۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

بزرگترین اشتباه دولت در طرح هدفمندی جلوگیری از افزایش قیمتهاست

با آزادسازی قیمت کالاهای یارانه ای، هزینه تولید بسیاری از واحدهای تولیدی بالا می رود. واحدهای تولیدی اگر نتوانند هزینه خود را با اضافه کردن قیمت جبران کنند مجبور به تعطیلی یا کاهش تولید می شوند. حتی با وجود قیمتهای بالاتر، بسیاری از از کارخانجات مجبور به کاهش تولید یا تعطیلی خواهند شد. این شوخی که دولت می تواند همه این اضافه هزینه ها را جبران کند جدی نگیرید. کسی که چنین می گوید از پیچیدگی اقتصاد ایران بی خبر است و ذهن مکانیکی دارد. خود کاهش تولید در اثر کنترل قیمت ها می تواند به بدتر کردن تورم منجر شود. این تجربه را در دهه شصت کرده ایم. روایتی است که مومن دوبار از یک سوراخ گزیده نمی شود. ایمان شما چیزی است بین خود و پروردگار. اما از من بشنوید کنترل قیمت ها سوراخیست که مار هم دارد. دوباره گزیده نشوید.
دوباره : کنترل قیمت ها تورم را کاهش نمی دهد اما بیکاری را زیاد می کند.

پ.ن. جلوگیری دستوری از افزایش قیمتها هیچ ربطی به مقوله کنترل تورم ندارد.

۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

فروش اوراق قرضه امریکا با نرخ بهره منفی!

سوال: آیا شما حاضرید پول به کسی قرض بدهید به شرط آنکه 5 سال بعد، پولی که پس می گیرید در واقع از پول اولیه کمتر باشد؟ این کاری است که امروز بعضی از خریداران اوراق قرضه انجام داده اند. البته تقریبا. به این معنی که دولت امریکا اوراق قرضه ای را منتشر می کند که تورم را جبران می کند. برای مثال، اگر به دولت 100 دلار قرض بدهید، (با خرید اوراق قرضه) اگر تورم صفر بود، 5 سال بعد شما همین 100 دلار را به اضافه بهره پول دریافت می کنید. اگر مجموع تورم 10 درصد بود، شما 110 دلار دریافت خواهید کرد. که البته آن 110 دلار قدرت خرید صد دلار کنونی را دارد. حالا کسانی پیدا شده اند که حاضرند صد دلار به دولت بدهند به شرط آنکه 5 سال بعد کمتر از این صد دلار به قیمت واقعی دریافت کنند! نرخ بهره دریافتی منهای 55 صدم درصد بوده است.

پ.ن. می توان از این داستان این سیگنال را گرفت که نرخ واقعی بهره در امریکا احتمالا منفی شده است.

پ.ن. این تیتر رو هم امروز خوندم خیلی جالبه: ارزش دلار به دلیل اینکه بازار انتظار دارد فدرال رزرو موفق به خلق تورم شود بالا رفت!
خوندن این خبرها واقعا این رو می رسونه که وضعیت اقتصادی امریکا در شرایطی عادی مثل شرایط اقتصادی ایران نیست.

۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه

آیا امریکا به دنبال کاهش ارزش دلار است؟

تیموتی گایدنر، وزیر خزانه داری امریکا، گفته است که امریکا به دنبال کاهش ارزش دلار نیست. و این حرف را چندین بار و در مصاحبه های گوناگون گفته است. مثلا همین دیروز به وال استریت جورنال گفته است که امریکا راه رونق خود را از طریق کاهش ارزش دلار دنبال نخواهد کرد. اما همه وزرای گذشته خزانه داری امریکا هم همیشه می گفته اند که دلار قوی در جهت منافع امریکا است. دلیلش ساده است: وزیر خزانه داری امریکا مسئول فروش اوراق قرضه امریکاست. به عبارت ساده تر، این آقا دلار می فروشد. اگر مردم قانع شوند که ارزش دلار کاهش خواهد یافت، در آن صورت کسی علاقه ای به سرمایه گذاری بر روی دارایی های دلاری نخواهد داشت. به عبارت دیگر، منظور وزیر این است که جنس من خوب است، بخرید و نگران نباشید.
واقعیت این است که وزیر خزانه داری امریکا نقش کمی در تعیین نرخ دلار دارد. ارزش دلار این روزها به این دلیل کاهش پیدا کرده است که بازار متوجه سیاست عمدی فدرال رزرو در ایجاد تورم شده است. (البته فدرال رزرو می خواهد که بازار متوجه این سیاست باشد.) من قبلا هم درباره لزوم ایجاد تورم در اقتصاد امریکا نوشته ام. برای ایجاد تورم، فدرال رزرو صدها میلیارد دلار تسهیلات کمی ایجاد خواهد کرد (بخوانید پول چاپ خواهد کرد). که این منجر به افزایش تراز حساب بانک مرکزی خواهد شد و فدرال رزرو امیدوار است که تورم نیز ایجاد خواهد شد. یکی از نتایج ایجاد این تورم کاهش ارزش دلار خواهد بود. که البته فدرال رزرو و حتی آقای گایدنر واقعا چندان اهمیتی به این کاهش ارزش دلار در برابر ارزهای دیگر نمی دهند. نتیجه سخن آنکه انتظار از وزیر خزانه داری غیر از این نیست که سخن از دلار پرارزش بزند، شنونده باید عاقل باشد.

۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

پراکنده ها

دارم یه مقاله به نوشته فرید زکریا می خونم. نوشته که توی دهه هفتاد سیاستمدارای هند وقتی که جلو مردم بودن همش فحش به امریکا می دادن، وقتی شب به خونه می رفتن همش به فکر پیدا کردن راهی برای فرستادن بچه هاشون به اونجا بودن. گفتم مام همینجوریش رو داریم.

به مصاحبه چارلی رز با ینگ لن، مجری تلویزیون که مثل اپرای چین می مونه و 300 میلیون بیننده داره، نگاه می کنم. درباره تغییر فرهنگی در چین مثالی از یه سریال محبوب چینی می زنه که جالبه. توی یه صحنه سریال پسره به دختره می گه: نمی خوای پشت دوچرخه من سوار شی و ما دوچرخه سواری کنیم در حالی که خیلی خوشحال و خندانیم و لذت می بریم؟ دختره می گه: من ترجیح می دم تو صندلی عقب یه بی ام و بشینم و زار زار گریه کنم.
نگرانی ینگ لن اینه که مردم دارن مادی گرا می شن. البته خیلی راحته که خود آدم میلیون ها دلار پول داشته باشه و از مادی گرایی بقیه شکایت کنه.

نمی دونم خبر های مربوط به صنعت هوایی رو دنبال می کنین یا نه. من خیلی دنبال نمی کنم. اما از خبرهایی که از این ور و اون ور چک می کنم پیداست که وضعیت داره بهتر می شه. سفارش ها به بوئینگ و ایرباس مدام در حال افزایشه، شاید دلیلش رشد سریع در خلیج فارس و آسیا باشه و شرکتهای هواپیمایی امریکا هم که وضعیت بسیار بدی در چند سال گذشته داشتند دارن سود آور نشون می دن. علی دادپی باید بهتر بدونه.

۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

بچه ها چه جوری لغت یاد می گیرن؟

دارم ماجراهای تام سایر رو به انگلیسی با پسرم سینا می خونم. ازش معنی یک لغت رو می پرسم. می گه: ببین، شما به دیکشنری نگاه می کنین ولی بچه ها جوری دیگه لغت یاد می گیرن. مثلا این لغت رو که گفتی، این رو از جمله حذف کن و بعدش جمله رو بخون و فکر کن که اون چه کلمه ای هستش که اگه ایجا بذاری جمله مفهوم دار می شه. البته اون به انگلیسی این حرفها رو می زنه و می گه
the sentence should make sense.
اون کلمه ای که اونجا می ذاری می شه معنی این کلمه که ورداشتی. می گه: بچه ها این کار رو می کنن. راست هم می گه. هیچوقت دیکشنری استفاده نمی کنه اما ذخیره لغتی خیلی خوبی داره.

