تا به حال مشکل یورو این بود که سرنوشت خود را به سرنوشت یونان گره زده بود. همه دردسر های اخیر هم از این ناشی می شد که یونان، کشور کوچکی که به اندازه چند کمپانی بزرگ آلمانی هم نیست حسابسازی کرده بود. حالا، با این طرح جدید اروپا، (که البته جزئیاتش قرار است در آینده نوشته شود) (و با وجود اینکه حالمان از داستان تکراری یورو در حال به هم خوردن است،) اروپا سرنوشتش را به سرنوشت ایتالیا گره زده است. ایتالیای تحت حاکمیت برلوسکونی بی قید هم انگیزه زیادی برای به نظم درآوردن بودجه خود ندارد. وقتی تشت ایتالیا از بام بیفتد، صدایی چندین برابر صدای تشت یونان خواهد داشت. من احتمال بسیار می دهم که در چند سال آینده یورویی نخواهیم داشت. مسئله در اینجا نجات یورو نیست، به نظر من مسئله این است که بر سر اروپا چه خواهد آمد.
۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه
۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه
موقعیت دشوار اروپا
امروز تحلیلی درباره اروپا شنیدم که خیلی جالب بود. قبل از ذکر تحلیل به این نکته اشاره کنم که اروپا، در کوتاه مدت، دو انتخاب در پیش رو دارد. اروپا، یا باید به نجات کشورهای مشکل دار برود، و یا به جای نجات کشوری مثل یونان، بانکهای در معرض را نجات دهد. قابل پیش بینی است که کشورهای مختلف، ایده هایشان متفاوت باشد مثلا بلژیک و بریتانیا نظرات متفاوتی دارند.
اما تحلیل جالب این بود که بلژیک به طرفداری از صندوقی (EFSF) برخواسته است که قرار است کشورها را نجات دهد به همین دلیل رتبه بندی اعتباری خود کشور بلژیک در معرض کاهش قرار گرفته است و بریتانیا طرفدار این است که مسائل به خودی خود حل شود که همین رتبه بندی اعتباری بانکهایش را در معرض خطر قرار داده است.
می بینید که راه حل آسانی در پیش روی اروپا نیست.
در دراز مدت تصمیم باید این باشد که چه کشوری در یورو بماند و چه کشوری برود. مشکل این است که راه حل ساده و بدون دردی برای خروج از یورو موجود نیست. مگر اینکه شما ایده ای در این زمینه داشته باشید:)
اما تحلیل جالب این بود که بلژیک به طرفداری از صندوقی (EFSF) برخواسته است که قرار است کشورها را نجات دهد به همین دلیل رتبه بندی اعتباری خود کشور بلژیک در معرض کاهش قرار گرفته است و بریتانیا طرفدار این است که مسائل به خودی خود حل شود که همین رتبه بندی اعتباری بانکهایش را در معرض خطر قرار داده است.
می بینید که راه حل آسانی در پیش روی اروپا نیست.
در دراز مدت تصمیم باید این باشد که چه کشوری در یورو بماند و چه کشوری برود. مشکل این است که راه حل ساده و بدون دردی برای خروج از یورو موجود نیست. مگر اینکه شما ایده ای در این زمینه داشته باشید:)
۱۳۹۰ آبان ۱, یکشنبه
سندرم دانشجو
فرض کنید که می خواهید کاری (یا وظیفه ای یا تکلیفی) را انجام دهید که ضرب الاجلی دارد. معمولا اینگونه است که بیشتر مردم، تا زمانی که به ضرب الاجل نزدیک نشده است به طور جدی کار خود را شروع نمی کنند. به این پدیده سندرم دانشجو (یا دانش آموز) یا Student Syndrome گفته می شود. سندرم دانشجو نوعی پروکراستینیشن (یا کار امروز به فردا انداختن) است. یکی از دلایل سندرم دانشجو مشکلی است که توهم برنامه ریزی خوانده می شود. توهم برنامه ریزی به این معنی است که معمولا افراد درباره سرعت خود دچار توهمند و برای انجام کاری در زمان مشخص خیلی خوشبین می شوند. به قول استاد آلمانی ما، همیشه بیش از زمانی را که فکر می کنید طول می کشد:)
۱۳۹۰ مهر ۲۶, سهشنبه
معنی واقعی یک اسرائیلی در برابر صدها فلسطینی
خبر مبادله یک سرباز اسرائیلی در برابر صدها (یا هزارتا) فلسطینی در صدر اخبار دنیاست. تحلیل های متعددی هم برای این خبر در فضای مجازستان مشاهده می شه. ولی یک مفهوم همه جا تکرار می شه و اون اینه که مثلا "اين مبادله ارزش جان يک اسرائيلی را در برابر جان صدها فلسطينی نشان می دهد". همین جمله رو به شکلهای گوناگون دیگه هم می بینید. که البته از نظر اقتصادی این دیدگاه کاملا غلطه.
