۱۳۸۷ شهریور ۱, جمعه

اقتصاد چین، اقتصاد ایران، و رنگ گربه

جنیفر ینگ دختر جوانی در چین است که برای یک شرکت بین المللی کار می کند. داستان زندگی خانوادگی جنیفر ینگ داستان چین است. مادر بزرگش 94 سال پیش و در زمانی که چین مدرن وجود نداشته است در روستایی در جنوب شرقی چین به دنیا می آید. مادربزرگ بی سواد است و حتی اسم ندارد. خانواده اش مجبورش می کند که پایش را ببندد تا کوچک شود و او شانس بیشتری در ازدواج داشته باشد. مادر بزرگ ازدواج می کند و تشکیل خانواده می دهد و صاحب شش فرزند می شود . زندگی مادر بزرگ مصادف است با جنگ داخلی و سپس روی کار آمدن مائو. زندگی در زیر سایه سیاست های کمونیستی مائو به سختی می گذرد. مخصوصا زمانی که سیاست "خیزش عظیم به جلو" (Big Leap Forward) مائو شکست می خورد و قحطی سالهای 1958 تا 1960 پیش می آید. قحطی که باعث مرگ 30 تا 100 میلیون چینی می شود. مادر جنیفر که جوانترین فرزند مادربزرگ است به یاد می آورد که در سن شش سالگی همیشه گرسنه بوده است. مادر جنیفر به مدرسه و سپس به دانشگاه می رود و پس از آن شغلی دولتی در شهر مجاور می یابد. جوانی او همزمان با تغییرات در سیاست های چین است. دولت چین که پی به ناکارایی سیاست های کمونیستی برده است شروع به آزاد کردن بازارها می کند. سخن معروف دنگ شیائو پینگ که "ما گربه را برای موش گرفتن می خواهیم، سیاه و سفید بودن گربه اهمیت ندارد" نشان از جدی بودن چین در تغییر سیاست های اقتصادی است. مادر تشکیل خانواده می دهد و جنیفر به دنیا می آید. همزمان با رشد جنیفر چین نیز به سرعت رشد می کند. جنیفر اکنون فارغ التحصیل دانشگاه در رشته فایننس است و به تازگی در یک شرکت بین المللی به کار مشغول شده است. حقوق اولین ماه او 100 برابر اولین حقوق سالانه مادرش است. چین کاپیتالیست چنان رفاهی برای مردمش فراهم کرده است که در چین کمونیست تصور ناپذیر بود. رفاه حاصل از تغییر سیاست های اقتصادی به سمت سیاست های بازار مختص عده ای خاص نیست. فقرای چین هم از پیشرفت اقتصادی بهره برده اند. (زمانی کندی گفته بود که وقتی آب بالا می آید هم کشتی را بالا می برد و هم قایق را.) در سال 1978 بیش از 30 درصد مردم چین در زیر خط فقر یک دلار در روز زنگی می کردند در پایان سال گذشته این رقم به کمتر از 2.5 در صد رسیده است.
در ایران عزیز ما متاسفانه، هنوز بحث از سیاه و سفید بودن گربه است. نه گربه سفید اقتصاد عدالت طلبانه دولت، نه گربه سفید چپی های کم عقل داخلی، و نه گربه سفید اقتصاد اسلامی (گربه ای که اصلا وجود ندارد)، هیچکدام موشی نمی گیرند. هیچکدام از آقایان هم از گربه سیاه بازار آزاد خوششان نمی آید. بحث اقتصادی در ایران اصلا بحث موش گرفتن گربه نیست، بحث سیاه و سفید بودن آن است. و مادام که چنین است نتایج هم چنان است که هست.

۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

با این سواحل صنعت گردشگری ایجاد نمی شود.

