۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

چند نکته درباره تحولات جدید در نرخ ارز

نکته اول: قیمت ارز در این چند روزه مقداری افزایش یافته است. دنیای اقتصاد قیمت دیروز دلار را 1115 نشان می دهد که به معنی افزایشی در حدود 10% تا اینجا است. قیمتهای دیگری که ذکر می شوند 1210 و حتی 1300 است.

نکته دوم: دوستی در قسمت نظرات پست قبلی من گفته " آقا من همیشه فکر میکردم اگه نرخ ارز آزاد بشه میاد روی ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰ تومن.
امروز یه استادی سر کلاس گفت نه نرخ واقعیش میشه ۱۶۰ تومان.... چقدره واقعا ؟"
جواب کمی فلسفی به این سوال این است که آقای استاد، اگر واقعا باور دارید نرخ واقعی ارز 160 تومان است ما با شما 200 تومان حساب می کنیم (40 تومان به نفع شما). این 200 میلیون تومان را بگیرید به ما 1 میلیون دلار بدهید لطفا. اگر داد معلوم است که .... احتمالا مغزش عیب دارد. به هر حال حرفش درست نیست.
جواب اقتصادی درست به این سوال این است که "قیمت واقعی دلار" مفهومی ساختگی است. کسانی که می خواهند دلار گران شود می گویند قیمت واقعی آن گرانتر از نرخ بازار فعلی است. آنها که می خواهند قیمت ارزانتر شود می گویند که قیمت واقعی دلار کمتر از نرخ بازار است. مدتی قبل هم مد بود که بعضی از سیاست مداران درباره "قیمت واقعی نفت" حرف بزنند. جمله مد این بود که قیمت واقعی نفت بیشتر از 100 دلار در بشکه است. "قیمت واقعی نفت" هم مفهومی ساختگی و گمراه کننده است.

نکته سه: اشتباه معمول تحلیل گران اقتصادی که اقتصاد ایران را تحلیل می کنند این است که قیمت ارز و طلا را با همدیگر تحلیل می کنند. دلیل این اشتباه این مشاهده درست است که هر گاه قیمت دلار بالا می رود قیمت طلا هم به احتمال بسیار زیاد بالا خواهد رفت. برعکس این مطلب لزوما درست نیست. (گر چه برای هر دو عبارت ذکر شده نیاز به نگاه به اعداد و ارقام وجود دارد و از آنجایی که طبق معمول این بنده سراپا تقصیر نه فرصت و نه انگیزه ای دارم از نگاه به اعداد خود داری می کنم و آن را به شمای علاقه مند وامی گذارم. امیدوارم که رسم بدی درست نکنم. ادعاهای بدون توجه به اعداد و ارقام در ایران بسیار زیادند و معمولا هم غلط.) چرا تحلیل قیمت طلا را باید از تحلیل قیمت دلار جدا کرد؟ جواب این است که اولا: قیمت طلا بر حسب دلار در بازارهای جهانی تعیین می شود و تحولات اقتصاد ایران تاثیر بسیار کمی بر آن دارد. قیمت مبادله دلار و ریال اما، بیش از هر چیزی به عملکرد اقتصادی ایران دارد و در بازار ایران تعیین می شود. بنابراین تغییر قیمت دلار (بر حسب ریال) قیمت طلا را هم به احتمال زیاد به همان نسبت تغییر می دهد. اما بر عکس این قضیه صادق نیست. چنانکه قیمت طلا در سالهای گذشته به شدت افزایش داشته است اما دلار به همان نسبت تغییر نکرده است.

نکته چهارم: من امیدوارم که دولت (و بانک مرکزی) دخالت بسیار گسترده ای در بازار ارز نکند. (البته همین الان دولت یک بازیگر عمده در بازار ارز است. منظور من این است که هدف دولت نباید کاهش مجدد نرخ ارز باشد.) واقعیت این است که احتمال اینکه دولت (و بانک مرکزی) بتواند نرخ ارز را به قیمت قبلی برگرداند کم نیست. دولت به اندازه کافی ارز دارد و طرق دیگری هم برای کاهش تقاضا موجود است.

نکته پنجم: سوال: آیا افزایش نرخ ارز به کاهش قدرت خرید خارجی ایران منجر می شود؟ جواب: اگر همه پارامترهای دیگر اقتصادی همان باشند که بوده اند (شرط ستریس پاریبوس را می گویم:) آنگاه قدرت خرید خارجی با افزایش نرخ ارز می تواند بیشتر هم بشود. البته مطرح کردن این سوال به این طریق غلط است.



