۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

لایحه بیمه درمانی در امریکا

آمریکاییها بیش از 16% از درآمد ملی خود را صرف مسائل مربوط به بهداشت، درمان و بیمه می کنند که از نظر سرانه حدود 7500 دلار در سال و بیش از هر کشور دیگری در دنیاست و از نظر میزان دلاری آن هم به مراتب بیش از پولی است که حتی کل قاره اروپا صرف بیمه، بهداشت، و درمان می کند. بعد از امریکا، فرانسه از نظر سرانه و با خرج 11% درآمد خود برای بیمه و درمان در مرتبه دوم( و از نظر دلاری نروژ دوم) است. با وجود این مخارج عظیم برای سلامت در امریکا، حدود 40 میلیون نفر به بیمه دسترسی ندارند، امید به زندگی در این کشور کمتر از هر کشور صنعتی دیگری است، نرخ مرگ و میر نوزادان بیش از هر کشور صنعتی دیگری است. رتبه امریکا از نظر بهداشت و سلامت در جهان 37 است که در حدود کوبا است. (البته تکنولوژی پزشکی در امریکا یکی از بهترین هاست و وضع بهداشت و سلامت بسیار بهتر ازایران است. رتبه ایران دربین 190 کشور 93 است.)
امریکا تنها کشور صنعتی است که بیمه عمومی
(Public health care)
یا
(Universal health care)
ندارد. بیمه توسط شرکتهای خصوصی تامین می شود. البته بیمه سالمندان، که پرخرجترین بخش است، و بیمه کودکان کم بضاعت توسط دولت فدرال و ایالتها تامین مالی می شود.

