۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

بانکهای مرکزی جهان دنباله رو فدرال رزرو

کسانی که با سازمانهای صنعتی آشنا هستند می دانند که در بعضی از صنایع، شرکتها تصمیم می گیرند که پیرو یک شرکت که رهبری صنعت را به عهده دارد شوند. شرکت رهبر مثلا ممکن است که تعیین کننده قیمت یا تعیین کننده استاندارد باشد. شرکتهای پیرو هم تقریبا همان سیاست را دنبال می کنند.
در بازار پولی جهان، این فدرال رزرو است که نقش رهبری را به عهده دارد. به نمودار زیر که نرخ بهره هدف بین بانکی تعیین شده توسط بانهکهای مرکزی عمده جهان است توجه کنید:
به وضوح می توان مشاهده کرد که بانکهای مرکزی مختلف جهان پیرو تغییرات نرخ بهره پایه در امریکا، نرخ بهره خود را تغییر می دهند. یک دلیل پیروی از فدرال رزرو این است که کشورهای دیگر می خواهند از ورود سرمایه داغ جلوگیری کنند که هنگامی رخ خواهد داد که نرخ بهره در آن کشور بیشتر از نرخ بهره در جهان خارج است و یا از خروج سرمایه در هنگامی جلوگیری کنند که نرخ بهره در کشورشان کمتر از نرخ بهره در کشورهای دیگر است.

وقتی همه بانکهای مرکزی اقتصادهای مهم از فدرال رزرو پیروی می کنند کار بر بانک های مرکزی که نمی خواهند دنباله رو باشند سخت تر می شود. اقتصاد چنین کشورهای، در صورتی که نخواهند از سیاست پولی که بقیه دنبال می کنند پیروی کنند، به ناچار باید از ورود و خروج سرمایه جلو گیری کنند که امری به غایت مشکل است. جلوگیری نسبی از ورود و خروج سرمایه هم باعث مشکلات گوناگون اقتصادی خواهد شد. البته شرط پیروی از سیاست پولی غالب در جهان هم کنترل تورم است. نمی توان تورم 20 درصد داشت و نرخ بهره را مانند امریکا صفر کرد.

باز کردن بیشتر این مسئله نیاز به زمان و انرژی بیشتری دارد که احتمالا در آینده به آن بیشتر خواهم پرداخت.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه

آزادی اقتصادی در تنگنا

یکی از مهمترین وجه های آزادی، آزادی اقتصادی است. آزادی در مبادله، آزادی کسب ثروت و آزادی در مصرف درآمدی که حاصل کار فرد است از بدیهیات آزادی اقتصادی است. که البته در جوامع مختلف و به درجات مختلف این آزادی ها تهدید و در تنگنا قرار می گیرند. مثلا در رژیم های کمونیستی سابق، ایدولوژی افراطی چپ کمترین آزادی اقتصادی (و دیگر فرمهای آزادی) را برنمی تافت. در کشورهای غربی هم گاه و بیگاه آزادی اقتصادی در معرض خطر قرار می گیرد.

در ایران ما، گر چه مردم به مراتب نسبت به سیستمهای کمونیستی آزادی اقتصادی بیشتری دارند، اما وضعیت با آنچه که باید باشد فاصله بسیار دارد. مقصر اصلی هم، بیش از هر چیز دیگری، خرده دیکتاتورها هستند. اگر فقط به تیتر روزنامه های امروز نگاه کنید چند نمونه از این خرده دیکتاتورها را پیدا می کنید. مثلا در یکی از تیترهای روزنامه ایران "رئیس اتحادیه مشاوران املاک کشور" گفته است که ": قراردادهای اجاره مسکن 2 ساله شد" یا در تیتر دیگری این مطلب را می خوانید:"معاونت سینمایی قرار داد یک میلیاردی آقای بازیگر را لغو کرد" یکی به این آقایان بگوید که شما به چه حقی در نحوه قرارداد بستن بین دو فرد دخالت می کنید؟ به شما چه ربطی دارد اگر من و فرد دیگر قرارداد یک ماهه اجاره ببندیم یا یک ساله؟ به شما چه ربطی دارد اگر بازیگری قراردادی قراردادی یک میلیادری می بندد؟ اگر مبلغ قراردادشان 999 میلیون تومان بود باز هم دخالت می کردید؟ اگر 900 میلیون تومان بود چه؟ اگر 100 میلیون تومان بود چه؟ کدام قانون به شما اجازه داده است که یک قرارداد را به صرف اینکه شما تشخیص می دهید که رقم آن بالاست فسخ کنید؟ اگر چنین قانونی هم بود آن قانون هم البته خلاف آزادی های فردی و اقتصادی بود.

