در این نوشته می خواهم مدعی شوم که احتمالا تولید ناخالص داخلی ایران در این سه سال اخیر، بسیار بیشتر از آنچه که در آمار ذکر می شود منقبض شده است. اما قبل از آن چند نکته:
نکته اول: حدود سه ماه پیش پیش نویس مطلبی را نوشتم که اصل آن این بود که به آمار منهای یک درصد تولید ناخالص داخلی خیلی مشکوکم. آن پیش نویس را اینجا منتشر نکردم تنها به این دلیل که تشکیک در آمار ما را به جایی نمی رساند. نه اینکه به آمار منتشره در داخل ایران مطمئنم، مسئله این است که بدون آمار، هر تحلیل اقتصادی پا در هوا می شود. آمار غلط بینش اقتصاددانها را مخدوش و در نتیجه سیاست گذاری درست را مختل می کند.
نکته دوم: من همیشه تصور می کرده ام که از میان سه آمار بسیار مهم اقتصادی، تورم، رشد تولید، و نرخ بیکاری، تورم قابل اعتمادترین و نرخ بیکاری دست کاری شده ترین است. تولید ناخالص داخلی هم در این بین قرار می گیرد. مردم و تصمیم گیران اقتصادی در ایران هم، بر خلاف دست اندرکاران اقتصادی در مثلا امریکا و اروپا، خیلی به آمار بیکاری و رشد اهمیت نمی دهند. کمتر کسی است که مثلا منتظر انتشار این دو آمار باشد که بر اساس آنها بخواهد تصمیم اقتصادی بگیرد.
نکته سوم: قبلا هم در پستی اشاره کرده ام که حتی در کشورهای توسعه یافته و در زمانی که ولاتیلیتی (یا همان نوسانات
اقتصادی) زیاد است، آمارها دقت خود را از دست می دهند و به اصطلاح باید
مرتب ریوایز (بازبینی) شوند. مثلا آمار رشد اقتصادی در سال 2008 در امریکا
حدود منهای 3 درصد اعلام شده بود که بازبینی های بعدتر نشان داد که آمار
واقعی حدود منهای 7 درصد بوده است. وقتی اقتصاد در حالت پایدار هم هست
آمارها بازبینی می شوند و معمولا تغییر می کنند. چه رسد به وقتی که نوسان
زیاد است. نوسانات اقتصادی چند سال اخیر بسیار زیاد بوده است به طوریکه حتی بدون دست کاری در آمار هم خطای آماری بسیار می شود.
نکته چهارم: احتمالا، محاسبه تولید ناخالص داخلی بر حسب نرخ های جاری در ایران خیلی کم خطا تر از محاسبه تولید ناخالص داخلی بر حسب نرخ های ثابت است. دلیلش هم این است که تولید ناخالص ابتدا به قیمت های جاری محاسبه می شود و سپس با تقسیم بر آنچه که جی دی پی دیفلیتور نامیده می شود به تولید ناخالص داخلی به قیمت های ثابت می رسیم. جی دی پی دیفلیتور چیزی شبیه نرخ تورم است. در شرایط ولاتیلیتی بالا، محاسبه نرخ تورم و دیفلیتور با خطای بیشتری همراه است و همین محاسبه رشد تولید را با خطای بیشتری همراه می کند. (حتی اگر فرض را بر خطای عمدی نگذاریم).
نکته پنجم: در سه سال اخیر، اگر آمار را باور کنیم، حداقل دستمزد به اندازه 34 درصد به نرخ های واقعی کاهش یافته است، احتمالا حقوق کارمندان و کارگران هم به همین اندازه کاهش پیدا کرده است. از آنجا که حدود دو سوم درآمد ملی (که آن روی سکه تولید ملی است) حقوق و دستمزد است، این آمار نشاندهنده کاهش شدید در تولید ناخالص داخلی است.
نکته ششم: ببینیم که در این سه سال اخیر چه اتفاقات دیگری در اقتصاد افتاده است: صادرات نفت از نصف کمتر شده است، تولید اتومبیل بیش از 50 درصد کم شده است (همه آمارها نشاندهنده کاهش بیش از نصفند گر چه آمارها متفاوتند)، اگر به مسافرت به کشورهای خارجی نگاه کنید رکود در توریسم خارجی را می بینید که نشاندهنده کاهش شدید درآمد در طبقه متوسط یا متوسط بالای جامعه است. هزینه مبادله با خارج از کشور به شدت افزایش یافته و بالاتر از همه، دولت و مردم، به درآمدهای خارجی خود به آسانی دسترسی ندارند.
همه اینها مرا به این نتیجه می رساند که تولید ناخالص داخلی بسیار بیشتر از آنچه در آمار می بینیم کاهش یافته است. حدس من این است که تولید نالص داخلی چیزی بین 20 تا 30 درصد ارزش واقعی خود را در طی سه سال گذشته از دست داده است. هشدار می دهم که این فقط یک حدس است، ولی به این حدس خود بسیار بیشتر از آمار منهای 5 درصدی اطمینان دارم.
پ.ن. من نمی دانم که فارسی دیفلیتور چه می شود. اگر کسی می داند لطفا کامنت بگذارد.
پ.ن. اگر دستی در آمار دارید، متشکر می شوم که بدانم نظر شما درباره نرخ کاهش تولید ناخالص داخلی چیست.