ویدئویی زیر، آواز خوانی شجریان در کنسرت میز کوچک ان پی آر است. یکی از سازهایی که در این ویدئو استفاده می شود عملا سطلی پر از آب است. از دید من، شجریان فردی است که به او پراکنده هایی از مانده های موسیقی سنتی ایران به ارث رسید و او از آن پراکنده ها کاخی چشم و گوش نواز از موسیقی سنتی ساخت. پارادوکس قضیه این است که آنچه ما آن را موسیقی سنتی ایرانی می خوانیم، بیشتر حاصل ابتکار بزرگان متاخری مانند محمد رضا شجریان است.
۱۳۹۲ دی ۷, شنبه
۱۳۹۲ آذر ۲۶, سهشنبه
کاهش شدید تولید ناخالص داخلی؟
در ایران آمارهای جسته و گریخته ای، معمولا به نقل از صندوق بین المللی پول، درباره رشد اقتصادی امسال نقل می شود که معادل منفی یک درصد است. اما من این آمار را نمی توانم باور کنم. یک دلیلش این است که تورم امسال 40 درصد بوده است. قرار است که در سال آینده، حقوق کارمندان 18 درصد افزایش یابد. احتمالا همین قضیه برای کارگران صادق خواهد بود. یعنی طی یک سال، کارمندان و کارگران حدود 20 درصد قدرت خرید خود را از دست می دهند. دلیل دومش این است که، (که البته با اولی هم پوشانی دارد) قرار است بودجه دولت از 170 هزار میلیارد تومان به 190 هزار میلیارد تومان افزایش یابد. که البته به صورت اسمی یازده درصد افزایش می یابد، اما به صورت واقعی (با توجه به تورم 40 درصدی) چیزی در حدود 25 درصد کاهش یافته است. یکی این معما را برای ما حل کند که چگونه در کشوری، بودجه عمومی می تواند تا این حد کاهشی باشد و یا حقوق واقعی کارمندان و کارگران تا این حد کاهش یابد اما تولید ناخالص داخلی فقط یک درصد کاهش یابد
۱۳۹۲ آذر ۲۵, دوشنبه
مدیران بی سواد دولتی
معاون دریایی سازمان محیط زیست: "در حال حاضر میزان شوری دریای خزر ۱۳ گرم نمک به ازای هر لیتر است و از
آنجایی که قرار است ۲۵۰ میلیون متر مکعب آب در سال از این دریاچه به سمنان
منتقل شود، لذا با توجه به اینکه به ازای شیرین کردن هر لیتر آب ۱۳ گرم نمک
به دریاچه بازگردانده می شود، در طول سال و برای ۲۵۰ میلیون متر مکعب
میزان نمک چیزی حدود ۳۲.۵ میلیون تن خواهد شد که برای اکوسیستم خزر چنین
شوری فاجعه به بار می آورد."
البته من قبلا درباره این طرح اینجا نوشته ام که حتی در آن زمان که هزینه طرح 150 میلیارد تومان برآورد شده بود طرحی کاملا غیراقتصادی بود. حالا حرف از این است که این طرح 3 میلیارد دلار هزینه دارد (یعنی در حدود 9000 میلیارد تومان) که کل طرح را به نظر من به یکی از احمقانه ترین طرحهای عمرانی تاریخ ایران تبدیل می کند. مخصوصا در شرایطی که دولت در چنین وضعیت اقتصادی است که همه می دانیم.
اگر طرح احمقانه است و این آقای معاون هم با آن مخالف است، پس جرم ایشان چیست؟ جرم این آقا این است که هم ضرب و تقسیم بلد نیست و هم اینکه دید مهندسی ندارد.
از جهت ضرب و تقسیم: در 250 میلیون متر مکعب آب خزر، (با 13 گرم نمک در لیتر آب،) 3.25 میلیون تن نمک موجود است و نه 32 میلیون تن.
از جهت دید مهندسی: دریای خزر در حدود 78000 کیلومتر مکعب آب دارد که به عبارتی می شود معادل 78000 هزار میلیارد تن آب. (که مثلا معادل 600 سال بارندگی در ایران است.) مجموع نمک این دریا به عبارتی می شود 1.3% آن 78000 میلیارد تن که تقریبا برابر با 1000 میلیارد تن است. فرض کنید که به این آب سالی 3 میلیون تن نمک اضافه کنید (که در اینجا این کار را نمی کنید، فقط آب را برمی دارید.) این 3 میلیون تن برابر با 3 میلیونیم (یا 3 ده هزارم درصد) نمک این دریاچه است. این تغییر چگونه می تواند فاجعه محیط زیستی درست کند؟
از دید دیگری هم می توانید به این مسئله نگاه کنید: مجموع آب دریای خزر 78000 میلیارد تن است. اگر 250 میلیون تن از این آب را بردارید، چیزی در حدود 3میلیونیم آب این دریا را برداشته اید. چگونه چنین چیزی می تواند فاجعه محیط زیستی ایجاد کند؟ از دید دیگری هم می توانید به مسئله نگاه کنید: من میزان ورودی آب به دریای خزر را نمی دانم. حدس می زنم که این ورودی چیزی در حدود 300 میلیارد مترمکعب (یا تن) در سال باشد که در حدود مثلا 3 برابر بارندگی در ایران است. آن 250 میلیون تن، چیزی کمتر از یک هزارم این ورودی است. حدس من این است که تغییرات سالانه در ورودی این دریاچه هم احتمالا صدها برابر آن 250 میلیون تن آبی است که می خواهند برداشت کنند. چنین چیزی نمی تواند فاجعه محیط زیستی ایجاد کند.
محاسبات که غلط باشد، یا دید مهندسی که نباشد، تصمیمات اقتصادی غلط زیاد می شود.
۱۳۹۲ آذر ۲۱, پنجشنبه
سهم پرداخت مالیاتی بیستک ها در امریکا
اول اینکه این کلمه بیستک من درآوردی است ( یعنی که من این کلمه را ساخته ام.). بیستک مثل دهک است. بیستک اول، فقیرترین بیست درصد ِ درآمدی جامعه و بیستک پنجم آن بیست درصدی از جمعیت است که بیشترین درآمد را دارد. چند روز پیش سی بی او، که دفتر بودجه کنگره امریکا و موسسه بسیار معتبری است سهم بیستک های درآمدی را در پرداخت مالیات بر روی درآمد در سال 2010 منتشر کرده است.، که عبارتست از:
بیستک با کمترین درآمد: -6.2%. به عدد منفی توجه شود.
بیستک دوم درآمدی: -2.9 % باز هم عدد منفی است.
بیستک میانه درآمدی: 2.9% که این یکی مثبت است.
بیستک چهارم درآمدی: 13.3% از کل مالیات درآمدی و
بیستک پنجم درآمدی: 92.9 % از مالیات درآمدی را می پردازد.
به عبارتی دو بیستک بالا در حدود 106% کل مالیات بر درآمد را در آمریکا می پردازند.
بیستک اول به طور متوسط 8100 دلار مالیات دریافت کرده (نپرداخته بلکه دریافت کرده است.)
البته این آمار مربوط به مالیات بر درآمد فردی است .
پ.ن. یکی از دوستان پیشنهاد داده است که به جای استفاده از بیستک از پنجک باید استفاده شود. من بیستک را به تبعیت از دهک استفاده کردم، که هم ده درصد است هم یک دهم. مشکل این است که بیستک، بیست درصد است و یک پنجم. و پنجک، یک پنجم است و بیست درصد. ولی در مجموع عبارت پنجک درستتر به نظر می رسد.
پ.ن. یکی از دوستان پیشنهاد داده است که به جای استفاده از بیستک از پنجک باید استفاده شود. من بیستک را به تبعیت از دهک استفاده کردم، که هم ده درصد است هم یک دهم. مشکل این است که بیستک، بیست درصد است و یک پنجم. و پنجک، یک پنجم است و بیست درصد. ولی در مجموع عبارت پنجک درستتر به نظر می رسد.
۱۳۹۲ آذر ۱۹, سهشنبه
سه لینک اقتصادی، جمعیتی، و ورزشی
لینک اول: یک لینک اقتصادی درباره پنج گرانترین شهرهای دنیا. نکته جالب اینکه هر پنج شهر در کشورهایی قرار دارند که نفت مهمترین منبع درآمدیشان است. احتمالا به یاد بیماری هلندی و این قصه می افتید که به خاطر تثبیت یا حتی کاهش نرخ ارز، کالاهای تجارت پذیر ارزان می شوند (یا قیمتشان ثابت است) و کالاهای تجارت ناپذیر، مانند خانه، قیمتهایشان به طور نسبی افزایش می یابد. (سوال: چرا مثلا قطر در بین این کشورها نیست؟ پاسخ من این است که قطر، با واردات کارگر خارجی، عملا خانه و ساخت و ساز را به کالای تجارت پذیر تبدیل کرده است.)
لینک دوم: یک لینک جمعیتی است که آینده جمعیت را در سه کشور عمده و در جهان در 4 گیف نشان می دهد. سه کشور عبارتند از: ژاپن با رشد جمعیت منفی و پیرشونده، امریکا با رشد ثابت جمعیت و ثبات دمگرافی. و نیجریه با جمعیتی که به صورت انفجاری رشد می کند.
لینک سوم: لینک ورزشی است از ای اس پی ان که شانس صعود و اول شدن هر تیم در هر گروه جام جهانی را در یک تصویر نشان می دهد. شانس ایران برای صعود از گروه 19% ذکر شده که از شانس استرالیا ( با 2% احتمال صعود از گروهش ) و الجزیره ( با 11% احتمال صعود از گروهش ) بیشتر است. شانس سرگروه شدن ایران برابر با 1.6% است که از شانس استرالیا (با 0.3% احتمال سرگروهی در گروهش ) و کامرون (با .05% احتمال سرگروهی در گروه خودش) بیشتر است. واضح و مبرهن است که این شانس ها به هم گروهی ها بستگی بسیار دارد. بقیه احتمالات را در لینک ببینید. ماوس را روی پرچم هر کشور که ببرید اطلاعات مربوط به آن کشور را می بینید.
۱۳۹۲ آذر ۱۸, دوشنبه
اقتصاد روحانی
این روزها، حال اوضاع ِ اقتصادی ِ ایران خوش نیست و دولت روحانی، در این دوره شروع کار، می تواند و تا حدود زیادی هم حق دارد که دولت احمدی نژاد را مسئول وضعیت اقتصادی فعلی بداند. ازنظر سیاسی اقتصادی، وضعیت ایران تا حدودی شبیه وضعیت امریکا در ماههای اول ریاست جمهوری اوباماست. دولت اوباما هم، در یکی دو سال اول اگر درست خاطرم باشد، دولت بوش را به طور واضح یا ضمنی، مسئول ِ اوضاع خراب اقتصادی امریکا می دانست. اما زمان می گذرد و به تدریج این رئیس جمهور جدید است که مالک ِ اوضاع ِ اقتصادی می شود. دیگر کسی در امریکا بوش را مسئول ِ اقتصادی نمی داند، اقتصاد امریکا در سال 2013 اقتصاد ِ دولت ِ اوباما است. در ایران هم، دولت روحانی و به مدت یکی دو سال فرصت خواهد داشت که دولت قبلی را مسئول ناهنجاری ها بداند. اما دو سه سال دیگر، و قطعا قبل از انتخابات آینده، دولت روحانی مالک ِ وضعیت ِ اقتصادی خواهد شد. چه تحریم باشد چه نباشد، چه قیمت نفت بالا باشد و چه نباشد. عده ای از مردم این فاکتورهای اخیر را هم در ذهن خواهند داشت، اما احتمالا اکثر مردم، فقط یک نفر را مسئول خواهند دانست و آن روحانی است.
پ.ن. به نظر شخصی من، بیش از هر چیز دیگری، وضعیت تحریم هاست که جهت گیری اقتصاد ایران را در چند سال آینده تعیین می کند. دولت روحانی هم موفق خوانده خواهد شد اگر این تحریمها برداشته شوند و ناموفق خواهد بود اگر تحریمها تشدید گردند. به همین علت ممکن است که رقبای سیاسی روحانی در داخل بخواهند که تحریمها پا بر جا بمانند. عین همین سیاست ِ کارشکنی را گاهی جمهوریخواهان در امریکا در پیش می گیرند. به هر ترتیب، اقتصاد، اقتصاد ِ روحانی خواهد بود.
۱۳۹۲ آذر ۱۵, جمعه
ماندلای خونمان کم است.
برای من ماندلا نماد مبارزه درست با
دیکتاتوری، سرکوب و تبعیض است. ماندلا و گاندی به ما نشان دادند که می شود
بدون سرکوب ِ سرکوبگر، بدون خون ریزی، و بدون تبعیض بر علیه تبعیض گر
دیروز، به آزادی رسید. ماندلا چیزی است که سوریه کم دارد و سوریه در آتش و
خون است. ماندلا کسی است که مصر ندارد، و مصر سرزمین برادر کشی است.
امروز
روز ماندلاست و همه ما، همه جهان، ادعای ماندلا بودن داریم. اما اگر سبزیم
و از هر چه احمدی نژادی متنفر، ما ماندلایی نیستیم. اگر از مذهب بریده ایم
و ریش آزارمان می دهد، یا اگر مسلمانیم و از هر چه یهود و نصارا و پیرو آن
مذهب دیگر متنفر، ما ماندلایی نیستیم. اگر فقط با ریختن خون مستکبران است
که به آزادی می رسیم، اگر همه برابرند اما آن دسته و گروه و رنگ و فرقه جزء
آن همه نیستند، اگر بر در مسجدی خون خوک می ریزیم، یا قرآن سوزیم که از
رنج دیگران لذت می بریم، ما ماندلایی نیستیم. اگر سنی هستیم و شیعه ستیز، یا که شیعه و سنی گریز، اگر دیگران نجس اند و ما پاک ...اگر و اگر ..
ما ماندلای خونمان کم است.
۱۳۹۲ آذر ۱۳, چهارشنبه
جنگ قیمت در صنعت فضانوردی
اگر اخبار فضایی را دنبال می کنید، احتمالا می دانید که رقابت فضایی، بعد از یک دوره رکود، نشانه هایی از زنده شدن مجدد را به خود می بیند. مثلا، اخیرا هند ماهواره ای را به مریخ فرستاده، چین یک روبات ماهنورد به ماه ارسال کرده، و چین و امریکا هم برنامه هایی برای روفتن به ماه دارند که البته احتمال اینکه چین فردی را به ماه بفرستد بیش از احتمال رفتن یک امریکایی به ماه است. اما آنچه که من بیشتر به آن علاقه مندم، اقتصاد فضاست. از نظر من ، که البته تخصصی در امور فضا ندارم، بزرگترین اشتباه امریکا در امور فضایی، ساخت و استفاده از شاتل های فضایی بود. چرا؟ به این دلیل که هر سفر این شاتل های فضایی، چیزی در حدود 500 میلیون دلار خرج برمی داشت. خرج چنین بودجه ای کاملا احمقانه بود و جا را برای هر برنامه جایگزینی تنگ می کرد. تا اینکه بالاخره، دولت اوباما، برنامه شاتل را متوقف کرد. اما چند سال قبل از توقف شاتل ها، جوانی به اسم الون ماسک (که ماشین های تسلا را می سازد و پی پل را بنیانگذاری کرده است) برنامه ساخت موشک هایی را آغاز کرده بود که هدف اصلی آن، ارزان کردنِ سفر به فضاست. نتیجه برنامه او، شرکتی است به اسم اسپیس اکس با موشکهایی به نام فالکون. دیروز، یکی از این موشکها، ماهواره ای را به ژئوسنکرون فرستاد. اهمیت این پرتاب این است که تا کنون، همه پرتاب های فضایی به مدار ژئو سنکرون به وسیله موشکهای پروتون روسی، آریان اروپایی، و یا یونایتد آلاینس انجام می شده و قیمت آنها چیزی بین 100 تا 200 میلیون دلار بوده است. بهایی که اسپیس اکس می گیرد حدود 55 میلیون دلار است. البته خود الون ماسک برنامه ای دارد که موشکهای فالکون را طوری به زمین بنشاند که بتوان مجددا از آنها استفاده کرد. به قول الن ماسک، سفر هوایی ارزان به این دلیل ممکن است که با هر سفر هواپیما را دور نمی اندازید. در مورد موشکهای فالکون، ساخت هر موشک حدود 50 میلیون دلار خرج بر می دارد، هزینه سوخت هر بار پرواز حدود 200 هزار دلار است. اگر او موفق شود که موشکهایش را سالم به زمین بنشاند، و از آنها مجددا برای ارسال بار و انسان به فضا استفاده کند، آنگاه عصر واقعی فضا تازه آغاز خواهد شد.
۱۳۹۲ آذر ۷, پنجشنبه
بلای تحریم
گزارش 100 روزه روحانی از اوضاع اقتصادی کشور، بیش از هر چیز دیگری، موید این حقیقت است که تحریم ها واقعا به اقتصاد ایران ضربه زده اند. از اعداد و ارقام بیان شده در مصاحبه آقای روحانی چنین می توان نتیجه گرفت که هدف دولت او، اگر بشود، این است که بودجه دولت را به حدود 150 هزار میلیارد تومان برساند. که در این صورت هم احتمالا دولت در حدود 50 درصد کسری بودجه را در سال جاری تجربه خواهد کرد. توجه کنید که اگر تحریم ها وجود نداشتند، درآمد ارزی ایران حدود 150 میلیارد دلار می بود. که با تبدیل این دلار به ریال، و نادیده گرفتن تمام درآمدهای دولت از امور گمرکی و مالیات ها و غیره، درآمد دولت به دلار آزاد چیزی در حدود 450 هزار میلیارد تومان، و به دلار 2500 تومانی به حدود 375 هزار میلیارد تومان می رسید که برای تامین بودجه نه تنها کافی بود که مازاد بودجه ای هنگفت ایجاد می کرد. این محاسبات مرا به این نتیجه ساده می رساند که بزرگترین خطای دولت احمدی نژاد نه در تصمیمات اقتصادیش، که اکثر آنها هم خطا بودند، بلکه در صاف کردن جاده سیاسی بود که به جایی جز تحریم نمی رسید. نتیجه ساده دوم این است که تورم بالا در ایران، با توجه به نزدیک به 50 درصد کسری بودجه که از زمان جنگ تاکنون بی سابقه است، فعلا ادامه خواهد داشت.