تهدید و تحدید آزادی اقتصادی به این دو رقم محدود نمی شود. وزارت بازرگانی که قیمت تعیین می کند آزادی اقتصادی را محدود می کند، اصنافی که هزار شرط بر سر راه آغاز به کار یک کاسب کار می گذارند آزادی اقتصادی را محدود می کنند، دولتی که نرخ بهره تعیین می کند آزادی اقتصادی را کم می کند....

مانده تا زمانی که مفهوم آزادی را بفهمیم. مانده تا ارتباط آزادی اقتصادی و میزان اشتغال را بفهمیم. البته این مشکل دیروز و امروز نیست، در همیشه تاریخمان دولتیهای مداخله گر داشته ایم. قدم اول البته در کسب آزادی اقتصادی فهم این آزادی است.

۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

لطیفه ای در رابطه با تجارت آزاد

لطیفه اسکاتلندی جالبی هست که حدس می زنم نسخه های متفاوتی در سراسر جهان داشته باشد که می گوید: اگر یک اسکاتلندی به انگلیس برود هم هوش متوسط انگلیس بالا می رود هم هوش متوسط در اسکاتلند. حدس بزنید که چگونه چنین چیزی ممکن است. (این نکته را هم بگویم که من با هیچ ملتی خصومت ندارم، با انگلیسی ها البته ما همیشه کمی خرده حساب داشته ایم:)).
دلیلش این است که استکاتلندیها فرض می کنند که اسکاتلندی که به انگلستان برود باید واقعا احمق باشد. همین هوش متوسط در اسکاتلند را افزایش خواهد داد. فرض دوم این است که حتی این اسکاتلندی احمق هوشی بیشتر از هوش متوسط انگلیسی ها دارد که باعث افزایش هوش در انگلستان می شود.

برون سپاری (یا همان outsourcing) هم به همین ترتیب می تواند به دو کشور کمک کند. دلیل اینکه مثلا دیگر در امریکا پیراهن تولید نمی شود این است که تولید پیراهن در امریکا با سطح دستمزدهای موجود در اینجا اصلا صرف نمی کند. (تولید پیراهن می شود آن فرد احمق اسکاتلندی) اما همین تولید پیراهن، اگر به ویتنام برود، حقوق بسیار بهتری به کارگری می پردازد که مجبور بوده در مزرعه ای کوچک در ویتنام شلغم بکارد. آن شلغم کاری می شود متوسط هوش در انگلستان. با خروج صنعت تولید پیراهن از امریکا و رفتن آن به ویتنام، هم بهره وری (و در نهایت مزد) در امریکا زیاد می شود و هم بهره وری و مزد در ویتنام افزایش خواهد یافت.

برون سپاری البته محدود به امریکا و اروپا نمی شود. حتی چین هم مشغول برون سپاری بسیاری از صنایع خود است، که البته برنامه ریزی نشده اما به خاطر ماهیت بازار به هر حال مشاهده می شود. برون سپاری در ایران هم هست که به جای مبارزه بیهوده با آن، باید آن را پذیرفت و از مزایای این جهانی شدن حداکثر استفاده را برد.


۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

صفرهای نامیمون پولی

بانک مرکزی تصمیم گرفته است که چهار صفر از پول ملی ایران بکاهد که با این کار به گفته رئیس بانک " یک ریال جدید از نظر ارزشی با یک دلار برابر می‌شود". من با حذف صفرها هیچ مشکلی ندارم، که از نظر اقتصادی اهمیت چندانی ندارد. البته بهتر این بود که این کار بعد از کنترل تورم یا بعد از شوک به ارزش ریال انجام می شد. (شوک به ارزش ریال یا همان افزایش ناگهانی قیمت نفت که با وجود تورم در ایران، مانند زلزله ای می ماند که خواهد آمد اما بزرگی و زمانش بستگی به فاکتورهای مختلف مانند قیمت نفت و میزان دارایی ارزی ایران دارد ناگریز است.) مشکل این طرز تفکر است که می خواهد ارزش ریال را با دلار معادل کند. یکی باید به آقای بهمنی بگوید که ای که نان دولت حلالت، حالا که مسئله مهم برابر سازی ارزش ریال با دلار است، چرا پنچ صفر از پول ملی کم نمی کنید که ارزش ریال برابر ده دلار شود؟ مگر شما بخیلید؟ و چرا برابر دلار؟ چرا برابر یورو نباشد؟ ممکن است بگویند که ریال با حذف چهار صفر که معادل یورو نمی شود. یورو تقریبا 15000 ریال است. که البته استدلال مسخره ای است چون دلار هم 11200 ریال است و نه 10000 ریال. دوم اینکه، شاید دلار، با این شرایط کسر بودجه امریکا، بخواهد سقوط کند و به خاک سیاه بنشیند، چرا شما می خواهید سرنوشت "پول ملی" را به دلار بچسبانید؟