پ.ن. 1. من خودم دیکشنری استفاده می کنم. معمولا دو سه تا مقاله نیویورک تایمز و چند تا مقاله این ور و اون ور در روز می خونم و معمولا یک یا دو لغت در روز از دیکشنری می بینم. نیویورک تایمز یه دیکشنری سر خود داره که انگلیسی به انگلیسی هست و خیلی کار رو راحت می کنه. دیکشنری فارسی هم گاهی استفاده می کنم.

پ.ن.2 سینا هشت سالشه. فارسی بلده ولی برداشت من اینه که فارسیش در حد یه بچه 5 ساله و انگلیسیش در حد یه بچه 12 ساله هست. به هری پاتر علاقه به خصوصی داره و تابستون امسال هر هفت کتاب هری پاتر رو خوند. جهت اطلاع، هفت کتاب هری پاتر مجموعا 4175 صفحه و 1090739 لغت هستش. حالا هم یک کتاب سریالی دیگه می خونه به نام A series of unfortunate events. البته بر اساس تست های اداپتیوی که مدرسه می گیره اون از هم سن های خودش در خوندن و نوشتن و ریاضی خیلی جلوتره. شدم عین بچه هایی که هی می گن بابای من اینجوریه اونجوریه:)

۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

لحظه فهم حقیقت

کم کم به عدد صفر در شمارش معکوس شروع یارانه ها نزدیک می شویم. سوالات بسیاری مانده اند که بزودی جواب بعضی از آنها را خواهیم فهمید. اینکه دولت چگونه این قانون را اجرا خواهد کرد. اینکه مردم چگونه به این تغییرات عظیم پاسخ خواهند گفت. اینکه مجلس در بحث بر سر آینده این طرح چه خواهد کرد... اینکه تورم چه خواهد بود. اینکه چه بر سر رشد اقتصادی خواهد آمد. توزیع درآمد چگونه تغییر خواهد کرد...
جواب بعضی از سوالات را شاید هرگز به درستی نفهمیم. مثلا اینکه هدفمندی یارانه ها چه تاثیری بر رشد اقتصادی خواهد داشت. توجه به این نکته لازم است که اقتصاد ایران در معرض چند شوک است. شوک حاصل از هدفمندی یارانه ها یکی از آنهاست. شوک حاصل از سیاست به نسبت انقباضی پولی بانک مرکزی و دولت، و شوک حاصل از تحریمهای اقتصادی به همان اندازه مهمند. تشخیص اینکه رکود حاصله (اگر رکودی حاصل شود) از کدامیک بیشتر متاثر می شود آسان نیست.
درباره تورم، آنچه من می توانم بگویم این است که قطعا تورم 65 درصدی که مرکز پژوهش های مجلس پیش بینی کرده است را نخواهیم داشت. اما تورم افزایش پیدا خواهد کرد. از آنجا که قدرت خرید اقشار کم درآمد به نسبت بیشتری متاثر خواهد شد، که البته این از مزایای طرح است، تقاضا برای کالاهایی که در سبد مصرفی این گروه قرار دارد (مانند غذا و اجاره)بیشتر شده و ممکن است شوکی به قیمت این نوع کالاها وارد کند. اگر دولت ترجیح دهد که با واردات اقلام غذایی قیمت آن را کنترل کند آنگاه شوک به کالاهای غیر قابل تجاری مانند اجاره بیشتر خواهد شد...
قسمت عرضه جای نگرانی بیشتری دارد. صنایع ایران عمدتا انرژی برند و منعطف هم نیستند. نگرانی من این است که این صنایع تغییرات قیمتی را به راحتی تاب نیاورند. به همین دلیل، تغییرات قیمتی بایستی به تدریج انجام می شد که نشد.