۱۳۹۲ آذر ۲, شنبه
ضربه ای که احمدی نژاد و تیمش به ایران زدند.
درآمد ارزی یی که در هشت سال گذشته در اختیار دولت احمدی نژاد بوده است، به روایتی، بیش از درآمد ارزی کشور در 100 سال گذشته بوده است. با این درآمد، نبوغی می خواهد که اوضاع کشور را به شرایطی رساند که الان هست. همه اینها ناشی از جهان بینی اقتصادی سیاسی عجیب و غریبی بود که این تیم داشت. یکی از مهمترین اشتباهات این تیم، به واقع اصرار به ناسازگاری در جریان پرونده هسته ای بود. فرض هم این بود که آنها هیچ غلطی نمی توانند بکنند. یا انتقال پرونده ایران به شورای امنیت اصلا اهمیتی ندارد. کار را به آنجایی رساندند که الان هست و نیاز به توصیف ندارد.
آن تیم رفته است و پرونده هسته ای ایران، شاید برای اولین بار، در دست یک دیپلمات حرفه ای است که در همه جا به احترام از او یاد می شود. اما معکوس کردن ضربه ای که آقایان در آن هشت سال به سیاست خارجی ایران وارد کردند، بیش از همت یک دیپلمات حرفه ای را لازم دارد. یکی از مشکلات و دردسرهای رفتن پرونده ایران به شورای امنیت، تا آنجا که من آن را می فهمم، این است که، برای توافق، دیگر راضی کردن یک طرف کافی نیست. باید همه اعضای شورای امنیت را راضی کرد. همین است که گاگولی مانند فابیوس می تواند سرنوشت ایران را به هم بزند و از این طریق مثلا از عربستان امتیاز بگیرد. به عبارتی، تیم احمدی نژاد سرنوشت ایران را به دست امثال فابیوس و عربستانی ها سپرد. اگر پرونده در آژانس مانده بود هم توافق آسانتر بود و هم دست امثال عربستانی هایی که فقط از ایران و ایرانی متنفرند به سرنوشت ایران چنین باز نبود.
در شرایط کنونی، اگر هم توافق موقتی صورت بگیرد، وضعیت به هشت سال گذشته باز نمی گردد. فقط نفسی است برای اقتصاد و مردم ایران، در شرایطی که دست تحریم گلوی همه را می فشارد.
۱۳۹۲ آبان ۲۹, چهارشنبه
نابرابری در جهان در حال کاهش است.
نابرابری درآمدی در جهان رو به کاهش است و نمودار زیر هم نشاندهنده همین کاهش نابرابری است. (منبع
البته استثناء در این میان کشورهای امریکا و انگلیسند. به عقیده برد دی لنگ، این افزایش نابرابری در این دو کشور نتیجه سیاست گذاری بوده است و نه اقتصادی. دیگرانی هستند که با این نظر مخالفند.
۱۳۹۲ آبان ۱۶, پنجشنبه
باز هم آمار شکمی
چیزی که بیشتر از آمار سازی مرا آزار می دهد این است که بسیاری از کسانی که آمار می سازند کمترین سواد آماری ندارند. از بدبختیهای آموزشی در ایران همین بس که فهم مفاهیم ساده ای مثل متوسط هم اینقدر سخت شده است. مثلا به این خبر از سایت الف نگاه کنید. عنوانش این است که: سن زنان کارتن خواب به ۱۷ سال رسید. و با این جمله شروع می شود که: معاون خدمات اجتماعی سازمان رفاه و مشارکتهای اجتماعی شهرداری تهران گفته:
«میانگین سن زنان کارتنخواب شهر به ۱۷ و ۱۸ سال کاهش یافته است.» ... و بعد در جمله ای می خوانیم: جهانگیری فرد با اشاره به اینکه میانگین سن زنان کارتنخواب شهر به ۱۷ و ۱۸
سال کاهش یافته است، هشدار ميدهد: «شاید به صورت موردی فردی با سن کمتر
از ۱۵ سال نیز در شهر تهران کارتنخواب شود اما به دلیل سن کم سریعا به
مراکز بهزیستی تحویل داده میشود آنچه در این میان اهمیت دارد این است که
زنان کارتنخواب شهر تهران جوان شدهاند.»
اولا که آن جمله عنوان خبر، " سن زنان کارتن خواب به ۱۷ سال رسید."، بی معنی است. مگر اینکه مثلا یک کلمه متوسط آنجا می گذاشتند. ثانیا: اینکه بگوییم «میانگین سن زنان کارتنخواب شهر به ۱۷ و ۱۸ سال کاهش یافته است.» به این معنی است که اگر یک زن ِ مثلا 50 ساله خیابان خواب است، همزمان بایستی مثلا 25 زن ِ پانزده ساله کارتن خواب باشند. یا 7 زن ِ ده ساله کارتن خواب شوند. آیا همچو چیزی هست؟ جمله بعد مشخص می کند که نه، پانزده ساله های کارتن خواب زود به بهزیستی تحویل داده می شوند. پس منظور این آقا و این آمار چیست؟
نتیجه اینکه این خبر اصلا خبر نبود.
۱۳۹۲ آبان ۱۳, دوشنبه
۱۳۹۲ آبان ۴, شنبه
بضاعت فکری اقتصاددانان خودی
این ویدئوی مناظره بین مثلا اقتصاددانهای داخلی را نگاه کنید. البته اگر وقت دارید و منظورتان این نیست که اقتصاد یاد بگیرید. فقط به خاطر پی بردن به ضعف بنیه دانش اقتصادی در ایران. از هر سه جمله گفته شده در این مناظره، دو جمله اش چرند و پرند است.
https://www.youtube.com/watch?v=eDx2KU_A6_Q&list=PLh8Eut27zWDhoY45Z36o3P8LigKuwevbw&index=54
۱۳۹۲ مهر ۲۸, یکشنبه
خودزنی سیاسی اقتصادی دولت روحانی با حذف یارانه ها برای "سه دهک بالای درآمدی"
قبل از همه این را بگویم که من یارانه دریافت نمی کنم. بنابراین این حذف یارانه ها به من آسیبی نمی رساند. و اما اصل مطلب اینکه:
یکم: من نمی دانم از کجا این تصور درست شده است که سه دهک بالای درآمدی را می توان به راحتی شناسایی کرد. بسیاری از درآمدها در ایران ثبت نمی شوند. و حتی اگر می دانستیم که سه دهک بالای درآمدی چه کسانی هستند، این سه دهک بالای درآ»دی معرف سه دهک بالای رفاه نیستند. مثلا خانواده ای را در دهک هفت را در نظر بگیرید که درآمدش بیش از یک خانواده دیگر در دهک شش است اما اولی خانه ندارد و اجاره کلانی در تهران می دهد. کدامیک از اینها مستحق دریافت یارانه اند. یا بسیاری از سوالاتی شبیه این.
دوم: اگر خود اظهاری معیار باشد، بسیاری از مردم دروغ خواهند گفت و هر که در دروغ گفتن ماهرتر باشد یارانه خواهد گرفت. سادگی است که فکر کنیم دور زدن سیستم را با قانون و مجازات درست خواهیم کرد. در همین امریکا، بسیاری از افراد هستند که با مدرک سازی سیستم را دور می زنند و مثلا حقوق معلولین را می گیرند. در بعضی از کانتی های امریکا، تا 25 درصد جمعیت خود را معلول معرفی می کنند تا از کمک دولتی بهره مند شوند. وضعیت در ایران به مراتب بدتر خواهد بود.
سوم: هزینه اجتماعی جداسازی مردم به یارانه بگیر و یارانه نگیر بسیار بالاتر از تصور آقایانی است که فکر می کنند حذف یارانه ها برای یک گروه موضوعی ساده است.
چهارم: ممکن است که حذف یارانه ها برای درآمدهای بالا انگیزه کار را در بعضی از مردم از بین ببرد. اگر کار بیشتر به معنای حذف یارانه باشد تصمیم گیرنده اقتصادی ممکن است از کار بزند. هر اقتصاد دانی به شما خواهد گفت که این اتفاق در مارجین ممکن است.
پنجم: اصل مطلب هنوز مانده، و آن مسئله یارانه هاست. یارانه انرژی بر جای خود است و مسئله ای بسیار مهم در اقتصاد ایران. حذف یارانه های نقدی در مقابل آن مسئله واقعا مسئله ای فرعی است.
ششم: حذف یارانه درآمدهای بالا به معنی حذف یارانه بسیاری در شهرهای بزرگ است که از نظر سیاسی خیلی معقول نیست.
و ...
به همین علت فکر می کنم که دولت فکر همه جوانب قضیه را نکرده است و این حذف کردن را سخت تر از آن خواهد دید که در تئوری بیان شده است.
۱۳۹۲ مهر ۲۵, پنجشنبه
سیاست ارزی بانک مرکزی مبهم است.
حدود یک ماه پیش، و در پی کاهش ارزش دلار در برابر ریال در بازار آزاد ارز، رئیس بانک مرکزی اعلام کرد که کاهش قیمت دلار بیشتر از این منقطی نیست و نرخ فعلی دلار (حدود 2900 تومان) کف بازار است. عده ای اعتراض کردند که رئیس بانک مرکزی اشتباه کرده و اگر دخالت نمی کرد مثلا دلار گران می شد و از این حرفها. امروز هم در خبرها آمده است که بانک مرکزی قیمت رسمی دلار را ۲۴ هزار و ۹۳۹ ریال اعلام کرده است. (اینکه به این دقت قیمت را تعیین می کنند هم خودش جوک جالبی است. مانده ام که چرا عدد را مثلا 25000 اعلام نمی کنند که حداقل محاسبات را آسان کنند)
این سیاست بانک مرکزی که نمی خواهد دلار در بازار آزاد پائین بیاید، در حالی که آن بازار را به رسمیت نمی شناسد، و همزمان نرخ رسمی را حدود 18 درصد پائین تر از نرخ آن بازار اعلام می کند برای من مبهم است و سوالاتی را پیش می آورد. سوال اول اینکه: آیا سیاست بانک مرکزی تک نرخی کردن ارز است؟ (که باید باشد) اگر هست، چرا بانک مرکزی نرخ ارز رسمی را بالا نمی برد و یا از کاهش نرخ ارز در بازار ناخشنود است. دوم اینکه: آیا بانک مرکزی تصمیم گرفته است که بازار ارز آزاد را به رسمیت بشناسد؟ (که باید بشناسد.) و اگر این تصمیم را گرفته، چرا آن را اعلام نمی کند؟ و اگر به رسمیت نمی شناسد، چرا نسبت به کاهش ارزش دلار در بازار واکنش منفی نشان می دهد؟ سوم اینکه: آیا سیاست بانک مرکزی ثبات قیمت ارز در بازار است؟ اگر هست، کدام بازار را بازار هدف می داند؟ بازار فردوسی را؟ یا بازار رسمی مبادلاتی را؟ اگر منظور ثبات در بازار مبادلاتی است، واکنش به تغییر در بازار آزاد به چه معناست؟ و ...
بحث زیادی درباره نرخ ارز در ایران جریان دارد اما بدیهیات فراموش شده اند: اینکه دوگانگی نرخ ارز فقط رانت خواری را ممکن می کند. (و تعیین نرخ مبادلاتی کمتر از بازار و همزمان ابراز ناخشنودی از کاهش قمیت بازار به معنی حمایت از این رانت خواری است.) اینکه دولت در سیاست های تثبیت قبلی شکست خورده است و اینکه سیاست به قول خارجی ها فول پروف این است که اصلا بانک مرکزی سیاست تثبیت یا ثبات را رها کند.
۱۳۹۲ مهر ۱۹, جمعه
چگونه مذاکره کنیم؟
به جک ولش گوش می دهم که اگر درست به خاطر داشته باشم مجله تایم او را بهترین مدیر قرن بیستم معرفی کرده بوده است. (جک ولش مدیر قبلی جنرال الکتریک است.) درباره مقدمات مذاکره صحبت می کند. البته روی صحبت او با جمهوری خواهان در کنگره است که دردسری برای همه و از جمله خودشان درست کرده اند. (جک ولش خودش هم جمهوری خواه دو آتشه است.) می گوید که اصول ابتدایی مذاکره سه چیز است: اول،خودت را به جای کسی بگذار که در طرف دیگر میز است، و با خودت بگو که طرف مقابلت چه کاری می تواند بکند و چه کاری را نمی تواند . دوم، شما در یک محدوده ای پیشنهاد می دهید که آنها می توانند قبول کنند و خودتان هم حاضر به پذیرشش هستید. و سوم اینکه شما می خواهید وقتی که از در بیرون رفتید به خود بگویید که مذاکره برد-برد بوده است. ( و بعد دو طرف را متهم می کند که اصول اولیه مذاکره را نادیده گرفته اند.)
اصولش خیلی ساده به نظر می رسند. ولی واقعیت این است که در مذاکرات نادیده گرفته می شوند. خیلی جالب است که نحوه مذاکره جمهوری خواهان در کنگره با نحوه مذاکره تیم قبلی هسته ای ایران شباهتهای عجیبی دارد. هر دو، مذاکره را محلی برای بیان عقاید ایدئولوژیک خود کردند. مذاکرات مذاکره نبودند، محلی بودند برای سخنرانی برای طرف مقابل، به امید اینکه مخاطب واقعی (راستگراها در ایران و امریکا) حرفهایشان را بشنوند. نتیجه هر دو هم همین است که دیده ایم.
۱۳۹۲ مهر ۱۸, پنجشنبه
۱۳۹۲ مهر ۱۷, چهارشنبه
وضعیت اسف بار آمار در ایران
می خواستم مطلبی درباره یارانه نقدی بنویسم که به چند آمار مختلف درباره منابع برنامه هدفمندی برخوردم. یکی در سایت الف به این عبارت که: "محمدرضا فرزین در مراسم تودیع خود گفته بود که حدود ۷۵ درصد منبع پرداخت
یارانه نقدی از افزایش قیمت حاملهای انرژی تأمین میشد و ۲۵ درصد از منابع
بودجهای اما در نامهای که اخیراً دولت به مجلس نوشته شده این ۷۵ درصد به
۵۸ درصد کاهش یافته و ۴۲ درصد دیگر از منابعی دیگر از جمله بودجه عمومی
کشور و صندوق توسعه ملی تأمین شده است." تا اینجای کار تفاوت بین 25 درصد و 42 درصد است. بعد نگاهم به این گزارش بی بی سی خورد که به نقل از حمید رضا فولادگر که نماینده مجلس است گفته است که "پارسال هزینه حذف یارانه ها 45700 میلیارد تومان بوده، در حالی که منابع آن 42200 میلیارد تومان، یعنی این قانون 3500 میلیارد تومان کسری بودجه دارد." که این یکی می شود کسری کمتر از 8 درصد. حال کدامیک از این آمارها را باید باور کرد؟
هر چه از وضعیت اسف بار آمار در ایران بگوییم کم گفته ایم. این چه وضعی است که یک مرکز معتبر در ایران نیست که بتوان به آمارهایش استناد کرد. در امریکا مثلا، همه جناحها، آماری را که سی بی او (دفتر بودجه کنگره) منتشر می کند مورد استناد قرار می دهند، چرا که این نهاد یک نهاد حرفه ای غیر حزبی و دقیق است. چرا در ایران از این نهاد ها نداریم؟
۱۳۹۲ مهر ۱۴, یکشنبه
تبدیل امریکا به بزرگترین تولید کننده نفت و گاز جهان
در سال 2013، امریکا به بزرگترین تولید کنند نفت و گاز جهان تبدیل شده است. دلیل افزایش تولید نفت و گاز در امریکا، خلاقیت های جدیدی است که فراکینگ نامیده می شود و منجر به امکان استخراج نفت از منابعی شده است که به شیل معروف است. نمودار زیر که از آمار اداره اطلاعات انرژی امریکاست تغییرات در تولید نفت و گاز در سه کشور امریکا، روسیه و عربستان را نشان می دهد.
۱۳۹۲ مهر ۱۱, پنجشنبه
تشکیک در آمار تولید ناخالص داخلی
در این نوشته می خواهم مدعی شوم که احتمالا تولید ناخالص داخلی ایران در این سه سال اخیر، بسیار بیشتر از آنچه که در آمار ذکر می شود منقبض شده است. اما قبل از آن چند نکته:
نکته اول: حدود سه ماه پیش پیش نویس مطلبی را نوشتم که اصل آن این بود که به آمار منهای یک درصد تولید ناخالص داخلی خیلی مشکوکم. آن پیش نویس را اینجا منتشر نکردم تنها به این دلیل که تشکیک در آمار ما را به جایی نمی رساند. نه اینکه به آمار منتشره در داخل ایران مطمئنم، مسئله این است که بدون آمار، هر تحلیل اقتصادی پا در هوا می شود. آمار غلط بینش اقتصاددانها را مخدوش و در نتیجه سیاست گذاری درست را مختل می کند.
نکته دوم: من همیشه تصور می کرده ام که از میان سه آمار بسیار مهم اقتصادی، تورم، رشد تولید، و نرخ بیکاری، تورم قابل اعتمادترین و نرخ بیکاری دست کاری شده ترین است. تولید ناخالص داخلی هم در این بین قرار می گیرد. مردم و تصمیم گیران اقتصادی در ایران هم، بر خلاف دست اندرکاران اقتصادی در مثلا امریکا و اروپا، خیلی به آمار بیکاری و رشد اهمیت نمی دهند. کمتر کسی است که مثلا منتظر انتشار این دو آمار باشد که بر اساس آنها بخواهد تصمیم اقتصادی بگیرد.
