این مطلب به عنوان سرمقاله در دنیای اقتصاد چاپ شده است.
واقعیتی است که به وقت بحران، سیاستهای اقتصادی، مخصوصا آنهایی که به ارز و تورم مربوطند، آشفته و عجیبوغریب میشوند.یک راه فهم درست یا غلط بودن سیاستها آن است که سیاستهای اقتصادی را به زمان محک بزنیم.
منظور من این است که بعد از مدتی برگردیم و ببینیم چه سیاستی را در چه هنگامی اتخاذ کردهایم و این سیاست چه تاثیری بر اقتصاد داشته است. اجازه بدهید که منظورم را با چند مثال روشن کنم:
مثال اول: سیاستهای ارزی
بازار ارز را در نظر بگیرید.وقتی قیمت ارز به حدود 1700 تومان رسید دولت و بانک مرکزی افزایش قیمت ارز را ناشی از دلالی واسطهها میدانستند.به همین دلیل، تصور آن بود که با دستگیری عدهای از به اصطلاح «دلالها»، مشکل افزایش قیمت ارز حل میشود.زمان خیلی زیادی از آن روزها نمیگذرد.سوال اینجا است که کدام یک از ما اکنون باور داریم که دلیل افزایش قیمت ارز به 1700 تومان، وجود چند دلال در خیابان فردوسی بوده است؟ و اگر خود دولت هماکنون ارز را به قیمت 2450 تومان میفروشد، چرا فروش ارز به قیمت 1700 تومان در همین چند ماه پیش مستحق مجازات بوده است؟ در حال حاضر، چند نفر از ما فکر میکنند که سیاست ارز مسافرتی (ارائه دلار 1226 تومانی به ایرانیان مسافر خارج از کشور) سیاستی درست بوده است؟ کدام يك از ما تصور میکنیم که اصرار دولت بر کنترل قیمت ارز با عرضه ارز 1226 تومانی به بازار سیاست درستی بوده است؟ چند نفر از ما تصور میکنیم که دادن دلار 1226 تومانی برای واردات موز در همین یک سال پیش، سیاستی قابلقبول بوده است؟
مثال دوم: سیاستهای قیمتگذاری
سیاستهای قیمتگذاری را هم از همین دید میتوان محک زد.حدود 10 ماه پیش، برنامهای را از تلویزیون میدیدم که در آن ماموری از ستاد تنظیم بازار، در حال جریمه کردن پیرمردی کاسب بود.دلیل جریمه این بود که مرد کاسب موز را به قیمت 1600 تومان میفروخت.جمله مامور ستاد به مرد کاسب، جالب بود.میگفت: «دفعه قبل هم به شما گفتم که وقتی موز رو گرون بهت میفروشن، نیار!» سوال اینجا است که همین الان، کدامیک از ما فکر میکنیم که آن مرد کاسب، مقصر گران شدن قیمت موز بوده است؟
اگر به گذشته دورتر نگاه کنیم قضاوت حتی آسانتر هم میشود.مثلا این فرضیه را که دلالها مقصر افزایش قیمت ماشین در ایران هستند، به محک زمان بزنید.سوال این است که اگر مثلا دلالها نبودند، آیا قیمت یک اتومبیل سواری در حدود همان 40 هزار تومان سه دهه پیش میماند؟ اگر دلالها نبودند، آیا قیمت دلار هنوز هم همان هفت تومان بود؟
اگر کاسبکاران گرانفروش نبودند، قیمت هندوانه کیلویی چند ریال میماند؟ یا مثلا به قیمت بنزین نگاه کنید. آیا اگر قیمت بنزین همان 5 تومان چند دهه پیش میماند، تورمی وجود نداشت؟ یا آیا قیمت بنزین میتوانست همان 5 تومان چند دهه پیش بماند؟ اگر نه این است، پس چرا عدهای همواره مخالف تغییر قیمت بنزین در تمام این چند دهه بودهاند؟
گرانفروشی کاسبها یا بیانضباطی دولت؟
البته واضح است که دولتیها میخواهند که دلالان و واسطهها و کاسبکاران مقصر تورم شناخته شوند و نه بیانضباطی مالی و سیاست غلط پولی.ما مردم هم مقصریم.بیشتر ما مردم هم تصورمان این است که مبارزه با «گرانفروشی» و قیمتگذاری باعث کاهش تورم میشود.با همین تصور، به دولتیها فشار میآوریم که جلو افزایش قیمت کالاها را با شلاق و چوب بگیرند.شاید این واقعیت به نظر خواننده پارادوکسیکال به نظر برسد که قیمتگذاری ممکن است موجب افزایش تورم شود نه کاهش آن.دلیلش این است که قیمتگذاری، عرضه کالا را دچار اختلال میکند.کاهش عرضه کالا هم قطعا در میانمدت تورم را افزایش میدهد و نه کاهش.