یکی از مهمترین جذابیت های توریستی هر کشور سواحل آن است. دوبی، که به مرکزی برای گردشگری تبدیل شده است، سعی در گسترش سواحل خود دارد. به دو روش هم این کار را انجام می دهد. ساخت جزایری مصنوعی مانند پروژه عظیم نخل جمیره، که 78 کیلومتر به سواحل دوبی اضافه خواهد کرد، روش اول است. و آوردن آب دریا به داخل شهر از طریق ایجاد کانالهای مصنوعی روش دوم است. در کنار این سواحل هم هتل های گرانقیمت مانند هتل هفت ستاره برج العرب و ویلاهای گرانقیمتی ساخته می شود که به منبع درآمد اصلی دوبی تبدیل شده اند.
سوال این است که ما چه کم از دوبی داریم؟ ما هم می توانیم سواحل خود را تبدیل به مکانهایی برای جذب توریست و صنعت گردشگری کنیم. جواب: نه نمی توانیم. به عکس های زیر نگاه کنید تا دلیلش را متوجه شوید. ساحلی که به صورت طبیعیش بسیار زیباست مانند مرکز جمع آوری زباله است. این همه پلاستیک و کثافت که مطمئنم سالهاست که در آنجا انباشته شده و کسی دست همت به تمیزی ساحل بلند نکرده است. شرمی است بر پیشانی سازمان گردشگری و شهرداری های شمال. دولت، استانداری ها و شهرداری هایی که نمی توانند ساحلی را با این همه گردشگر داخلی تمیز نگه دارند مطمئنا برنامه جدی برای گسترش صنعت گردشگری در داخل ندارند.
عکسها از فارس نیوز، برای بهتر دیدن روی عکسها کلیک کنید.








۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه

تفاوت مردم امریکا و چین از دید روانشناسی

دراخبار مربوط به المپیک پکن، دو اتفاق بیش از اتفاقات دیگر مورد توجه رسانه ها قرار گرفته است: مراسم بازگشایی المپیک و مدال آوری مایکل فلپس. اولی منعکس کننده توانایی چینی هاست: هزاران نفر در هماهنگی کامل در حال رقص، هزاران نفر با هارمونی کامل در حال نواختن طبل، همه معرف روحیه جمع گرای چینی بودند. دومی اما، منعکس کننده روحیه فردگرایی امریکائیهاست.
قوانین یک جامعه و رفتار هر روزه مردم متاثر از روحیه فردگرایی و جمع گرایی در جوامع مختلف است. جوامع فردگرا به حقوق مالکیت ، حقوق فردی و حریم خصوصی بیشتر اهمیت می دهند. در چنین جامعه ای، یک فرد در توصیف تواناییهای خود معمولا اغراق می کند. (طبق یک نظرسنجی در امریکا، بیشتر امریکاییها معتقدند که مهارت رانندگی آنها از مهارت متوسط جامعه بسیار بهتر است!) در مقابل و در جوامع جمع گرا، جزئی از جمع بودن (مثلا قطره ای از دریای ملت بودن) و انجام وظیفه مهمتر است. در چنین جامعه ای، یک فرد بیشتر از خدماتش به جمع می گوید.
تست های علمی از جمله روانشناسی هم تفاوت بین جوامع فردگرا و جمع گرا را تائید می کنند. مثلا اگر یک آکواریوم ماهی را به امریکاییها و چینی ها نشان دهید، امریکاییها معمولا به بزرگترین ماهی در آکواریوم توجه می کنند ولی چینی ها بیشتر آکواریوم و زمینه ای که ماهیها در آن شنا می کنند را توصیف می کنند. یا در تست دیگری که بوسیله روانشناس امریکایی ریچارد نیسبت انجام گرفته است سه عکس از یک گاو، یک مرغ، و علف به تست شوندگان نشان داده شده و از آنها خواسته شده است که دو عکس را انتخاب کنند. امریکاییها بیشتر گاو و مرغ را انتخاب می کنند به این دلیل که هر دو حیوانند. چینیها بیشتر گاو و علف را انتخاب می کنند به این دلیل که زندگی گاو به علف وابسته است. امریکاییها از دید این روانشناس بیشتر به دسته بندی (category)و چینی ها به ارتباط اهمیت می دهند.
پ.ن.: هرگز روحیه جمع گرایی را نباید با ایدئولوژی کمونیسم در هم آمیخت. چین کنونی حاصل فاصله گرفتن از کمونیسم و قبول ایده های کاپیتالیستی است.

۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه

چرا مردم امریکا رئیس جمهورهای احمق انتخاب می کنند؟

چرا مردم امریکا از انتخاب رئیس جمهورهای خیلی باهوش گریزانند؟ بوش در حرف زدن دچار مشکل است. مثلا به این و این ویدئو نگاه کنید. ریگان هم آدم باهوشی نبود. متوسط نمرات ریگان در دانشگاه C بوده است. مک کین هم در حرف زدن دچار مشکل می شود و در دانشکده نیروی دریایی از آخر و در میان بیش از 800 نفر، نفر چهارم بوده است. در این میان رئیس جمهورهای حتی باهوش امریکا هرگز از هوش خود حرفی به میان نمی آوردند. مثلا نقل است که آیزنهاور در تبلیغات ریاست جمهوری خود از عکسی استفاده می کرده است که او را کمی احمق تر از آنچه هست نشان دهد. کلینتون هم که بسیار باهوش است و دقت و هوش او را می توان در مصاحبه هایش با مجری های باهوشی مثل چارلی رز دید وقتی به شهرهای کوچک امریکا می رود بسیار ساده حرف می زند. یا اوباما هرگز در تبلیغات انتخاباتی خود از اینکه مدرک از دانشگاه هاروارد دارد و استاد دانشگاه بوده است و یا اینکه به عنوان رئیس مجله بسیار معتبر Harvard Law Review انتخاب شده بوده است حرفی نمی زند. نخبه بودن (یا الیت بودن) در انتخابات امریکا به معنی تماس نداشتن با مردم عادی است و نکته منفی حساب می شود.
نقل است و نظر سنجی ها هم چنین نقلی را تائید می کند که مردم امریکا به رای دادن به فردی که در تصورشان بتوانند با او آبجو بخورند متمایل ترند. توجه به این نکته مفید است که آبجو خوردن در امریکا کار چندان به اصطلاح با کلاسی نیست. با کلاس ها شراب خوارند. نخبه و کلاس در ذهن مردم به هم مربوطند.
رفتار کاندیداهای انتخاباتی امریکا را که ببینید از همین رویه پیروی می کند. به بار شهرهای کوچک می روند و آبجو می خورند. مثلا در این فیلم هیلاری کلینتون با لیوان یک بار مصرف آبجو می خورد (ویدوی دیگر). یا اینکه کاندیداها به غذاخوری های عادی سرکوچه می روند و غذاهای به اصطلاح بنجل (junk) می خورند.
در تماس نبودن با مردم در امریکا برای یک کاندیدا جرم بزرگی است. مثلا یک بار یک خبرنگار از رودی جولیانی (کاندید جمهوری خواهان) پرسیده بود که شیر گالنی چند است و او پاسخ داده بود 1.5 دلار. درحالی که قیمت شیر حدود 4 دلار بود. همین پاسخ را اصحاب رسانه به اصطلاح پیراهن عثمان کردند که او نمی داند مردم چه می کشند.
نکته تکمیلی اینکه مردم از رئیس جمهورشان انتظار دارند که مشاوران و وزیران بسیار باهوش داشته باشد یا افرادی که به عنوان قاضی دادگاه عالی انتخاب می شوند همگی بسیار باهوشند. مثلا پوالسون که وزیر خزانه داری است بسیار باهوش است و می داند که در اقتصاد این ملک چه می گذرد. بوش احمق است اما تمام مشاورانش، رئیس بانک مرکزی امریکا، و قضات عالی بسیار باهوشند.

۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

دانشگاه یا پوهنتون؟ مسئله این است؟

نمی دانم که آیا این خبر را شنیده اید که در افغانستان بحثی داغ درگرفته است که اسم دانشگاه باید دانشگاه باشد یا پوهنتون؟ یا از زاویه دیگر اسم پوهنتون باید پوهنتون باشد یا دانشگاه؟ کسی نیست که به دوستان افغان بگوید تو را به خدا یک دقیقه فکر کنید. آیا مشکل افغانستان این اسم است یا داشتن و نداشتن خود دانشگاه؟ کشوری که یکی از ده فقیرترین کشورهای جهان است، کشوری که مرگ و میر نوزادانش یکی از بالاترین ها در جهان است، کشوری با آن همه ظلم به زنانش و کشوری که در بیسوادیش سرآمد همه کشورهاست، در چنین کشوری بحث داغ اسم دانشگاه و پوهنتون است.
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
این ره که تو می روی به ترکستان است.
وقتی پای سرگرم شدن به میان می آید افغان ها تنها نیستند. ما هم به شدت سرگرم مسائلی هستیم که حتی اگر به وفق مراد ما پیش برود هیچ تاثیری بر رفاه و آسایش مردم نمی گذارد. نمونه اش بحث اسم خلیج فارس است. در کشوری با این همه گرفتاری های اقتصادی و اجتماعی، کشوری که بالاترین درصد معتادان را در دنیا دارد، کشوری با این همه نابرابری، در چنین کشوری بحث داغ اسم خلیج فارس است. آنهم نه این بحث که خلیج فارس را ما چه بنامیم که این بحث که آنها که آنطرف خلیج نشسته اند چرا نام دیگری را انتخاب کرده اند. باور کنید بحث ما از بحث آنها خنده دارتر و تاسف بار تر است.


۱۳۸۷ مرداد ۱۹, شنبه

کردان، دانشگاه اکسفورد و دکترای افتخاری

دانشگاه اکسفورد اولین دانشگاه دنیاست که در سال 1470 میلادی به فردی دکترای افتخاری اعطاء کرده است. بنجامین فرانکلین یکی از کسانی است که از دانشگاه اکسفورد مدرک دکترای افتخاری گرفته است. دانشگاه اکسفورد از اعطای دکترای افتخاری به مارگارت تاچر نخست وزیر وقت انگلیس در سال 1985 به دلیل اینکه تاچر بودجه آموزشی را کاهش داده بود خودداری کرده است. دکترای افتخاری که معمولا به نخست وزیران انگلیس اعطاء می شود. حال کسی در ایران پیدا شده که مدعی مدرک دکترای افتخاری از اکسفورد است. کسی که تا دیروز هیچ کس او را نمی شناست، و امروز به دو دلیل شهره عالم است: وزیر کشور شدن و دروغ گفتن، که دلیل دوم عامل اصلی اشتهار اوست و گر نه چه کسی مثلا وزیر جدید صنایع را به خاطر می آورد و یا آن یکی وزیر دیگر که نه نامش را به خاطر می آورم نه نام وزارتخانه اش را.
آقای کردان،
کدام تحقیقات علمی، کدام کمک به صلح، کدام طرح کاهش فقر یا ایده بزرگی شما را چنان شهیر عالم کرده است که دانشگاه اکسفورد شما را مستحق دریافت دکترای افتخاری کرده است. و چرا دانشگاه های ناسپاس داخلی قبل از دیگران چنین نابغه دوران را کشف نکرده اند؟
آقای کردان،
تقصیر شما نیست. جهل ما به شما دکترای افتخاری داده است. شما شرط بسته اید که ما مردمی نادان و بی عرضه ایم و حتی اگر دروغتان رو شود اتفاق خاصی نمی افتد و شما شرط را برده اید. آفرین بر دست برنده شما و شرم بر ما مردم.
آقای کردان،
شما مسئول نیستید، مسئول آن رئیس دولتی است که در بهترین حالت زحمت شناختن شما را به خود نداد و مسئول مجلسی است که مردم را به مصلحت اندیشی فروخت. مسئول مائیم با این مجلسمان.
آقای کردان،
شما ننگی هستید بر پیشانی شعور ملت ایران. فاجعه آن است که قرار است شما امین مردم و حافظ رای آنها باشید.

