۱۳۸۷ دی ۱۱, چهارشنبه

بحران سرمایه داری و بحران دیگران

اخیرا چندین مقاله فارسی و انگلیسی خوانده ام که با این عبارت شروع می شوند که سرمایه داری با بحران عجین است یا اینکه نظام بازار آزاد هر از چند گاهی دچار بحران می شود. بعضی ها هم که فقط هدف سیاسی دارند از این بحران اینگونه برداشت کرده اند که نظام سرمایه داری مثلا غرب به انتهای کار خود رسیده و ما باید به دنبال نظامی جایگزین باشیم.
من به آن قسمتی از حرفهای سیاسیون و نویسندگان که به دنبال بهره برداری سیاسی از این موضوع بحران در غرب هستند اصلا کاری ندارم. بهره برداری سیاسی است دیگر، و همین است که هست. اما اگر این حرفها به این منجر شود که نظام اقتصادی کم بنیه از نظر تئوریک ایران از نظام بازار آزاد فاصله بیشتری بگیرد آنوقت این حرفها خطرناک است.
به بحران اخیر بازار آزاد و سرمایه داری نگاه کنید. بحران بزرگی است. نتیجه این بحران بیکاری میلیونها نفر است. اما واقعیت آن است که تولید در امریکا و اروپا کمتر از نیم درصد کاهش پیدا کرده است. کسی از گرسنگی نمی میرد و اگر اهل کار باشید بالاخره کاری پیدا می شود.
واقعیت تلخ این است که کسانی که بحران اخیر را پایان نظام بازار آزاد و سرمایه داری می دانند نه تنها از اوضاع کشورهای متکی بر بازار بی اطلاعند، که از تاریخ اقتصادی کشورهای کمونیست هم خبری ندارند. می خواهم بگویم که حتی از تاریخ اقتصاد اخیر ایران هم اطلاعی ندارند.
بحران اقتصادی اخیر غرب را با بحران سالهای 1958 تا 1961 در نظام کمونیستی چین مقایسه کنید. در بحران و قحطی چین و زمانی که سیاست "خیزش عظیم به جلو" (Big Leap Forward) مائو شکست خورد بیش از 30 میلیون چینی جان خود را از دست دادند. ایجاد مزارع اشتراکی در شوروی سابق هم منجر به مرگ میلیونها تن شد. بحران در نظام بازار آزاد یعنی آن و بحران در نظام کمونیستی یعنی این. خودتان دو نظام اقتصادی را مقایسه کنید.
می توان بحرانهای غرب در چند دهه اخیر را با بحرانهای چند دهه اخیر ایران نیز مقایسه کرد. مثلا بحران اقتصادی سالهای 1365 و 1366 را در نظر بگیرید که در آن تولید ناخالص داخلی ایران در طول این دو سال بیش از 50% درصد کاهش یافت. دلیل اصلی بحران هم نه جنگ بود و نه کاهش قیمت نفت. دلیل اصلی بحران سیاستهای شبه کمونیستی دولت و دخالت در جزئی ترین امور تولید بود. بحران نظام بازار بحران است یا این بحران؟
بحرانهای نظام بازار- یا اگر می خواهید آن را نظام سرمایه داری بنامید- از بحران های نظام های دیگر به مراتب کوچکتر است و به همین دلیل این نظام بدون جایگزینی است.

سال نو مبارک باشد.
پ. ن.
این روزها مشغله من زیاد است و به همین دلیل کمتر یادداشت می گذارم. یکی دو ماه دیگر فرصت بیشتری خواهم داشت.



۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

رکود تورمی شدید در انتظار اقتصاد ایران


یکم:
در هیچ کجای تاریخ بازار نفت، قیمت ها آنقدر غیر قابل پیش بینی نبوده اند که حالا هستند. دیروز و به رغم تصمیم اوپک به کاهش 2.2 میلیون بشکه ای نفت که خود رکورد تاریخی محسوب می شود قیمت نفت کاهش پیدا کرد و به پائینترین سطح طی بیش از چهار سال گذشته رسید.
دوم:
موقع بستن بودجه سال دیگر در ایران است و و ضعیت بازار نفت ملتهبتر از همیشه. همین مسئله بودجه ریزی برای سال آینده در ایران را دچار مشکلی اساسی می کند. شنیده ها هم حاکی از آن است که بودجه بر اساس نفت 45 دلار بسته خواهد شد.
سوم:
تصور من این است که با توجه به بودجه سال جاری و تورم در داخل کشور، بودجه سال دیگر ایران بایستی بین 100 تا 120 هزار میلیارد تومان باشد. (غیر از بودجه بانکها و شرکتهای دولتی)
چهارم:
برای اقتصاد ایران با این شرایط بازار نفت و بودجه دولتی چند سناریو قابل پیش بینی است. (همه محاسبات در این سناریوها به اصطلاح سرانگشتی و به فرض تلاش برای ثابت نگاه داشتن قیمت دلار است و اگر دوستان اطلاعی از اعداد و ارقامی دارند که به دید بهتر من کمک می کند لطفا دریغ نکنند.)
سناریوی اول، سناریوی خوش سانشی:
قیمت نفت به بالای 70 دلار صعود خواهد کرد. درآمد نفت (حدود 60 میلیارد دلار) و مالیات و سایر بیش از 80 درصد درآمد دولت را تامین می کند. کسری بودجه مانند سالهای قبل خواهد بود و همین شرایط کنونی کلان اقتصادی به مدت یک سال دیگر دوام خواهد آورد. دولت احتمالا باقیمانده ذخیره ارزی را مصرف خواهد کرد و به امید شانس دوباره (بالا ماندن قیمت نفت برای سال بعد) خواهد نشست.
سناریوی دوم:
قیمت نفت بین 40 تا 50 دلار خواهد بود. درآمد ارزی نفت بین 35 تا 45 میلیارد دلار خواهد بود که احتمالا کمتر از 40% بودجه است. کسری بودجه می تواند تا حدود 40% کل بودجه باشد که از نظر تاریخی و حتی برای اقتصادی مانند ایران رقم بزرگی است.
کسر بودجه از طریق استقراض از بانک مرکزی تامین خواهد شد. دولت باقیمانده ذخیره ارزی را خواهد سوزاند. تورم به بالاترین حد بعد از سال 74 خواهد رسید. سرمایه گذاری درازمدت روی صنایع نفت و گاز و سایر صنایع مهم کند خواهد شد.

سناریوی سوم، سناریوی بد شانسی:
قیمت نفت زیر 25 دلار خواهد بود. درآمد ارزی نفت حدود 20 میلیارد دلار خواهد بود که کمتر از 20% بودجه است. کسری بودجه قطعا بیش از 50% کل بودجه می شود (اگر اشتباه نکنم این مسئله فقط یک بار در سالهای 65 - 66 اتفاق افتاده است.) کسر بودجه از طریق استقراض سنگین از بانک مرکزی تامین خواهد شد. دولت باقیمانده ذخیره ارزی را خواهد سوزاند. تورم شدید به همراه رکود بسیار سنگین اقتصاد را تهدید خواهد کرد. سرمایه گذاری درازمدت روی صنایع نفت و گاز و سایر صنایع مهم تقریبا متوقف خواهد شد. کنترل قیمت ارز کاملا از دست دولت خارج می شود.

پیشنهادها:
قیمت ارز بلافاصله افزایش یابد.
لایحه بودجه سال بعد مشروط باشد. به نظر من یک سناریو در بودجه بایستی بودجه بر اساس نفت 25 دلار باشد. (به اصطلاح برای بدترین شرایط آماده شوید و به بهترین شرایط امیدوار باشید.) هیچ کدام از سناریوها نباید قیمت نفت را بیش از 40 دلار فرض کند. اگر درآمد نفت بیش از این باشد از خرج آن خودداری شود.
برداشت ارز از صندوق ذخیره ارزی را متوقف و بلافاصله به افزایش آن اقدام شود.
دولت احمدی نژاد منکر علم اقتصاد است. بسیار دشوار است که عینک واقع بینی را در جلو چشمان این دولت گذاشت. انکار واقعیت اما، در این شرایط بسیار نامطمئن می تواند برای اقتصاد ایران فاجعه بار باشد.
پ.ن.
دوماه پیش هم در همین رابطه یادداشتی نوشتم به نام اقتصاد ایران در خطر شوکی بزرگ که در دنیای اقتصاد هم چاپ شد. اگر علاقه به این بحث دارید آن را هم بخوانید.
پ.ن.2.
من از اقتصاد ایران کمی دورم و به همین دلیل تحلیل دقیقتری از این اوضاع نمی توانم به دست بدهم. از این بابت عذرخواهی می کنم.