نکته سوم: قبلا هم در پستی اشاره کرده ام که حتی در کشورهای توسعه یافته و در زمانی که ولاتیلیتی (یا همان نوسانات
اقتصادی) زیاد است، آمارها دقت خود را از دست می دهند و به اصطلاح باید
مرتب ریوایز (بازبینی) شوند. مثلا آمار رشد اقتصادی در سال 2008 در امریکا
حدود منهای 3 درصد اعلام شده بود که بازبینی های بعدتر نشان داد که آمار
واقعی حدود منهای 7 درصد بوده است. وقتی اقتصاد در حالت پایدار هم هست
آمارها بازبینی می شوند و معمولا تغییر می کنند. چه رسد به وقتی که نوسان
زیاد است. نوسانات اقتصادی چند سال اخیر بسیار زیاد بوده است به طوریکه حتی بدون دست کاری در آمار هم خطای آماری بسیار می شود.
نکته چهارم: احتمالا، محاسبه تولید ناخالص داخلی بر حسب نرخ های جاری در ایران خیلی کم خطا تر از محاسبه تولید ناخالص داخلی بر حسب نرخ های ثابت است. دلیلش هم این است که تولید ناخالص ابتدا به قیمت های جاری محاسبه می شود و سپس با تقسیم بر آنچه که جی دی پی دیفلیتور نامیده می شود به تولید ناخالص داخلی به قیمت های ثابت می رسیم. جی دی پی دیفلیتور چیزی شبیه نرخ تورم است. در شرایط ولاتیلیتی بالا، محاسبه نرخ تورم و دیفلیتور با خطای بیشتری همراه است و همین محاسبه رشد تولید را با خطای بیشتری همراه می کند. (حتی اگر فرض را بر خطای عمدی نگذاریم).
نکته پنجم: در سه سال اخیر، اگر آمار را باور کنیم، حداقل دستمزد به اندازه 34 درصد به نرخ های واقعی کاهش یافته است، احتمالا حقوق کارمندان و کارگران هم به همین اندازه کاهش پیدا کرده است. از آنجا که حدود دو سوم درآمد ملی (که آن روی سکه تولید ملی است) حقوق و دستمزد است، این آمار نشاندهنده کاهش شدید در تولید ناخالص داخلی است.
نکته ششم: ببینیم که در این سه سال اخیر چه اتفاقات دیگری در اقتصاد افتاده است: صادرات نفت از نصف کمتر شده است، تولید اتومبیل بیش از 50 درصد کم شده است (همه آمارها نشاندهنده کاهش بیش از نصفند گر چه آمارها متفاوتند)، اگر به مسافرت به کشورهای خارجی نگاه کنید رکود در توریسم خارجی را می بینید که نشاندهنده کاهش شدید درآمد در طبقه متوسط یا متوسط بالای جامعه است. هزینه مبادله با خارج از کشور به شدت افزایش یافته و بالاتر از همه، دولت و مردم، به درآمدهای خارجی خود به آسانی دسترسی ندارند.
همه اینها مرا به این نتیجه می رساند که تولید ناخالص داخلی بسیار بیشتر از آنچه در آمار می بینیم کاهش یافته است. حدس من این است که تولید نالص داخلی چیزی بین 20 تا 30 درصد ارزش واقعی خود را در طی سه سال گذشته از دست داده است. هشدار می دهم که این فقط یک حدس است، ولی به این حدس خود بسیار بیشتر از آمار منهای 5 درصدی اطمینان دارم.
پ.ن. من نمی دانم که فارسی دیفلیتور چه می شود. اگر کسی می داند لطفا کامنت بگذارد.
پ.ن. اگر دستی در آمار دارید، متشکر می شوم که بدانم نظر شما درباره نرخ کاهش تولید ناخالص داخلی چیست.
پ.ن. من نمی دانم که فارسی دیفلیتور چه می شود. اگر کسی می داند لطفا کامنت بگذارد.
پ.ن. اگر دستی در آمار دارید، متشکر می شوم که بدانم نظر شما درباره نرخ کاهش تولید ناخالص داخلی چیست.
۱۳۹۲ مهر ۸, دوشنبه
کی به کی زنگ زد؟ حسن به حسین؟ یا حسین به حسن؟
در تاریخ ایران، گره سیاست خارجی به مسائل اقتصادی هیچ وقت تا به این حد محکم نبوده و سیاست خارجی هم هیچگاه به رابطه با یک کشور (امریکا) تا این حد وابسته نشده است. باز گردن این گره سیاست خارجی و رابطه با امریکا هم هیچوقت آسان نبوده، ولی با تحولات اخیر امید کسانی مثل من که این رابطه را به نفع دو طرف می بینند افزایش بسیاری پیدا کرده است. مرکز تغییر و تحولات اخیر هم همان مکالمه تلفنی معروف (به قولی) حسین با حسن و یا حسن به حسین است. اما از عقب ماندگی سیاسی در میان ما همین بس که بحث اصلی دور این مسئله می چرخد که چه کسی به چه کسی زنگ زد. در حالیکه تمرکز بحث باید بر این باشد که چه بده بستانی (که نفع دو طرف را شامل می شود) امکان موففیت دارد و چه بده بستانی مسائل و مشکلات کنونی را از روبروی اقتصاد ایران برمی دارد.
اما اگر هنوز هم ذهنتان مشغول این سوال است که بالاخره چه کسی زنگ زد، نظر من این است که ممکن است هر دو طرف ماجرا راست گفته باشند. یعنی هر دو طرف تصور کنند که طرف مقابل متقاضی این صحبت بوده است. دوباره می گویم که این فقط یک حدس است. دلیلش هم این است که تلفنی در این سطح به ناگهان و با شماره گیری مثلا حسین شروع نمی شود. قبل از آنکه حسن و حسین بخواهند حرف بزنند، احتمالا جواد و جان بایستی هماهنگی های لازم را انجام می داده اند. اما حتی قبل از آن در یکی دو سطح پائینتر، دو نفر از دو طرف (می توانید اسم آنها را جعفر و جفری بگذارید) در جایی با همدیگر قهوه می خورده اند. این همان سطحی از رابطه است که همیشه برقرار بوده است. مکالمه خیالی این دوطرف می توانسته این گونه باشد:
جف به جعفر: خیلی بد شد حسن نیومد دیدار حسین ها. تو مهمونی ناهار رو می گم.
جعفر: آره. ولی اونجا مشروب سرو می شد، حسن آقا محدودیت مذهبی داشتن.
جف: حالا چه کنیم که این یخه باز شه، بالاخره اگه بخوایم بعدا مذاکره کنیم این مذاکره ها نیاز به این مقدمه داره که انگار دو طرف در سطح بالا با هم یک حرفهایی زدند.
جعفر: حالا نمی شه نامه بفرسن دوباره.
جف: نامه انقدر سرو صدا نمی کنه. بعد کی به کی بنویسه و اینها.
جعفر: تلفن هم شاید بد نباشه.
جف: تلفن خیلی فکر عالی است. فکر کنم ما بخوایم تلفن بزنیم.
جف و جعفر به دیدار جواد و جان می روند:
جف به جان (و همزمان جعفر به جواد): ببین اینا می خوان تلفنی صحبت کنند. می شه به نظرت؟
جان به جف ( و همزمان جواد به جعفر): اجازه بدین من با رئیس جمهور صحبت کنم.
جان و جواد به دیدن حسن و حسین می رن. حسن و حسین جواب شون بله ست.
جان و جواد به جف و جعفر زنگ می زنن که آقا زود باشین تا تنور داغه بچسبونین.
همون روز حسین به حسن زنگ می زنه.
نتیجه اخلاقی داستان این است که دو تا رئیس جمهور مثل من و شما به هم زنگ نمی زنند. گاهی بی معنی است که بگوییم چه کسی گام اول را برداشته است. مسئله بسیار مهمتر این است که دوطرف بتوانند طی یک بازی برد-برد هرکدام یک امتیاز به طرف مقابل بدهد و ده امتیاز بگیرد. باید بحث بر سر مذاکره بعدی باشد نه چگونگی آغاز یک تلفن.
۱۳۹۲ شهریور ۱۲, سهشنبه
زندگی و مرگ رونالد کوز
رونالد کوز دیروز، دوم سپتامبر 2013، درگذشت. اما یاد کوز در ادبیات اقتصادی همچنان زنده خواهد ماند. کوز نویسنده دو مقاله از مقالاتی است که بیشترین ارجاعات را در اقتصاد دارند. مقاله
که مقاله ایست در باب مرز بنگاهها: اینکه چرا بنگاهها گاهی در هم ادغام می شوند و گاهی تصمیم می گیرند که جدا باشند. مقاله معروفترش که قضیه کوز از آن درآمده است مقاله
است که در آن این نکته را بیان می کند که اگر حقوق مردم در رابطه با یک اثر خارجی به درستی تعریف شده باشد، در آن صورت خود بازارها مسئله اثر خارجی را حل خواهند کرد. (و البته اگر هزینه مبادله هم کم باشد.)
۱۳۹۲ مرداد ۴, جمعه
ما هنوز خیلی پولداریم!
با وجود تحریم در ایران، خیلی سخت است که به این مسئله فکر کنیم که بسیاری در ایران هستند که خیلی به اصطلاح "پولدارند". ثروت این بسیاری از این افراد هم دستاورد غیر مستقیم درآمد نفتی عظیم سالهای گذشته است که بر خلاف ادعای احمدی نژاد، که احتمالا واقعا فکر می کند که ثروت نفتی را به تساوی تقسیم کرده است، به صورت نامتوازنی در جامعه توزیع شده است. همین چند روز پیش خبری آمد که اولین شورلت کامارو جدید به ایران وارد شده است. خبرش تا اینجا برای من تعجبی نداشت. آن جایش تعجب داشت که ورود این خودرو با هواپیمایی قطر و از مرز فرودگاه امام انجام شده است. البته یک بار دیگر هم خبری شبیه این دیده ام. اینکه مدتی پیش شورای اقتصاد به ریاست رحیمی (همان معاون نابغه را می گویم) مصوبه ای تصویب کرد که بر اساس آن گوشت از استرالیا و به وسیله هواپیما وارد شود. اقرار می کنم که از هزینه های حمل و نقل هوایی بی اطلاعم. (اگر شما اطلاعاتی دارید ممنون می شوم که در اینجا کامنت بگذارید.) اما کشوری که گوشتش و اتومبیلش به وسیله هواپیما وارد می شود خیلی هم فقیر نیست. ممکن است که فقط کم فکر یاشد.
اشتباه نکنید: من هرگز با ثروتمند بودنِ ثروتمندان مخالف نبوده ام و نیستم. اما اگر منشا درآمد نفت است و توزیع ثروت نامتوازن، در آن صورت جای سوالات بسیاری باقی می ماند.
۱۳۹۲ تیر ۲۴, دوشنبه
دقت آقای رئیس کل بانک مرکزی
در اینکه به اعتبار بانک مرکزی در این دو سال اخیر ضربه ای بسیار شدید وارد شده است شکی نیست. آقای بهمنی البته مسئول اصلی این اعتبارشکنی است. پیرو محض سیاست سیاست مداران بودن، کم سوادی اقتصادی، حرف زدن به موقع خاموشی و خاموشی وقتی بایستی که اصل مطالب گفته شوند، و تکیه بر آمارهای انتخابی و گاهی من درآوردی از جمله مصیبت هایی است که بانک مرکزی به آنها گرفتار است. از همه جالبتر اعلامهای اخیر تورم توسط بانک مرکزی است. چندین ماه است که آقایان به تورم سی درصد و خورده ای چسبیده اند و فقط خورده ای آن در حال عوض شدن است. البته آمارهای دیگری مانند 35 درصد و 42 درصد و اینها هم در جاهای دیگر ذکر می شود، ولی این آقایان، منظورم رئیس بانک مرکزی و وزیر اقتصاد است، به آن سی درصد و خورده ای چسبیده اند. محض اطلاع، حتی در کشورهای توسعه یافته و در زمانی که ولاتیلیتی (یا همان نوسانات اقتصادی) زیاد است، آمارها دقت خود را از دست می دهند و به اصطلاح باید مرتب ریوایز (بازبینی) شوند. مثلا آمار رشد اقتصادی در سال 2008 در امریکا حدود منهای 3 درصد اعلام شده بود که بازبینی های بعدتر نشان داد که آمار واقعی حدود منهای 7 درصد بوده است. وقتی اقتصاد در حالت پایدار هم هست آمارها بازبینی می شوند و معمولا تغییر می کنند. چه رسد به وقتی که نوسان زیاد است. در مورد اظهار رئیس بانک مرکزی که تورم را در حد 30.5 درصد مهار کرده ایم تنها چیزی که می توانم بگویم این است که من به آن نیم درصدش بیشتر اعتماد می کنم تا آن سی درصدش! و این برای اولین بار است که من حس می کنم که در آمار تورم در ایران به این صراحت دستکاری می شود. آمار بیکاری همیشه دستکاری می شده است.
۱۳۹۲ تیر ۳, دوشنبه
درباره قیمت دلار
قیمت دلار در چند روز اخیر و پس از انتخاب روحانی به ریاست جمهوری کاهش قابل توجهی داشته است. با توجه به اینکه در فاندامنتالهای اقتصاد (مثلا تحریم یا سیاستهای کلان) تغییری ایجاد نشده، عده ای این کاهش را موقتی دیده اند. من قصد پیش بینی قیمت دلار را در اینجا ندارم، فقط نکته ای می خواهم که ذکر کنم این است که این تغییر ممکن است که خیلی هم موقتی نباشد. دلیلش این است که دلار ویژگی مشترکی مثلا با مسکن دارد، آن ویژگی این است که قیمت دلار (یا مسکن) بیش از هر چیزی متاثر از پیش بینی قیمت در آینده است. دلیل کاهش قیمت دلار در ایران این است که مردم، احتمالا به امید کاهش تحریمها در آینده، تصور می کنند که قیمت دلار بعد از روی کار آمدن دولت بعدی کاهش خواهد یافت، و همین روی قیمت حال حاضر دلار تاثیر می کند و آن را کاهش می دهد. توجه کنید که فقط در بعضی بازارهاست که قیمت های آینده قیمت های حال را تغییر می دهد. مثلا قیمت آینده هندوانه بر روی قیمت حال آن کم تاثیر است و دلیل اصلی این است که انبار کردن هندوانه ممکن نیست (کاری اقتصادی نیست).
۱۳۹۲ خرداد ۱۹, یکشنبه
به من حق بدهید که احمق باشم.
یکی از بهترین جملاتی که در دفاع از آزادی بیان نقل شده جمله ای است از جان کری در مقابل دانشجویان آلمانی که در امریکا "...تو حق داری احمق باشی اگر بخواهی". به نظر من هم مردم حق دارند احمق باشند، افکار احمقانه اشان را بیان کنند، و مطابق افکار خود زندگی خود را پیش ببرند. البته اینجا حماقت مفهومی نسبی است، به این معنی که صاحب فکر خود را احمق نمی داند بلکه احتمالا افراد با تفکر متفاوت از خود را جاهل می پندارد. مهم این است که به هر فکر و عقیده ای، هر چقدر هم که احمقانه باشد، حق وجود بدهیم. در غیر این صورت آزادی بیان و آزادی مذهب معنی نخواهند داشت. احتمالا بعضی از شما همین نوشته را جاهلانه و احمقانه می دانید اما مهم این است که به من حق بیان این جملات جاهلانه را بدهید. به مصادیق که برسیم، دادن حق آزادی بیان به تفکرات احمقانه مشکل تر می شود. مخصوصا در جامعه ما که همه می خواهند دیگران را هدایت کنند.
بر این اساس اگر:
من رای می دهم. شاید فکر کنید که من احمق هستم، اما مرا محق بدانید که احمق باشم.
من رای نمی دهم، احتمالا یک سیاسی عقب مانده ام، اما به من حق بدهید که عقب مانده سیاسی بمانم.
شاید رای بدهم، شاید هم ندهم، من یک جاهل به امور سیاسی ام، به من حق بدهید که اگر بخواهم همین بمانم.
من روزی پنج بار نماز می خوانم یا شاید هم نمی خوانم.....
من به این که تو معتقدی معتقد نیستم...
من طرفدار جلیلی ام یا که خاتمی چی ام...
من فکر می کنم که تقلب شد، یا که نشد...هر که هستم به من حق بده که احمق باشم. من هم قول می دهم که به تو حق بدهم که عاقل بمانی:)
بر این اساس اگر:
من رای می دهم. شاید فکر کنید که من احمق هستم، اما مرا محق بدانید که احمق باشم.
من رای نمی دهم، احتمالا یک سیاسی عقب مانده ام، اما به من حق بدهید که عقب مانده سیاسی بمانم.
شاید رای بدهم، شاید هم ندهم، من یک جاهل به امور سیاسی ام، به من حق بدهید که اگر بخواهم همین بمانم.
من روزی پنج بار نماز می خوانم یا شاید هم نمی خوانم.....
من به این که تو معتقدی معتقد نیستم...
من طرفدار جلیلی ام یا که خاتمی چی ام...
من فکر می کنم که تقلب شد، یا که نشد...هر که هستم به من حق بده که احمق باشم. من هم قول می دهم که به تو حق بدهم که عاقل بمانی:)
۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه
اقتصاد پرسرعت چین و اقتصاد کند ایران
امروز در حبرها شنیدم که چین 10 سالن سینما در روز می سازد. سوالم این بود که چند سینمای تازه در تهران در این سی ساله ساخته شده است؟ به ده تا می رسد؟ جواب را نمی دانم. ولی آنهایی که می خواهند اقتصاد ایران را به تقلید از چین به اصطلاح چینی کنند به این توجه کرده اند که تفاوت سرعت اقتصاد در ایران و چین تا این حد بالاست؟ سرعت چین به ساخت سالن سینما محدود نمی شود. چین یک نیروگاه بالاتر از هزار مگاوات در هر هفته می سازد. یا قرار است که در طول هفت ماه بلندترین ساختمان جهان را بسازد.... چین به این دلیل قدرت اقتصادی شده است که سرعتش را افزایش داده است. وضعیت سرعت در اقتصاد ایران از پروژه هایی مانند مصلا و بزرگراه شمال پیداست. با این سرعت، که ناشی از فساد + عدم اراده سیاسی اقتصادی + اولویتهایی که هیچ ربطی به اقتصاد ایران ندارند، اقتصاد ایران همان اقتصاد نفتی و نفله ای که هست باقی خواهد ماند.
