نکته اول: قریب به اتفاق دریافت کنندگان جایزه نوبل در رشته اقتصاد امریکایی هستند. بسیاری از برندگانی هم که از کشورهای دیگرند، مانند آمارتیا سن، گرنجر، کیدلند و ماندل، در حقیقت اساتید مقیم امریکا هستند.
نکته دوم: اقتصاد دانان هم، مانند هر کس دیگری، در بیان و طرز تفکرشان، متاثر از ایدئولوژی و دیدگاه سیاسی خود هستند. اقتصاد، به دلیل ماهیتش، که ماهیتی از جنس علوم انسانی است، نمی تواند متاثر از ایدئولوژی و دیدگاه سیاسی افراد نباشد. مثلا پاول کروگمن را در نظر بگیرید. کروگمن از نظر سیاسی لیبرال (چپ چپ) است. کروگمن موافق دخالت دولت در اقتصاد است. کروگمن از بزرگ شدن دولت نمی ترسد. کروگمن حتی گاهی بر علیه تجارت آزاد با چین می نویسد. کروگمن ضد بوش و ضد ریگان است. در نوشته های کروگمن، مخصوصا در آن سرمقاله هایی که برای نیویورک تایمز می نویسد، همیشه رد پای این باورها وجود دارد. کروگمن اقتصاددان قابلی است اما اینکه همه نوشته هایش را علم اقتصاد بدانیم و متوجه این امر نباشیم که ایدئولوژی های وی در نحوه نوشتنش تاثیر می گذارد نهایت ساده اندیشی است. به عنوان مثال به این نوشته کروگمن توجه کنید که درباره اهمیت فشار امریکا بر چین برای افزایش ارزش رنمینبی (همان واحد پول چین) است. واقعیت این است که افزایش ارزش یوان تاثیر چندانی بر اقتصاد امریکا نخواهد داشت.
مثال دیگر فریدمن است. فریدمن از نظر سیاسی لیبرترین (راست راست) است. فریدمن مخالف دخالت دولت در اقتصاد است. فریدمن از بزرگ شدن دولت می ترسد. فریدمن موافق سرسخت تجارت آزاد است. فریدمن مدافع سرسخت ریگان است. در نوشته های فریدمن، در سخنرانیها و مقاله هایش همیشه رد پای این باورها وجود دارد. فریدمن اقتصاددان بسیار بزرگی است اما اینکه همه نوشته هایش را علم اقتصاد بدانیم و متوجه این امر نباشیم که ایدئولوژی های وی در نحوه نوشتنش تاثیر می گذارد نهایت ساده اندیشی است. به عنوان مثال به این گفتگو با فریدمن توجه کنید. مخصوصا آنجا که می گوید: "خوب، شکی وجود ندارد که چه چیزی به تورم پایان داد. آنچه به تورم پایان داد رونالد ریگان بود." یا آنچه باعث تورم شد جی اف کندی بود. فریدمن تقریبا هیچ نقشی برای پاول ولکر دمکرات که کنترل فدرال رزرو و سیاست پولی را در دست داشت قائل نیست. باید فریدمن را بشناسید و بدانید که او چقدر عاشق ریگان بود و تا چه حد از امثال کندی متنفر بود تا بفهمید که این جملات تا چه حد سیاسی و به دور از علم اقتصادند.
نکته سوم: اقتصاددانان، مانند هر کس دیگری، به مطلوبیت (ایدئولوژی، شکم، رضایت...) خود بیش از هر چیز دیگری اهمیت می دهند. فریدمن و گروگمن اقتصاددانان بزرگی هستند. اما منافع سیاسی، ایدئولوژیکی، اقتصادی هم دارند. ضمن اینکه اقتصاددان هم هستند. گاهی نوشته هایشان به نوشته های علمی نزدیک تر است گاهی به ایدئولوژی. گاهی نوشته هایشان متاثر از داده هاست، گاهی متاثر از سیاست روز. برای اینکه بفهمید کدام حرف این آقایان سیاسی و کدام علمی است، چاره ای جز این ندارید که فضای ایدئولوژیک و سیاسی امریکا را بفهمید.