من به شدت مخالف کمک مستقیم پولی به صنایع برای جبران گرانی کالاها هستم. به نظر من، تقریبا غیرممکن است که دولت بتواند آسیب هر صنعت و کارخانه را ارزیابی کند و بر اساس آن کمک های نقدی بپردازد. حتی اگر کارخانه ها هم حد و اندازه هزینه هدفمندی یارانه ها را دقیقا بدانند، به دلیل آنکه اغراق در برآورد هزینه، احتمال کمک را افزایش می دهد هزینه ها را به درستی گزارش نخواهند کرد. کمک به صنایع، خود نوعی جدید از یارانه است که از یارانه های قبلی بهتر نیست.

سوالات بسیار دیگری هم بر زمین مانده اند (و بعضی از آنها حتی مطرح هم نشده اند). اینکه اگر قرار است یارانه ها حذف شوند و پول مابه التفاوت به مردم پرداخت شود آیا به معنی این است که مثلا وزارت نیرو دریافت کننده پول برق نخواهد بود و این پول به خزانه ریخته می شود تا به مردم بازگردد؟ و اگر این گونه است آیا برای گسترش خدمات در وزارت نیرو دولت نیازمند به پرداخت یارانه به این وزارتخانه خواهد بود؟ آیا نیاز به رگوله کردن صنایعی مانند آب و برق حس خواهد شد؟ آیا قیمت های کالاهای هدف طرح هدفمندی متناسب با قیمت های جهانی تغییر خواهند کرد یا ثابت خواهند ماند؟ آیا دولت تجربه شکست خورده دهه شصت در رابطه با کنترل دولتی قیمت ها، تغزیرات و غیرو را تکرار خواهد کرد؟... تجربه به من می گوید که حتی خود دولت هم جواب این سوالها را نمی داند. فعلا، می خواهند پولی به حساب بریزند تا عده ای شاد شوند. اول داستان یارانه ها، زندگی شیرین است. بقیه داستان مانده تا تعریف شود.

۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

هزینه فایده طرح انتقال آب به سمنان

"دولت ایران می گوید قصد دارد پروژه انتقال آب از دریای خزر به استان سمنان را برای مقابله با مشکل کم آبی در شمال شرق ایران به اجرا بگذارد." ..."150 میلیارد تومان اعتبار برای اجرای این طرح پیش بینی شده است. دولت می گوید براساس این طرح قرار است سالانه حداقل 500 میلیون متر مکعب آب خزر از طریق کانال و خطوط لوله به استان سمنان در حاشیه کویر لوت منتقل شود. قرار است آب خزر ابتدا به شهر دامغان و از آنجا به شاهرود و سمنان منتقل شود."...

سوال من اینه که آیا چنین طرحی باید اجرا بشه یا نه؟ البته قرار نیست کسی به حرف ما گوش بده. به هر حال حساب هزینه فایده سرانگشتی طرح بد نیست.

اول اجازه بدین فرض کنیم که هزینه همین 150 میلیارد تومن هست و نه بیشتر. اگه نرخ سود بانکی رو فقط 10% حساب کنید هزینه سرمایه طرح می شه به عبارت 15 میلیارد در سال. با استهلاک و اینها بگیریم 20 میلیارد در سال. قراره 500 میلیون متر مکعب آب منتقل بشه خرج سرمایه توی بهترین شرایط می شه: 20 میلیارد تقسیم بر 500 میلیون که می شه 40 تومن به ازاء هر متر مکعب آب که چیز زیادی نیست.

انتقال آب از خزر انرژی لازم داره. سمنان 1130 متر بالای دریاست. فقط اگه بخواین یک متر مکعب آب رو این مقدار بالا ببرین به انرژی معادل 3 کیلو وات ساعت احتیاج دارین. اما این مسیر صاف نیست و از روی کوههای البرز باید رد بشه و هدر روی انرژی هم اینجا فوق العاده بالاست. حدس من اینه که حداقل 10 کیلووات ساعت انرژی لازم داره. هزینه برق در ایران رو اگه 5 تا 10 سنت حساب کنیم (در امریکا هزینه برق بین 5 تا 15 سنته. توی ایران چنده نمی دونم.) انرژی لازم فقط برای انتقال برابر حداقل 500 تا 1000 تومن می شه.