۱۳۹۲ خرداد ۱, چهارشنبه
تصویر و تصوری که باید رئیس جمهور جدید عوض کند.
آیا رئیس جمهور جدید می تواند تصور و تصویر زیر را تغییر دهد؟ اگر تصور جهانی از ایران تغییر نکند، سوال این است که آیا سیاست جهانی تغییری خواهد کرد و یا به تبع آن اقتصاد ایران نفسی خواهد کشید؟
پ.ن. منبع
پ.ن. من امیدی به تغییرات جدی در این انتخابات ندارم. شاید نکته مثبت انتخابات حذف احمدی نژاد از سیاست است که تصور منفی نسبت به ایران را کاهش خواهد داد.
پ.ن. منبع
پ.ن. من امیدی به تغییرات جدی در این انتخابات ندارم. شاید نکته مثبت انتخابات حذف احمدی نژاد از سیاست است که تصور منفی نسبت به ایران را کاهش خواهد داد.
۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۷, جمعه
بحران کاغذ توالت در ونزوئلا
در ونزوئلا، که مدینه فاضله اقتصادی گوشکوبهای چپی است، کاغذ توالت کمیاب شده است. چرا؟ چون دولت است که زحمت قیمت گذاری بسیاری از کالاها را می کشد و ارز خارجی را کنترل می کند. شرکتها نمی توانند به راحتی مواد اولیه و کالاهای سرمایه ای وارد کنند. سیستم فاسد است و پوپولیست. نتیجه این شده که حدود بیست درصد کالاهای اساسی (آن طور که AP گزارش کرده) کمیابند که شامل شکر، روغن، برنج، ... و کاغذ توالت می شود. مردم برای تهیه این اقلام صف می کشند و ... همه آن چیزهایی که در ایران می بینید آنجا اتفاق می افتد. البته دولت ونزوئلا رسانه ها را متهم کرده است که در بوق کمبود دمیده اند و باعث شده اند که مردم کاغذ توالت انبار و احتکار کنند. این یکی هم البته سیاستی است آشنا.
۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه
اقتصاد باندلینگ (فروش چند محصول باهم و در یک بقچه)
ویدئوی زیر اقتصاد بقچه را به خوبی توضیح می دهد:
پ.ن. پیشنهاد کلمه فارسی شما برای باندلینگ چیست؟ بقچه؟ بسته؟ یا همان باندلینگ؟
پ.ن. پیشنهاد کلمه فارسی شما برای باندلینگ چیست؟ بقچه؟ بسته؟ یا همان باندلینگ؟
۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۲, یکشنبه
نکته های انتخاباتی
نکاتی (غیر اقتصادی، غیر تخصصی) که به عنوان مشاهده گر انتخابات به ذهنم می رسد:
- در امریکا درباره کاندیداهای ریاست جمهوری می گویند یک کاندیدا باید به اصطلاح presidential material باشد. یعنی مردم باید این حس را داشته باشند که قبای ریاست جمهوری به تن یک کاندیدا گشاد نیست. به اعتقاد من این "از جنس رئیس جمهور بودن" مهمترین ویژگی است که مردم به آن نگاه می کنند، چه در امریکا و چه در ایران. مردم به بسیاری از ثبت نام کنندگان انتخابات نگاه می کنند و اصلا آنها را در حد و اندازه رئیس جمهوری نمی بینند. مهم هم نیست که برنامه این افراد چیست و یا از طرف چه کسی پشتیبانی می شوند. مثال چنین فردی در انتخابات گذشته دکتر معین است که گر چه به صورت ضمنی از طرف خاتمی حمایت می شد ولی رای دو میلیونیش به این دلیل بود که قد و اندازه ای در حد رئیس جمهور نداشت. اگر حمایت خاتمی را نمی داشت احتمالا رای اش به دویست هزار هم نمی رسید.
- در دانشگاه، چنانکه می دانید، مرسوم است که اساتید در آخر ترم ارزیابی می شوند. پیش از اینکه ادامه مطلب را بخوانید سعی کنید حدس بزنید که در چه زمانی از ترم دانشجویان تصمیم می گیرند که چه نمره ای به عملکرد استاد بدهند؟ حدستان را زدید؟ تحقیقی در روانشناسی نشان می دهد (من این تحقیق را از زبان استادی روانشناس از دانشگاه ییل شنیده ام و لینک تحقیق را ندارم، ) که دانشجویان در 5 ثانیه اول و در اولین کلاس تصمیم خود را درباره نحوه ارزیابی گرفته اند. (البته من با کمی شک به نتایج تحقیق نگاه می کنم. ولی به هر حال،) درباره انتخابات ریاست جمهوری هم همین قضیه صادق است. بسیاری از کاندیداها در همان نگاه اول و در چند ثانیه اولی که شروع به حرف زدن می کنند از طرف مردم قضاوت و خیلی ساده هم رد می شوند. به نظر (خیلی شخصی) من، و با توجه به اینکه فقط چند دقیقه از صحبتهای مشائی را گوش کرده ام، مشائی شانسی برای رای آوردن در میان مردم ندارد. به همین دلیل معتقدم که راه پر هزینه حذف مشایی رد صلاحیت اوست. بسیاری دیگر از کاندیداها هم همین سرنوشت را دارند.
- گاف های کاندیداها از مهمترین عوامل حذف آنها در رقابت های انتخاباتی در امریکاست. در ایران هم از این گونه گافهای انتخاباتی داریم که با توجه به عمومی شدن اینترنت و رسانه های ماهواره ای، این گاف ها به صورت موثرتری سرنوشت انتخاباتی کاندیداها را تعیین خواهند کرد. البته طبیعت گاف انتخاباتی در امریکا متفاوت از طبیعت گاف انتخاباتی در ایران است. مثلا در امریکا، اگر کاندیدایی قیمت شیر را نداند گاف انتخاباتی محسوب می شود (رودی جولیانی شهردار قبلی نیویورک قیمت شیر و نان را نمی دانست. یا هیلاری کلینتون نمی دانست که چگونه از یک ماشین اتوماتیک قهوه درست کنی در یک پمپ بنزین قهوه بردارد. که هر دو اینها نشان دهنده در تماس نبودن با مردم عادی تلقی شد. یا کین در انتخابات سال گذشته نام لیبی را با سوریه در حالی که امریکا درگیر جنگ در لیبی بود اشتباه گرفته بود. یا کاندیدای دیگر جمهوری خواه بر رابطه واکسن زدن و فلج در تلویزیون ان بی سی صحبت کرد.) در ایران هم از این گافها داشته ایم. مثلا اگر حافظه ام درست یاری کند، اینکه آقای جاسبی، هنگامی که رقیب هاشمی بود، در تلویزیون گفت که من خودم ولله به هاشمی رای می دهم. یا رضایی در دور قبل نقل می کرد که ما گاهی هم مثل مردم عادی سوار تاکسی می شیم. محض اطلاع آقای رضایی، مردم عادی سوار اتوبوس می شوند و تاکسی سوار شدن برای خیلی از آنها کالای لوکس است.
۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۰, سهشنبه
تاثیر اقتصادی انتخابات ریاست جمهوری
درباره تاثیر اقتصادی انتخابات ریاست جمهوری فکر می کنم. خیلی چیزها برای همه ما مبهم هستند، چرا که همه سر و صداهای انتخابات، حداقل تا به اینجای کار، مانند نویز است تا هر چیز دیگر. کمی بیش از چهل روز به انتخابات مانده اما حتی کاندیداهای عمده مشخص نیستند. در این وضعیت، بررسی آینده اقتصادی ایران، حداقل تا آنجایی که به انتخابات مربوط است، بیش از اندازه مبهم به نظر می رسد.
اما یک چیز مشخص است. اقتصاد ایران اسیر دست سیاست بازی، مخصوصا از نوع خارجی آن است. در این شرایط، تاثیر انتخابات بر سیاست خارجی ایران اثری به مراتب بزرگتری بر آینده اقتصاد ایران دارد تا برنامه ها و تصمیمات صرفا اقتصادی کاندیداها. اینکه می گویند "تصمیمات سیاسی را رئیس جمهور نمی گیرد" چندان جدی نگیرید. روابط ایران با جهان در زمان خاتمی بسیار بهتر شد و در زمان احمدی نژاد بسیار بدتر. درست است که عوامل دیگر هم بر سیاست خارجی تاثیر دارند، اما تاثیر رئیس جمهور کم نیست. بد شدن روابط خارجی در زمان احمدی نژاد، بیش از اینکه به سیاست های او برگردد، به طرز گفتمان و شخصیت او برمی گردد. به همین علت، صرف رفتن احمدی نژاد، فارغ از اینکه چه کسی بیاید، اتفاق مثبتی برای سیاست خارجی و در نتیجه اقتصاد ایران خواهد بود. حدسم این است که هر چه این رفتن با سروصدای بیشتر باشد، اقتصاد ایران بیشتر نفع خواهد برد.
حالت بسیار خوشبینانه این است که کسی بیاید که تمایل به بهبود روابط با جهان داشته باشد، اعتباری در داخل و احترامی در خارج داشته باشد، و گفتمان درست، کردار سیاسی و اقتصادی متناسب با بزرگی ایران، ... را به همراهش بیاورد. بماند که پیدا و انتخاب شدن چنین فردی بعید به نظر می رسد.
من منتظر واکنش بازار در روز بعد از انتخاب ریاست جمهوری هستم. واکنش بازار به من دو چیز را نشان خواهد داد. یکی اینکه بازار چه دیدی نسبت به آینده اقتصادی ایران دارد و دیگر اینکه بازار ایران تا چه حد توسعه یافته و تا چه حد توانایی پیش بینی آینده را دارد.
اما یک چیز مشخص است. اقتصاد ایران اسیر دست سیاست بازی، مخصوصا از نوع خارجی آن است. در این شرایط، تاثیر انتخابات بر سیاست خارجی ایران اثری به مراتب بزرگتری بر آینده اقتصاد ایران دارد تا برنامه ها و تصمیمات صرفا اقتصادی کاندیداها. اینکه می گویند "تصمیمات سیاسی را رئیس جمهور نمی گیرد" چندان جدی نگیرید. روابط ایران با جهان در زمان خاتمی بسیار بهتر شد و در زمان احمدی نژاد بسیار بدتر. درست است که عوامل دیگر هم بر سیاست خارجی تاثیر دارند، اما تاثیر رئیس جمهور کم نیست. بد شدن روابط خارجی در زمان احمدی نژاد، بیش از اینکه به سیاست های او برگردد، به طرز گفتمان و شخصیت او برمی گردد. به همین علت، صرف رفتن احمدی نژاد، فارغ از اینکه چه کسی بیاید، اتفاق مثبتی برای سیاست خارجی و در نتیجه اقتصاد ایران خواهد بود. حدسم این است که هر چه این رفتن با سروصدای بیشتر باشد، اقتصاد ایران بیشتر نفع خواهد برد.
حالت بسیار خوشبینانه این است که کسی بیاید که تمایل به بهبود روابط با جهان داشته باشد، اعتباری در داخل و احترامی در خارج داشته باشد، و گفتمان درست، کردار سیاسی و اقتصادی متناسب با بزرگی ایران، ... را به همراهش بیاورد. بماند که پیدا و انتخاب شدن چنین فردی بعید به نظر می رسد.
من منتظر واکنش بازار در روز بعد از انتخاب ریاست جمهوری هستم. واکنش بازار به من دو چیز را نشان خواهد داد. یکی اینکه بازار چه دیدی نسبت به آینده اقتصادی ایران دارد و دیگر اینکه بازار ایران تا چه حد توسعه یافته و تا چه حد توانایی پیش بینی آینده را دارد.
۱۳۹۲ اردیبهشت ۹, دوشنبه
۱۳۹۲ اردیبهشت ۴, چهارشنبه
آسیب پذیری وال استریت در برابر هکرها
دیروز هکری (احتمالا از سوریه) توییت خبرگزاری آسوشیتدپرس را هک می کند و پیغامی کوتاه با این محتوی در آن منتشر می کند که دو انفجار دز کاخ سفید رخ داده و باراک اوباما مجروح شده است. شاخصهای سهام وال استریت در نتیجه و بلافاصله سقوط می کنند. در عرض دو دقیقه (فاصله زمانی بین 1:08 و 1:10 عصر) دویست میلیارد دلار از ارزش سهام کم می شود. و البته شاخصهای سهام بلافاصله بعد از اینکه مشخص می شود خبر درست نبوده است به حالت عادی برمی گردند. (این سقوط و بازگشت البته باعث انتقال ثروت به صورت غیرعادی می شود که مطلوب نیست. گرچه کل ثروت ثابت مانده باشد.) یک دلیل واکنش سریع بازار به خبرهای این چنینی این است که بسیاری از مبادلات در بازاری مثل وال استریت به وسیله نرم افزارها انجام می شود و این نرم افزارها قضاوت درستی درباره درستی یا غلط بودن یک خبر نمی توانند انجام دهند. اهمیت اتفاق دیروز هم در همین نکته نهفته است. اگر اتفاقات مشابه تکرار شود، که با توجه به اثر بزرگ هک دیروز بر بازارها، احتمال دارد که هکرها باز هم دست به انتشار خبرهایی بزنند که بازارها را به هم می ریزد، در آنصورت ممکن است که بسیاری از نرم افزارهایی مورد استفاده برای مبادلات در بازارهای سهام و مالی نیاز به تغییرات اساسی پیدا کنند. البته بعید می دانم که این نرم افزارها از دور خارج شوند، ولی ممکن است که دخالت بیشتر انسان در فرآیند تصمیم گیری این نرم افزارها ضروری شود.
۱۳۹۲ اردیبهشت ۲, دوشنبه
نرخ استهلاک آثار هنری
دایره تحلیل اقتصادی امریکا (The Bureau of Economic Analysis) در حال تجدید نظر در نحوه محاسبه تولید ناخالص داخلی امریکاست که قسمتی از آن شامل کردن تولید آثار هنری به عنوان سرمایه گذاری و انباشت سرمایه است. برای اینکه چنین کند، دایره تحلیل اقتصادی باید روشی برای محاسبه استهلاک آثار هنری بیابد (که بتواند انباشت سرمایه را به طریق معناداری محاسبه کند).
از میان کارهای فرهنگی، بیشترین نرخ استهلاک به رکورد موسیقی مربوط می شود که برابر 26.7 درصد درنظر گرفته شده است. نرخ استهلاک بالا به این معناست که بیشترین درآمد اثر هنری در سال اول آن بدست می آید. سریالهای تلویزیونی با نرخ استهلاک 16.8 درصد در مکان دوم قرار دارند. پس از آن کتاب است که نرخ استهلاکی برابر 12.1 درصد دارد. برای فیلم های سینمایی کمترین نرخ استهلاک در نظر گرفته شده که برابر است با 3.8 درصد که مقداری بسیار پائین است و به این معنی است که فیلم های سینمایی سرمایه گذاری بادوام محسوب می شوند. به عبارتی، درآمد فیلم های سینمایی در گستره بزرگتری از زمان به دست می آیند. (فیلم سینمایی ابتدا در سینماها به نمایش در می آیند، سپس ویدئوهای آنها به بازار می آید و پس از آن حق امتیاز پخش آنها به تلویزیونهای کابلی فروخته می شود و ...).
البته تصور این مسئله نباید مشکل باشد که به دلیل تفاوت بازار و مسائل حقوقی مربوط به آثار هنری در امریکا و ایران (اگر در آینده قرار باشد آثار هنری در ایران هم سرمایه گذاری محسوب شود) نرخ استهلاک آثار هنری در ایران بایستی متفاوت از نرخ استهلاک آنها در امریکا در نظر گرفته شوند.
از میان کارهای فرهنگی، بیشترین نرخ استهلاک به رکورد موسیقی مربوط می شود که برابر 26.7 درصد درنظر گرفته شده است. نرخ استهلاک بالا به این معناست که بیشترین درآمد اثر هنری در سال اول آن بدست می آید. سریالهای تلویزیونی با نرخ استهلاک 16.8 درصد در مکان دوم قرار دارند. پس از آن کتاب است که نرخ استهلاکی برابر 12.1 درصد دارد. برای فیلم های سینمایی کمترین نرخ استهلاک در نظر گرفته شده که برابر است با 3.8 درصد که مقداری بسیار پائین است و به این معنی است که فیلم های سینمایی سرمایه گذاری بادوام محسوب می شوند. به عبارتی، درآمد فیلم های سینمایی در گستره بزرگتری از زمان به دست می آیند. (فیلم سینمایی ابتدا در سینماها به نمایش در می آیند، سپس ویدئوهای آنها به بازار می آید و پس از آن حق امتیاز پخش آنها به تلویزیونهای کابلی فروخته می شود و ...).
البته تصور این مسئله نباید مشکل باشد که به دلیل تفاوت بازار و مسائل حقوقی مربوط به آثار هنری در امریکا و ایران (اگر در آینده قرار باشد آثار هنری در ایران هم سرمایه گذاری محسوب شود) نرخ استهلاک آثار هنری در ایران بایستی متفاوت از نرخ استهلاک آنها در امریکا در نظر گرفته شوند.