و البته سیاستهای آشفته ارزی و قیمتگذاریهایی که باعث اختلال در مکانیزم بازارند، متاسفانه همچنان ادامه دارند؛ نمادش هم مثلا میشود این تصور که میتوان بازار آزاد ارز را از بین برد.یا از آن عجیب و غریبتر طرح و پیشنهاد مجازات اعدام در مجلس برای کسانی است که اخلالگران ارزی نامیده میشوند.جالب است که داشتن ارز هم در این طرح جرم قابلمجازات است.نمیدانم که چه اصراری است که میخواهیم عده زیادی از مردم را مجرم کنیم.چقدر زمان باید بگذرد که دوباره متوجه شویم که سیاست مبارزه با احتکار نوسانات بازار را زیادتر میکند نه کمتر؟ تا کجا باید پیش برویم که دوباره و سهباره متوجه شویم که چند نرخی بودن ارز، ایجادکننده رانتهای بزرگ و باعث اختلال در بازارها است؟ چه مدت باید بگذرد تا متوجه شویم که ارز ارزان، دارو را ارزان نگه نداشته است؟ (اگر دولت واقعا میخواهد مطمئن باشد که دارو به بیماران میرسد، راهها و مکانیسمهای کمفسادتری نسبت به تخصیص ارز ارزان به دارو وجود دارد).
چرا داشتن سکه هم میتواند جرم تلقی شود؟ (در خبرها آمده بود که فردی در شیراز به اتهام احتکار 3000 سکه دستگیر شده است.طنز قضیه این است که تنها کارکرد سکه، ذخیره ارزش است.فلسفه داشتن سکه همین است.پس چرا داشتنش جرم است؟) مثالهایی از این دست که مبین سیاستهای غلط و مخرب اقتصادیاند، بسیارند.بحث را با این جمله آغاز کردم که سیاستهای اقتصادی، به وقت بحرانهای اقتصادی، عجیب و غریب میشوند.یک دلیلش این است که دولت میخواهد نشان دهد که کاری میکند. زیاد کار میکند و زیاد تصمیم میگیرد.مشکل هم همینجا است. گاهی چند جرعه صبر و هیچ کاری نکردن، بهترین دوا است. راه درست آن است که دولت قیمتگذاری را کنار بگذارد، قیمت ارز را یکسان کند، بازار غیر رسمی ارز را به رسمیت بشناسد و دست از مبارزه با احتکار و دلالی بردارد. بگذارد مردم تجارتشان را بکنند. اجازه بدهد تولیدکننده تولیدش را بدون ترس از چوب تعزیرات ادامه دهد.همین کاری نکردن البته، احتمالا سختتر از همه آن کارهایی است که دولت در حال انجامشان است.
واقعیتی است که به وقت بحران، سیاستهای اقتصادی، مخصوصا آنهایی که به ارز و تورم مربوطند، آشفته و عجیبوغریب میشوند.یک راه فهم درست یا غلط بودن سیاستها آن است که سیاستهای اقتصادی را به زمان محک بزنیم.
منظور من این است که بعد از مدتی برگردیم و ببینیم چه سیاستی را در چه هنگامی اتخاذ کردهایم و این سیاست چه تاثیری بر اقتصاد داشته است. اجازه بدهید که منظورم را با چند مثال روشن کنم:
مثال اول: سیاستهای ارزی
بازار ارز را در نظر بگیرید.وقتی قیمت ارز به حدود 1700 تومان رسید دولت و بانک مرکزی افزایش قیمت ارز را ناشی از دلالی واسطهها میدانستند.به همین دلیل، تصور آن بود که با دستگیری عدهای از به اصطلاح «دلالها»، مشکل افزایش قیمت ارز حل میشود.زمان خیلی زیادی از آن روزها نمیگذرد.سوال اینجا است که کدام یک از ما اکنون باور داریم که دلیل افزایش قیمت ارز به 1700 تومان، وجود چند دلال در خیابان فردوسی بوده است؟ و اگر خود دولت هماکنون ارز را به قیمت 2450 تومان میفروشد، چرا فروش ارز به قیمت 1700 تومان در همین چند ماه پیش مستحق مجازات بوده است؟ در حال حاضر، چند نفر از ما فکر میکنند که سیاست ارز مسافرتی (ارائه دلار 1226 تومانی به ایرانیان مسافر خارج از کشور) سیاستی درست بوده است؟ کدام يك از ما تصور میکنیم که اصرار دولت بر کنترل قیمت ارز با عرضه ارز 1226 تومانی به بازار سیاست درستی بوده است؟ چند نفر از ما تصور میکنیم که دادن دلار 1226 تومانی برای واردات موز در همین یک سال پیش، سیاستی قابلقبول بوده است؟
مثال دوم: سیاستهای قیمتگذاری