نکته دوم: اقتصاد دانان هم، مانند هر کس دیگری، در بیان و طرز تفکرشان، متاثر از ایدئولوژی و دیدگاه سیاسی خود هستند. اقتصاد، به دلیل ماهیتش، که ماهیتی از جنس علوم انسانی است، نمی تواند متاثر از ایدئولوژی و دیدگاه سیاسی افراد نباشد. مثلا پاول کروگمن را در نظر بگیرید. کروگمن از نظر سیاسی لیبرال (چپ چپ) است. کروگمن موافق دخالت دولت در اقتصاد است. کروگمن از بزرگ شدن دولت نمی ترسد. کروگمن حتی گاهی بر علیه تجارت آزاد با چین می نویسد. کروگمن ضد بوش و ضد ریگان است. در نوشته های کروگمن، مخصوصا در آن سرمقاله هایی که برای نیویورک تایمز می نویسد، همیشه رد پای این باورها وجود دارد. کروگمن اقتصاددان قابلی است اما اینکه همه نوشته هایش را علم اقتصاد بدانیم و متوجه این امر نباشیم که ایدئولوژی های وی در نحوه نوشتنش تاثیر می گذارد نهایت ساده اندیشی است. به عنوان مثال به این نوشته کروگمن توجه کنید که درباره اهمیت فشار امریکا بر چین برای افزایش ارزش رنمینبی (همان واحد پول چین) است. واقعیت این است که افزایش ارزش یوان تاثیر چندانی بر اقتصاد امریکا نخواهد داشت.
مثال دیگر فریدمن است. فریدمن از نظر سیاسی لیبرترین (راست راست) است. فریدمن مخالف دخالت دولت در اقتصاد است. فریدمن از بزرگ شدن دولت می ترسد. فریدمن موافق سرسخت تجارت آزاد است. فریدمن مدافع سرسخت ریگان است. در نوشته های فریدمن، در سخنرانیها و مقاله هایش همیشه رد پای این باورها وجود دارد. فریدمن اقتصاددان بسیار بزرگی است اما اینکه همه نوشته هایش را علم اقتصاد بدانیم و متوجه این امر نباشیم که ایدئولوژی های وی در نحوه نوشتنش تاثیر می گذارد نهایت ساده اندیشی است. به عنوان مثال به این گفتگو با فریدمن توجه کنید. مخصوصا آنجا که می گوید: "خوب، شکی وجود ندارد که چه چیزی به تورم پایان داد. آنچه به تورم پایان داد رونالد ریگان بود." یا آنچه باعث تورم شد جی اف کندی بود. فریدمن تقریبا هیچ نقشی برای پاول ولکر دمکرات که کنترل فدرال رزرو و سیاست پولی را در دست داشت قائل نیست. باید فریدمن را بشناسید و بدانید که او چقدر عاشق ریگان بود و تا چه حد از امثال کندی متنفر بود تا بفهمید که این جملات تا چه حد سیاسی و به دور از علم اقتصادند.
نکته سوم: اقتصاددانان، مانند هر کس دیگری، به مطلوبیت (ایدئولوژی، شکم، رضایت...) خود بیش از هر چیز دیگری اهمیت می دهند. فریدمن و گروگمن اقتصاددانان بزرگی هستند. اما منافع سیاسی، ایدئولوژیکی، اقتصادی هم دارند. ضمن اینکه اقتصاددان هم هستند. گاهی نوشته هایشان به نوشته های علمی نزدیک تر است گاهی به ایدئولوژی. گاهی نوشته هایشان متاثر از داده هاست، گاهی متاثر از سیاست روز. برای اینکه بفهمید کدام حرف این آقایان سیاسی و کدام علمی است، چاره ای جز این ندارید که فضای ایدئولوژیک و سیاسی امریکا را بفهمید.