۱۳۸۷ مرداد ۱۸, جمعه

پیش بینی مدالهای المپیک به وسیله مدلهای اقتصادی

المپیک پکن هنوز شروع نشده است. اما با استفاده از مدلهای اقتصادی و علم آمار می توان تعداد مدالهایی که کشورهای مختلف می برند را محاسبه کرد. بر مبنای مدل ساده اقتصادسنجی که اقتصاددانی به نام اندرو برنارد از دانشگاه دارتموث انجام داده است امریکا، روسیه و چین بیشترین مدالهای المپیک پکن را خواهند برد. مدلی که این اقتصاددان استفاده می کند از چهار فاکتور برای پیش بینی تعداد کل مدالها و تعداد مدالهای طلا استفاده می کند. این چهار فاکتور عبارتند از: جمعیت، درآمد، سابقه دریافت مدال و مزیت میزبان بودن. البته جمعیت و درآمد به خودی خود فاکتور تولید مدال نیست مثلا در المپیک آتن، هند یک مدال، اندونزی 4 مدال، پاکستان و بنگلادش 0 مدال بردند با وجود آنکه جمعیت بالایی دارند. مثال دیگر ایرلند و لوکزامبورگ است که با وجود درآمد بالا مدالی دریافت نکردند. فاکتور میزبانی بیشتر بر روی تعداد مدالهای طلا تاثیر می گذارد تا کل مدالها. دقت پیش بینی این مدل برای المپیک های سیدنی و آتن بیش از %96 بوده است. جدول های زیر تعداد مدالهای طلا و کل مدالها را برای 5 کشور با بالا ترین شانس گرفتن مدال نشان می دهد:
خوشبختانه در گزارش تحقیقاتی تعداد مدالهای کل پیش بینی شده برای ایران نیز ذکر شده است. نام ایران در جدول جدول مربوط به تعداد طلاها که فقط کشورهای با شانس بردن بیش از 4 مدال را نشان می دهد موجود نیست. زیر پیش بینی تعداد مدالها را برای کشورهایی که بیش از شش مدال خواهند برد نشان می دهد. برای دیدن بهتر جدول روی آن کلیک کنید.

۱۳۸۷ مرداد ۱۲, شنبه

دنیای ضعیف اطلاعات به زبان فارسی

یکم: همه خیال می کنیم که می دانیم که اطلاعات و دانش پایه قدرت و ثروت است. ملتی که دانش بیشتری دارد، ملتی که باسوادتر است و بیشتر می خواند قدرت و نفوذ و ثروت و رفاه بیشتری دارد. (استثنائاتی هم هست: مثلا کشورهای نفتی از جمله ایران و به دلیلی که جز بخت و اقبال نیست، ثروتی در زیر خاکشان دارند که خود هم از وجودش مطلع نبوده اند و حتی برای بهره برداری از این ثروت به دانش بیگانگان وابسته اند.)

دوم: اکثر قریب به اتفاق ملت ایران به وسیله زبان فارسی می نویسند و می خوانند و به عبارتی اطلاعات می گیرند و اطلاعات می دهند. بنابراین این فرض که میزان اطلاعات و دانش ما به نحوی با میزان نوشته ها به زبان فارسی ربط دارد فرض درستی به نظر می رسد.

سوم: پیدا کردن معیاری برای مقایسه میزان و دانش دو ملت یا دو کشور آسان نیست. بنابراین من به خود حق می دهم که معیاری را برای خود اختراع کنم. معیار مقایسه ای من، مقایسه دانشنامه ویکی پدیای فارسی و ویکی پدیای انگلیسی است. قطعا این معیار معیار ایده آلی نیست. اما منظور مرا برآورده می کند.

مقایسه دانشنامه ویکی پدیای فارسی و ویکی پدیای انگلیسی:
یکم: از نظر حجم: دانشنامه ویکی پدیای فارسی دارای 41000 صفحه است. ویکی پدیای انگلیسی 2461000 صفحه دارد که 60 برابر اولی است. البته تعداد صفحات معیاری گمراه کننده است. صفحات انگلیسی معمولا طولانیترند و تعداد نویسندگان هر صفحه بیشتر است که تاثیر مستقیمی بر کیفیت محتوای دانشنامه می گذارد.
دوم: مقایسه کیفی همه صفحات دانشنامه ویکی پدیای فارسی با ویکی پدیای انگلیسی غیر ممکن است. بنابراین من تصمیم گرفتم که فقط چند صفحه از موضوعاتی را که به فارسی زبانان بسیار بیشتر مرتبط است با هم مقایسه کنم که در زیر نتیجه این مقایسه ها را می بینید.