۱۳۹۲ فروردین ۲۹, پنجشنبه
کاهش قابل توجه فقر شدید در جهان در سه دهه گذشته
به نقل از وال استریت جرنال و بر اساس گزارشی از بانک جهانی، فقر مطلق (که عبارت است از درآمد کمتر از 1.25 دلار در روز) در سه دهه اخیر کاهش عمده ای پیدا کرده است. تصویر زیر کاهش فقر مطلق در چین، هند، کشورهای توسعه یافته و کشورهای افریقایی زیر صحرا را نشان می دهد. کاهش شگفت انگیز فقر در چین از 84 درصد جمعیت به 12 درصد از شگفتیهای اقتصادی است. چنین شگفتی بدون انتقال از سیاست های کمونیستی به بازار آزاد و برقراری ارتباط صحیح با بقیه جهان ممکن نبود.
۱۳۹۲ فروردین ۱۸, یکشنبه
تصویر نامطلوب ایران در تصور جهانی
حدود 6 ماه پیش در جمعی شش نفره از اساتید دانشگاهی در ویرجینیا نشسته بودم که یکی از آنها سوالی را مطرح کرد. سوال این بود که اگر از افریقا بگذریم، کدام سه کشورند که شما به هیچ وجه نمی خواهید در آن زندگی کنید؟ در جواب هر شش نفر، دو کشور مشترک وجود داشت: یکی ایران و دیگری کره شمالی. افغانستان، برمه، پاکستان و یک کشور دیگر که خاطرم نیست انتخاب سوم بودند. بعد همان استاد از من این سوال را کرد که آیا ایران به آن بدی هست که تصورش در این سوی جهان می رود؟ و من راستش مانده بودم چه جوابی بدهم. به آنها گفتم که جواب من، احتمالا مثل جواب آنها بایاس است، از این رو که ایران وطن من است و دید من به ایران متاثر از بسیاری از زیباییها و زشتیهایی است که از عینک من پیداست. گفتم که مثلا یهودیهایی در ایران هستند که گر چه مذهب رسمی کشور، که قانون هم هست، غیر از مذهب آنان است و به همین دلیل باید زندگی خود را با عقاید دیگران تنظیم کنند، و با وجود اینکه مهاجرت برایشان آسان است ترجیح داده اند که در ایران بمانند. چون ایران وطنشان است و از دید ایشان، آنچه که در ایران هست از آنچه که در مهاجرت در انتظارشان است قطعا بهتر است. (این جمله آخر را همه خوب می فهمیدند که همه اقتصاددان بودند.) آن چیزی که سعی کردم بگویم ولی واقعا قانع کردن افراد به حقیقت داشتنش سخت است این بود که اگر به ایران بروید مردم به شما کاری ندارند. احتمال اینکه مثلا در تهران به وسیله یک عده آدم تروریست ربوده و سر بریده شوید اصلا با احتمال چنین کاری در پیشاور پاکستان یا فلوجه عراق یا هوارز مکزیک یکی نیست. گر چه ایران هم مناطق کمتر امنی دارد. به هر حال، آبی در هاون کوبیدیم و گذشت که تغییر آنچه بر ذهن آنها در این چند دهه حک شده است آسان نیست.
از آن ملاقات تا کنون کمتر به این موضوع فکر می کرده ام که چرا تصویر ایران در تصور جهانی این قدر بد است. تا اینکه چند روز پیش نقشه ای دیدم که کشورهای خطرناک را به توریست ها معرفی می کرد. نقشه که در زیر آن را می بینید توسط دفتر روابط خارجی کانادا منتشر شده است.(برای بزرگ شدنش، بر رویش کلیک کنید.) اینکه ایران در کنار افغانستان، عراق، کره شمالی، و سومالی ذکر شده باشد خیلی اعصاب خورد کن است. (نه اینکه من با این کشورها مشکلی داشته باشم ولی انصافا وضعیت امنیت در این کشورها خوب به نظر نمی رسد و خطرناکند.) پاکستان مثلا امن تر از ایران ذکر شده است. راستی دلیلش چیست؟ و چه راهی برای بهتر کردن این تصویر وجود دارد؟ (البته ممکن است که کسی بگوید که تصویر ایران مثلا در یمن بهتر است. شاید درست باشد ولی در اهمیت اینکه ما تصویر خوشی در یمن داشته باشیم شک دارم. تصویر ما، به نظر من، باید در جایی خوب باشد که از مبادله و مراوده و ارتباط با آنها چیزی به ایران و ایرانی اضافه می شود (که این علاوه بر دنیای توسعه یافته، البته شامل عربستان و عراق و دیگر کشورهای همسایه هم می شود.).)
دارم به علت این تصویر (که تا حدودی مخدوش و تا حدودی متاثر از واقعیت است) فکر می کنم. نمی خواهم بلافاصله قضاوت کنم. علتهایی که به ذهنم می رسند متفاوتند: مثلا اینکه بعضی در ایران نمی دانند چگونه با مخاطبان جهانی صحبت کنند. یا مثلا اینکه اجرای بعضی از احکام قضایی (مانند سنگسار و قطع دست و اعدام در ملا عام که ویژگی بازدارندگی شان به شدت زیر سوال است) فقط تصویری بد از ما به جهان معرفی می کنند. یا تبلیغات غربی ها که گاه از دشمنی دیوی می سازند. یا ...هر چیز دیگری.
سوال مهمتر این است که چگونه می توان این تصور را اصلاح کرد؟
اهمیت اقتصادی تصور مردم جهان از ایران هم باید واضح باشد. صنعت توریسم، و مبادله و تجارت با ایران به شدت از دید مخاطب نسبت به ایران و ایرانی تاثیر می پذیرد.
از آن ملاقات تا کنون کمتر به این موضوع فکر می کرده ام که چرا تصویر ایران در تصور جهانی این قدر بد است. تا اینکه چند روز پیش نقشه ای دیدم که کشورهای خطرناک را به توریست ها معرفی می کرد. نقشه که در زیر آن را می بینید توسط دفتر روابط خارجی کانادا منتشر شده است.(برای بزرگ شدنش، بر رویش کلیک کنید.) اینکه ایران در کنار افغانستان، عراق، کره شمالی، و سومالی ذکر شده باشد خیلی اعصاب خورد کن است. (نه اینکه من با این کشورها مشکلی داشته باشم ولی انصافا وضعیت امنیت در این کشورها خوب به نظر نمی رسد و خطرناکند.) پاکستان مثلا امن تر از ایران ذکر شده است. راستی دلیلش چیست؟ و چه راهی برای بهتر کردن این تصویر وجود دارد؟ (البته ممکن است که کسی بگوید که تصویر ایران مثلا در یمن بهتر است. شاید درست باشد ولی در اهمیت اینکه ما تصویر خوشی در یمن داشته باشیم شک دارم. تصویر ما، به نظر من، باید در جایی خوب باشد که از مبادله و مراوده و ارتباط با آنها چیزی به ایران و ایرانی اضافه می شود (که این علاوه بر دنیای توسعه یافته، البته شامل عربستان و عراق و دیگر کشورهای همسایه هم می شود.).)
دارم به علت این تصویر (که تا حدودی مخدوش و تا حدودی متاثر از واقعیت است) فکر می کنم. نمی خواهم بلافاصله قضاوت کنم. علتهایی که به ذهنم می رسند متفاوتند: مثلا اینکه بعضی در ایران نمی دانند چگونه با مخاطبان جهانی صحبت کنند. یا مثلا اینکه اجرای بعضی از احکام قضایی (مانند سنگسار و قطع دست و اعدام در ملا عام که ویژگی بازدارندگی شان به شدت زیر سوال است) فقط تصویری بد از ما به جهان معرفی می کنند. یا تبلیغات غربی ها که گاه از دشمنی دیوی می سازند. یا ...هر چیز دیگری.
سوال مهمتر این است که چگونه می توان این تصور را اصلاح کرد؟
اهمیت اقتصادی تصور مردم جهان از ایران هم باید واضح باشد. صنعت توریسم، و مبادله و تجارت با ایران به شدت از دید مخاطب نسبت به ایران و ایرانی تاثیر می پذیرد.
۱۳۹۱ اسفند ۲۷, یکشنبه
تصمیم احمقانه و خطرناک اروپایی
نمی دانم که آیا داستان کمک اقتصادی (بیل آوت یا bailout)به قبرس را دنبال کرده اید یا نه. یک کار احمقانه ای کرده اند که قرار است به ازاء کمک به قبرس، بانکهای قبرس و دولتش بپذیرند که درصدی از سپرده های بانکی که توسط افراد در بانکها گذاشته شده به آنها پرداخت نشود. کجای این داستان خطرناک و احمقانه است؟ آنجایی که به همه سیگنال می دهد که از این به بعد اگر کشوری از اعضاء اتحادیه اروپا دچار مشکل شد، یک راه حل این خواهد بود که درصدی از سپرده های بانکی به سپرده گذاران پرداخت نشود. این تصمیم به همه سپرده گذاران این سیگنال را می دهد که پولشان را از بانکهای کشورهای مشکل دار بردارند و بگریزند. که این رسپی است برای آنچه در غرب فرار بانکی (bank run) نامیده می شود. اگر تاریخ رکود بزرگ یا رکود اخیر را فراموش کرده اید، محض یادآوری هر دو رکود از فرار بانکی شروع شد. مخصوصا آن رکود بزرگ. بعضی ها مثل الاریان معتقدند که فرار بانکی می تواند همین فردا دوشنبه رخ دهد.
تصمیمات احمقانه اروپایی فعلا تمامی ندارند.
پ.ن. کسی ترجمه فارسی bank run را می داند. من آنرا فرار بانکی ترجمه کرده ام بدون اینکه ترجمه بانکی آن را بدانم.
تصمیمات احمقانه اروپایی فعلا تمامی ندارند.
پ.ن. کسی ترجمه فارسی bank run را می داند. من آنرا فرار بانکی ترجمه کرده ام بدون اینکه ترجمه بانکی آن را بدانم.
۱۳۹۱ اسفند ۲۴, پنجشنبه
افزایش تولید نفت ایران
آژانس بین المللی انرژی خبر داده که صادرات نفت ایران در ماه فوریه به 1.28 میلیون بشکه نفت رسیده که نه تنها از صادرات در ماه ژانویه بیشتر هست (1.13 میلیون بشکه در روز) بلکه بیش از 30 درصد بیشتر از صادرات نفت ایران در ماه جولای سال قبل میلادی هست(940 هزار بشکه). البته خبرهایی بود که صادرات نفت ایران به 800 هزار بشکه در روز هم رسیده بوده است. مسئله ای که باقی می ماند این است که پول این نفت ها آیا به دست ایران می رسد یا اینکه این صادرات نفت برای مبادلات پایاپای استفاده می شود. تفاوت عمده ای بین این دو از نظر تاثیر اقتصادی این اضافه تولید هست.
این قانون تحریم ایران هم خیلی مثلا هوشمندانه است. اینکه امریکا کشورهای دیگر را ملزم کرده است که پول نفت ایران را فقط برای مبادله کالا از همان کشور استفاده کنند. دلیلش این است که بیشتر این کشورهایی که ایران به آنها نفت صادر می کند متمایلند بنجل های خود را به ایران به زور بفروشند و این بهترین فرصت است. دیدن کالاهایی مثل برنج هندی و سرنگ چینی آلوده با این وضعیت در ایران بیشتر از این هم احتمالا بشود.
این قانون تحریم ایران هم خیلی مثلا هوشمندانه است. اینکه امریکا کشورهای دیگر را ملزم کرده است که پول نفت ایران را فقط برای مبادله کالا از همان کشور استفاده کنند. دلیلش این است که بیشتر این کشورهایی که ایران به آنها نفت صادر می کند متمایلند بنجل های خود را به ایران به زور بفروشند و این بهترین فرصت است. دیدن کالاهایی مثل برنج هندی و سرنگ چینی آلوده با این وضعیت در ایران بیشتر از این هم احتمالا بشود.
۱۳۹۱ اسفند ۲۱, دوشنبه
معرفی چند مطلب خواندنی
در این زمانه ای که اقتصاد ایران به شدت به هم ریخته و سیاسی شده، گاهی بهتر است به جای مطلب اقتصادی خواندن به مطالب دیگر هم نیم نگاهی انداخت تا این سیاست بازیها و به هم ریختگی کمی فراموش بشود. البته من همیشه مطالب غیر اقتصادی می خوانم. ولی فکر می کنم که اشتراک بعضی از آنها در اینجا ایده خوبی است. برای کسانی که برای مطلب اقتصادی به اینجا سر می زنند: پست بعدی حتما اقتصادی خواهد بود.
مطلب اول: مطلب اول یک داستان است. البته داستانی است واقعی درباره یک پروفسور فیزیک در حد جایزه نوبل، یک مدل بیکینی پوش و چمدانی پر از دردسر. داستان بسیار زیبا نوشته شده است. اگر کسی همت کند و داستان را ترجمه کند آنرا اینجا می گذاریم برای خواندن کسانی که انگلیسی شان خوب نیست. مطلب را اینجا ببینید.
مطلب دوم: چرا انگورها اینقدر چاق شده اند؟ از ان پی آر. تکنیک اولی به نظر خیلی جالب می رسد. یک تکنیک ساده برای افزایش بازدهی انگور که می توان در ایران هم از آن استفاده کرد و بازدهی مزارع را به سادگی بالا برد.من همیشه معتقد بوده ام که اقتصاد ایران از کمبود توجه به جزئیات رنج می برد. همه می خواهند کل مملکت را یک باره درست کنند (گاهی با خراب کردن آن! این اصطلاح که مملکت را باید زیرورو کرد تا درست شود از آن اصطلاح هایی است که اعصابم را خورد می کند. آدم هایی که هیچ نمی دانند می خواهند همه چیز ویران شود تا مطابق میل آنها شود. راه صحیح ساختن این است که به جزئیات توجه کنیم تا کلیات را به هم بریزیم. وقتی جزئیات درست شد آنوقت حرکت دادن کل به سمت صحیح آسانتر می شود.)
مطلب سوم: حال که صحبت از افزایش بهره وری در کشاورزی شد به این مطلب هم نگاه کنید بد نیست. مطلب درباره خوراندن نوعی وسیله مغناطیسی به گاو است که این وسیله در معده گاو می ماند و میخ یا دیگر آهن پاره هایی را که گاو با علف می خورد به خود جذب می کند و باعث می شود که این آهن پاره ها به روده گاو نرود. خوردن آهن پاره باعث مرضی در گاو می شود که به آن مرض سخت افزار می گویند. (اگر از دوستان خواننده کسی هست که رشته کشاورزی است و علاقه ای به ترجمه مطالب دارد لطفا داوطلب شود. می توان مطالب را در اینجا برای استفاده گذاشت.)
مطلب چهارم: این ویدئو را ببینید:
اگر ویدئوی قبلی را دیده بودید این ویدئو را هم ببینید.
مطلب اول: مطلب اول یک داستان است. البته داستانی است واقعی درباره یک پروفسور فیزیک در حد جایزه نوبل، یک مدل بیکینی پوش و چمدانی پر از دردسر. داستان بسیار زیبا نوشته شده است. اگر کسی همت کند و داستان را ترجمه کند آنرا اینجا می گذاریم برای خواندن کسانی که انگلیسی شان خوب نیست. مطلب را اینجا ببینید.
مطلب دوم: چرا انگورها اینقدر چاق شده اند؟ از ان پی آر. تکنیک اولی به نظر خیلی جالب می رسد. یک تکنیک ساده برای افزایش بازدهی انگور که می توان در ایران هم از آن استفاده کرد و بازدهی مزارع را به سادگی بالا برد.من همیشه معتقد بوده ام که اقتصاد ایران از کمبود توجه به جزئیات رنج می برد. همه می خواهند کل مملکت را یک باره درست کنند (گاهی با خراب کردن آن! این اصطلاح که مملکت را باید زیرورو کرد تا درست شود از آن اصطلاح هایی است که اعصابم را خورد می کند. آدم هایی که هیچ نمی دانند می خواهند همه چیز ویران شود تا مطابق میل آنها شود. راه صحیح ساختن این است که به جزئیات توجه کنیم تا کلیات را به هم بریزیم. وقتی جزئیات درست شد آنوقت حرکت دادن کل به سمت صحیح آسانتر می شود.)
مطلب سوم: حال که صحبت از افزایش بهره وری در کشاورزی شد به این مطلب هم نگاه کنید بد نیست. مطلب درباره خوراندن نوعی وسیله مغناطیسی به گاو است که این وسیله در معده گاو می ماند و میخ یا دیگر آهن پاره هایی را که گاو با علف می خورد به خود جذب می کند و باعث می شود که این آهن پاره ها به روده گاو نرود. خوردن آهن پاره باعث مرضی در گاو می شود که به آن مرض سخت افزار می گویند. (اگر از دوستان خواننده کسی هست که رشته کشاورزی است و علاقه ای به ترجمه مطالب دارد لطفا داوطلب شود. می توان مطالب را در اینجا برای استفاده گذاشت.)
مطلب چهارم: این ویدئو را ببینید:
اگر ویدئوی قبلی را دیده بودید این ویدئو را هم ببینید.
۱۳۹۱ اسفند ۱۰, پنجشنبه
آشفتگی سیاست های اقتصادی در ایران
این مطلب به عنوان سرمقاله در دنیای اقتصاد چاپ شده است.
واقعیتی است که به وقت بحران، سیاستهای اقتصادی، مخصوصا آنهایی که به ارز و تورم مربوطند، آشفته و عجیبوغریب میشوند.یک راه فهم درست یا غلط بودن سیاستها آن است که سیاستهای اقتصادی را به زمان محک بزنیم.
