافع سیاست گذار و اقتصاد مستثنی نیست. موانع سیاسی توسعه اقتصادی در ایران هم، اخیرا و به شدت رشد کرده اند. وضعیت دولت به این ترتیبی که هست خود مانع عمده ای برای رشد اقتصادی است. فقط کافی است که نحوه تصمیم گیری درباره ادغام وزارتخانه ها دقت کنیم. ظن آن است که ادغامها به صورتی انتخاب شدند که وزرای خاصی از کابینه حذف شوند. یا تحریمهای اخیر که واقعا برای اقتصاد مضر بوده اند و انکار آن واقعیت را مخدوش نمی کند. یا مثلا سفر ایرانیان به امریکا را در نظر بگیرید. اینکه کنسولی در ایران موجود نیست که بتواند به ایرانیان ویزار بدهد خود هزینه ویزا گرفتن برای هر ایرانی را چیزی در حدود 1500 دلار افزایش می دهد. پولی که عمدتا به جیب کشورهایی می رود که چندان عاشق ایران هم نیستند. در اینجا بحث ارتباط هم نیست. بحث این است که شهروندان ایران هزینه ذهنی و اقتصادی می پردازند که هیچ ضرورتی ندارد. و هزاران مثال دیگر. به صورت خلاصه اینکه اقتصاد ایران با موانع متعدد سیاسی روبروست. برای کاهش هزینه های اقتصادی، گام اول بحث درباره ارتباط بین این دوست.

۱۳۹۰ تیر ۴, شنبه

استدلال سلاحی برای غلبه است یا راهی برای فهم حقیقت

نیویورک تایمز اخیرا مقاله ای متاثر از کار کسی به اسم هوگو مرسیر نوشته که مدعی است استدلال بیش از آنی که وسیله ای برای یافتن حقیقت باشد سلاحی برای غلبه بر دیگران در بحث است. بگذریم از اینکه خود این بحث دارای تناقض ساختاری است به این دلیل که نویسندگان برای اقناع کردن ما، که گفته اشان می تواند درست باشد، استدلال می کنند. به هر حال نتیجه جالبی است. پی آمدهای جالبی هم دارد. یک پیامد این است که گاهی تلاش برای قانع کردن کسانی که نظر متفاوتی با شما دارند، به این دلیل که طرف اصلا دنبال حقیقت نیست بلکه به دنبال استدلال کردن برای به اصطلاح به کرسی نشاندن حرف خود است، آسان نیست. و البته من و شما همیشه حقیقت را می گوییم:)

۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه

استراوس خان و فرض های اولیه اقتصادی

تقریبا تمام اقتصاد بر اساس دو فرض اساسی بنا شده است: اینکه افراد و بنگاهها به دنبال حداکثر کردن منفعت شخصی هستند (افراد مطلوبیت خود را حداکثر می کنند و بنگاهها سود خود را،) و اینکه افراد در انتخاب خود عقلایی عمل می کنند. عقلایی عمل کردن به این معنی است که افراد (به صورت ساده) در انتخاب خود اشتباه نمی کنند. اقتصاددانها حتی قانون شکنی را هم در این چهارچوب تحلیل می کنند. مثلا، ممکن است که شما تصمیم بگیرید که ماشین خود را در جایی پارک کنید که احتمال جریمه شدن آن می رود. چنین رفتارهایی، از نظر اقتصاددانها، کاملا عقلایی و در جهت حد اکثر کردن منافع فردی است.

اگر چنین چیزی درست است، در آن صورت انتظار می رود که اقتصاددانی که خودش در همه عمر با توجه به این اصول نام می خورده و علم اقتصاد می آموخته است هم عقلایی و هم در جهت منافع فردی خود رفتار کند. که این مسئله ما را می رساند به قضیه استراس خان که رئیس صندوق بین المللی پول بود و کاندیدای جدی ریاست جمهوری آینده فرانسه. استراس خان، همان طور که احتمالا می دانید، در ماه گذشته و به دنبال اقدام به تجاوز به خدمتکاری افریقایی در هتلی در نیویورک دستگیر شد. سوال این است که با توجه به آنچه که استراس خان بدست آورده و آنچه از دست داده، کجای کار این اقتصاد دان عقلایی بود و کجای کار این فرد حداکثر کردن منافع شخصی؟

پ. ن. البته من جوابی برای این سوال خودم دارم که خیلی از آن راضی نیستم. برای همین آن جواب را اینجا نمی نویسم.

۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبه

چرا تورم در چین و هند بالاتر از امریکاست؟

من فقط قصد دارم که به یک نکته اشاره کنم و آنهم سهم غذا و انرژی در سبد مصرفی خانوار در این کشورهاست. سهم غذا در مصرف خانوار در امریکا در حدود 7 درصد، در چین در حدود 32 درصد و در هند در حدود 35 درصد است. (در ایران این سهم در حدود 25 درصد باید باشد اگر درست به خاطر بیاورم.) قیمت مواد غذایی در سال گذشته به شدت افزایش یافته است و کشورهایی که خانواده ها سهم بیشتری از درآمدشان را خرج مواد غذایی می کنند این گرانی را بیشتر احساس خواهند کرد. این امر یکی از دلایل بیشتر بودن تورم در چین و هند در مقایسه با امریکا در حال حاضر است. عوامل دیگری هم البته وجود دارند.

۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه

آمارهای من درآوردی در ایران

شنیده اید که فرمانده پلیس تهران گفته که آمار زنان خیابانی در تهران 100 نفر است. به این آمار می گویند آمار بی خاصیت، نه ضرر دارد و نه فایده. دلیلش هم این است آمار را آنقدر پیچانده اند که هیچکس این آمار را باور نمی کند تا جایی که حتی سایت الف هم بر علیه این آمار سازی مطلب نوشته است. مشکل آنجا پیش می آید که کسی آماری را بگوید و دیگران بدون تحلیل آن را هم تکرار و هم قبول کنند. مثلا این خبر که در سایتهای مختلف انعکاس وسیعی داشته است:" دکتر قرایی رییس انجمن جامعه شناسی ایران مهمان میز گرد کافه خبر است این میز گرد در مورد بحث پدیده زنان خیابانی است .دکتر قرایی معتقد است که در حال حاضر سن روسپی گری در ایران حدود 8-10 سال کاهش یافته و از سن 20 تا 30 سال به 12 تا 18 سال رسیده است . او البته این کاهش سن را مربوط به افزایش برخی آسیب های اجنماعی نظیر افزایش طلاق ،تنوع طلبی مرد ها ،عدم امکان ازدواج ،اعتیاد ،بیکاری و .... می داند ."