پ.ن. یه چند نکته دیگه هم مونده، ولی من با اجازه می رم ناهار بخورم. فعلا تا بعد:)

پ.ن.2- یکی از دوستان لینک مربوط به مقاله دکتر پژویان در خبر آنلاین را در قسمت نظرات گذاشته که خیلی ممنونم. دکتر پژویان می نویسد "هر زمان قیمت طلا گران شده به تناسب آن قیمت دلار هم افزایش یافته است." که در تناقض کامل با نکته 3 است که من ذکر کرده ام. (خوب بود این نکته را قبل از دیدن مقاله ایشان نوشتم !) دکتر پژویان هم رابطه علی و معلولی را کاملا قاطی فرموده اند. نکته 3 توضیح واضح رابطه علت و معلولی است.

پ.ن.3 - دوستان توجه کنند که منظور کسانی که در ایران از قیمت واقعی ارز حرف می زنند هیچ ربطی به مفهوم
real exchange rate
ندارد.




۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه

کمیته امداد باید منحل شود یا خیر؟

با وجود طرح هدفمند کردن یارانه ها و پرداخت مستقیم پول به همه مردم، سوالی که به ذهن می رسد این است که سرنوشت نهادهایی مانند کمیته امداد چیست. چرا هیج جایی صحبت از انحلال این کمیته نیست؟ (یا هست و من نشنیده ام؟)
یادم می آید حدود ده سال پیش در تهران، استادی به من گفت که قسمت عمده بودجه کمیته امداد بودجه جاری آن است. شاید ایده خوبی باشد که این کمیته منحل شود و پول آن مستقیم به حساب دو دهک پائین و از طریق همان سیستمی پرداخت شود که یارانه ها را می پردازد.

۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

تغییر قیمت طلا اهمیت اقتصادی ندارد

سوال: اگر قیمت طلا دو برابر شود چه اتفاق مهمی در اقتصاد دنیا رخ می دهد؟ جواب: هیچ
سوال: اگر قیمت طلا نصف شود چه بلایی بر سر اقتصاد جهان نازل می شود؟ جواب: هیچ
من نمی فهمم چرا دنیای اقتصاد تیتر اصلی امروز را به رکورد شکنی طلا اختصاص داده است. شاید تیتر شنبه مربوط به رکورد شکنی قیمت خربزه باشد.:)

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

اقتصاد امریکا نیازمند تورم است

اقتصاد امریکا گرفتار رکودی است که از نظر ساختاری شبیه رکود بزرگ دهه 1930 است. این نوع رکودها خصوصیات ویژه خود را دارند. مثلا در این نوع رکود که همراه با تزلزل در بازارهای مالی است، خطر تورم منفی یکی از بزرگترین خطرهاست. در طول دو سال گذشته، فدرال رزرو یا همان بانک مرکزی امریکا، برای پیشگیری از این خطر عمده مبادرت به افزایش تراز حساب خود کرده است (بخوانید پول چاپ کرده است) به طوری که تراز حساب فدرال رزرو تقریبا سه برابر شده است. برای افزایش تراز حساب، فدرال رزرو هم اوراق قرضه دولتی خریده است و مقادیر عظیمی از دارایی های بخش خصوصی را. با این همه افزایش نقدینگی، قطعا در شرایط عادی تورم بزرگی ایجاد می شد. اما این شرایط عادی نیستند و تورم کمتر از آنکه مطلوب فدرال رزرو است افزایش یافته است. هدف تورمی فدرال رزرو 1.7 تا 2 درصد است. برخی از اقتصاددانان معروف مانند بلنچارد معتقدند که این هدف باید به 4 درصد افزایش یابد. برنانکه، رئیس فدرال رزرو، از خطر این تورم پائین آگاه است. به همین دلیل امروز در تصمیم گیری خود، فدرال رزرو به صورت ضمنی اعلام کرده که آماده خرید دارائی های بیشتر است. به احتمال زیاد، فدرال رزرو صدها میلیارد دلار دارائی های دولتی را خواهد خرید و به این طریق نقدینگی را افزایش خواهد داد. اینکه موفق به ایجاد تورم هدف بشوند یا نه مشخص نیست.

۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

سیستم خوب یا فرد سوار بر اسب سفید

در حال نگاه کردن به کارهای میلتون فریدمن هستم. فریدمن سری کارهایی در تلویزیون ملی امریکا داشت به نام آزادی انتخاب. در یکی از این سری های آزادی انتخاب، فریدمن به این موضوع اشاره می کند که باید سیستمی را طراحی کرد که با انتخاب فرد بد، به جامعه آسیب نرسد یا آسیب حداقل شود. اشکال بسیاری از مردم این است که به قول فریدمن به دنبال "فردی بر روی اسب سفید"* می گردند که کارها را اصلاح کند. به قول او، سیستمی که به دنبال فردی بر روی اسب سفید می گردد سیستم بدی است. و از اینجا به این نتیجه می رسد که برای آنکه اسیب های انتخاب یک فرد بد به یک سمت دولتی حداقل شود، باید سیستم دولتی را طراحی کرد که دخالت حداقلی در بازار و امور مردم داشته باشد. به نظر من، این یکی از بهترین استدلال های فریدمن بر علیه دخالت دولت در بازار و زندگی روزمره مردم است.


* عبارت از خود فریدمن است.

۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

صبح بخیر آقای کاسترو

در دوران اتحاد جماهیر شوروی، ضرب المثلی در روسیه رواج داشت که می گفت: ما وانمود می کنیم که کار می کنیم و دولت وانمود می کند که به ما دستمزد می دهد. نتیجه آن سیستم کمونیستی آن بود که دیدیم. اما کمونیسم سنگرگاه آخری در غرب داشت به نام کوبا. فیدل کاسترو، هنوز به سیاستهای دولت محور اعتقاد داشت. کوبا کمونیست ماند. اما همین هفته پیش، جناب کاسترو مصاحبه ای با یک مجله امریکایی کرد و در آن گفت که "مدل کوبا، حتی برای ما هم دیگر کار نمی کند."
از کرامات شيخ ما اينست شيره را خورد و گفت شيرين است.
آقای کاسترو نیم قرن بر کوبا به روشی حکومت کرد که دیگر به آن اعتقادی ندارد. حالا دولت کوبا تصمیم گرفته است که 500 هزار نفر از کارمندان دولتی را اخراج کند. از مدتی قبل هم به مردم اجازه داده است که اتاقهایشان را اجاره دهند و در بعضی مزارع که می توانند از دولت اجاره کنند برای خود کشت کنند.

به نظر من آزادی اقتصادی به همان اندازه آزادی بیان، آزادی مذهب، و آزادی اجتماعی مهم است. مهم است که بتوانید مالک باشید، مهم است که بتوانید پول خود را هر گونه که بخواهید خرج کنید، مهم است که آزاد باشید تجارت مشروع راه بیاندازید، مهم است که آزاد باشید با هر کسی در دنیا که بخواهید وارد مبادله آزادانه شوید... و هر کسی که این آزادیها را از شهروندان خود می گیرد مرتکب جنایت علیه بشریت شده است. کاسترو که مردم خود را بیش از نیم قرن از آزادیهای اقتصادی محروم کرد.حالا بیدار شده است. صبح بخیر آقای کاسترو...

۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

دوره پر تنش و مبهم در اقتصاد ایران

اقتصاد ایران همیشه اقتصاد پرتنشی بوده است. اما نیمه دوم امسال به چند دلیل یکی از پرتنش ترین ها خواهد بود. دلیل اول این است که قانون هدفمندی(؟!) یارانه ها بالاخره اجرا خواهد شد. تغییرات قیمتی حاصل از اجرای این قانون تبعات اقتصادی مهم و مبهمی دارند. مبهم به این دلیل که هنوز تصمیمات دولت درباره یارانه ها و قیمت های جدید روشن نیست. دلیل دوم تنش، گسترده تر شدن دامنه تحریمات است. تحریمهایی که وضع آنها واقعا جای تاسف دارند و تاثیر آنها بر اقتصاد قطعا منفی خواهد بود. بدی این تحریمها این است که آنها هم وضعیت مبهم و اختیاری دارند. معلوم نیست که فردا، چه کشوری چه چیزی را تحریم خواهد کرد. همین باعث می شود که تجار داخلی و خارجی، مبادله در ایران و یا با ایرانیان را مبادله ای پرریسک ارزیابی کنند. اوضاع سیاست گذاری اقتصادی نیز بر آشفته است و باعث افزایش ریسک اقتصادی می گردد. سیاست های تجارت خارجی به شدت در حال تغییرند (و همیشه همین آش و همین کاسه بوده است). عاقبت برنامه (؟!) پنجم هم بر هیچکس معلوم نیست. در این شرایط تحلیل اوضاع اقتصادی چندان ساده نیست.

۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

رابطه علمی پول و احساس خوشبختی

اینکه "آیا پول شما را خوشبختتر می کند یا نه" سوالی بسیار قدیمی است. جوابهای سلیقه ای بسیاری هم در برابر این سوال دیده ایم. اما حالا، به لطف شاخه ای نسبتا جدید از علم روانشناسی و اقتصاد به نام happiness یا خوشبختی، جواب به این سوال علمی تر شده است. جرا علمی؟ به این دلیل که جواب بیشتر از آمار و ارقام می آید نه از حدس و بافه های ذهنی.