از نظر اقتصادی، مبادله ارزش ایجاد می کنه. مثلا وقتی شما از خواروبار فروش سر کوچه یک کیلو گوجه به قیمت هزار تومن می خرین، ارزش اون یک کیلو گوجه برای شما بیش از هزار تومنی هست که ازش گذشت کردید تا گوجه داشته باشید (و گر نه هزار تومن رو نمی دادید یک کیلو گوجه بگیرید)، و ارزش هزار تومن برای خواروبار فروش بیش از ارزش این یک کیلو گوجه است و گر نه به شما اون گوجه رو هزار تومن نمی داد. اشتباه خواهد بود اگه بگیم یک کیلو گوجه هزار تومن می ارزه به این دلیل که قیمتش اونه. اگه ارزش یک کیلو گوجه هزار تومن بود هیچ گوجه کاری گوجه اش رو نمی فروخت و به جای پول گوجه رو برای خودش نگه می داشت. در اینجا یک ارزش نداریم، بلکه چهار ارزش داریم از دید دو طرف مبادله.
معنی مبادله اسرائیل فلسطین هم همینه: برای تصمیم گیر اسرائیلی، ارزش آزادی این یک سرباز بیش از ارزش نگه داشتن هزار فلسطینی در زندان هست. برای تصمیم گیر فلسطینی (حماس) ارزش آزادی هزار فلسطینی بیش از ارزش نگه داشتن یک سرباز اسرائیلی هستش. البته در اینجا ارزش عبارت است از تمام منافعی که برای یک طرف ایجاد می شه. مثلا تصمیم گیر اسرائیلی به منافع اقتصادی، سیاسی، انتخاباتی، و احساسات شخصی ....فکر می کنه و طرف فلسطینی هم همین طور. معلومه که هیچ کس در کابینه اسرائیل نمی شینه بگه که "ارزش هر اسرائیلی از ارزش هزار فلسطینی بیشتر است پس هزار تا از اونها رو بدیم و سربازمون رو پس بگیریم." اگه اسرائیل می تونست فقط یه فلسطینی رو بده و سربازش رو پس بگیره این کار رو می کرد. جان فلسطینی ها هم براشون ارزش نداره نه یکی نه هزار تاش. در مورد طرف فلسطینی هم همین قضیه صادقه.
از دید هزینه هم می شه به قضیه نگاه کرد. هزینه اسیر و زندانی کردن فلسطینی ها برای اسرائیل خیلی زیاد نیست. هزینه اسیر کردن یک اسرائیلی برای فلسطینیها خیلی بالاتره، (مثلا شاید هزار برابر). شاید به این دلیل باشه که یک نفر برابر هزار نفر مبادله می شه.
پ.ن. اول گفتند هزار تا، حالا می گن چند صد تا. ما که نفهمیدیم چند تا ولی به هر حال خیلی:)
از نظر اقتصادی، مبادله ارزش ایجاد می کنه. مثلا وقتی شما از خواروبار فروش سر کوچه یک کیلو گوجه به قیمت هزار تومن می خرین، ارزش اون یک کیلو گوجه برای شما بیش از هزار تومنی هست که ازش گذشت کردید تا گوجه داشته باشید (و گر نه هزار تومن رو نمی دادید یک کیلو گوجه بگیرید)، و ارزش هزار تومن برای خواروبار فروش بیش از ارزش این یک کیلو گوجه است و گر نه به شما اون گوجه رو هزار تومن نمی داد. اشتباه خواهد بود اگه بگیم یک کیلو گوجه هزار تومن می ارزه به این دلیل که قیمتش اونه. اگه ارزش یک کیلو گوجه هزار تومن بود هیچ گوجه کاری گوجه اش رو نمی فروخت و به جای پول گوجه رو برای خودش نگه می داشت. در اینجا یک ارزش نداریم، بلکه چهار ارزش داریم از دید دو طرف مبادله.