من معنی جمله "سن روسپی گری در ایران... به 12 تا 18 سال رسیده است . " را نمی فهمم. 12 تا 18 سال نمی تواند سن متوسط روسپی گری باشد، چون متوسط یک عدد است و نه رنج عددی. نمی تواند مد یا میانه هم باشد. نمی تواند حداقل یا حداکثر سن روسپی گری هم باشد که حتما روسپی بالای 18 سال در تهران پیدا می شود. پس این عدد چیست؟

جمله دیگر ایشان هم ایراد اساسی دارد. ایرادش این است که جمله اش (به احتمال بسیار بسیار زیاد) از هیچ مطالعه ای که بر اساس آمار باشد بیرون نیامده و به همین دلیل نمی تواند علمی باشد. برای اینکه این جمله علمی باشد، حداقل کار یک رگرسیون بین سن روسپیگری و انواع متغیر مورد ذکر ایشان لازم است. بعید می دانم چنین کاری کرده باشند. دلیلش این است که گر چه آمار(هر چند ناقص) برای افزایش طلاق، اعتیاد ،بیکاری.. وجود دارد، آماری درباره تنوع طلبی مرد ها ،عدم امکان ازدواج موجود نیست. (گر چه پروکسی گرفتن ممکن است اما کار آسانی نیست.) دوم آنکه مگرتنوع طلبی مرد ها چیز جدیدی است یا تغییر عجیبی در این تنوع طلبی مرد ها رخ داده است که تغییر در روسپی گری را توضیح دهد؟

رگرسیون به تنهایی هم کافی نیست. شما باید توضیج دهید که چرا این رابطه معقول است....

مشکلی در فضای اینترنت و مطبوعات ایران وجود دارد و آن اینکه به دلیل دیوار بی اعتمادی به آمار های دولتی، آمار های منفی به راحتی قابل باور شده اند (درست بر عکس آنچه دولت می خواهد)، آمارهای مثبت هم به این دید نگریده میشوند که آمار دولتی اند (درست بر عکس آنچه دولت می خواهد). همین مسئله آمار را در ایران بی استفاده کرده است. اگر آمار از دست سیاست بازان خارج شود همه ما نفع خواهیم کرد.

۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

تغییرات عمده در بازار گاز طبیعی

بازار گاز در حال تغییر جدی است. ده سال پیش شرکتهای امریکایی در حال تاسیس مجتمع های بزرگ گاز مایع در بنادر این کشور به منظور آماده سازی خود برای واردات گاز مایع (ال ان جی) از کشورهایی مانند قطر بودند. امریکا (با 22 درصد) بزرگترین مصرف کننده گاز طبیعی در جهان است و تنها روسیه (با 13 درصد) مصرفی قابل مقایسه با امریکا دارد. پس از آنها، ایران با 4 درصد رتبه سوم مصرف گاز در جهان را دارد. اتفاقی که در دهه گذشته افتاد پیدایش تکنولوژی جدیدی در استخراج گاز بوسیله شرکتهای امریکایی بوده است. با این روش جدید که فراکینگ نامیده می شود، استخراج گاز از لایه هایی که شیل (گیاه سنگ؟) نامیده می شود ممکن می گردد. اکتشاف این روش باعث افزایش عمده تولید در امریکا شده بطوری که قیمت گاز در امریکا به مراتب ارزانتر از قیمت گاز در آسیا و اروپا شده است. قیمت گاز در امریکا در زیر 5 دلار بر mmBtu است در حالی که قیمت همین گاز طبیعی در ژاپن در حدود 14 دلار بر mmBtu است. این در حالی است که قیمت گاز در امریکا و اروپا و ژاپن در گذشته بسیار نزدیکتر به یکدیگر بوده است. همین تفاوت قیمت بسیار بالا باعث شده است که عده ای از شرکتهای امریکایی به فکر صادرات گاز طبیعی افتاده اند. حالا بعضی از شرکتهای امریکایی در حال تاسیس مجتمع های گاز طبیعی در بندرگاهها به منظور صادرات گاز به آسیا هستند. با روش جدید استخراج گاز در امریکا، تخمین زده می شود که این کشور بتواند نه تنها تا حدود یک قرن دیگر گاز مورد نیاز خود را از منابع داخلی تامین کند بلکه تبدیل به یک صادر کننده عمده گاز هم بشود.

بازیگران بزرگ دیگر بازار گاز هم در حال توسعه نفوذ خود در این بازارند. به عنوان مثال، قطر تولید خود در سال گذشته را بیش از سی درصد افزایش داده است. تولید گاز قطر همانطور که می دانید البته منحصر به تولید در حوزه گازی مشترک بین ایران و قطر است.

در طرف تقاضای گاز طبیعی هم اتفاقات عمده ای در حال رخ دادن است. رقبای گاز در حال از میدان به در رفتنند. ذغال سنگ به عنوان انرژی بسیار کثیف و ضد محیط زیست در نظر گرفته می شود و انرژی هسته ای هم، به ویژه بعد از اتفاقات ژاپن، با معضل جدی ایمنی مواجه است. انرژی های نو هم در آغاز راهند و از نظر اقتصادی رقیب جدی با گاز تلقی نمی شوند. نفت هم با محدودیتهای جدی در تولید مواجه است. به نظر می رسد که گاز تنها منبع انرژی است که امکان گسترش زیاد و اقتصادی را دارد.




۱۳۹۰ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

بن بست امید

تنها

در انتهای کوچه بن بست

ایستاده ام رو به دیوار به حیرت


پشت سر آزادی

پشت سر گرمی و سرگرمی است


من ولی در پی آن فکر پریشانم

سایه نیمرخ وحشی آن سرو بلند

انحنای تن مست شبهش در ذهنم


آن نشانی که به من داد همین جاها بود

این خیابان، کوچه ، شهر

و پلاک سیصد


آخرین نمره این کوچه بن بست ولی

عدد یکصد و ده

شوخی تلخ مرا

ته این کوچه کشاند


پشت دیوار کسیست که به من می خندد.



شعر رو برای دوستم زهرا نوشتم.


۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

سیاست و اقتصاد در خاور میانه

در حال گوش کردن به صحبتهای توماس فریدمن هستم که به تازگی از خاور میانه برگشته. به دو نکته بسیار جالب اشاره می کنه که یکی مربوط به سیاست در خاورمیانه هست و دیگری به اقتصاد مربوط می شه. چون این نکات رو می شه به همه خاور میانه تعمیم داد به نظرم درس آموزند.

نکته سیاسی اینه که در خاور میانه، تقریبا هر کسی یا هر جناحی می خواد که صاحب شما باشه. صاحب فکر و اندیشه و راه و طریق و مرام و سیاست و ... و اگه نتونه صاحب شما باشه سعی می کنه شما رو نابود کنه. فحش می شنوی زندان می ری کافر می شی .....این قضیه قابل تعمیم به ایران هم هست البته..

نکته اقتصادی اینه که تقریبا تمام سرمایه گذارهای خارجی و داخلی در کشوری مثل مصر در حالت انتظارند. ریسک سیاسی در این کشورها باعث افزایش ریسک اقتصادی شده. یک مزیت سرمایه گذار در کشورهای غربی اینه که معمولا این سرمایه گذارها فقط باید به فکر ریسک اقتصادی باشن. در بعضی کشورهای در حال توسعه ریسک سیاسی کسب و کار معمولا از ریسک اقتصادی بزرگتره. همین مساله یکی از مهمترین موانع رشد و ایجاد اشتغال در این کشورهاست.

۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

هزاران میلیارد تومان رانت ناشی از ارز دونرخی

بدترین سیاست ارزی، سیاستی است که به دونرخی شدن ارز منجر می شود. دونرخی شدن ارز به معنی دسترسی عده ای به ارز ارزانتر و عدم دسترسی دیگران به آن ارز ارزانتر است. همین باعث رانت می شود. خوشا به حال آنانکه دسترسی به ارز دولتی دارند. صرافی را در نظر بگیرید که می تواند ارز دولتی به قیمت 1065 تومان بخرد و به قیمت 1165 تومان بفروشد. حدود ده درصد سود روزانه بر روی سرمایه چیزی نیست که سرمایه گذاران خارجی در خوابشان هم بتوانند ببینند. (مثلا خرید اوراق قرضه سی ساله امریکا سود سالیانه 4.5 درصد می دهد.) اگر یک صراف بتواند یکصدهزار دلار ارز به صورت روزانه دریافت کند، می تواند به صورت بالقوه حدود یک میلیون تومان در یک روز سود کند.

با توجه به اینکه حدس من این است که دولت دهها میلیارد دلار در طول یک سال به بازار تزریق می کند، رانت ناشی از تفاوت قیمت ارز به صورت بالقوه هزاران میلیارد تومان میشود. چنین رانتی هم از عدالت به دور است و هم خلاف عقل است.

۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

یونان در آستانه ورشکستگی

یونان در آستانه ورشکستگی است. نرخ بهره اوراق قرضه یونان در هفته گذشته به 25 درصد هم رسید که نشانه آشکاری است از سختی فراهم کردن منابع مالی توسط یونان و پرداخت بدهیهایش با قروض جدید. البته یونان قبلا هم ورشکست شده است. آنچه این ورشکستگی را از دیگر ورشکستگیهای تاریخ متمایز می کند این است که کشوری که در آستانه ورشکستگی است کنترلی بر سیاستهای پولی خود ندارد. همین مسئله سوالهای زیادی را بر می انگیزد که پاسخ دقیقی برای آنها موجود نیست. مثلا اینکه تاثیر ورشکستگی یونان بر واحد پولی اروپا، که یونان هم از این پول استفاده می کند، چیست؟ یا اینکه این ورشکستگی چه تاثیری بر وضعیت بدهی کشورهایی مانند پرتقال دارد؟ و چگونه کشوری مانند یونان خواهد توانست که از ورشکستگی درآید بدون آنکه از سیستم یورو خارج شود...
ورشکستگی یونان تاثیر شدیدی بر تراز حساب بانک مرکزی اروپا هم خواهد داشت. بانک مرکزی اروپا حدود 50 میلیارد یورو از اوراق قرضه یونان را در اختیار دارد. با ورشکستگی یونان، بانک مرکزی اروپا زیان خواهد کرد و حداقل برای من روشن نیست که این بانک چگونه این ضرر را می تواند جبران کند.
بعد از ورشکستگی در این باره بیشتر خواهم نوشت.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۱, چهارشنبه

"ایرانی خارج از کشور" یعنی چه؟

یک نماینده مجلس گفت که ایرانیان خارج از کشور یارانه نقدی می گیرند. رئیس مجلس تعجب کرد و پرسید که آیا این درست است؟ یک دولتی بعدا گفت که نه. ایرانیان خارج از کشور یارانه نمی گیرند!
چند نکته:
یکم: من و خانواده ام یارانه نقدی نمی گیریم (برای ثبت در رکورد) اما من ایرانیانی در اینجا می شناسم که یارانه می گیرند، مثلا دانشجویی که امسال به اینجا آمده و زمان ثبت نام برای یارانه ها در ایران یوده است.
دوم: همین خبر ساده نشان دهنده این است که تا چه حد همه ما، شامل سیاستمداران و دولتیها، در گفتارمان بی دقتیم. به عنوان مثال قبل از اینکه هر عبارتی که شامل ایرانی خارج از کشور است بگوییم، آیا فکر می کنیم که معنی حقوقی " ایرانی خارج از کشور" چیست؟ مثلا اگر کسی به سفر 10 روزه تفریحی به ترکیه می رود یا به زیارت در مکه می رود ایرانی خارج از کشور محسوب می شود؟ اگر کسی برای 3 ماه برای کار برود چه؟ برای 4 سال برای درس خواندن برود چه؟ برای همیشه برود ولی پاسپورتش فقط ایرانی باشد چه؟ پاسپورت خارجی هم داشته باشد چه؟ اگر به خارج برود ولی خانه در ایران داشته باشد چه؟ .....مسئله این است که تعریف حقوقی در این باره وجود ندارد.
سوم: به چه اعتباری، رئیس مجلس (یا آن دولتی) می گوید که "ایرانیان خارج از کشور" نباید یارانه بگیرند؟ سوال می کنم چون جوابش را نمی دانم. اگر به مسئله کمی فکر کنیم می بینیم که مسئله کمی عمیقتر از آن است که به نظر می رسد. آیا از نظر حقوقی می توان کسانی را که در خارج زندگی می کنند از مزایایی که ایرانی داخل کشور دارد محروم کرد؟ عواقب این کار چیست؟ (به عنوان مثال و از نظر اقتصادی، اگر کسی فرصت کار در خارج را داشته باشد و در ایران بیکار باشد، ممکن است پرداخت یارانه باعث شود که از خیر کار کردن در خارج از کشور بگذرد....)

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۰, سه‌شنبه

سیستم ورشکسته بازنشستگی در ایران

نکته فرعی: کاملا خلاف اخلاق است که بدون داشتن آمار درباره مسئله اقتصادی صحبت کنیم. من هم می خواهم این کار خلاف اخلاق را انجام دهم به این دلیل که آمار ندارم! معذرت پیشاپیش.
نکته اصلی: سیستم بازنشستگی در ایران سیستم پایداری نیست. این سیستم برای سالهایی طراحی شده است (البته بهتر است بگوییم وصله پینه شده است) که رشد جمعیت در ایران بالا و درآمد نفت و بودجه دولت در حال رشد بوده است. یکی از رایجترین سیاستهای مردم پسند (پوپولیستی) و در عین حال غیر مسئولانه در ایران، آنچنانکه تاریخ اخیر اقتصادی نشان می دهد امتیازدهی در زمینه سن بازنشستگی، میزان حقوق بازنشستگان و از این قبیل است. در ایران، بازنشستگی در سن حدود چهل سالگی هم ممکن است. کافی است که شما زنی باشید که در حدود سن 15 سالگی به استخدام دولت درآمده اید. 25 سال کار و شما بازنشسته می شوید که می شود سنی در حدود چهل سال. چنین سیستمی را در نظر بگیرید و حال تصور کنید که بوم و پیک جمعیت ایران به زودی به سن بازنشستگی خواهد رسید، بودجه فزاینده دولت آن شیب تند گذشته را نخواهد داشت و با هر محاسبه ای متوسط عمر در ایران هم افزایش خواهد یافت. این سیستم نمی تواند پایدار باشد. نکته مهمتر این است که نه مجلس و نه دولت در ایران انگیزه کافی در برخورد با این بحران را ندارند. به نظر من بحث درباره این بحران، قبل از اینکه بحران عمیق و غیر قابل کنترل شود بایستی از همین الان شروع شود.