جواب ساده علمی به رابطه پول و خوشبختی این است که تا یک درآمد مشخص کرولیشن (بخوانید رابطه) مثبتی بین خوشبختی و میزان درآمد وجود دارد. بعد از اینکه درآمد شما به آن حد رسید رابطه محو می شود. به عبارت دیگر، رابطه ای بین درآمد و خوشبختی وجود ندارد مگر اینکه شما نسبتا فقیر باشید. از فقر نسبی که درآمدید رابطه از بین می رود. مطالعات مختلف هم این مطلب را تائید می کنند.

اما این حد چیست؟ جواب این است که بستگی به این دارد که در چه کشوری زندگی می کنید. در امریکا و بر طبق مطالعه ای که مجله تایم آن را منعکس کرده است این حد 75000 دلار است. اگر درآمد شما کمتر از این باشد، پول بیشتر باعث شادی بیشتر می شود. اگر درآمد شما بیشتر از این باشد رابطه بین خوشبختی و میزان درآمد از بین می رود. در مطالعه دیگری که در چین انجام شده است و ان پی آر آن را منعکس کرده، حد درآمدی 450 دلار در ماه (5400 دلار در سال) است.

نکته دیگر اینکه، برای درآمدهای بالاتر از این حد، اگر درآمد بیشتر به موقعیت اجتماعی بهتری منجر شود باعث احساس خوشبختی بیشتر می گردد و الا نه. رابطه خوشبختی و درآمد به آنچه که درآمد بالاتر برای شما به دست می آورد هم بستگی دارد.


۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

چه کسی از تهران می رود؟

این داستان ِ "پنج میلیون نفر باید از تهران بروند" در حقیقت داستان ِِ تفاوت آن چیزی است که دولتمردان می خواهند و آن چیزی که دولتمردان می توانند. می خواستند پنج میلیون نفر بروند، احتمالا یکی دو هزار نفری خواهند رفت. چه کسانی می روند؟ با توجه به اینکه دولت انگیزه های اقتصادی (وام؛ حقوق بیشتر..) برای افرادی که متمایل به ترک تهرانند ایجاد کرده است، احتمالا آن کسانی تهران را ترک خواهند کرد که یا قصد ترک داشته اند، و از روی خوش شانسی، از منافع طرح جدید هم بهره می برند. یا کسانی هستند که به فکر رفتن بوده اند ولی به دلیل آنکه فواید ماندن اندکی بیش از فواید رفتن بوده است مانده اند. اینها کسانی هستند که،با طرح جدید، احتمالا بروند. اینها افرادی هستند که در حاشیه (تصمیم گیری) قرار دارند. (توجه به این نکته مهم است که انگیزه های اقتصادی افراد در حاشیه را تحت تاثیر قرار می دهد. مثلا کارفرمایی را در نظر بگیرید که به فکر استخدام است اما فایده استخدام یک فرد جدید از نظر این کارفرما فقط کمی از هزینه آن بیشتر است. این کارفرما در حاشیه تصمیم گیری است. افزایش حداقل دستمزد می تواند تصمیم این کارفرما را از استخدام به عدم استخدام تغییر دهد.)
دسته سومی هم هستند که از موقعیت جدید (سوء یا حسن) استفاده می کنند. فرض کنید که شما فردی در آستانه بازنشستگی هستید. اگر با رفتن به شهرستان، به مدت کوتاه و قبل از بازنشستگی، حقوق شما افزایش یابد و به تبع آن حقوق بازنشستگی تان نیز اضافه گردد، شما ممکن است که تصمیم به رفتن از تهران بگیرید و بعد از اضافه شدن حقوق و بازنشسته شدن به تهران برگردید. به عبارت دیگر، ایجاد انگیزه های اقتصادی می تواند باعث ایجاد نتایج ناخواسته گردد.

نتایج اخلاقی داستان:

1- قدرت دولت محدود است و فهم این محدودیت باعث جلوگیری از هرزروی منابع می گردد.
2- نتایج ناخواسته یک طرح ممکن است بسیار بزرگتر از نتایج خواسته باشد. رشته ای به نام طراحی مکانیزم ها وجود دارد که یکی از اهدافش جلوگیری از نتایج ناخواسته است.
3- در ایران رشته ای از تصمیم گیری اختراع شده است به نام بداهه گویی. البته بداهه خوانی در آواز و بداهه نوازی در موسیقی مسبوق به سابقه است، اما بداهه گویی در تصمیم گیری رسم جدیدی است.