اما قصه به همین جا تموم نمی شه. مهمترین هزینه مربوط به هزینه نمک زدایی از آب هست که بسیار انرژی بر هستش. بهترین تکنولوژی های موجود ادعا دارند که انرژی لازم برای نمک زدایی آب حدود نه صدم کیلووات ساعت برای یک گالن هست. برای نمک زدایی یک متر مکعب آب شما حداقل به انرژی برابر 24 کیلووات ساعت لازم دارین. دوباره اگه هزینه برق رو 5 تا 10 سنت حساب کنیم هزینه نمک زدایی چیزی در حدود 1200 تا 2400 تومن می شه.

طبق این برآورد ساده هزینه هر متر مکعب آب برابر با 1700 تا 3400 تومن می شه. سوال: کی آب به هزینه 3400 تومن از شما خواهد خرید؟ اینم خودش یه جور یارانه دادنه دیگه. چرا تو سال هدفمندی! یارانه ها باید پول اینطوری هدر بره؟

پ.ن. من یه جا خوندم که هزینه آب نمک زدایی شده که برای یک هکتار کشاورزی لازمه حدود 5000 دلار در سال هست که اصلا توجیح اقتصادی نداره.

پ.ن. اگه منم رئیس جمهور بودم آب خزر رو به کاشون منتقل می کردم. گور پدر هزینه. اگه من رئیس جمهور بودم به وزیر اقتصاد می گفتم که هی فارغ التحصیل اقتصاد استخدام کنه. حالا اون رئیس جمهوره، آب می فرسته سمنان و به وزیر راه می گه که فارغ التحصیل راه و ترابری هی استخدام کنه. نه 200 تا که 2000 تا. تصمیم ها مون همین جوری گرفته می شه دیگه.


۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

چگونه بفهمیم که یک کار واقعا علمی است؟ و آیا آی کیو ایرانیان روبه نزول است؟


قصد من در این نوشته این نیست که به فلسفه علم بپردازم. گر چه معتقدم حداقل هر دانشجوی دکترا باید در مقطعی از زندگی حرفه ای خود درباره فلسفه علم بخواند. فقط می خواهم به سوال ساده ای جواب دهم. سوال این است که اگر به نوشته ای برخوردیم که در رشته تخصصی ما نیست، از کجا بدانیم که این نوشته واقعا علمی است؟ جوابی عملگرایانه این است که اگر متخصصان دیگر همین رشته این مقاله را مرور تخصصی (یا به قول خارجی ها Scholarly peer review) کرده اند آنوقت با اطمینان بیشتری می توان گفت که کار علمی است. به همین دلیل، نوشتارهای مثلا کروگمن در نیویورک تایمز یا مصاحبه مثلا گری بکر با وال استریت جورنال را نمی توان لزوما علمی تلقی کرد. اما اگر همین دو نفر مقاله ای بنویسند که در جرنال مرور شده به وسیله متخصصان دیگر چاپ شود، می توان آن نوشته را علمی تر تلقی کرد.

متاسفانه در ایران نوشته های مرور نشده و نسبتا غیر علمی، بسیار منتشر می شوند و معمولا هم مورد توجه بسیار قرار می گیرند. مثلا همین چند دقیقه قبل من ایمیلی را دریافت کردم که درباره مضرات لبنیات و از جمله ماست بود. از آدرس های ایمیل معلوم است که به دست بسیاری رسیده است. ثابت کردن اینکه چنین چیزی علمی نیست آسان است. تمام دولتهای کشورهای مدرن به شهروندانشان توصیه می کنند که مثلا ماست و شیر را جزئی از زژیم غذایی خود قرار دهند.