۱۳۸۷ آذر ۲۶, سه‌شنبه

مادر همه کلاهبردارهای تاریخ

سخنی است از وارن بافت (ثروتمند ترین سرمایه گذار دنیا) که وقتی مد تبدیل به جزر می شود مشخص می شود که چه کسی لخت شنا می کرده است.
یکی از این کسانی که لخت شنا می کرده است کسی است به نام مدوف (Madoff). مدوف بیش از 50 میلیارد دلار (به شیوه معروف کلاهبردار تاریخی، پانزی) کلاهبرداری کرده است. کلاهبرداری به شیوه پانزی در اساس بسیار ساده است. پانزی کسی بود که پول مردم را به عنوان سرمایه گذاری می گرفت ولی واقعا سرمایه گذاری نمی کرد بلکه با پولی که از سرمایه گذاران بعدی می گرفت پول و سود سرمایه گذاران قبلی را می پرداخت. مشخص است که این کار تا ابد نمی تواند ادامه پیدا کند. کلاهبرداری مدوف از کار پانزی پیچیده تر ولی در اساس همان شیوه بوده است. این کلاهبرداری بزرگترین کلاهبرداری در تاریخ توسط یک فرد است.
پ.ن. نوع دیگر کلاهبرداری در سرمایه گذاری همان روش شرکت های هرمی مانند گلد کوئیست است که با روش پانزی متفاوت است.

۱۳۸۷ آذر ۲۲, جمعه

نشانه هایی از ادامه رکود در آینده

شاخص بهای عمده فروشی در ماه نوامبر در امریکا ۲.۲٪ کاهش پیدا کرده است که به احتمال زیاد به معنای تورم منفی برای دومین ماه متوالی است. تورم منفی دوباره در ماه نوامبر نشان دهنده این است که رکود تمام نشده است. در اول این هفته هم دولت امریکا ۳۰ میلیارد دلار اوراق قرضه سه ماهه را به حراج گذاشت که به قیمت کمتر از پنج هزارم درصد! فروش رفت. در این میان یکی از خریداران حتی حاضر شده است که به ازای هر یک دلار به دولت قرض می دهد چهار هفته دیگر ۹۹.۹ سنت پس بگیرد. ترکیب این دو سیگنال مهم اقتصادی نشان می دهد که اعتماد در بازار بسیار سست است و ترس نیروی غالب بر بازار است و تا زمانی که ترس غالب است بحران ادامه خواهد داشت. زمانی روزولت در مواجهه با شرایطی مشابه گفته بود که : "تنها چیزی که باید از آن بترسیم خود ترس است."
The only thing that we should fear is the fear itself.