نام صفحه به فارسی: ایران
تعداد کلمات نوشته شده درباره این صفحه در دانشنامه ویکی پدیای فارسی:5261
نام صفحه به انگلیسی: Iran
تعداد کلمات نوشته شده درباره این صفحه در دانشنامه ویکی پدیای انگلیسی:14132

نام صفحه به فارسی: اسلام
تعداد کلمات:2103
نام صفحه به انگلیسی: Islam
تعداد کلمات:13841
توضیح: کیفیت مقاله انگلیسی درباره اسلام به مراتب بهتر از کیفیت مقاله فارسی است.

نام صفحه به فارسی:تهران
تعداد کلمات:5071
نام صفحه به انگلیسی:Tehran
تعداد کلمات:7204

نام صفحه به فارسی:شیعه
تعداد کلمات:3631
نام صفحه به انگلیسی:Shia
تعداد کلمات:10215
توضیح: علما؟؟

نام صفحه به فارسی: ادبیات فارسی
تعداد کلمات:2212
نام صفحه به انگلیسی:Persian literature
تعداد کلمات:9314
توضیح: کیفیت نوشته درباره ادبیات فارسی به انگلیسی از کیفیت نوشته ادبیات فارسی به فارسی به مراتب بهتر است! شرمی است بزرگ بر وارثان زبان سعدی و حافظ.

نام صفحه به فارسی: فارسی
تعداد کلمات:2309
نام صفحه به انگلیسی: Persian Language
تعداد کلمات:4769
توضیح: تعداد کلمات نوشته شده به انگلیسی درباره فارسی از تعداد کلمات نوشته شده به فارسی درباره فارسی بیشتر است! زبان زنده فارسی کجاست؟

نام صفحه به فارسی:کوه دَماوَند
تعداد کلمات:3668
نام صفحه به انگلیسی: Mount Damavand
تعداد کلمات:1358
توضیح: چه عجب!

نام صفحه به فارسی:محمدرضاشاه پهلوی
تعداد کلمات:4191
نام صفحه به انگلیسی:Mohammad Rezā Shāh Pahlavi
تعداد کلمات:7182

نام صفحه به فارسی:سهراب سپهری
تعداد کلمات:1200
نام صفحه به انگلیسی:Sepehri
تعداد کلمات:3970

نام صفحه به فارسی: مولانا
تعداد کلمات:8709
نام صفحه به انگلیسی:Rumi
تعداد کلمات:9440
توضیح: توصیه می کنم هر دو مقاله را بخوانید تا متوجه تفاوت نگاه فرهنگها به یک موضوع (در اینجا مولانا) بشوید. من از این مقایسه لذت بسیار بردم.

نام صفحه به فارسی:محمود احمدی‌نژاد
تعداد کلمات:5613
نام صفحه به انگلیسی:Mahmoud Ahmadinejad
تعداد کلمات:9292

نتیجه:
یکم : ما هنوز در دوران تاریکی به سر می بریم و به عصر روشنگری نرسیده ایم. مشکل بزرگتر آن است که منکر کمبود دانش خود هم هستیم. از این جهت در جهل مرکبیم. قدم مهم در رسیدن به مرزهای دانش دانستن فاصله هاست.
دوم: زبان فارسی پویایی خود را از دست داده است. برای پویا کردن مجدد زبان فارسی همتی بزرگ لازم است. فرهنگ دهخدا را نگاه کنید و ببینید که چگونه فرهنگیان ما نتوانسته اند اثری فرهنگی به این مهمی را پویا نگه دارند.
سوم: زبان انگلیسی کلید فهم دانش مدرن بشری است. هر گونه تلاشی برای مدرنیزاسیون ایران بدون آنکه میلیونها ایرانی به زبان انگلیسی مسلط شوند نه محتوم که به احتمال بسیار شکست خواهد خورد.
چهارم: در ایران مشکلی عظیم وجود دارد به نام مشکل نوشتن. آمریکاییها بسیار خوب می نویسند. ما ایرانیها اما، در نوشتن بسیار ضعیفیم که این ضعف شامل دانشگاه رفته ها هم می شود. آموزش و پرورش و دانشگاه های ما به هیچ وجه نتوانسته اند در این زمینه به وظیفه خود عمل کنند.