اینکه بیمه درمانی در امریکا دچار بحران است قابل انکار نیست. دهه هاست که دولتهای امریکا وعده اصلاح بیمه درمانی می داده اند و یکی پس از دیگری نتوانسته اند که این مشکل را حل کنند. از نیکسون گرفته تا کلینتون و اوباما. نیکسون بیمه درمانی (به اصطلاح )
اچ بی او را برای کمک به طبقه فقیر و متوسط ایجاد کرد که عملا سیستم را اصلاح نکرد. جالب اینکه اخیرا نواری از مکالمات نیکسون در کاخ سفید منتشر شده است که خود او هم طرح اچ بی او را مسخره می نامد و البته چند ساعت بعد و در مقابل دوربین های تلویزیون از این طرح با شدت وحرارت دفاع می کند! معروفترین شکست بیل کلینتون، شکست وی در گذراندن لایحه بیمه های درمانی بوده است. و تقریبا در تمام سال اول ریاست جمهوریش، آقای اوباما هم به سیاست بازی ها و سیاست های مربوط به اصلاح لایحه بیمه درمانی مشغول بوده است بدون آنکه (تا اینجای کار) نتیجه عینی از این سیاست بگیرد.
در حال حاضر هر دو مجلسین امریکا لایحه ای را در رابطه با بیمه درمانی گذرانده اند. اما چون این لوایح شبیه هم نیستند، دو مجلس نمایندگان و سنا باید به لایحه مشترکی برسند و برای امضاء به رئیس جمهور بفرستند تا لایحه قانونی شود. مشکل اینجاست که به دلیل مخالفت شدید اقلیت مجلس سنای امریکا (سناتورهای جمهوری خواه) این تهدید وجود دارد که این اقلیت از استراتژی به اصطلاح فیلیباستر (به انگلیسی: filibuster) استفاده کند. فیلیباستر به این معنی است که یک سناتور (یا گروهی از سناتورها) به هر مدتی که دلشان بخواهد می توانند راجع به یک لایحه صحبت کنند. اصطلاحا به این می گویند زمین را نگه داشتن. برای آنکه به بحث این سناتور پایان داده شود یک اکثریت 60 درصدی لازم است. به این معنی که 60 درصد سنا بایستی رای دهد که بحث درباره یک لایحه کافیست. تا اوایل فوریه امسال، فقط 40 نفر از سناتورها جمهوری خواه بودند که برای فیلیباستر کافی نبود. با انتخاب سناتور براون (به عنوان سناتور جمهوری خواه از ایالت ماساچوست که جایگزین مرحوم کندی دمکرات شد) تعداد جمهوری خواهان به 41 نفر رسید و امکان فیلیباستر برای آنها فراهم شد. نکته جالب اینکه شعار اصلی آقای براون این بود که من نفر چهل و یکم هستم. به هر حال، اوباما اکثریت 60 درصدی سنا را از دست داده است و با این جمهوری خواهان کاملا ناسازگار با دولت اوباما، احتمال اینکه سنا لایحه ای در رابطه با بیمه درمانی را بگذراند کم است. البته راههایی برای گذراندن لایحه وجود دارد. مثلا اینکه مجلس نمایندگان همان لایحه سنا را به صورتی که هست بپذیرد، که این نیاز به تصویب مجدد سنا را برطرف می کند و یا اینکه سنا انتخاب موسوم به هسته ای را انجام دهد که داستان درازی دارد و احتمالش کم است.
به هر حال و در حال حاضر، هر دو مجلسین امریکا لایحه ای را در رابطه با بیمه درمانی گذرانده اند. دو لایحه شباهت های زیادی با هم دارند: هر دو لایحه شرکت های بیمه را موظف می کنند که هر متقاضی دریافت بیمه را، فارغ از پیشینه درمانی، بیمه کنند. ممکن است تصور شود که این اصلاحیه خیلی هم مهم نیست. اما اجازه دهید که اهمیت این اصلاحیه را با مثالی روشن کنم.
فرض کنید که شما می خواهید شرکتی تاسیس کنید که بیمه خدمات درمانی می فروشد. و فرض کنید که بیمه ای را که می فروشید به گونه ای طراحی کرده اید که در صورتی که شخص خریدار مبتلا به مثلا سرطان شود شرکت شما مخارج درمان را پرداخت می کند. و فرض کنید که شما اطلاعاتی در مورد وضعیت خریدار بیمه ندارید و بیمه را به هر مراجعه کننده ای می فروشید. در چنین شرایطی شرکت شما قطعا ورشکست خواهد شد. دلیلش هم این است که کسانی که مبتلا به سرطان هستند (یا ریسک ابتلا به سرطان در آنها بالاست) بسته بیمه شما را خریداری خواهند کرد. (توجه به این نکته لازم است که درمان سرطان بسیار پرخرج است.) به این مشکل در انگلیسی
adverse selection
می گویند. یا اگر بیمه عمر می فروشید، در آن صورت کسانی که قصد خودکشی دارند به احتمال بیشتری بیمه شما را خواهند خرید. یک راه حل ساده برای این مشکل این است که مثلا بیمه عمر به کسانی که خودکشی می کنند پرداخت نشود. راه حل دیگر این است که مشتری را مدتی (مثلا یک سال) منتظر بگذارید و شرط فروش را سلامت در این مدت قرار دهید. راه حل عملی تر آن است که شرکتهای بیمه به سراغ شرکتهای نسبتا بزرگ می روند و بسته بیمه را به همه کارمندان آن شرکت می فروشند. یعنی شرط فروش بیمه آن است که شرکت برای همه کارمندانش بیمه بخرد. با این کار ریسک
adverse selection
بسیار کاهش می یاید. تقریبا تمام کسانی (به غیر از سالمندان و کودکان محتاج)که در امریکا بیمه دارند به همین طریق بیمه دار می شوند. خرید بیمه به صوت انفرادی و یا به وسیله شرکتهای کوچک بسیار مشکل و در حد غیر ممکن است. به همین دلیل سیستم بیمه امریکا را گاهی
employer based system
می نامند.