منظور من این است که بعد از مدتی برگردیم و ببینیم چه سیاستی را در چه هنگامی اتخاذ کردهایم و این سیاست چه تاثیری بر اقتصاد داشته است. اجازه بدهید که منظورم را با چند مثال روشن کنم:
مثال اول: سیاستهای ارزی
بازار ارز را در نظر بگیرید.وقتی قیمت ارز به حدود 1700 تومان رسید دولت و بانک مرکزی افزایش قیمت ارز را ناشی از دلالی واسطهها میدانستند.به همین دلیل، تصور آن بود که با دستگیری عدهای از به اصطلاح «دلالها»، مشکل افزایش قیمت ارز حل میشود.زمان خیلی زیادی از آن روزها نمیگذرد.سوال اینجا است که کدام یک از ما اکنون باور داریم که دلیل افزایش قیمت ارز به 1700 تومان، وجود چند دلال در خیابان فردوسی بوده است؟ و اگر خود دولت هماکنون ارز را به قیمت 2450 تومان میفروشد، چرا فروش ارز به قیمت 1700 تومان در همین چند ماه پیش مستحق مجازات بوده است؟ در حال حاضر، چند نفر از ما فکر میکنند که سیاست ارز مسافرتی (ارائه دلار 1226 تومانی به ایرانیان مسافر خارج از کشور) سیاستی درست بوده است؟ کدام يك از ما تصور میکنیم که اصرار دولت بر کنترل قیمت ارز با عرضه ارز 1226 تومانی به بازار سیاست درستی بوده است؟ چند نفر از ما تصور میکنیم که دادن دلار 1226 تومانی برای واردات موز در همین یک سال پیش، سیاستی قابلقبول بوده است؟
مثال دوم: سیاستهای قیمتگذاری
سیاستهای قیمتگذاری را هم از همین دید میتوان محک زد.حدود 10 ماه پیش، برنامهای را از تلویزیون میدیدم که در آن ماموری از ستاد تنظیم بازار، در حال جریمه کردن پیرمردی کاسب بود.دلیل جریمه این بود که مرد کاسب موز را به قیمت 1600 تومان میفروخت.جمله مامور ستاد به مرد کاسب، جالب بود.میگفت: «دفعه قبل هم به شما گفتم که وقتی موز رو گرون بهت میفروشن، نیار!» سوال اینجا است که همین الان، کدامیک از ما فکر میکنیم که آن مرد کاسب، مقصر گران شدن قیمت موز بوده است؟
اگر به گذشته دورتر نگاه کنیم قضاوت حتی آسانتر هم میشود.مثلا این فرضیه را که دلالها مقصر افزایش قیمت ماشین در ایران هستند، به محک زمان بزنید.سوال این است که اگر مثلا دلالها نبودند، آیا قیمت یک اتومبیل سواری در حدود همان 40 هزار تومان سه دهه پیش میماند؟ اگر دلالها نبودند، آیا قیمت دلار هنوز هم همان هفت تومان بود؟
اگر کاسبکاران گرانفروش نبودند، قیمت هندوانه کیلویی چند ریال میماند؟ یا مثلا به قیمت بنزین نگاه کنید. آیا اگر قیمت بنزین همان 5 تومان چند دهه پیش میماند، تورمی وجود نداشت؟ یا آیا قیمت بنزین میتوانست همان 5 تومان چند دهه پیش بماند؟ اگر نه این است، پس چرا عدهای همواره مخالف تغییر قیمت بنزین در تمام این چند دهه بودهاند؟
گرانفروشی کاسبها یا بیانضباطی دولت؟
البته واضح است که دولتیها میخواهند که دلالان و واسطهها و کاسبکاران مقصر تورم شناخته شوند و نه بیانضباطی مالی و سیاست غلط پولی.ما مردم هم مقصریم.بیشتر ما مردم هم تصورمان این است که مبارزه با «گرانفروشی» و قیمتگذاری باعث کاهش تورم میشود.با همین تصور، به دولتیها فشار میآوریم که جلو افزایش قیمت کالاها را با شلاق و چوب بگیرند.شاید این واقعیت به نظر خواننده پارادوکسیکال به نظر برسد که قیمتگذاری ممکن است موجب افزایش تورم شود نه کاهش آن.دلیلش این است که قیمتگذاری، عرضه کالا را دچار اختلال میکند.کاهش عرضه کالا هم قطعا در میانمدت تورم را افزایش میدهد و نه کاهش.
و البته سیاستهای آشفته ارزی و قیمتگذاریهایی که باعث اختلال در مکانیزم بازارند، متاسفانه همچنان ادامه دارند؛ نمادش هم مثلا میشود این تصور که میتوان بازار آزاد ارز را از بین برد.یا از آن عجیب و غریبتر طرح و پیشنهاد مجازات اعدام در مجلس برای کسانی است که اخلالگران ارزی نامیده میشوند.جالب است که داشتن ارز هم در این طرح جرم قابلمجازات است.نمیدانم که چه اصراری است که میخواهیم عده زیادی از مردم را مجرم کنیم.چقدر زمان باید بگذرد که دوباره متوجه شویم که سیاست مبارزه با احتکار نوسانات بازار را زیادتر میکند نه کمتر؟ تا کجا باید پیش برویم که دوباره و سهباره متوجه شویم که چند نرخی بودن ارز، ایجادکننده رانتهای بزرگ و باعث اختلال در بازارها است؟ چه مدت باید بگذرد تا متوجه شویم که ارز ارزان، دارو را ارزان نگه نداشته است؟ (اگر دولت واقعا میخواهد مطمئن باشد که دارو به بیماران میرسد، راهها و مکانیسمهای کمفسادتری نسبت به تخصیص ارز ارزان به دارو وجود دارد).
چرا داشتن سکه هم میتواند جرم تلقی شود؟ (در خبرها آمده بود که فردی در شیراز به اتهام احتکار 3000 سکه دستگیر شده است.طنز قضیه این است که تنها کارکرد سکه، ذخیره ارزش است.فلسفه داشتن سکه همین است.پس چرا داشتنش جرم است؟) مثالهایی از این دست که مبین سیاستهای غلط و مخرب اقتصادیاند، بسیارند.بحث را با این جمله آغاز کردم که سیاستهای اقتصادی، به وقت بحرانهای اقتصادی، عجیب و غریب میشوند.یک دلیلش این است که دولت میخواهد نشان دهد که کاری میکند. زیاد کار میکند و زیاد تصمیم میگیرد.مشکل هم همینجا است. گاهی چند جرعه صبر و هیچ کاری نکردن، بهترین دوا است. راه درست آن است که دولت قیمتگذاری را کنار بگذارد، قیمت ارز را یکسان کند، بازار غیر رسمی ارز را به رسمیت بشناسد و دست از مبارزه با احتکار و دلالی بردارد. بگذارد مردم تجارتشان را بکنند. اجازه بدهد تولیدکننده تولیدش را بدون ترس از چوب تعزیرات ادامه دهد.همین کاری نکردن البته، احتمالا سختتر از همه آن کارهایی است که دولت در حال انجامشان است.
واقعیتی است که به وقت بحران، سیاستهای اقتصادی، مخصوصا آنهایی که به ارز و تورم مربوطند، آشفته و عجیبوغریب میشوند.یک راه فهم درست یا غلط بودن سیاستها آن است که سیاستهای اقتصادی را به زمان محک بزنیم.
منظور من این است که بعد از مدتی برگردیم و ببینیم چه سیاستی را در چه هنگامی اتخاذ کردهایم و این سیاست چه تاثیری بر اقتصاد داشته است. اجازه بدهید که منظورم را با چند مثال روشن کنم:
مثال اول: سیاستهای ارزی
بازار ارز را در نظر بگیرید.وقتی قیمت ارز به حدود 1700 تومان رسید دولت و بانک مرکزی افزایش قیمت ارز را ناشی از دلالی واسطهها میدانستند.به همین دلیل، تصور آن بود که با دستگیری عدهای از به اصطلاح «دلالها»، مشکل افزایش قیمت ارز حل میشود.زمان خیلی زیادی از آن روزها نمیگذرد.سوال اینجا است که کدام یک از ما اکنون باور داریم که دلیل افزایش قیمت ارز به 1700 تومان، وجود چند دلال در خیابان فردوسی بوده است؟ و اگر خود دولت هماکنون ارز را به قیمت 2450 تومان میفروشد، چرا فروش ارز به قیمت 1700 تومان در همین چند ماه پیش مستحق مجازات بوده است؟ در حال حاضر، چند نفر از ما فکر میکنند که سیاست ارز مسافرتی (ارائه دلار 1226 تومانی به ایرانیان مسافر خارج از کشور) سیاستی درست بوده است؟ کدام يك از ما تصور میکنیم که اصرار دولت بر کنترل قیمت ارز با عرضه ارز 1226 تومانی به بازار سیاست درستی بوده است؟ چند نفر از ما تصور میکنیم که دادن دلار 1226 تومانی برای واردات موز در همین یک سال پیش، سیاستی قابلقبول بوده است؟
مثال دوم: سیاستهای قیمتگذاری
سیاستهای قیمتگذاری را هم از همین دید میتوان محک زد.حدود 10 ماه پیش، برنامهای را از تلویزیون میدیدم که در آن ماموری از ستاد تنظیم بازار، در حال جریمه کردن پیرمردی کاسب بود.دلیل جریمه این بود که مرد کاسب موز را به قیمت 1600 تومان میفروخت.جمله مامور ستاد به مرد کاسب، جالب بود.میگفت: «دفعه قبل هم به شما گفتم که وقتی موز رو گرون بهت میفروشن، نیار!» سوال اینجا است که همین الان، کدامیک از ما فکر میکنیم که آن مرد کاسب، مقصر گران شدن قیمت موز بوده است؟
اگر به گذشته دورتر نگاه کنیم قضاوت حتی آسانتر هم میشود.مثلا این فرضیه را که دلالها مقصر افزایش قیمت ماشین در ایران هستند، به محک زمان بزنید.سوال این است که اگر مثلا دلالها نبودند، آیا قیمت یک اتومبیل سواری در حدود همان 40 هزار تومان سه دهه پیش میماند؟ اگر دلالها نبودند، آیا قیمت دلار هنوز هم همان هفت تومان بود؟
اگر کاسبکاران گرانفروش نبودند، قیمت هندوانه کیلویی چند ریال میماند؟ یا مثلا به قیمت بنزین نگاه کنید. آیا اگر قیمت بنزین همان 5 تومان چند دهه پیش میماند، تورمی وجود نداشت؟ یا آیا قیمت بنزین میتوانست همان 5 تومان چند دهه پیش بماند؟ اگر نه این است، پس چرا عدهای همواره مخالف تغییر قیمت بنزین در تمام این چند دهه بودهاند؟
گرانفروشی کاسبها یا بیانضباطی دولت؟
البته واضح است که دولتیها میخواهند که دلالان و واسطهها و کاسبکاران مقصر تورم شناخته شوند و نه بیانضباطی مالی و سیاست غلط پولی.ما مردم هم مقصریم.بیشتر ما مردم هم تصورمان این است که مبارزه با «گرانفروشی» و قیمتگذاری باعث کاهش تورم میشود.با همین تصور، به دولتیها فشار میآوریم که جلو افزایش قیمت کالاها را با شلاق و چوب بگیرند.شاید این واقعیت به نظر خواننده پارادوکسیکال به نظر برسد که قیمتگذاری ممکن است موجب افزایش تورم شود نه کاهش آن.دلیلش این است که قیمتگذاری، عرضه کالا را دچار اختلال میکند.کاهش عرضه کالا هم قطعا در میانمدت تورم را افزایش میدهد و نه کاهش.
و البته سیاستهای آشفته ارزی و قیمتگذاریهایی که باعث اختلال در مکانیزم بازارند، متاسفانه همچنان ادامه دارند؛ نمادش هم مثلا میشود این تصور که میتوان بازار آزاد ارز را از بین برد.یا از آن عجیب و غریبتر طرح و پیشنهاد مجازات اعدام در مجلس برای کسانی است که اخلالگران ارزی نامیده میشوند.جالب است که داشتن ارز هم در این طرح جرم قابلمجازات است.نمیدانم که چه اصراری است که میخواهیم عده زیادی از مردم را مجرم کنیم.چقدر زمان باید بگذرد که دوباره متوجه شویم که سیاست مبارزه با احتکار نوسانات بازار را زیادتر میکند نه کمتر؟ تا کجا باید پیش برویم که دوباره و سهباره متوجه شویم که چند نرخی بودن ارز، ایجادکننده رانتهای بزرگ و باعث اختلال در بازارها است؟ چه مدت باید بگذرد تا متوجه شویم که ارز ارزان، دارو را ارزان نگه نداشته است؟ (اگر دولت واقعا میخواهد مطمئن باشد که دارو به بیماران میرسد، راهها و مکانیسمهای کمفسادتری نسبت به تخصیص ارز ارزان به دارو وجود دارد).
چرا داشتن سکه هم میتواند جرم تلقی شود؟ (در خبرها آمده بود که فردی در شیراز به اتهام احتکار 3000 سکه دستگیر شده است.طنز قضیه این است که تنها کارکرد سکه، ذخیره ارزش است.فلسفه داشتن سکه همین است.پس چرا داشتنش جرم است؟) مثالهایی از این دست که مبین سیاستهای غلط و مخرب اقتصادیاند، بسیارند.بحث را با این جمله آغاز کردم که سیاستهای اقتصادی، به وقت بحرانهای اقتصادی، عجیب و غریب میشوند.یک دلیلش این است که دولت میخواهد نشان دهد که کاری میکند. زیاد کار میکند و زیاد تصمیم میگیرد.مشکل هم همینجا است. گاهی چند جرعه صبر و هیچ کاری نکردن، بهترین دوا است. راه درست آن است که دولت قیمتگذاری را کنار بگذارد، قیمت ارز را یکسان کند، بازار غیر رسمی ارز را به رسمیت بشناسد و دست از مبارزه با احتکار و دلالی بردارد. بگذارد مردم تجارتشان را بکنند. اجازه بدهد تولیدکننده تولیدش را بدون ترس از چوب تعزیرات ادامه دهد.همین کاری نکردن البته، احتمالا سختتر از همه آن کارهایی است که دولت در حال انجامشان است.
۱۳۹۱ اسفند ۷, دوشنبه
حرفهای بی حساب رئیس بانک مرکزی
آقای رئیس بانک مرکزی: در یکی دو ماه قبل پیشبینی میشد که نرخ تورم به ۳۲ درصد افزایش یابد ولی
با تمهیداتی که اندیشیده شد و اقداماتی که صورت گرفت، این تورم حدود نیم
درصد کاهش داشته و حداکثر به ۳۱.۵ میرسد.
این هم از آن جوکهاست. اگر به اعلام نرخ تورم و یا تولید ناخالص داخلی در امریکا هم مثلا نگاه کنید که اقتصادی بسیار پایدارتر از اقتصاد ایران است و این آمار در آنجا تلرانس بسیار کمتری دارند، این نیم درصد ها می شود خطای محاسبات که بعدا باید اصلاح شوند. اصل مطلب این است که آیا این آمار 32 درصدتان 42 درصد است یا نیست. نه اینکه 32 درصد است یا 31.5 درصد. متاسفانه نحوه صحبت کردن رئیس بانک مرکزی در این دو سال اخیر نشان داده که ایشان به هیچ وجه در حد یک رئیس بانک مرکزی صحبت نمی کند.
پ.ن. من برای اولین بار به آمار تورم در ایران با دیده شک نگاه می کنم. آقایان می گویند که تورم در حدود 30 درصد است. سوال این است که چه قلم کالاهایی در ایران در سال گذشته کمتر از 30 درصد رشد داشته اند که متوسط را به 30 درصد رسانده است. آیا مسکن به عنوان مثال کمتر از 30 درصد رشد کرده است؟ تعداد اقلام عمده ای که بیش از 100 درصد رشد کرده اند البته بسیارند. یکی به من می گفت که نرخ بسیاری از کالاها را نرخ مصوب خودشان گذاشته اند و نه نرخ بازار. آیا همچو چیزی درست است؟
این هم از آن جوکهاست. اگر به اعلام نرخ تورم و یا تولید ناخالص داخلی در امریکا هم مثلا نگاه کنید که اقتصادی بسیار پایدارتر از اقتصاد ایران است و این آمار در آنجا تلرانس بسیار کمتری دارند، این نیم درصد ها می شود خطای محاسبات که بعدا باید اصلاح شوند. اصل مطلب این است که آیا این آمار 32 درصدتان 42 درصد است یا نیست. نه اینکه 32 درصد است یا 31.5 درصد. متاسفانه نحوه صحبت کردن رئیس بانک مرکزی در این دو سال اخیر نشان داده که ایشان به هیچ وجه در حد یک رئیس بانک مرکزی صحبت نمی کند.
پ.ن. من برای اولین بار به آمار تورم در ایران با دیده شک نگاه می کنم. آقایان می گویند که تورم در حدود 30 درصد است. سوال این است که چه قلم کالاهایی در ایران در سال گذشته کمتر از 30 درصد رشد داشته اند که متوسط را به 30 درصد رسانده است. آیا مسکن به عنوان مثال کمتر از 30 درصد رشد کرده است؟ تعداد اقلام عمده ای که بیش از 100 درصد رشد کرده اند البته بسیارند. یکی به من می گفت که نرخ بسیاری از کالاها را نرخ مصوب خودشان گذاشته اند و نه نرخ بازار. آیا همچو چیزی درست است؟
۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه
عقب ماندگی ما در سرمایه گذاری بر روی آموزش عالی با کیفیت
کلتک (Cal Tech) یکی از پر پرستیژترین دانشگاههای دنیاست. رئیس کلتک بودن هم همان پرستیژ را می آورد. اما چنان که این خبر بیان می کند آقای رئیس که جین لو چامئو نام دارد استعفا خواهد داد تا ریاست دانشگاه ملک عبداله را که در عربستان سعودی است و درسهایش به زبان انگلیسی ارائه می شود به عهده بگیرد. به نظر می رسد که عربستان همان راه بقیه کشورهای عربی را می رود که سرمایه نفت را به کار گیرد و بر روی آموزش با کیفیت سرمایه گذاری کند. مجموع مواهب (دارایی در دسترس دانشگاه؟ به انگلیسی endowment) دانشگاه کلتک حدود 2 میلیارد دلار و مجموع مواهب دانشگاه ملک عبداله 10 میلیارد دلار است.