پ. ن. چون بلاگ اسپات فیلتر است، هر پست این وبلاگ، برای خوانندگان داخل ایران عینا در بلاگفا کپی خواهد شد.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

جمعیت جهان در 2100

سازمان ملل در گزارشی پیش بینی کرده که جمعیت جهان در سال 2100 به 10.1 میلیارد برسه. ایران در این گزارش بین اون دسته از کشورها ذکر شده که باروری کمی خواهند داشت. البته پیش بینی جمعیت در درازمدت خیلی مشکله. به قول جمعیت شناسی: اگه زنها در صد سال آینده و بطور متوسط تصمیم بگیرن که نصف بچه بیشتر از پیش بینی سازمان ملل داشته باشن جمعیت جهان 15.8 میلیارد و اگه
بطور متوسط تصمیم بگیرن که نصف بچه کمتر از پیش بینی سازمان ملل داشته باشن جمعیت جهان 6.2 میلیارد خواهد بود. جهانی با 15.8 میلیارد جمعیت کاملا متفاوت از جهانی با 6.2 میلیارد جمعیت خواهد بود.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

بانکهای مرکزی جهان دنباله رو فدرال رزرو

کسانی که با سازمانهای صنعتی آشنا هستند می دانند که در بعضی از صنایع، شرکتها تصمیم می گیرند که پیرو یک شرکت که رهبری صنعت را به عهده دارد شوند. شرکت رهبر مثلا ممکن است که تعیین کننده قیمت یا تعیین کننده استاندارد باشد. شرکتهای پیرو هم تقریبا همان سیاست را دنبال می کنند.
در بازار پولی جهان، این فدرال رزرو است که نقش رهبری را به عهده دارد. به نمودار زیر که نرخ بهره هدف بین بانکی تعیین شده توسط بانهکهای مرکزی عمده جهان است توجه کنید:
به وضوح می توان مشاهده کرد که بانکهای مرکزی مختلف جهان پیرو تغییرات نرخ بهره پایه در امریکا، نرخ بهره خود را تغییر می دهند. یک دلیل پیروی از فدرال رزرو این است که کشورهای دیگر می خواهند از ورود سرمایه داغ جلوگیری کنند که هنگامی رخ خواهد داد که نرخ بهره در آن کشور بیشتر از نرخ بهره در جهان خارج است و یا از خروج سرمایه در هنگامی جلوگیری کنند که نرخ بهره در کشورشان کمتر از نرخ بهره در کشورهای دیگر است.

وقتی همه بانکهای مرکزی اقتصادهای مهم از فدرال رزرو پیروی می کنند کار بر بانک های مرکزی که نمی خواهند دنباله رو باشند سخت تر می شود. اقتصاد چنین کشورهای، در صورتی که نخواهند از سیاست پولی که بقیه دنبال می کنند پیروی کنند، به ناچار باید از ورود و خروج سرمایه جلو گیری کنند که امری به غایت مشکل است. جلوگیری نسبی از ورود و خروج سرمایه هم باعث مشکلات گوناگون اقتصادی خواهد شد. البته شرط پیروی از سیاست پولی غالب در جهان هم کنترل تورم است. نمی توان تورم 20 درصد داشت و نرخ بهره را مانند امریکا صفر کرد.

باز کردن بیشتر این مسئله نیاز به زمان و انرژی بیشتری دارد که احتمالا در آینده به آن بیشتر خواهم پرداخت.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه

آزادی اقتصادی در تنگنا

یکی از مهمترین وجه های آزادی، آزادی اقتصادی است. آزادی در مبادله، آزادی کسب ثروت و آزادی در مصرف درآمدی که حاصل کار فرد است از بدیهیات آزادی اقتصادی است. که البته در جوامع مختلف و به درجات مختلف این آزادی ها تهدید و در تنگنا قرار می گیرند. مثلا در رژیم های کمونیستی سابق، ایدولوژی افراطی چپ کمترین آزادی اقتصادی (و دیگر فرمهای آزادی) را برنمی تافت. در کشورهای غربی هم گاه و بیگاه آزادی اقتصادی در معرض خطر قرار می گیرد.

در ایران ما، گر چه مردم به مراتب نسبت به سیستمهای کمونیستی آزادی اقتصادی بیشتری دارند، اما وضعیت با آنچه که باید باشد فاصله بسیار دارد. مقصر اصلی هم، بیش از هر چیز دیگری، خرده دیکتاتورها هستند. اگر فقط به تیتر روزنامه های امروز نگاه کنید چند نمونه از این خرده دیکتاتورها را پیدا می کنید. مثلا در یکی از تیترهای روزنامه ایران "رئیس اتحادیه مشاوران املاک کشور" گفته است که ": قراردادهای اجاره مسکن 2 ساله شد" یا در تیتر دیگری این مطلب را می خوانید:"معاونت سینمایی قرار داد یک میلیاردی آقای بازیگر را لغو کرد" یکی به این آقایان بگوید که شما به چه حقی در نحوه قرارداد بستن بین دو فرد دخالت می کنید؟ به شما چه ربطی دارد اگر من و فرد دیگر قرارداد یک ماهه اجاره ببندیم یا یک ساله؟ به شما چه ربطی دارد اگر بازیگری قراردادی قراردادی یک میلیادری می بندد؟ اگر مبلغ قراردادشان 999 میلیون تومان بود باز هم دخالت می کردید؟ اگر 900 میلیون تومان بود چه؟ اگر 100 میلیون تومان بود چه؟ کدام قانون به شما اجازه داده است که یک قرارداد را به صرف اینکه شما تشخیص می دهید که رقم آن بالاست فسخ کنید؟ اگر چنین قانونی هم بود آن قانون هم البته خلاف آزادی های فردی و اقتصادی بود.

تهدید و تحدید آزادی اقتصادی به این دو رقم محدود نمی شود. وزارت بازرگانی که قیمت تعیین می کند آزادی اقتصادی را محدود می کند، اصنافی که هزار شرط بر سر راه آغاز به کار یک کاسب کار می گذارند آزادی اقتصادی را محدود می کنند، دولتی که نرخ بهره تعیین می کند آزادی اقتصادی را کم می کند....

مانده تا زمانی که مفهوم آزادی را بفهمیم. مانده تا ارتباط آزادی اقتصادی و میزان اشتغال را بفهمیم. البته این مشکل دیروز و امروز نیست، در همیشه تاریخمان دولتیهای مداخله گر داشته ایم. قدم اول البته در کسب آزادی اقتصادی فهم این آزادی است.

۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

لطیفه ای در رابطه با تجارت آزاد

لطیفه اسکاتلندی جالبی هست که حدس می زنم نسخه های متفاوتی در سراسر جهان داشته باشد که می گوید: اگر یک اسکاتلندی به انگلیس برود هم هوش متوسط انگلیس بالا می رود هم هوش متوسط در اسکاتلند. حدس بزنید که چگونه چنین چیزی ممکن است. (این نکته را هم بگویم که من با هیچ ملتی خصومت ندارم، با انگلیسی ها البته ما همیشه کمی خرده حساب داشته ایم:)).
دلیلش این است که استکاتلندیها فرض می کنند که اسکاتلندی که به انگلستان برود باید واقعا احمق باشد. همین هوش متوسط در اسکاتلند را افزایش خواهد داد. فرض دوم این است که حتی این اسکاتلندی احمق هوشی بیشتر از هوش متوسط انگلیسی ها دارد که باعث افزایش هوش در انگلستان می شود.

برون سپاری (یا همان outsourcing) هم به همین ترتیب می تواند به دو کشور کمک کند. دلیل اینکه مثلا دیگر در امریکا پیراهن تولید نمی شود این است که تولید پیراهن در امریکا با سطح دستمزدهای موجود در اینجا اصلا صرف نمی کند. (تولید پیراهن می شود آن فرد احمق اسکاتلندی) اما همین تولید پیراهن، اگر به ویتنام برود، حقوق بسیار بهتری به کارگری می پردازد که مجبور بوده در مزرعه ای کوچک در ویتنام شلغم بکارد. آن شلغم کاری می شود متوسط هوش در انگلستان. با خروج صنعت تولید پیراهن از امریکا و رفتن آن به ویتنام، هم بهره وری (و در نهایت مزد) در امریکا زیاد می شود و هم بهره وری و مزد در ویتنام افزایش خواهد یافت.

برون سپاری البته محدود به امریکا و اروپا نمی شود. حتی چین هم مشغول برون سپاری بسیاری از صنایع خود است، که البته برنامه ریزی نشده اما به خاطر ماهیت بازار به هر حال مشاهده می شود. برون سپاری در ایران هم هست که به جای مبارزه بیهوده با آن، باید آن را پذیرفت و از مزایای این جهانی شدن حداکثر استفاده را برد.


۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

صفرهای نامیمون پولی

بانک مرکزی تصمیم گرفته است که چهار صفر از پول ملی ایران بکاهد که با این کار به گفته رئیس بانک " یک ریال جدید از نظر ارزشی با یک دلار برابر می‌شود". من با حذف صفرها هیچ مشکلی ندارم، که از نظر اقتصادی اهمیت چندانی ندارد. البته بهتر این بود که این کار بعد از کنترل تورم یا بعد از شوک به ارزش ریال انجام می شد. (شوک به ارزش ریال یا همان افزایش ناگهانی قیمت نفت که با وجود تورم در ایران، مانند زلزله ای می ماند که خواهد آمد اما بزرگی و زمانش بستگی به فاکتورهای مختلف مانند قیمت نفت و میزان دارایی ارزی ایران دارد ناگریز است.) مشکل این طرز تفکر است که می خواهد ارزش ریال را با دلار معادل کند. یکی باید به آقای بهمنی بگوید که ای که نان دولت حلالت، حالا که مسئله مهم برابر سازی ارزش ریال با دلار است، چرا پنچ صفر از پول ملی کم نمی کنید که ارزش ریال برابر ده دلار شود؟ مگر شما بخیلید؟ و چرا برابر دلار؟ چرا برابر یورو نباشد؟ ممکن است بگویند که ریال با حذف چهار صفر که معادل یورو نمی شود. یورو تقریبا 15000 ریال است. که البته استدلال مسخره ای است چون دلار هم 11200 ریال است و نه 10000 ریال. دوم اینکه، شاید دلار، با این شرایط کسر بودجه امریکا، بخواهد سقوط کند و به خاک سیاه بنشیند، چرا شما می خواهید سرنوشت "پول ملی" را به دلار بچسبانید؟

توصیه من به بانک مرکزی این است که انرژی خود را صرف مسائل کم اهمیت نکند. اگر می خواهید که صفرها را حذف کنید بکنید ولی انرژی بیش از حد بر روی آن نگذارید. بهتر است انرژی تان را صرف کنترل تورم کنید که بانک مرکزی وظیفه ای جز این نباید داشته باشد.


۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبه

یورو باز هم در خطر

امروز پرتغال از اتحادیه اروپا کمک خواسته ا ست تا از ورشکستگی کامل پرهیز کند. اسپانیا هم گفته است که کمک نخواهد خواست. البته همه کشورهایی که ورشکست می شوند تا زمانی که ورشکست نشده اند ادعا می کنند که می توانند بدهی های خود را بپردازند. نکته جالب این است که تریچت، رئیس بانک مرکزی اروپا، نرخ بهره در اروپا را همزمان افزایش داده است که به معنی جهت گیری برای کاهش نقدینگی است که همزمانی آن با مشکلات پرتغال (و اسپانیا) این احتمال را که این کشورها جان سالم از این بحران به در روند را کم می کند.

ترکیبی از سیاستهای بانک مرکزی اروپا و سیستم انگیزشی که نحوه استقراض کشورهای اروپایی را شکلی داده است که استقراض بیشتر و تقلب در اعلام اعداد و ارقام (مانند آن چیزی که در یونان دیدیم) را تشویق می کند آینده یورو را در معرض خطر جدی قرار داده است.

۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه

قیمت نفت

نکته اول: برای حفظ آبرو، هیچ وقت قیمت نفت را پیش بینی نکنید. پیش بینی قیمت نفت بر اساس روند گذشته قیمت ساده اندیشی است. البته به قول اقتصاددانی، پیش بینی قیمت نفت ساده اندیشانه است اما پیش بینی کاهش قیمت نفت ساده اندیشانه تر است.
نکته دوم: مفهومی در ادبیات (عوامانه) اقتصادی ایران وجود دارد به اسم قیمت واقعی نفت. چیزی به اسم قیمت واقعی نفت وجود خارجی ندارد.
نکته سوم: قیمت نفت به بالاترین میزان خود در طی دو سال اخیر رسیده است. یکی از دلایل این افزایش قیمت جریانات لیبی و دلیل دیگر افزایش تقاضا در سراسر جهان است. تغییرات قیمت نفت در کوتاه مدت بستگی به چگونگی ادامه جنگ داخلی لیبی دارد. اگر قذافی سقوط کند قیمت نفت (در کوتاه مدت) کمی آرام خواهد گرفت.
نکته چهارم: تحولات بلندمدت تر نفت به عرضه و تقاضا در درازمدت بستگی خواهد داشت. فعلا تقاضا برای نفت با سرعت بیشتری از عرضه شیفت می کند. همین باعث می شود که قیمت نفت بالا باشد. در قسمت عرضه نیز اتفاقاتی در حال رخ دادن است. مثلا تولید نفت در امریکا، به دلیل سرمایه گذاری شرکت های نفتی بر روی تکنولوژی های جدید در دو سال اخیر افزایش یافته است و لذا واردات نفت امریکا هم کاهش پیدا کرده است. سرمایه گذاری بر روی تکنولوژی های جدید هم به شدت در حال افزایش است. در امریکا حرف از جایگزین کردن گاز طبیعی به جای نفت برای کامیون های سنگین است که به طرح پیکنز معروف شده است. اگر چنین اتقاقی بیفتد مصرف نفت امریکا دو و نیم میلیون بشکه کاهش خواهد یافت. ماشین های جدیدی هم که ساخته می شوند مصرف کمتری نسبت به گذشته دارند. سرمایه گذاری بر روی تکنولوژی هایی مثل بایو فیول (اتانول) و ... هم ادامه دارد. اگر کشورهای غیرنفتی خوش شانسی بیاورند (و کشورهای نفتی بدشانس باشند) یکی از این تکنولوژی ها شانس جایگزینی نفت را خواهد یافت که در آن صورت تقاضا برای نفت را کاهش خواهد داد و افزایش قیمت نفت متوقف خواهد شد. البته شاید...