معنی مبادله اسرائیل فلسطین هم همینه: برای تصمیم گیر اسرائیلی، ارزش آزادی این یک سرباز بیش از ارزش نگه داشتن هزار فلسطینی در زندان هست. برای تصمیم گیر فلسطینی (حماس) ارزش آزادی هزار فلسطینی بیش از ارزش نگه داشتن یک سرباز اسرائیلی هستش. البته در اینجا ارزش عبارت است از تمام منافعی که برای یک طرف ایجاد می شه. مثلا تصمیم گیر اسرائیلی به منافع اقتصادی، سیاسی، انتخاباتی، و احساسات شخصی ....فکر می کنه و طرف فلسطینی هم همین طور. معلومه که هیچ کس در کابینه اسرائیل نمی شینه بگه که "ارزش هر اسرائیلی از ارزش هزار فلسطینی بیشتر است پس هزار تا از اونها رو بدیم و سربازمون رو پس بگیریم." اگه اسرائیل می تونست فقط یه فلسطینی رو بده و سربازش رو پس بگیره این کار رو می کرد. جان فلسطینی ها هم براشون ارزش نداره نه یکی نه هزار تاش. در مورد طرف فلسطینی هم همین قضیه صادقه.
از دید هزینه هم می شه به قضیه نگاه کرد. هزینه اسیر و زندانی کردن فلسطینی ها برای اسرائیل خیلی زیاد نیست. هزینه اسیر کردن یک اسرائیلی برای فلسطینیها خیلی بالاتره، (مثلا شاید هزار برابر). شاید به این دلیل باشه که یک نفر برابر هزار نفر مبادله می شه.
پ.ن. اول گفتند هزار تا، حالا می گن چند صد تا. ما که نفهمیدیم چند تا ولی به هر حال خیلی:)
۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه
آمار نرخ بیکاری
من (به همراه تقریبا همه مردم ایران که به آمار بیکاری اصلا توجه هم ندارند) همیشه به آمار بیکاری در ایران مشکوک بوده ایم. این مطلب دکتر فرجادی تائیدی است بر این شک همیشگی.
۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه
وضعیت سیاسی امریکا و پیامدهای اقتصادی آن
جبهه گیری سیاسی در امریکا هیچوقت به این بدی که الان هست نبوده است. حزب جمهوری خواه می خواهد اوباما را به هر ترتیب که شده در انتخابات آینده شکست دهد و همین باعث شده که به حتی پیشنهادات اقتصادی گذشته خودشان که توسط اوباما روی میز گذاشته می شود جواب نه بدهد. حزب دمکرات هم فقط به فکر حفظ برنامه های دولتی رفاهی است که به هیچ وجه قابل دوام در درازمدت نیستند. توافق کردن هم در کار این دو حزب نیست. آلن گرینسپن امروز شرح جالبی از وضعیت سیاسی واشنگتن ارائه کرد. گرینسپن مدعی است که در تمام مدت بیش از چهل سالی که در واشنگتن بوده، سیاست در واشنگتن اینقدر دو قطبی نبوده است. در گذشته اکثریت نمایندگان و سناتورها در وسط، با کمی متمایل به چپ و راست بودند و عده کمی راست افراطی یا چپ افراطی در واشنگتن حضور داشتند. به عبارتی توزیع موضعگیری سیاست مداران شکلی مانند منحنی نرمال داشت. حالا این توزیع تبدیل به توزیعی با دو پیک با فاصله است. همین باعث می شود که توافق بر سر موضوعات اساسی و سازشکاری سیاسی که لازمه یک سیستم غیر متمرکز است مشکل شود. در شرایط سخت سیاسی کنونی هم چنین سازشکاری هایی بیش از همیشه لازم است. اما فعلا واقعیت این است که منافع حزبی (مخصوصا کثافت کاریهای حزب جمهوری خواه در جریان بدهی ها) بر منافع ملی (اگر بشود چنین منافعی را تعریف کرد) مقدم است.
متناقض بودن افکار مردم هم مشکل مضاعف است. آنگونه که نظرسنجیها نشان می دهد اکثر مردم می خواهند که دولت کسر بودجه خود را کاهش دهد. ولی در عین حال اکثریت نمی خواهد که مالیات زیادتری بپردازد و نمی خواهد که از خیر برنامه های رفاهی هم بگذرد. همین مسئله تصمیم گیری را بسیار سخت می کند.
متناقض بودن افکار مردم هم مشکل مضاعف است. آنگونه که نظرسنجیها نشان می دهد اکثر مردم می خواهند که دولت کسر بودجه خود را کاهش دهد. ولی در عین حال اکثریت نمی خواهد که مالیات زیادتری بپردازد و نمی خواهد که از خیر برنامه های رفاهی هم بگذرد. همین مسئله تصمیم گیری را بسیار سخت می کند.
اشتراک در:
پستها (Atom)