آخرین باری که در ایران بر روی دانشگاهی نو با کیفیت عالی سرمایه گذاری شد به نظر همان است که شریف را بوجود آورد.(درست می گویم؟) و گر چه به نظر من سرمایه گذاری روی دانشگاهها برای افزایش دسترس عموم به تحصیلات عالیه در بعد از انقلاب خوب بوده است، عدم توجه دولت به سرمایه گذاری بر روی دانشگاههای پر کیفیت (مخصوصا از نوع جدید آن و مخصوصا وقتی با کشورهای نفت خیز همسایه مقایسه شویم) مشهود است. سرمایه گذاری روی دانشگاههایی که به زبان انگیسی تدریس می کنند و می توانند پتانسیل بین المللی شدن را داشته باشند هم که تقریبا صفر است. ایجاد دانشگاهها با همکاری دانشگاههای بسیار معتبر خارجی، مانند شعبه هایی که دانشگاههای نیویورک، تگزاس ای اند ام، جرج تاون، و کلمبیا و غیرو در کشورهای نفتی همسایه ایجاد کرده اند، هم اکنون در ایران عملا ممکن نیست. متاسفانه اولویت اول چگونگی خرج کردن پول های نفت در کشور ما و در این چند ساله توزیع بوده است تا سرمایه گذاری روی نسلهای آینده.
امیدوارم که بحث در این باره در ایران باز شود.
پ.ن. کسی ترجمه خوبی غیر از مواهب برای endowment سراغ د ارد؟
آخرین باری که در ایران بر روی دانشگاهی نو با کیفیت عالی سرمایه گذاری شد به نظر همان است که شریف را بوجود آورد.(درست می گویم؟) و گر چه به نظر من سرمایه گذاری روی دانشگاهها برای افزایش دسترس عموم به تحصیلات عالیه در بعد از انقلاب خوب بوده است، عدم توجه دولت به سرمایه گذاری بر روی دانشگاههای پر کیفیت (مخصوصا از نوع جدید آن و مخصوصا وقتی با کشورهای نفت خیز همسایه مقایسه شویم) مشهود است. سرمایه گذاری روی دانشگاههایی که به زبان انگیسی تدریس می کنند و می توانند پتانسیل بین المللی شدن را داشته باشند هم که تقریبا صفر است. ایجاد دانشگاهها با همکاری دانشگاههای بسیار معتبر خارجی، مانند شعبه هایی که دانشگاههای نیویورک، تگزاس ای اند ام، جرج تاون، و کلمبیا و غیرو در کشورهای نفتی همسایه ایجاد کرده اند، هم اکنون در ایران عملا ممکن نیست. متاسفانه اولویت اول چگونگی خرج کردن پول های نفت در کشور ما و در این چند ساله توزیع بوده است تا سرمایه گذاری روی نسلهای آینده.
امیدوارم که بحث در این باره در ایران باز شود.
پ.ن. کسی ترجمه خوبی غیر از مواهب برای endowment سراغ د ارد؟
۱۳۹۱ بهمن ۲۸, شنبه
پروژه چین برای رمزگشایی از ژن های افراد باهوش (عمدتا امریکایی)
فردی در هنگ کنگ، با انجام پروژه ای که دولت چین آن را حمایت مالی می کند، مشغول رمزگشایی ژن (یا سکیوانسینگ ژن) 2200 انسان باهوش است که عمده آنها امریکایی اند و معمولا ضریب هوشی بالاتر از 160 دارند. (ضریب هوشی متوسط 100 است.) اصل مطلب را به انگلیسی می توانید رد وال استریت ژورنال بخوانید. از نکات جالب ذکر شده در خبر این است که مدیر این پروژه فردی 20 ساله است که مدرسه اش را تمام نکرده است. نکته دیگر اینکه بر اساس آمار نیمی از واریانس هوش به وسیله ارث توضیح داده می شود. و این پروژه به دنبال آن است که ارتباطی بین ژنهای خاص و هوش پیدا کند.
۱۳۹۱ بهمن ۲۳, دوشنبه
آینده اقتصاد ایران چگونه خواهد بود؟
مطلب زیر را درست یک سال پیش نوشته ام و همچنان فکر می کنم که آینده اقتصاد ایران از این چهار حالت خارج نیست. از سال گذشته تاکنون، آنچه که اتفاق افتاده بیشتر چیزی بین سناریوی یک و دو بوده است.
آینده اقتصاد ایران در چهار سناریو:
آینده اقتصاد ایران بیش از هر چیز دیگری به دو عامل قیمت نفت و برآیند منازعات اخیر با غرب بستگی دارد. قیمت نفت در حالتی پایدار و بالاست و این قیمت بالا در شرایط عادی می توانست باعث رشدی نسبتا خوب در اقتصاد ایران شود. منظورم از شرایط عادی، شرایطی بدون تحریم های سرسخت اخیر (که متاسفانه هر روز شدیدتر هم می شوند) و بدون تهدید جنگ در آینده است. در شرایط پایداری قیمت نفت، آنچه بیش از همه آینده اقتصادی ایران را متاثر می کند چگونگی پیشروی منازعه ایران و غرب است. این چگونگی پیشرفت منازعات به همراه مشکلات اقتصادی ناشی از بحران یورو، دو مانع سر راه پیشرفت اقتصادی در دنیا هم محسوب می شوند. برای آینده اختلافات ایران و غرب هم چهار سناریو قابل پیش بینی است:
سناریوی اول تداوم وضعیت موجود در حالت استاتیک است. منظور از حالت استاتیک این است که وضعیت تحریم ها از این شدیدتر نشود، اما کاهش هم نیابد. در این صورت، می توان تصور کرد که بخش هایی از اقتصاد ایران متحمل خسارات سنگینی خواهند شد. منظور من بخش هایی از اقتصاد ایران است که به کالاهای سرمایه ای و واسطه ای وارداتی (مخصوصا با تکنولوژی بالا) به شدت وابسته است. این تحریمها، برای بخشهایی از اقتصاد ایران هم فرصت است. مخصوصا آن قسمتهایی از اقتصاد که به کالاهای وارداتی کمتر وابسته و در سالهای اخیر در اثر رقابت با کالای ارزان خارجی تحت فشار بوده اند. در مجموع اما، اقتصاد ایران رشدی منفی به همراه تورم بالا را شاهد خواهد بود. دولت تلاش خواهد کرد که به هر طریق تحریم ها را دور بزند، و اگر تحریمها شدیدتر نشوند، راههای برای دور زدن قسمتی از تحریما از طریق مثلا تجارت پایاپای پیدا خواهد شد.
سناریوی دوم تداوم وضعیت موجود در حالت دینامیک است. در این سناریو روند تشدید تحریمها ادامه خواهد یافت. اگر روند به آن صورت که دلخواه غرب است ادامه یابد، در نتیجه تحریمها، تجارت با خارج از کشور فقط به صورت قاچاق ممکن خواهد بود. سقوط تولید ناخالص داخلی ایران حتمی، و رکورد تورم را شاهد خواهیم بود. اینکه رکود و تورم اقتصادی تا چه حد عمیق باشد البته به واکنش دولت به تحریمها نیز بستگی دارد که تا کنون این واکنشها، از دید اقتصادی، فقط فشار را بر مردم افزایش داده است. (واکنشهایی مانند امنیتی کردن بازار ارز منظور است.) کسانی که در امریکا به بازها (هاوکس به قول انگلیسی ها) معروفند امیدوارند که تحریمها و دیگر اعمال تحریکی ایران را به واکنشی وادارد که منتهی به جنگ شود.
سناریوی سوم پیدا شدن راهی برای مذاکره بین ایران و غرب و حل و فصل موضوعات مورد اختلاف است. این سناریو، خوشبینانه ترین سناریو از دید اقتصادی و کم احتمال ترین از دید سیاسی در شرایط فعلی است. زیرا که اولا، دیوار بی اعتمادی بین ایران و غرب بلندتر از آن است که مذاکره ای معنی دار و با هدف حل و فصل منازعه را محتمل کند. ثانیا، تصور من این است که دو طرف از این مذاکرات چیزی جز پیروزی کامل نمی خواهند و همین حتی شروع مذاکره را با ابهام مواجه می کند. ثالثا، نیروهایی در داخل ایران و در داخل غرب هستند که هر گونه نتیجه گیری در مذاکرات را پیروزی رقیبی داخلی (که طرف مذاکره است) می دانند. مثلا جمهوری خواهان از مذاکره ای که توسط دولت اوباما انجام شود و به حل و فصل قضیه منتهی شود خوششان نخواهد آمد. در ایران ماجرا از همین قرار است. (مثلا در گذشته لاریجانی، احمدی نژاد، و حتی موسوی مذاکرات هسته ای را به نحوی معادل تسلیم معنی کرده اند.) اما در صورت وقوع مذاکره و تفاهم، اقتصاد ایران بلافاصله متاثر خواهد شد. اینکه رشد اقتصادی در ایران به چه میزان باشد، بستگی به چگونگی تفاهم دارد. ولی به هر حال، این بهترین سناریو برای ایران است.
سناریوی چهارم درگیری بین ایران و غرب است. با گذشت زمان، احتمال این سناریو بیشتر می شود. چند نکته در باره این سناریو: اولا، هستند کسانی که در غرب، تحریمها را زمینه ای برای تضعیف ایران و آغاز جنگ می دانند. ثانیا، همانطور که گفته شد، کسانی هم هستند که امیدوارند که بیشتر شدن تحریمها باعث واکنشی (مثل بستن تنگه هرمز) از ایران شود که باعث آغاز جنگ شود. ثالثا، نتایج این جنگ برای اقتصاد ایران فاجعه ای غیر قابل مقایسه با هر چیز دیگر در گذشته خواهد بود. این به این معنی نیست که اقتصاد دنیا آسیب نخواهد دید. اما میزان آسیب ها به صورت واضحی بسیار غیر متقارن و به زیان ایران است. رابعا، میزان آسیب به عوامل غیر قابل پیش بینی بستگی دارد...
۱۳۹۱ بهمن ۲۰, جمعه
سیلیکون ولی: داستان تبدیل باغات زردآلو و گیلاس به مرکز تکنولوژی جهان
سیلیکون ولی، مستندی است که بوسیله پی بی اس تهیه شده است. این مستند را چند روز پیش تماشا کردم و تماشای آن را به هر کسی که کمترین علاقه ای به کارفرمایی، تکنولوژی، الکترونیک، سرمایه گذاری و اقتصاد دارد توصیه می کنم.
نکات جالب:
نکات جالب:
- ویلیام شاکلی (مخترع ترانزیستور) به این دلیل به ولی رفت که مادرش در آنجا زندگی می کرد.
- هشت نفر از بهترین مهندسان و خلاقان را از نقاط مختلف به ولی آورد.
- خودخواهی و غرور شاکلی بعد ازگرفتن جایزه نوبل باعث خروج این هشت نفر از کمپانی شاکلی و تاسیس کمپانی فرچایلد شد. مهمترین این افراد باب نویس بود که داستان سیلیکون ولی به عبارتی داستان اوست.
- بسیاری از خلاقان از فرچایلد بیرون رفتند و خود شرکتهایی دیگری را تاسیس کردند. و ادامه داستان تا کنون. داستان مفصل است اما بسیار آموزنده.
۱۳۹۱ بهمن ۱۷, سهشنبه
آیا ماشین نوآوری متوقف شده است؟
"آیا ماشین نوآوری متوقف شده است؟" مقاله ای است بسیار خوب از اکونومیست که مدتی قبل پیشنهاد دادم که ترجمه شود و آقای یراقی (وبسایت یادداشتهای مدیریت ریسک) آنرا ترجمه کرده است. قسمت اول ترجمه اینجاست. قسمت دوم هم اینجاست.
خیلی ممنون از آقای یراقی. ترجمه طولانی است اما مقاله واقعا ارزشمند است.
خیلی ممنون از آقای یراقی. ترجمه طولانی است اما مقاله واقعا ارزشمند است.
۱۳۹۱ بهمن ۱۴, شنبه
ده بهترین رمان های تمام تاریخ
تایم لیست ده بهترین (بهترین ترجمه greatest است؟) رمانهای تاریخ را منتشر کرده که از لیست ده بهترین رمانهای 125 نویسنده تهیه شده است. لیست به انگلیسی:
Read more: http://www.time.com/time/arts/article/0,8599,1578073,00.html#ixzz2JkeznNjp
- Anna Karenina by Leo Tolstoy
- Madame Bovary by Gustave Flaubert
- War and Peace by Leo Tolstoy
- Lolita by Vladimir Nabokov
- The Adventures of Huckleberry Finn by Mark Twain
- Hamlet by William Shakespeare
- The Great Gatsby F. Scott Fitzgerald
- In Search of Lost Time by Marcel Proust
- The Stories of Anton Chekhov by Anton Chekhov
- Middlemarch by George Eliot
Read more: http://www.time.com/time/arts/article/0,8599,1578073,00.html#ixzz2JkeznNjp
پ.ن. فقط یک حدس که: ممکن است این لیست به سمت نوشته های غربی بایاس باشد به این دلیل که احتمالا لیستی از نویسندگان مورد اشاره بیشتر باید غربی باشند.
۱۳۹۱ بهمن ۱۲, پنجشنبه
آیا دانشگاهی در آینده وجود خواهد داشت؟
ویدئوی زیر بحثی است درباره آینده دانشگاه با حضور آدم های بسیار باهوش و تاثیر گذاری مثل بیل گیتس، تیل، لری سامرز، توماس فریدمن، رئیس ام آی تی، و آن فردی که کرسرا را آغاز کرد و دانش آموزی 11 ساله از پاکستان که در یکی از این درسها شرکت کرده است. بحث بسیار جالب و مهمی است که باید در ایران هم باز شود. خیلی خوب می شود اگر کسی مطلبی (مثلا 1000 کلمه)به فارسی درباره کلاسهای انلاین که اخیرا گسترش عجیبی پیدا کرده بنویسد تا در اینجا مثلا منعکس کنیم.
۱۳۹۱ بهمن ۱۰, سهشنبه
پا در کفش شفیعی کدکنی
طفلی به نام شادی شعریست بسیار زیبا و معروف از شفیعی کدکنی که حتما شنیده و یا خوانده اید:
طفلی به نام شادی دیری است گمشده است
با چشم های روشن براق
با گیسوی بلند به بالای آرزو
هر کس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما:
یک سو خلیج فارس
سوی دگر خزر
مدتی پیش این شعر را با الهام از آن شعر نوشتم:
آن طفل گمشده اندر درون تست
بشکاف قلب خود، بنگر کمی عمیق
عشقی نشسته بین در انتظار کشف
چون یافت او ترا
سینه گشوده کن
با کشف خود نها ن
رخت از بدن بران
تن را بده به باد
پا را بنه در آب
غم گم شود ز ذهن
بختی شود پدید
طفلی که نام او
شادی، طرب ،سعید
پ.ن. جهت اطلاع: کفش کدکنی بسیار فراخ تر از پای ماست.
۱۳۹۱ بهمن ۸, یکشنبه
پلیس بیشتر، زندانی کمتر
قسمتی از مقاله ای خوب در نیویورک تایمز:
بر اساس نظر لاورنس شرمن، جرم شناس دانشگاه مریلند و کمبریج، " در میان کشورهای پیشرفته، امریکا تنها کشوری است که بیش از آنکه خرج پلیس کند خرج زندان می کند. در انگلستان مخارج پلیس دو برابر مخارج تادیب است، در استرالیا سه برابر و در ژاپن هفت برابر. فقط در امریکا و آنهم در سالهای اخیر است که مخارج زندان بیش از مخارج پلیس است."
بر اساس محاسبات دکتر لودویک و فیلیپ کوک، اقتصاددان دانشگاه دوک، پولهایی که از سمت زندان به پلیسینگ (پلیس بیشتر و فعالتر) هدایت شوند چهار برابر اثر کاهندگی بیشتری بر جرم خواهند داشت. (یعنی که در امریکا، هر دلاری که روی پلیسینگ خرج شود چهار برابر دلاری که روی زندان خرج شود اثر کاهندگی روی جرم دارد.) پیشنهاد این دو فرد این است که یک چهارم زندانیهای امریکا آزاد شوند و از پول آزاد شده، یکصد هزار پلیس جدید استخدام شود.
بقیه مقاله را اینجا بخوانید.
بر اساس نظر لاورنس شرمن، جرم شناس دانشگاه مریلند و کمبریج، " در میان کشورهای پیشرفته، امریکا تنها کشوری است که بیش از آنکه خرج پلیس کند خرج زندان می کند. در انگلستان مخارج پلیس دو برابر مخارج تادیب است، در استرالیا سه برابر و در ژاپن هفت برابر. فقط در امریکا و آنهم در سالهای اخیر است که مخارج زندان بیش از مخارج پلیس است."
بر اساس محاسبات دکتر لودویک و فیلیپ کوک، اقتصاددان دانشگاه دوک، پولهایی که از سمت زندان به پلیسینگ (پلیس بیشتر و فعالتر) هدایت شوند چهار برابر اثر کاهندگی بیشتری بر جرم خواهند داشت. (یعنی که در امریکا، هر دلاری که روی پلیسینگ خرج شود چهار برابر دلاری که روی زندان خرج شود اثر کاهندگی روی جرم دارد.) پیشنهاد این دو فرد این است که یک چهارم زندانیهای امریکا آزاد شوند و از پول آزاد شده، یکصد هزار پلیس جدید استخدام شود.
بقیه مقاله را اینجا بخوانید.