۱۳۹۰ فروردین ۹, سه‌شنبه

هزینه روانی زمان مسافرت

درباره هزینه روانی مسافرت با چند نفر که روی حمل و نقل کار کرده اند در هنگام ناهار گفتگو می کنیم. یکی می گوید طبق تحقیقاتی که فلان کس انجام داده (من اسم محقق را به خاطر نمی آورم) هزینه روانی هر دقیقه انتظار برای اتوبوس سه برابر هزینه هزینه روانی هر دقیقه در اتوبوس نشستن است. اگر این نتیجه درست باشد، رفاه جامعه بیشتر خواهد شد اگر اتوبوس ها در موقع تعیین شده به ایستگاه اتوبوس برسند حتی اگر مجبور باشند که مسیرشان را کندتر بپیمایند. در بعضی از شهرها (مثل لندن) هم اتوبوس ها به جی پی اس مجهزند و زمان رسیدن آنها به ایستگاه را می توان با موبایل یا اینترنت چک کرد. احتمالا در آینده از این قبیل تحقیقات برای افزایش رفاه جامعه بیشتر استفاده خواهد شد.

پ.ن. شنیده ام که بلاگر در ایران فیل تر شده است. بنابراین تا اطلاع ثانوی، هر پستی که در اینجا بنویسم بلافاصله در http://eghtesadaneh.wordpress.com
هم کپی خواهم کرد که سایتی با نام اقتصادانه در وردپرس است. امیدوارم این یکی فیل تر نشود.

مردی که سنگاپور را ساخت.

به مصاحبه چارلی رز با لی کوان یو گوش می دهم. لی کوان یو همان مردی است که بیشترین نقش را در شکل دهی سنگاپور به فرم امروزی آن داشته است. پسرش، لی هسین لنگ، هم اکنون نخست وزیر سنگاپور است. زندگی و نحوه اداره کشور سنگاپور، به نظر من، باید مورد مطالعه هر اقتصاددانی قرار بگیرد که به توسعه و رشد علاقه مند است. از جمله کارهایی که لی پدر کرد تغییر زبان رسمی سنگاپور به انگلیسی بود. خودش می گوید که کشوری مثل سنگاپور نمی توانست با چندین زبان موجود در آن دوام بیاورد. عقیده دارد که درهای سنگاپور باید به روی انسانهای مبتکر و خلاق و تحصیل کرده باز باشد. بسیاری از بزرگترین سیاستمداران دنیا از لی مشاوره می گیرند. دید بسیار خوبی نسبت به وقایع در حال رخ دادن دنیا دارد. معتقد نیست که امریکا و چین به تقابل با یکدیگر خواهند پرداخت. زمانی کلینتون گفته بود که مذاکره کردن با بانکدارتان (چین) خیلی سخت است. به این معنی که انگار چین امریکا را به گروگان گرفته است. لی معتقد است که با این همه قروضی که امریکا باید به چین پرداخت کند و با توجه به اهمیت بازار امریکا برای چین، چین حاضر به دیدن افول امریکا نخواهد بود. به عبارتی این دو کشور بسیار به هم وابسته اند.
لی 88 ساله است. می گوید که درباره هیچ مردی، قبل از اینکه در تابوتش را ببندی قضاوت نکن، زیرا ممکن است که در لحظه آخر کار احمقانه ای بکند.

۱۳۹۰ فروردین ۷, یکشنبه

نویسندگی و ایجاد ارزش

متاسفانه تقویت نویسندگی از اولویت های سیستم آموزشی در ایران نیست. کسانی هم که به فارسی می نویسند اگر هنر نوشتن دارند به خاطر استعداد و تلاش فردی شان بوده است. من از جمله این افراد نیستم و خودم می دانم که نوشتن من خوب نیست. دلیل اینکه می نویسم این است که فکر می کنم ایده هایی وجود دارند (مخصوصا در زمینه اقتصاد) که کسی باید آنها را بنویسد. وبلاگنویسان (فارسی) هستند که هم خوب می نویسند و هم با نوشتنشان ارزشی ایجاد می کنند. اما متاسفانه تعدادشان خیلی زیاد نیست. کسانی هم هستند که بسیار خوب می نویسند ولی ارزشی ایجاد نمی کنند. (متاسفانه نمی توانم آدرس چنین وبلاگهایی را در اینجا برای ذکر مثال بگذارم.) اما مطمئنم که شما هم وبلاگی را خوانده اید که نویسنده ای واقعا توانا و با قدرت تصور بالا دارد و پیش خود متحیر می مانید که این فرد با این توانایی چرا انرژی خود را صرف نوشتن چنین مطالب بی ارزشی کرده است. هستند بسیاری از این نویسندگان که اگر انرژی خود را صرف نوشتن رمانی می کردند احتمالا رمانهای می نوشتند که تاریخ ادبیات ما را متحول می کرد. اگر کاوشی می کردند و درباره مثلا فرهنگ خرد کشور می نوشتند نوشته اشان روح را صیقل می داد. اگر شرحی بر تاریخ ایران می نوشتند، تاریخ هم خواندنی می شد...

مشکل فقط وبلاگ نویسان نیستند، روزنامه ها و مجلات ما هم پر است از مطالبی که ارزشی ایجاد نمی کنند. متاسفانه کمتر مطالب فارسی پیدا می شود که با خواندن آنها ارزش اجتماعی و فردی واقعی ایجاد کند. نه اینکه نیست، به اندازه کافی نیست. و در این میان آنچه ضرر میکند زبان فارسی است که غنای آن به گستردگی نوشته های ارزشمند بستگی دارد.

پ.ن. این مطلب دکتر طبیبیان را بخوانید. خلاصه مطالب کتابی است که خواندن آن وقت هدر دادن نیست.

۱۳۹۰ فروردین ۶, شنبه

کتاب انجیل توماس جفرسون

توماس جفرسون، شخصی که اعلامیه استقلال امریکا را نوشت و یکی از پرنفوذترین افراد تاریخ امریکا و جهان است، کتاب انجیل را به تمامیت آن قبول نداشت. خود معتقد بود که مسیحی است اما نه مانند دیگر مسیحیان. کتابی از او مانده است که به کتاب انجیل جفرسون معروف است. (البته دو انجیل با این مشخصات به وسیله او ایجاد شد اما از یکی از آنها اثری نمانده است.) این کتاب به این ترتیب به وجود آمده است که جفرسون با استفاده از تیغ و قیچی قسمتهایی از کتابهای انجیل را جدا می کند و به هم می چسباند. به عبارت دیگر همه آن چیزی را که قبول نداشته است حذف می کند و بقیه را به فرم یک کتاب در می آورد. می گویند که هر جا که قسم خوردن لازم بوده است به این انجیل قسم می خورده است.