توصیه من به بانک مرکزی این است که انرژی خود را صرف مسائل کم اهمیت نکند. اگر می خواهید که صفرها را حذف کنید بکنید ولی انرژی بیش از حد بر روی آن نگذارید. بهتر است انرژی تان را صرف کنترل تورم کنید که بانک مرکزی وظیفه ای جز این نباید داشته باشد.


۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبه

یورو باز هم در خطر

امروز پرتغال از اتحادیه اروپا کمک خواسته ا ست تا از ورشکستگی کامل پرهیز کند. اسپانیا هم گفته است که کمک نخواهد خواست. البته همه کشورهایی که ورشکست می شوند تا زمانی که ورشکست نشده اند ادعا می کنند که می توانند بدهی های خود را بپردازند. نکته جالب این است که تریچت، رئیس بانک مرکزی اروپا، نرخ بهره در اروپا را همزمان افزایش داده است که به معنی جهت گیری برای کاهش نقدینگی است که همزمانی آن با مشکلات پرتغال (و اسپانیا) این احتمال را که این کشورها جان سالم از این بحران به در روند را کم می کند.

ترکیبی از سیاستهای بانک مرکزی اروپا و سیستم انگیزشی که نحوه استقراض کشورهای اروپایی را شکلی داده است که استقراض بیشتر و تقلب در اعلام اعداد و ارقام (مانند آن چیزی که در یونان دیدیم) را تشویق می کند آینده یورو را در معرض خطر جدی قرار داده است.

۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه

قیمت نفت

نکته اول: برای حفظ آبرو، هیچ وقت قیمت نفت را پیش بینی نکنید. پیش بینی قیمت نفت بر اساس روند گذشته قیمت ساده اندیشی است. البته به قول اقتصاددانی، پیش بینی قیمت نفت ساده اندیشانه است اما پیش بینی کاهش قیمت نفت ساده اندیشانه تر است.
نکته دوم: مفهومی در ادبیات (عوامانه) اقتصادی ایران وجود دارد به اسم قیمت واقعی نفت. چیزی به اسم قیمت واقعی نفت وجود خارجی ندارد.
نکته سوم: قیمت نفت به بالاترین میزان خود در طی دو سال اخیر رسیده است. یکی از دلایل این افزایش قیمت جریانات لیبی و دلیل دیگر افزایش تقاضا در سراسر جهان است. تغییرات قیمت نفت در کوتاه مدت بستگی به چگونگی ادامه جنگ داخلی لیبی دارد. اگر قذافی سقوط کند قیمت نفت (در کوتاه مدت) کمی آرام خواهد گرفت.
نکته چهارم: تحولات بلندمدت تر نفت به عرضه و تقاضا در درازمدت بستگی خواهد داشت. فعلا تقاضا برای نفت با سرعت بیشتری از عرضه شیفت می کند. همین باعث می شود که قیمت نفت بالا باشد. در قسمت عرضه نیز اتفاقاتی در حال رخ دادن است. مثلا تولید نفت در امریکا، به دلیل سرمایه گذاری شرکت های نفتی بر روی تکنولوژی های جدید در دو سال اخیر افزایش یافته است و لذا واردات نفت امریکا هم کاهش پیدا کرده است. سرمایه گذاری بر روی تکنولوژی های جدید هم به شدت در حال افزایش است. در امریکا حرف از جایگزین کردن گاز طبیعی به جای نفت برای کامیون های سنگین است که به طرح پیکنز معروف شده است. اگر چنین اتقاقی بیفتد مصرف نفت امریکا دو و نیم میلیون بشکه کاهش خواهد یافت. ماشین های جدیدی هم که ساخته می شوند مصرف کمتری نسبت به گذشته دارند. سرمایه گذاری بر روی تکنولوژی هایی مثل بایو فیول (اتانول) و ... هم ادامه دارد. اگر کشورهای غیرنفتی خوش شانسی بیاورند (و کشورهای نفتی بدشانس باشند) یکی از این تکنولوژی ها شانس جایگزینی نفت را خواهد یافت که در آن صورت تقاضا برای نفت را کاهش خواهد داد و افزایش قیمت نفت متوقف خواهد شد. البته شاید...