مشکل
adverse selection
برای صنعت بیمه به حدی بزرگ است که می تواند کل صنعت بیمه را نابود کند. به همین دلیل بعضی دولتها به شرکتهای بیمه اجازه میدهند که به سابقه سلامت افراد دسترسی داشته باشند.
برای رفع اساسی مشکل
adverse selection
کشورهایی مانند انگلستان سیستم بیمه عمومی دارند که توسط دولت اداره می شود. این سیستم تمامی افراد جامعه را تحت پوشش قرار می دهد و (به یک معنا) مجانی است و مخارج آن از مالیات تامین می شود. جمهوریخواهان (مخصوصا محافظه کاران) در امریکا با این سیستم بیمه عمومی به شدت مخالفند و آنرا دخالت دولت در زندگی فردی افراد تلقی می کنند. به همین دلیل شانس ایجاد سیستم بیمه عمومی در امریکا بسیار کم است. لایحه بیمه ای هم که اخیرا در امریکا در حال قانونی شدن است سیستم بیمه عمومی ایجاد نمی کند. اما همانگونه که گفته شد شرکتهای بیمه را وادار می کند که به همه مشتری ها بیمه بفروشند. برای اینکه مشکل
adverse selection
تا حدودی حل شود، هر دو لایحه همه شهروندان امریکایی را موظف می کنند که بیمه درمانی بخرند.
هر دو لایحه کارفرمایان را موظف به خرید بیمه برای کارمندان می کند. هر دو این لوایح چیزی را شامل می شود که مبادله نامیده می شود و دلیل این است که می خواهند رقابت بین شرکتها زیاد شود، به انتخاب مردم افزوده شود، و قیمتها پایین بیاید. و بالاخره، هر دو آنها یارانه ای را برای فقرایی که نمی توانند بیمه درمانی بخرند در نظر می گیرد.
اختلافاتی هم در دو لایحه و جود دارد: لایحه سنا متمایل به حفظ حقوق ثروتمندان است و لایحه مجلس نمایندگان به متمایل به حقوق فقرا است(مخصوصا اگر به نحوه ایجاد درآمد برای پرداخت یارانه نگاه شود.) لایحه مجلس نمایندگان خواهان ایجاد تحول در سطح ملی در بیمه درمانی است و لایحه بیمه سنا متمایل به تحول در سطح ایالتها است و به ایالتها اختیار بیشتری می دهد....
چرا گذراندن لایحه ای که بیمه درمانی را اصلاح می کند آسان نیست؟ دلیلش این است که صنعت بیمه درمانی و سلامت تقریبا یک ششم اقتصاد امریکاست. منافع بسیاری با گذراندن چنین لایحه ای یا به خطر می افتد و یا تامین می شود. یک طرف معادله انبوهی از مردم قرار دارند که بیمه های کلان می پردازند ویک طرف معادله شرکتهای داروسازی و پزشکان و شرکتهای بیمه و... قرار دارند. در صحنه سیاسی امریکا، راضی کردن همه اینها ممکن نیست.

پ. ن.
تذکر یکی از خوانندگان:
با سلام و تشکر
شما يک اشتباه دستوري را دو بار مرتکب شديد و آن کاربرد عبارت "دو مجلسين" است.
دليل:
مجلسين خود اسم مثني و دلالت بر عدد دو مي کند پس با کاربرد آن از اضافه کردن کلمه دو بايد پرهيز شود اين اشتباه شبيه کاربرد عبارت دو طفلان مسلم است در حالي که طفلان مسلم درست است.
البته براي ما فارسي زبانان درست تر آن است که بگوييم " دو مجلس آمريکا" و "پسران مسلم"




۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

آموزش زبان در کره و ایران

اوباما دیروز داستانی رو تعریف می کرد که در سفرش به کره از رئیس جمهور کره پرسیده که مهمترین چالش آموزشی شما چه بوده. رئیس جمهور کره جواب داده که فشار آموزشی از جانب مردم. مردم دلشون می خواد که بچه هاشون زودتر موضوعات مهم رو یاد بگیرند. مردم از ما می خواستند که مثلا آموزش زبان انگلیسی رو از کلاس اول ابتدایی شروع کنیم و به همین علت ما مجبور شدیم عده زیادی انگلیسی زبان رو از خارج به کره بیاریم که کار آسونی نبود. این داستان من رو یاد گفتگوی خودم و یکی از استادان آلمانی اینجا انداخت که از وضعیت آموزشی زبان خارجی در ایران می پرسید. من هم گفتم که ما سالها در مدرسه راهنمایی و دبیرستان زبانهای عربی و انگلیسی می خونیم بدون اینکه در لحظه فارغ التحصیلی بتونیم چند جمله با یک عرب زبان یا انگلیسی زبان حرف بزنیم. معلم ها هم فارسی زبانند. اگه کسی کمی زبان می دونه به این دلیله که به موسسه مثلا شکوه رفته که اونم معلمایی داره که زبان مادریشون فارسی است. جناب استاد آلمانی هم گفتش که اون هرگز تصور این رو هم نمی کنه که در کلاس زبانی بنشینه که زبان مادری معلمش همون زبان تدریس نباشه.

۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

قیمت گوشت در قصابی محله ما :)

اول اینو بگم که ما در شهر بزرگ زندگی نمی کنیم و اینجا (ویرجینیا تک) در حقیقت در وسط ناکجاآباد هست، که البته من خیلی هم از این حالتش خوشم می یاد. همه چیز وسط مزارع و جنگله. در عمل ما به قول خودمون وسط دهاتیم. اما اگه به مغازه های اینجا نگاه کنین، عملا همون مغازه هایی هستند که توی شهرهای بزرگ هم می بینین، به جز مغازه های لوکس شهرهای بزرگ که اینجا پیداشون نیست. در فروشگاههای زنجیره ای اینجا، گوشت (که به صورت پوندی و نه کیلویی فروخته می شه و پوند هم 45 صدم کیلو هست)گوشت مرغ هم قیمت متفاوتی داره. گوشت رون معمولا خیلی ارزون و کمتر از یک دلار هر پوند هست. گوشت سینه گرونتر و حدود سه دلاره. گوشت اصطلاحا حلال هم از گوشت معمولی خیلی گرونتره. ایجا قیمت گوشت حلال حدود 5.5 دلار بر پوند هست.
اما گوسفند زنده خیلی ارزونه. ما اینجا گاهی گاهی گوسفند زنده می خریم. دو روز پیش با دوستان سه تا گوسفند زنده خریدیم. دلیل خرید اینه که پیدا کردن گوشت خوب توی مغازه ها سخته. ما یه دوست امریکایی اینجا داریم (که دکترای بیوشیمی داره و در دانشگاه کار می کنه) و البته گوسفند هم پرورش می ده. گوسفندهایی که اون داره یک نوع نژاد اسکاتلندی هستند که گوشت خیلی مرغوبی دارند. قیمت هر کدوم (به وزن 100 تا 110 پوند) دقیقا صد دلار بود که از ایران خیلی ارزونتره. گوشت چنین گوسفندی در حدود کیلویی 5 تا 7 هزار تومن درمیاد که از مغازه اینجا ارزونتر هست.
اینم یه یادداشت برای اینکه یه یادداشت گذاشته باشم. همین.
پوندی 3 تا 17 دلار به فروش می رسه. گوشت چرخ کرده گاو یا گوسفند رو می شه به قیمت 3 پوند خرید ولی مثلا گوشت دنده گوسفندی خیلی گرونتره و تا 17 دلار بالا می ره.

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

ما نفت داریم، چین کارخانه، غربی ها برند

با این همه سر و صدا در ایران، در نهایت تنها چیزی که ما ایرانیها برای عرضه کردن به دنیا داریم نفت است. عواید ما از نفت هم بستگی به بازاری دارد که فهم آن از دست اقتصاددانهای انرژی هم خارج است. خودتان حساب سرنوشت مملکتی این چنینی را بکنید. روابط چین و دنیا از جنس دیگری است. کوهن که ستون نویس نیویورک تایمز است گفتگوی جالبی با یک ساعت ساز چینی کرده است. این ساعت ساز بسیاری از ساعت های بسیار معروف غیر سوئیسی دنیا را می سازد. مثلا ساعت های با مارک Lacoste که در ایران جنس تقلبیش با مارک سوسمار معروف است، ساخت همین ساعت سازی است. ساعتی هست به نام Bonja که در کشورهای عربی خلیج فارس طرفدار دارد و به قیمت 4000 دلار به فروش می رسد. کمپانی چینی این ساعتها را به قیمت 200 دلار به کمپانی صاحب برند می فروشد. ساعتی با برند Juicy Couture که در نیویورک به قیمت 95 به فروش می رسد به وسیله این کمپانی به قیمت 8 دلار به صاحب برند فروخته می شود. این کارخانه بابت ساعت 495 دلاری Lacoste حدود 40 دلار یا هشت درصد قیمت را می گیرد. البته صاحب این کارخانه همه اینها را با افتخار به خبرنگار نیویورک تایمز می گوید. صاحبان برند هم پول شهرتشان را می خورند. چینی ها به این ترتیب به بزرگترین کارخانه دنیا تبدیل شده اند. صادرات چین در سال گذشته بیش از صادرات هر کشور دیگری در دنیا بوده است. غربیها هم، که از دوران صنعتی و کارخانه ای عبور کرده اند، پول برند، طراحی، و اعتبارشان را می خورند.
ما هنوز هم نفت می فروشیم.

۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

رتبه ایران در بهداشت و بیمه

رتبه ایران از نظر بهداشت و درمان بر طبق رتبه بندی سازمان بهداشت جهانی 93 در بین 190 کشور دنیاست. رتبه امریکا، به رغم آنکه هزینه سرانه بهداشت در این کشور بیش از هر کشور دیگری است، 37 است. فرانسه و ایتالیا رتبه های اول و دوم را دارند. سازمان ملل امید به زندگی را شاخصی از توسعه یافتگی سیستم بهداشت و درمان می داند که رتبه ایران از این نظر 109 در بین 195 کشور است (با امید به زندگی برابر 71 سال). ژاپن و هنک گنگ رتبه های نخست را دارا هستند(با امید به زندگی بیش از 82 سال).