۱۳۹۰ فروردین ۱, دوشنبه

آمار یا آرزو

احمدی نژاد در آمار نوروزی اش اعلام کرده که سال گذشته یک میلیون و ششصد هزار شغل در ایران ایجاد شده و امسال هم قرار است که دو میلیون و نیم شغل ایجاد شود. یا معجزه ای در حال رخ دادن است یا که جملات به این ترتیب می باید اصلاح می شد که: کاش سال گذشته یک میلیون و ششصد هزار شغل در ایران ایجاد شده بود و کاش امسال هم دو میلیون و نیم شغل ایجاد شود.
چرا من نمی توانم این آمار را باور کنم؟ دلیلش این است که این آمار با هیچ آمار دیگری نمی خواند. مثلا آمار نرخ بیکاری در ایران، که توسط مرکز آمار اعلام می شود افزایش پیدا کرده است و نه کاهش. یا اینکه اگر این آمار را با جمعیت فعال ایران که حدود 24 میلیون است مقایسه کنید می بینید که این آمار به هیچ وجه نمی تواند درست باشد. اضافه کردن 4.1 میلیون نفر به بازار کار ایران در طی دو سال، علاوه بر اتخاذ سیاستهای درست و خوش شانسی، نیاز به معجزه هم دارد. سوال دیگر این است که با چنین افزایش اشتغالی، چرا نرخ رشد اقتصادی ایران چنین پائین است؟ خلاصه اینکه این آمار اشتغال به هیچ آمار دیگر اقتصادی موجود نمی خواند.

۱۳۸۹ اسفند ۲۷, جمعه

ریشه مشکل برق در ژاپن به قرن پیش برمی گردد

ژاپن دو شبکه سراسری برق دارد. شبکه شرقی که در قرن گذشته و به وسیله وستینگهاوس و شبکه غربی که به وسیله زیمنس توسعه داده شد. به همین دلیل فرکانس دو شبکه متفاوت است. شبکه غربی 50 هرتز و شبکه شرقی 60 هرتز است. به همین دلیل اگر مشکلی در شبکه غربی پیش بیاید شبکه دیگر نمی تواند برق به آن برساند. می توان دید که ریشه برخی از مشکلات کنونی در ژاپن به حدود یک قرن پیش برمی گردد.

۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه

چرا امریکانیروگاههای هسته ای جدید نمی سازد؟

مهمترین دلیلی که امریکا نیروگاههای هسته ای جدید نمی سازد طرفداران محیط زیست (که ذاتا مخالف انرژی هسته ای اند) نیستند. ریسک انرژی هسته ای هم نیست. گر چه حوادثی مثل تری مایل آیلند و چرنویل شواهد وجود این ریسکند و حادثه فوکوشیما دایچی شاهدی بر این است که این ریسک همیشه کم در نظر گرفته می شده است. مهمترین دلیل (به نقل از مجله تایم) هزینه احداث یک نیروگاه جدید است که در حدود 10 میلیارد دلار تخمین زده می شود. در کشورهایی مانند چین، این دولت است که تصمیم می گیرد که نیروگاههای جدید هسته ای بسازد، هزینه هم برایش چندان مهم نیست. (گر چه حتی چین هم بعد از بحران اخیر تصمیم به توقف ساخت نیروگاههای جدید گرفته است.موقت یا دائمش بعدا معلوم می شود. ) در امریکا این بخش خصوصی است که باید نیروگاه جدید بسازد و بخش خصوصی به اقتصادی بودن تولید انرژی اهمیت می دهد. و فعلا این انرژی اقتصادی نیست. به همین دلیل، در امریکا تمایل چندانی برای ساخت این نیروگاهها وجود ندارد. آخرین نیروگاه هسته ای امریکا هم حدود چهار دهه پیش ساخته شده است.

پ.ن. کدام مغز الاغ خورده ای طرح ساخت استاکس نت به مغزش خطور کرد؟ این احمق تصور آن را هم می کرده که با این کار ممکن است حادثه ای مثل چرنویل به وجود بیاورد؟ یا اینکه فکر کرده که استاکس نت را درست می کنیم و به آنها خبر می دهیم که دستگاههایتان آلوده است، آنها هم کار را متوقف می کنند؟؟!

۱۳۸۹ اسفند ۲۴, سه‌شنبه

تحقیق بر روی فجایع طبیعی

اگر قصد تحقیق بر روی اثرات اقتصادی (و غیر اقتصادی) فجایع طبیعی رو دارید یه سری به این سایت که اطلاعات فجایع طبیعی رو جمع آوری می کنه بزنید. من یکی دو تا از مقاله هاش رو نگاه کردم، جالبند. برای کشوری مثل ایران که مصون از فجایع طبیعی نیست، گرفتن اطلاعات از سایتهایی مثل این و تحقیق در زمینه های مختلف فجایع طبیعی می تونه تاثیر درازمدت مثبتی بر جامعه بگذاره و ارزش ایجاد کنه.
چیزی که ذهن من رو یه کم مشغول کرده تاثیر بحران اخیر بر روی بازار انرژی هستش. به دلیل اینکه ذهنیت راجع به ریسک انرژی هسته ای کاملا تغییر کرده، احتمالا فشار بر بازار گاز طبیعی بسیار بالا خواهد رفت که برندگانی مثل روسیه (یا ایران؟) خواهد داشت و بازندگانی مثل شرکتهای جی ای. مطمئن نیستم که این تاثیر تا به چه حد و تا کی خواهد بود.

۱۳۸۹ اسفند ۲۲, یکشنبه

بزرگترین درس زلزله ژاپن: فرهنگ ژاپنی ها

درسهای زیادی از زلزله اخیر ژاپن می شود گرفت. اینکه آماده سازی جان هزاران انسان را نجات داده است، گر چه جان هزاران نفر دیگر از دست رفته است. اینکه ژاپن در مقابل زلزله آماده بوده ولی در مقابل سونامی آماده نبوده است. ... تا اینکه انرژی هسته ای ذاتا انرژی خطرناکی است و اعتماد به مهندسی و نظم در مقابل خطرات ناشی از چنین پتانسیل خطرناکی ساده اندیشی است. در نظر داشته باشید که ژاپنی ها بهترین های مهندسی و بهترین های نظم و مسئولیت پذیری در جهانند. اگر استفاده از انرژی هسته ای حتی برای مقاصد صلح آمیز با چنین پتانسیل خطری حتی در ژاپن مواجه است، می توان خطرات استفاده از این انرژی را در جاهای دیگر هم متصور بود.