گاهی نوشته ها ظاهری علمیتر دارند. اما به عمقشان که نگاه کنید به همان اندازه ایمیل دریافتی من غیر علمی اند. مثلا امروز به این مقاله به ظاهر علمی برخوردم که ادعا می کند به دنبال پاسخ این سوال است که "چرا آی کیو ایرانیان روبه نزول است؟". قبل از اینکه به نقاط ضعف مقاله بپردازم به این نکته اشاره می کنم که مقاله نقاط مثبتی هم دارد. مثلا اینکه مهاجرت یک طرفه مغزها به خارج از کشور می تواند اثر درازمدت معنی داری بر روی متوسط هوش جامعه بگذارد نکته ای است که نباید از آن غافل شد. یا اینکه تغذیه و سلامت فاکتورهای مهمی در تعیین سلامت ذهنی آینده افراد هستند. اما از جمله نقاط واقعا ضعیف مقاله این است که حتی عنوان مقاله غلط است. نویسنده سعی دارد نشان دهند که اختلاف نرخ زاد و ولد باهوش ها و کم هوش ها، و مهاجرت باهوش تر ها به خارج از ایران باعث کم هوش تر شدن ایرانیان خواهد شد. اما مسئله این است که آقای دکتر فراموش کرده که آثار دیگری هم هست. مثلا اثری هست که به اثر فلینگ معروف است: اینکه تا آنجا که داده های آماری نشان می دهد، هوش هر نسل نسبت به نسل قبل از آن در اکثر نقاط دنیا افزایش یافته است. به طوری که در هر دهه به طور متوسط 3 واحد بالا رفته است. اگر آماری از هوش متوسط در دوران مختلف در ایران موجود بود، که بسیار بعید می دانم موجود باشد و به همین دلیل هم می گویم که عنوان مقاله آن نویسنده غلط است چون آمار پشت آن نیست، با اطمینان می توانم بگویم که اثر فلینگ را نشان می داد. به عبارت دیگر، من اطمینان دارم که نسل جدید ایران باهوش تر از نسل قبل است. البته این بدان معنا نیست که نباید نگران سلامت یا مهاجرت باهوش تر ها نبود، این به این معناست که ممکن است بر اثر مثلا مهاجرت از رشد شاخص هوش کم شود نه آنکه آی کیو کاهش یابد.
غلط فاحش دیگر در محاسبه ساده ای است که در مقاله آمده است. در قسمت از مقاله می نویسد: "بررسی‌های متعدد ارتباط بین هوش و تحصیلات و همچنین ارتباط میان تحصیلات و تبعیت از سیاست‌های کنترل موالید را به اثبات رسانده است. ضریب هوشی متوسط 20 درصد پرهوش جامعه حدود 115و ضریب هوشی متوسط 20 درصد کم‌هوش جامعه حدود 85 می‌باشد. اگر فرض کنیم که میزان زاد و ولد در گروه کم‌هوش جامعه تنها 30 درصد بیش از میانگین جامعه و میزان زاد و ولد در گروه پر هوش جامعه 30 درصد کمتر از میانگین جامعه باشد، میانگین ضریب هوشی نسل دوم از محاسبه زیر به دست می‌آید:

0.6x1x100) + (0.2×0.7×115) + (0.2×1.3×85)= 98.8

به این ترتیب می‌توان انتظار داشت که میانگین ضریب هوشی هر نسل 1.2 امتیاز از میانگین ضریب هوشی نسل قبل کمتر شود."

کسی که کمی آمار خوانده باشد می فهمد که نویسنده فرضی را به صورت ضمنی پذیرفته است که به هیچ وجه درست نیست. و آن فرض این است که بین هوش والدین و کودک کرولیشن کامل وجود دارد. در صورتی که آمارها کرولیشنی در حدود چهار دهم را نشان می دهند که آن هم معلوم نیست به دلیل ژنتیک است یا به این دلیل است که والدین باهوش مثلا تحصیل کرده ترند و به همین دلیل رفتار آموزشی متفاوتی با فرزندان خود دارند.