سیاستهای قیمتگذاری را هم از همین دید میتوان محک زد.حدود 10 ماه پیش، برنامهای را از تلویزیون میدیدم که در آن ماموری از ستاد تنظیم بازار، در حال جریمه کردن پیرمردی کاسب بود.دلیل جریمه این بود که مرد کاسب موز را به قیمت 1600 تومان میفروخت.جمله مامور ستاد به مرد کاسب، جالب بود.میگفت: «دفعه قبل هم به شما گفتم که وقتی موز رو گرون بهت میفروشن، نیار!» سوال اینجا است که همین الان، کدامیک از ما فکر میکنیم که آن مرد کاسب، مقصر گران شدن قیمت موز بوده است؟
اگر به گذشته دورتر نگاه کنیم قضاوت حتی آسانتر هم میشود.مثلا این فرضیه را که دلالها مقصر افزایش قیمت ماشین در ایران هستند، به محک زمان بزنید.سوال این است که اگر مثلا دلالها نبودند، آیا قیمت یک اتومبیل سواری در حدود همان 40 هزار تومان سه دهه پیش میماند؟ اگر دلالها نبودند، آیا قیمت دلار هنوز هم همان هفت تومان بود؟
اگر کاسبکاران گرانفروش نبودند، قیمت هندوانه کیلویی چند ریال میماند؟ یا مثلا به قیمت بنزین نگاه کنید. آیا اگر قیمت بنزین همان 5 تومان چند دهه پیش میماند، تورمی وجود نداشت؟ یا آیا قیمت بنزین میتوانست همان 5 تومان چند دهه پیش بماند؟ اگر نه این است، پس چرا عدهای همواره مخالف تغییر قیمت بنزین در تمام این چند دهه بودهاند؟
گرانفروشی کاسبها یا بیانضباطی دولت؟
البته واضح است که دولتیها میخواهند که دلالان و واسطهها و کاسبکاران مقصر تورم شناخته شوند و نه بیانضباطی مالی و سیاست غلط پولی.ما مردم هم مقصریم.بیشتر ما مردم هم تصورمان این است که مبارزه با «گرانفروشی» و قیمتگذاری باعث کاهش تورم میشود.با همین تصور، به دولتیها فشار میآوریم که جلو افزایش قیمت کالاها را با شلاق و چوب بگیرند.شاید این واقعیت به نظر خواننده پارادوکسیکال به نظر برسد که قیمتگذاری ممکن است موجب افزایش تورم شود نه کاهش آن.دلیلش این است که قیمتگذاری، عرضه کالا را دچار اختلال میکند.کاهش عرضه کالا هم قطعا در میانمدت تورم را افزایش میدهد و نه کاهش.
و البته سیاستهای آشفته ارزی و قیمتگذاریهایی که باعث اختلال در مکانیزم بازارند، متاسفانه همچنان ادامه دارند؛ نمادش هم مثلا میشود این تصور که میتوان بازار آزاد ارز را از بین برد.یا از آن عجیب و غریبتر طرح و پیشنهاد مجازات اعدام در مجلس برای کسانی است که اخلالگران ارزی نامیده میشوند.جالب است که داشتن ارز هم در این طرح جرم قابلمجازات است.نمیدانم که چه اصراری است که میخواهیم عده زیادی از مردم را مجرم کنیم.چقدر زمان باید بگذرد که دوباره متوجه شویم که سیاست مبارزه با احتکار نوسانات بازار را زیادتر میکند نه کمتر؟ تا کجا باید پیش برویم که دوباره و سهباره متوجه شویم که چند نرخی بودن ارز، ایجادکننده رانتهای بزرگ و باعث اختلال در بازارها است؟ چه مدت باید بگذرد تا متوجه شویم که ارز ارزان، دارو را ارزان نگه نداشته است؟ (اگر دولت واقعا میخواهد مطمئن باشد که دارو به بیماران میرسد، راهها و مکانیسمهای کمفسادتری نسبت به تخصیص ارز ارزان به دارو وجود دارد).
چرا داشتن سکه هم میتواند جرم تلقی شود؟ (در خبرها آمده بود که فردی در شیراز به اتهام احتکار 3000 سکه دستگیر شده است.طنز قضیه این است که تنها کارکرد سکه، ذخیره ارزش است.فلسفه داشتن سکه همین است.پس چرا داشتنش جرم است؟) مثالهایی از این دست که مبین سیاستهای غلط و مخرب اقتصادیاند، بسیارند.بحث را با این جمله آغاز کردم که سیاستهای اقتصادی، به وقت بحرانهای اقتصادی، عجیب و غریب میشوند.یک دلیلش این است که دولت میخواهد نشان دهد که کاری میکند. زیاد کار میکند و زیاد تصمیم میگیرد.مشکل هم همینجا است. گاهی چند جرعه صبر و هیچ کاری نکردن، بهترین دوا است. راه درست آن است که دولت قیمتگذاری را کنار بگذارد، قیمت ارز را یکسان کند، بازار غیر رسمی ارز را به رسمیت بشناسد و دست از مبارزه با احتکار و دلالی بردارد. بگذارد مردم تجارتشان را بکنند. اجازه بدهد تولیدکننده تولیدش را بدون ترس از چوب تعزیرات ادامه دهد.همین کاری نکردن البته، احتمالا سختتر از همه آن کارهایی است که دولت در حال انجامشان است.