از نظر من، آمادگی ژاپنی ها و خطرات انرژی هسته ای از درس های درجه دومی است که می توان از زلزله اخیر گرفت. درس درجه اول از نگاه به رفتار ژاپنی ها در مواجهه با زلزله اخیر به دست می آید. آن چیزی که در بعد از زلزله ژاپن مفقود است بی نظمی است. یک مغازه مورد هجوم مردمی که قطعا نیازمندند قرار نگرفته است. مردم را در مقابل صف مغازه ها می بینید که منتظر خرید آب یا غذای بچه اند(مانند اینجا و اینجا)، اما اینکه عده ای بروند و دزدی کنند را نمی بینید. برای سوار شدن بر روی قایق برای نجات هم صف می بندند، هجوم نمی بینید. .... همه جا نظم، همه جا رفتار متمدنانه. چنین رفتاری آسان به دست نیامده است، ترکیبی از آموزش و فرهنگ درست است. چنین فرهنگی، مواجهه با زلزله را آسانتر و چه بسا باعث نجات جانها می شود.

منظور من از این نوشته گوشه اشاره زدن به وضع ایران نیست. اگر آمادگی و نظم و فرهنگ ژاپن را بسیار عالی و آمادگی و نظم در هائیتی را بسیار ضعیف فرض کنیم، نظم و فرهنگ و آمادگی در مقابل فواجع در ایران در بین این دو قرار می گیرد. بدترین در دنیا نیست اما با بهترین هم فاصله زیادی دارد. البته فاصله ما با بهترین به سادگی پر نخواهد شد.

پ. ن. مشکل نقطه حل شد. ممنون از راهنمایی دوست ناشناس.





۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه

دلیل تقویت ین ژاپن بعد از زلزله

امروز ارزش ین ژاپن بعد از زلزله بسیار بزرگ که خسارات بسیار سنگینی وارد کرده و حدس من اینه که پرخسارت ترین زلزله تاریخ باشه افزایش پیدا کرد। دلیل افزایش اینه که بازار تصور می کنه که سرمایه زیادی از خارج از ژاپن که مالک ژاپنی داره باید به داخل ژاپن و برای جبران خسارات زلزله منتقل بشه। نقش پرداخت های عظیم بیمه های بین المملی رو هم نباید از نظر دور داشت। همه اینها مستلزم تبدیل واحدهای دیگه پولی به ین هست که تقاضا برای ین رو افزایش می ده و باعث افزایش قیمت ین در کوتاه مدت می شه.

۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه

حذف کنکور سراسری پیش زمینه فساد در پذیرش دانشگاهها

کنکور سراسری سیستمی بد ولی نسبتا مقاوم در برابر فساد است। از جمله معایب این سیستم اینکه بر قابلیتهایی مانند نوشتن به هیچ وجه اهمیت نمی دهد یا قسمت عمده ای از آن سوال از محفوظاتی است که بر آینده انسان عملا بی تاثیر است। سیستمی که قرار است جایگزین آن شود، در مقام تئوری بسیار بهتر است। اینکه عملکرد چند ساله دانش آموزان، به جای تستی یک روزه، معیار سنجش شود به ذهن خوشتر می آید। البته تا هنگامی که به یاد آورید که این سیستم قرار است کجا و چگونه اجرا شود। به سادگی می شود دید که سیستم جدید در مقابل فساد، پارتی بازی، و تنش (بین والدین، معلمان، دانش آموزان و مسئولان سنجش) بسیار آسیب پذیر است।
درست است که در امریکا هم کنکور سراسری وجود ندارد। ولی مکانیزمهایی موجود است که مقایسه عادلانه دانش آموزان با یکدیگر را ممکن می کند। مثلا آزمون اس ای تی برای مقایسه قابلیتهای همه دانش آموزان طراحی شده است که قسمتی از (البته نه تمام) پرونده داوطلب ورود به یک دانشگاه است। آزمونهای بسیار دیگری هم موجودند। مثلا، والدین و مدرسه می د انند که یک دانش آموز، حتی در مقطع ابتدایی، در مقایسه با دانش آموزان داخل ایالت و در مقایسه با دانش آموزان کل امریکا چگونه عملکردی دارد। دلیلش هم آزمونهای استاندارد و اداپتیوی است که از همه دانش آموزان گرفته می شود و در عمل مقایسه عملکرد یک دانش آموز با همه دیگر دانش آموزان ممکن می گردد। آزمونهایی که شباهت زیادی به کنکور دارند।

۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

فرهنگ فساد و قانون شکنی

به دلیل مصونیت دیپلماتیک، دیپلماتهای سازمان ملل می توانند اتومبیل خود را در محل هایی پارک کردن ممنوع است پارک کنند بدون آنکه جریمه شوند। بر اساس مطالعه ای بر روی رفتار این دیپلماتها، دیپلماتهای کشورهایی بیشترین خلاف را می کنند که رتبه آنها در جدول شفافیت بین الملل (که کشورها را بر اساس میزان فساد رتبه بندی می کند) بدترین است। دیپلمات کشورهایی مانند کانادا و سوئد که کشورهای بسیار کم فساد هستند اصلا خلاف پارک نمی کنند। فساد و قانون شکنی در بسیاری از کشورهای جهان به جزئی از فرهنگ تبدیل شده است। و در بسیاری دیگر به شرم। همین مشاهده ساده مرا به این نتیجه می رساند که راه اصلاح ما راه درازیست।

۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه

تفاوت قیمت نفت برنت و وست تگزاس اینترمدی ایت

تا همین چند سال پیش و به طور نرمال، تفاوت چندانی بین قیمت نفت برنت، شاخص نفت در بورس لندن، و نفت وست تگزاس وجود نداشت و اگر تفاوتی بود این بود که قیمت نفت وست تگزاس یکی دو دلار بیش از برنت بود। اما مدتی است که شاخص قیمت نفت برنت از تگزاس گرانتر شده است। این تفاوت قیمت در این لحظه که این مطلب را می نویسم 11 دلار است। مدتی است که سعی می کنم این تفاوت قیمت را بفهمم। یک دلیل ممکن است این باشد که فشار تقاضا از بازارهای شرق می آیند و اهمیت امریکا در بازار انرژی به نسبه کمتر شده است। اما چرا معامله گران آربیتراژ نمی کنند؟ و چرا این تفاوت به این بزرگی است؟

دیکتاتورها در تئوری، دیکتاتورها در عمل

اول حدس بزنید که این جمله از کیست: همه افراد حق دارند که به هر وسیله ای عقاید خودشان را بیان کنند حتی اگر خود فرد دیوانه باشد یا وسیله عقیده بیان احمقانه باشد।

این جمله از قذافی است। و این جمله ای از کتاب سبز اوست که مردم لیبی مجبورند در مدرسه و دانشگاه آن را بخوانند و حتی موسسه ای در لیبی به نام موسسه تحقیقات کتاب سبز وجود دارد।

با دوستی درباره این کتاب حرف می زدم می گفت که اگر قانون اساسی اتحاد جماهیر شوروی را هم می خواندی همین حس به شما دست می داد که خواندن این جمله به شما می دهد। در تئوری، قانون اساسی شوروی قانونی متمدنانه به نظر می رسید। در عمل است که فضا رنگ دیگری می گیرد।

پ।ن। خود جمله قذافی معنی خیلی واضحی ندارد।