نوشته قبلی من راجع به تورم منفی

۱۳۸۷ آذر ۱۷, یکشنبه

نرخ بیکاری گمراه کننده

اجازه بدهید که این نوشته را با یک سوال شروع کنم: آیا نرخ بیکاری 8% فقط به این معنی است که تعداد بیکاران دو برابر حالتی است که نرخ بیکاری 4% است؟
جواب کوتاه: نه
جواب بلندتر: به هیچ وجه نه.
چرا؟
وقتی بیکاری در مثلا امریکا 4% است (درست مانند سال 1999 در امریکا)احتمالا کسانی که بیکار شمرده می شوند آنهایی هستند که یک شغل را رها کرده اند تا دنبال شغل بهتری بگردند (بیکاری اصطکاکی). یا کسانی که مهارتشان با فرصتهای اشتغال مطابقتی ندارد(بیکاری ساختاری). فرصتهای اشتغال به وفور پیدا می شوند و دستمزدها در حال افزایش شدیدند. همه از نرخ بیکاری پائین سود می بردند حتی کسانی که هم اکنون شغل دارند. اگر کسی بیکار است از سر انتخاب است و نه به خاطر کمبود فرصت.
نرخ بیکاری جدید امریکا برای ماه نوامبر اعلام شده که برابر 6.7 درصد است. این نرخ بیکاری اما، گمراه کننده است. شرایط کار در امریکا در وضعیتی بسیار بد قرار دارد. این آمار اولا کسانی را که از روی ناامیدی دیگر به دنبال شغل نمی گردند لحاظ نمی کند. ثانیا، این آمار کسانی را که شغل پاره وقت دارند و به امید یافتن شغل تمام وقتند را نیز شامل نمی گردد. اگر این دو عدد را به تعداد بیکاران اضافه کنیم (که هیچ کشوری از امریکا گرفته تا ایران این کار را نمی کند.) نرخ بیکاری بدست می آید که نرخ بیکاری موثر نامیده می شود. نرخ موثر بیکاری در ماه نوامبر در امریکا 12.5 درصد بوده است که این یکی بسیار نگران کننده است.
اگر نرخ بیکاری مثلا 8% شود، در آن صورت به تعداد افراد گروه ناامید از کار و پاره وقت هایی که در آرزوی یافتن کار تمام وقتند به شدت اضافه می گردد. به همین دلیل است که نرخ بیکاری 8% برای امریکا فاجعه اقتصادی به شمار می آید.
حال نرخ رسمی بیکاری ایران را در نظر بگیرید که حدود 11% است. این نرخ بیکاری به معنی وجود میلیونها فرد است که ناامید از یافتن کار هستند و به همین دلیل در آمار بیکاری نمی آیند. و یا میلیونها جوانی که احتمالا کاری نیمه وقت دارند و منتظر کار دائمند.
نکته دیگر این است که نرخ بیکاری یکسان در دو کشور به معنی یکسان بودن شرایط کار دو کشور نیست. دلیل آن هم اولا این است که نرخ بیکاری یک تعریف تکنیکی است که در کشور های متفاوت فرق میکند. ثانیا بعضی کشورها به بیکاران خود بیمه بیکاری می پردازند و چتر حمایت از بیکاران در آن کشورها موجود است. این بیمه بیکاری خود اولا باعث افزایش بیکاری می شود و ثانیا بیکاری در این کشورها آنقدر که در دیگر کشورها بد تلقی می شود مصیبت بار نیست.

۱۳۸۷ آذر ۱۶, شنبه

واقعیت تلخ وابستگی


بحران اقتصادی اخیر امریکا و جهان واقعیت تلخی را آشکار تر از همیشه کرده است و آن واقعیت این است که زندگی ما وابسته به مصرف نفت دیگران است. اصلا ما ثروتی از خود نداریم و قادر به تولید ثروت نبوده ایم. (مخصوصا در این چهارصد سال بعد از صفویه.) همین نفتمان را هم دیگران کشف کرده اند و دیگران ظرفیت تولیدش را ایجاد میکرده اند و می کنند.
هر زمان که تقاضایشان برای نفت ما افزایش پیدا می کرده است، ما ثروتمندتر شده ایم. و هر زمان که مانند بحران اخیر مصرفشان را کاهش داده اند ما ثروتمان را از دست داده ایم.
هر دولتی هم که در ایران به قدرت می رسیده است با قول کاهش وابستگی به نفت آمده و موفقیتی به دست نیاورده است. و این داستان در آینده هم تکرار خواهد شد. حالا هم می گویند که با نفت 5 دلاری مملکت را می چرخانیم. شوخی کردید و ما هم خندیدیم.
وقت آن است که اقرار به واقعیت تلخ کنیم. بدون فهمیدن این مشکل اساسی، اشتباهات گذشته را تکرار خواهیم کرد. باید بدانیم که نفت در ذات خود ارزشمند نیست. ارزش نفت از آنجا می آید که کسانی که ثروت تولید می کنند خواهان مصرف آنند. اگر ما می خواهیم که از وابستگی به نفت رهایی پیدا کنیم راه حل تولید ثروت از راهی دیگر است. درست است که اقتصاد امریکا هم وابسته به نفت است ولی باور کنید که نوسانات اقتصادی ایران در اثر تغییرات قیمت نفت به مراتب بزرگتر از نوسانات اقتصاد امریکا در اثر شوکهای نفتی است. امریکا و بقیه تولید کنندگان ثروت بیکار ننشسته اند. استاندارد CAFE را ببینید، نگاهی به سرمایه گذاری شرکتهای اتومبیل سازی در زمینه ماشین های هایبرید و برقی بیندازید تا بفهمید که تهدید جدی است. فرصت زیادی باقی نیست، قبل از آنکه آنها وابستگی خود را به نفت کاهش دهند ایران باید وابستگی خود را به نفت کاهش دهد.
و البته به نفت نباید بد گفت که با این طرز تفکر پیران قوم، اگر نفت نداشتیم افغانستانی دیگر بودیم.