۱۳۹۱ بهمن ۷, شنبه
فرهنگ آمارسازی از روی شکم (یا آمارفارسی)
بیشتر خوانندگان سایت های فارسی می دانند که بیشتر آمارهایی که در سایتهای به زبان فارسی منتشر می شود ساختگی اند. (اگر به جمله گفته شده دقت کنید می بینید که خود این جمله یک جمله آماری ساختگی است:)) اما گاهی آمارسازی به حدی چندش آور می شود که به شعور آدم بر می خورد. البته در کشوری که رئیس جمهورش هم فی البداهه آمار می سازد، اگر خلق خدا این کار را نکنند عجیب است. (اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی---برآورند غلامان او درخت از بیخ.) راه مبارزه با آمار سازی این است که تا می توانیم دست آمارسازها را رو کنیم. کاش رسانه هایی قوی تر از این قلم به این امر می پرداختند اما چه کنیم که بیشتر آنان هم مشغول آمار سازی اند.
مثلا سایت الف امروز مطلبی نوشته با عنوان جامعه در لبه پرتگاه فروپاشی اخلاقی که پر است از این آمارسازی ها که برای راحتی من اسم آنها را آمارفارسی می گذارم (به پیروی از اصطلاح فیلم فارسی چرا که هر دو نشانی از کیفیت به دنبال خود دارند:)) مثلا یکی از آنها این جمله که " رشد فزاینده آمار طلاق در کشورمان سبب شده که پس از آمریکا، دانمارک و مصر، چهارمین کشور پرطلاق دنیا محسوب شویم" که البته نگفته مثلا این آمار درصد طلاق است یا کل طلاق است. یا کل طلاق به ازدواج است یا .... که همه اینها معانی خاص خودشان را دارند. که البته اگر هر کدام از اینها را هم گفته بود آمارش غلط بود. آماری که از ویکی می توانید بیابید این است که ایران از نظر نسبت طلاق به ازدواج در یک سال در رتبه 78 بین 98 کشور قرار دارد که رتبه بدی هم نیست(اگر این رتبه مثلا مهم بود). مصر رتبه 71 را دارد. رتبه اول هم نه دانمارک و نه امریکا که بلژیک است. از نظر تعداد طلاق هم رتبه چین اول است که البته با توجه به جمعیتش اصلا بی معنی است که به این نوع رتبه استناد کنیم.
آمار دیگری که نقل کرده این است که "چندی قبل نیز فرمانده «ناجا» از ثبت ۹۰۰ پرونده تجاوز در سال ۹۰ خبر داده بود ، به گفته فرمانده ناجا، حدود ۴۰درصد آمار تجاوز مربوط به زنان و ۶۰درصد مربوط به لواط است که معمولاً علیه افراد زیر ۱۵ سال و با اغفال صورت میگیرد" که البته اگر کسی کمی با ادبیات مسئله تجاوز آشنا باشد می داند که مسئله مهم در ایران (و بسیاری از کشورهای جهان) عدم گزارش تجاوز است و گر نه اگر در ایران فقط 900 مورد تجاوز صورت گیرد نه تنها نشانه انحطاط اخلاقی نیست که نشانه این می شود که ایران یکی از بهترین مکانها برای (اجازه بدهید بگوییم) زندگی بدون تجاوز است. به هر حال، این آمارش بی معنی است حتی اگر ساختگی نباشد.
جملات دیگر آماری اش هم بهتر از این نیست.
مثلا سایت الف امروز مطلبی نوشته با عنوان جامعه در لبه پرتگاه فروپاشی اخلاقی که پر است از این آمارسازی ها که برای راحتی من اسم آنها را آمارفارسی می گذارم (به پیروی از اصطلاح فیلم فارسی چرا که هر دو نشانی از کیفیت به دنبال خود دارند:)) مثلا یکی از آنها این جمله که " رشد فزاینده آمار طلاق در کشورمان سبب شده که پس از آمریکا، دانمارک و مصر، چهارمین کشور پرطلاق دنیا محسوب شویم" که البته نگفته مثلا این آمار درصد طلاق است یا کل طلاق است. یا کل طلاق به ازدواج است یا .... که همه اینها معانی خاص خودشان را دارند. که البته اگر هر کدام از اینها را هم گفته بود آمارش غلط بود. آماری که از ویکی می توانید بیابید این است که ایران از نظر نسبت طلاق به ازدواج در یک سال در رتبه 78 بین 98 کشور قرار دارد که رتبه بدی هم نیست(اگر این رتبه مثلا مهم بود). مصر رتبه 71 را دارد. رتبه اول هم نه دانمارک و نه امریکا که بلژیک است. از نظر تعداد طلاق هم رتبه چین اول است که البته با توجه به جمعیتش اصلا بی معنی است که به این نوع رتبه استناد کنیم.
آمار دیگری که نقل کرده این است که "چندی قبل نیز فرمانده «ناجا» از ثبت ۹۰۰ پرونده تجاوز در سال ۹۰ خبر داده بود ، به گفته فرمانده ناجا، حدود ۴۰درصد آمار تجاوز مربوط به زنان و ۶۰درصد مربوط به لواط است که معمولاً علیه افراد زیر ۱۵ سال و با اغفال صورت میگیرد" که البته اگر کسی کمی با ادبیات مسئله تجاوز آشنا باشد می داند که مسئله مهم در ایران (و بسیاری از کشورهای جهان) عدم گزارش تجاوز است و گر نه اگر در ایران فقط 900 مورد تجاوز صورت گیرد نه تنها نشانه انحطاط اخلاقی نیست که نشانه این می شود که ایران یکی از بهترین مکانها برای (اجازه بدهید بگوییم) زندگی بدون تجاوز است. به هر حال، این آمارش بی معنی است حتی اگر ساختگی نباشد.
جملات دیگر آماری اش هم بهتر از این نیست.
۱۳۹۱ بهمن ۲, دوشنبه
دعوای بزرگان
جوزف استیگلیتز (برنده جایزه نوبل و یکی از مطرح ترین اقتصاد دانان حال حاضر جهان) مقاله ای در نیویورک تایمز نوشته با عنوان "نابرابری بهبود اقتصادی را به تاخیر می اندازد". برای اثبات ادعای خود هم چند مسئله را مطرح کرده است. خواندن مقاله را توصیه نمی کنم چون مطلبی است که بسیار بد نوشته شده است. (نکته: استیگلیتز برنده جایزه نوبل و فرد بسیار باهوشی است اما تمالیات چپی او گاهی بر عقل اقتصادیش چیره می شود. این مقاله از آن مقاله هاست که به جای آنکه بر مبنای یافته های اقتصادی باشد بر مبنای ایدئولوژی نوشته شده است. اقتصاد خوان هستید یا نیستید مطالب اقتصادیش غیر فنی اش را باید با دقت و همراه با شک بخوانید.)
پاول کروگمن (برنده جایزه نوبل و یکی از مطرح ترین اقتصاد دانان حال حاضر جهان) که معرف حضورتان احتمالا هست در جواب استیگلیتز مقاله ای نوشته در وبلاگش که به دو مدعای استیگلیتز حمله کرده. یکی از آنها که بر اساس کاری از میلتون فریدمن است خواندنی است. (مدعای فریدمن: اینکه در داده های کراس سکشن می بینیم که غنی بیش از فقیر پس انداز می کند می تواند کاملا گمراه کننده باشد. دلیلش این است که در داده کم درآمدها تعداد زیادی از کسانی هستند که موقتا درآمدشان کاهش یافته اما نتوانسته اند مصرفشان را تطبیق دهند. و بر عکس در داده پردرآمدها هم کسانی هستند که موقتا درآمدشان افزایش یافته اما مصرفشان را تطبیق نداده اند. به همین دلیل مثلا نمی توان ضریب فزاینده، یا همان مولتی پلایر را بر مبنای این داده های کراس سکشن اندازه گیری کرد و نتیجه گرفت که کمک به فقرا ضریب فزاینده ای به مراتب بیشتر دارد.) محض اطلاع کروگمن هم چپ است (به معیارهای امریکا.) اما این نوشته اش در نقد استیگلیتز خواندنی است.
پ. ن. قابل توجه دوستانی که تصور می کنند نوشتن مقاله یا مثلا گرفتن جایزه نوبل دلیلی بر فصل الخطاب بودن در اقتصاد و سیاست گذاری می شود.
پاول کروگمن (برنده جایزه نوبل و یکی از مطرح ترین اقتصاد دانان حال حاضر جهان) که معرف حضورتان احتمالا هست در جواب استیگلیتز مقاله ای نوشته در وبلاگش که به دو مدعای استیگلیتز حمله کرده. یکی از آنها که بر اساس کاری از میلتون فریدمن است خواندنی است. (مدعای فریدمن: اینکه در داده های کراس سکشن می بینیم که غنی بیش از فقیر پس انداز می کند می تواند کاملا گمراه کننده باشد. دلیلش این است که در داده کم درآمدها تعداد زیادی از کسانی هستند که موقتا درآمدشان کاهش یافته اما نتوانسته اند مصرفشان را تطبیق دهند. و بر عکس در داده پردرآمدها هم کسانی هستند که موقتا درآمدشان افزایش یافته اما مصرفشان را تطبیق نداده اند. به همین دلیل مثلا نمی توان ضریب فزاینده، یا همان مولتی پلایر را بر مبنای این داده های کراس سکشن اندازه گیری کرد و نتیجه گرفت که کمک به فقرا ضریب فزاینده ای به مراتب بیشتر دارد.) محض اطلاع کروگمن هم چپ است (به معیارهای امریکا.) اما این نوشته اش در نقد استیگلیتز خواندنی است.
پ. ن. قابل توجه دوستانی که تصور می کنند نوشتن مقاله یا مثلا گرفتن جایزه نوبل دلیلی بر فصل الخطاب بودن در اقتصاد و سیاست گذاری می شود.
۱۳۹۱ دی ۲۹, جمعه
مطالبی که می خوانم و تقاضای همیاری در ترجمه
مدتی پیش از دوستان خواننده این بلاگ تقاضا کردم که مطلبی را که به نظر من اهمیت داشت به زبان فارسی ترجمه کنند. مطلب (چطور نگذاریم بیمارستانها ما را بکشند؟) ترجمه شد که آنرا در اینجا و همچنین در دنیای اقتصاد به کمک دوستان منتشر کردیم و انعکاس خوبی در فضای وب هم داشت. به نظرم می رسد که کمک گرفتن از دوستان کار نیکی است. به همین دلیل این کار را در آینده با کمک شما ادامه خواهیم داد. مطالبی که البته ارزش ترجمه کردن دارند باید معیارهای حداقلی داشته باشند. مثلا اینکه درباره سیاست روز نباشند و اهمیت شان در دراز مدت هم معلوم باشد. به معلومات خواننده اضافه کند و البته امید این باشد که منشاء خیر یا ابتکاری هم بشود. فقط یک تقاضا دارم و آن این است که اگر مایل به ترجمه بودید، به شرط اینکه مثلا طی یکی دو روز آینده ترجمه را آغاز و تکمیل کنید، آن را در قسمت نظرات منعکس کنید که دوباره کاری نشود. مطلب پیش توسط دو نفر ترجمه شد که به نوعی هدر دادن انرژی و وقت پرارزش دوستان است.
پیشنهاد من مطلب زیر است: اگر شما هم پیشنهادی دارید ارائه دهید. اگر ترجمه روان باشد آن را برای انتشار به روزنامه ها یا مجلات داخلی هم می توان داد.
Has the ideas machine broken do?
پ.ن. من روزانه چهار پنچ مقاله روزنامه ای سلکتیو را می خوانم. در میان آنها مطالبی هست که ارزش منعکس شدن و ترجمه را دارند. امیدوارم که از این به بعد بتوانیم بعضی از آنها را به کمک دوستان ترجمه کنیم و در اختیار دیگران قرار دهیم.
پ.ن. مطلب فوق به نظر توسط مجله تجارت فردا ترجمه شده است. مطالب دیگر را بعدا پست خواهیم کرد.
پ.ن. مطلب فوق به نظر توسط مجله تجارت فردا ترجمه شده است. مطالب دیگر را بعدا پست خواهیم کرد.
۱۳۹۱ دی ۲۶, سهشنبه
مرزها در اروپا ناپدید می شوند.
به این عکس توجه کنید. این عکس رستوران والدهیم در مرز بین سوئیس و آلمان است. آن خط که می بینید مرز است که به وسیله صاحب رستوران کشیده شده که به مشتریانش این انتخاب را بدهد که در کشوری که دوست دارند بنشینند و غذا بخورند. تمدن که می گویند همین است. برای من این عکس از این جهت جالب است که در تقریبا تمامی بقیه جهان، مرزها در حال مشخص تر و دیواری تر و سیم خاردار تر شدن هستند. به امید روزی که مرز ایران و همسایگانش و همه دیگر مرزها هم از این دست شود.
عکس از فایننشیال تایمز است. عکس های دیگری از مرزهای از بین رفته در اروپا در همان مقاله چاپ شده است. |
۱۳۹۱ دی ۱۹, سهشنبه
سکه یک هزار میلیارد دلاری
1- اگر این وبلاگ را دنبال می کنید متوجه شده اید که من درباره پرتگاه مالی در امریکا مطلبی ننوشته ام. دلیلش این است که از نظر من کاملا جای شرمندگی برای کشوری مثل امریکاست که احتمالا می توان آن را توسعه یافته ترین (از دید تکنولوژی و علم) کشوری دانست که تاریخ بشریت به خود دیده است ولی رفتار مجموعه دولت آن (کنگره و دولت) در قبال حل مشکلات بودجه ای، مالی، و بدهی آن بچه گانه؛ کاملا سیاسی و در جهت مقابل منافع اقتصادی این کشور است. برای چندمین بار است که کنگره و دولت امریکا، امریکا را به نزدیک پرتگاه مالی برده اند. چند ماه دیگر هم همین قصه احمقانه را دوباره خواهیم شنید و البته آخرین بار هم نخواهد بود. همین رفتارهای احمقانه سیاسی است که اقتصاد امریکا را با بادهای مخالف کاملا غیر ضروری مواجه می کند. (البته همه چیز را باید در مقیاس خودش دید. اقتصاد امریکا با سیاست بازی مواجه است اما در مقایسه با ما در ایران که همه چیز فدای سیاست و سیاست بازی شده است این ها هیچند.)
2- طبق قانون در امریکا، کنگره سقف بدهی دولت امریکا را تعیین می کند. دولت امریکا هم کسری بودجه عظیمی دارد (که نزدیک به یک هزار میلیارد دلار در سال است.) برای تامین این کسری، دولت مجبور است که از بازار قرض کند. (می گویید چرا پول چاپ نمی کند؟ جواب این است که حق چاپ پول با کنگره است که طبق قانونی (فکر می کنم که کنگره در دهه سی آن را گذرانده است) این حق به فدرال رزرو واگذار شده است. پولی که فدرال رزرو چاپ می کند (البته چاپ کردن ضرورتی ندارد، افزایش حجم پول معمولا از راههای دیگر انجام می شود که برای راحتی من آنرا چاپ کردن می نامم.) پولی نیست که به دست دولت می رسد. اگر دولت می خواهد آن پول را بدست آورد باید آن را از فدرال رزرو قرض کند، که چون این کار حجم بدهی دولت را بالا می برد، در صورتی که کنگره مجوز افزایش بدهی را نداده باشد غیر ممکن می شود.)
3- نکته دیگر اینکه مخارج و درآمد های دولت امریکا از خزانه داری تامین می شود.
4- کنگره امریکا و در سال 1995 به خزانه داری این کشور اجازه داده است که سکه های پلاتینیوم یادبود منتشر کند که همین الان هم خزانه داری این کار را می کند و منافعش به جیب خزانه داری می رود. اما حجم این سکه ها بسیار محدود است.
5- که این ما را می رساند به قصه سکه هزار میلیارد دلاری. برای دور زدن قانون بدهی امریکا، اخیرا عده ای پیشنهاد کرده اند که خزانه داری امریکا یک سکه هزار میلیارد دلاری تولید کند. این سکه یک تریلیون دلاری در اختیار فدرال رزرو قرار داده شود و ما به ازائ آن هزار میلیارد دلار به حساب خزانه ریخته شود. این کار برای این انجام می شود که بدون اضافه کردن اسمی بدهی دولت امریکا، این دولت بتواند پول لازم برای ادامه فعالیتش را تهیه کند. اگر چه این ایده یکی دو سالی هست که مطرح شده است، اما اخیرا بحث درباره آن حالت جدی تری به خود گرفته است.
6- از نظر اقتصاد کلان، این کار خزانه داری به مانند این است که فدرال رزرو یک هزار میلیارد دلار پول چاپ کند و در اختیار دولت قرار دهد. (یا به مانند این است که فدرال رزرو اوراق قرضه ای به ارزش هزار میلیارد دلار از دولت بخرد.) که البته همین کار را فدرال رزرو و به تدریج بر طبق سیاست تسهیل کمی 3 انجام می دهد. تفاوت این است که در تراز حساب فدرال رزرو، به جای هزار میلیارد دلار اوراق قرضه در قسمت دارائی ها، یک سکه هزار میلیارد دلاری قرار دارد. در عوض فدرال رزرو و برای ادامه سیاست هایش، از خرید اوراق قرضه دولتی کم خواهد کرد و حتی ممکن است که به فروش آنها اقدام کند تا این سیاست دولت تغییری در سیاست پولی ایجاد نکند. تنها تغییر، تغییر در میزان بدهی امریکا خواهد بود، که البته آن هم اگر سکه را تعهد دولت بدانید تغییری معنی داری نیست، چه که دولت امریکا در نهایت مجبور خواهد بود این سکه را در آینده پس بگیرد و آن هزار میلیارد دلار را به فدرال رزرو بازگرداند. فقط قانون تعیین سقف بدهی به وسیله کنگره دور زده خواهد شد.
7- نکته آخر اینکه بحث حقوقی در مورد امکان انجام چنین چیزی در امریکا جریان دارد. مخالف و موافق هم زیاد است. هدف من از این نوشته البته این بود که مسائل اقتصادی مسئله را بیان کنم. این که از نظر حقوقی چنین چیزی ممکن است یا خیر را به عهده حقوق دانها می گذارم.
اشتراک در:
پستها (Atom)