ایرادهای دیگری هم بر مقاله وارد است. مثلا اینکه ضریب هوشی 84 ایرانیان به تحقیق نهادهای بین‌المللی نسبت داده شده که غلط است و این آمار بر اساس کتابی از استاد روانشناسی به نام لین است که ایرادهای فراوانی هم به روش مطالعه او وارد شده است. یا مثلا این واقعیت شناخته شده را نادیده گرفته است که حتی هوش یک فرد، در آزمونهای متفاوت کاملا معتبر، می تواند کاملا متفاوت ارزیابی شود. یا این واقعیت که سیستم آموزشی بعضی از کشورها به گونه ای است که دانش آموزان را در تست های خاص هوش موفقتر می کند و این لزوما نکته مثبتی هم نیست و و و....

پ.ن.1- من به هیچ وجه قصد ندارم که بگویم ایرانیان باهوش تر از بقیه اند یا نیستند. به نظر من این موضوع که افراد نخبه و باهوش جلای وطن می کنند نکته مهمی است. اما اینکه ما کشورمان را از نظر هوش با دیگران مقایسه کنیم واقعا اهمیتی ندارد. انرژی را باید بر روی کارهای مفید دیگری هرز داد.

پ. ن. 2- نوشته فوق نوشته چندان علمی نبود. دلیلش این است که بوسیله دیگرانی که صاحب تخصصند مرور نشده است:)

پ.ن.3- اصلا تخصص من روانشناسی نیست. اما این مقاله آنقدر به وضوح غیرعلمی است که چون منی، که روانشناسی را برای تفنن می خوانم، هم می توانم به سادگی بسیاری از ادعاهایش را رد کنم.

پ.ن.4 - هر آشغالی را می خوانیم باور نکنیم.



۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

سیاست ارزی چین و سیاست ارزی ایران

سوال:
به نظر شما، این چینی ها بوده اند که در سالهای اخیر عملکرد اقتصادی عاقلانه ای داشته اند یا ما ایرانیها؟ اگر فکر می کنید که ما ایرانیها عاقلانه تر عمل کرده ایم که هیچ. با هم بحث نداریم. بروید و خوش باشید. اگر فکر می کنید که چینی ها تصمیمات عاقلانه تر اقتصادی گرفته اند، آنوقت من سوال دومی دارم. این چه حکایتی است که امریکا و اروپا و ژاپن می خواهند چین را وادار کنند که ارزش یوآن (پول چین) را در مقابل دلار و دیگر ارزها افزایش دهد و چین مخالفت می کند (به عبارتی چین می خواهد ارزش پولش در مقابل دیگر ارزها کم باشد) اما در مقابل در ایران دولت و بانک مرکزی اصرار دارند که ارزش ریال بر حسب دلار بالا بماند؟
بعضی ها در داخل اسم این را گذاشته اند کاهش ارزش پول ملی. اگر این است چرا چینی های کم عقل می خواهند ارزش پول ملی شان را کم کنند ولی ما عقلا می خواهیم ارزش ریال همان باشد که بود حتی اگر فشار بازار در مسیر دیگری است؟
جواب به نظر من ساده است. تصمیمات ما اصلا اقتصادی نیستند. قیمت دلار تبدیل به یک پرستیژ و متاسفانه مسئله ای سیاسی شده است. چند بار متذکر شده ام، باز هم می گویم: اجازه بدهید قیمت دلار به صورت کنترل شده بالا برود. اگر چنین نکنید با شوکی که قابل کنترل نیست مواجه خواهید شد.
عجب نیست که دولت چین اصرار دارد که از صادرکننده اش حمایت کند. عجب این است که دولت ما هم اصرار دارد که از همان صادر کننده چینی حمایت کند. خوش به حال صادر کننده چینی. هم سیاست ارزی چین در خدمت اوست هم سیاست ارزی ایران.

۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

دولت سیری ناپذیر

اگر به درآمد دولت در طول ده سال گذشته نگاه کنید می بینید که درآمد دولت مدام در حال افزایش بوده است. درآمد نفتی به سطحی رسیده که در تاریخ ایران بی سابقه است. من هم خبری ندیده ام که حاکی از این باشد که درآمد مالیاتی دولت کم شده است. علاوه بر اینها، دولت با افزایش نقدینگی، هر ساله پول مردم را (با کاهش ارزش آن در حقیقت)به جیب خود منتقل می کند. در تمام این زمانها هم مدام بودجه خود را افزایش داده است. باز هم بیشتر می خواهد. در این میان دو چیز بیش از همه مرا متعجب می کند: اول اینکه چرا هیچ جریان فعالی در ایران به مخالفت جدی با افزایش اندازه دولت نمی پردازد؟ هیچ کسی از صرفه جویی و کاهش مصرف در دولت حرف نمی زند؟ چرا هیچ سازمان اسراف کاری (با وجود این همه سازمان اسراف کار در ایران) منحل نمی شود؟ چرا نیروی دولتی کاهش نمی یابد؟ دوم اینکه: چرا مقاومت (مدنی و قانونی)در برابر افزایش مالیات اینقدر دیر اتفاق افتاده است؟ به نظر من مقاومت در برابر افزایش مالیات و اصرار بر کاهش اندازه دولت در ایران باید گسترده شود. دوباره اصرار می کنم که حرف من مخالفت قانونی است و الا بحث سیاسی می شود و اصل موضوع گرفتار بازی سیاسی خواهد شد. بخش خصوصی باید بتواند به دولت (و مجلس) فشار بیاورد تا پای خود را از اقتصاد بیرون بکشد و راه را برای فعالیت بیشتر افراد (بخوانید بخش خصوصی یا بخوانید مردم) باز کند.

۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

اعصاب ما و قصه های اقتصادی ایران


1-اول اینکه بانک مرکزی (از معدود مراکزی که کمی شعور اقتصادی هم در اون هست) گفته که " قیمت سکه و دلار این هفته کاهش می یابد". آقا ما سیاست ارزی رو می فهمیم. سیاست کنترل قیمت طلا و سکه از کجای علم اقتصاد در می یاد من نمی فهمم. آقای بانک مرکزی ول کن. قیمت طلا اهمیت اقتصادی نداره.

2-بانک مرکزی هم که نتونس به اعصابش مسلط بشه و تلاشش اینه که قیمت دلار رو کاهش بده. مسئله دلار شده پرستیژ، به جای این که یه مسئله اقتصادی باشه. پیام ما به بانک مرکزی : بانک مرکزی حیا کن دلار رو رها کن:)
(تفسیر شعار: اجازه بدین قیمت دلار به صورت کنترل شده بره بالا.)

3-تو این چند روزه دو عده دارن هی راجع به قیمت واقعی دلار حرف می زنن. عده اول در واقع راجع به real exchange rate حرف می زنن. حرف ساده اینه که از لحاظ مفهومی، وقتی تفاوتی بین نرخ تورم داخلی و خارجی هست و تورم داخلی بالاتره، این مثل اینه که نرخ واقعی ریال داره افزایش پیدا می کنه. این حرف حساب. یه عده دیگه، قیمت دلار رو مثلا توی یه سال مشخص گرفتن و نرخ تورم داخلی رو به اون اضافه می کنن و مثلا می گن که دلار باید سه هزار تومن باشه چون نرخ واقعی اون می شه این. واقعا این حرف چرندیه. این از اون مفاهیم ساختگیه که داره جاش رو باز می کنه و خطر هم داره.

4-رفتیم یه کم عمیقتر اقتصادی ایران رو مطالعه کنیم برخوردیم به این مقاله از فرشاد مومنی. ای فسفر سوزوند از مغز ما. استاد و مشاور آقا سماورساز بوده. با اون دیدگاه این آقایون می خوان مملکت رو اصلاح کنن.

5-بعد هم این خبر. خلاصه خبر اینه که آقای احمدی نژاد می خواد مشکل کمبود مسکن رو با ساخت خونه های بزرگتر و ویلایی حل کنه. شاید هم بشه. شاید هم شد.

چند تا خبر دیگه مثل اینها هست اما فعلا اعصاب معصاب ما خرابه. یه دو سه روز دور اخبار رو باید خط بکشم.