یکی از فروض اولیه اقتصاد این است که رفتار مردم عقلایی است. یک معنی این حرف این است که مردم برداشت درستی از جهان اطراف خود دارند. این فرض البته از این جهت فرض خوبی است که اگر این فرض را غلط در نظر بگیرید آنگاه با این سوال فلسفی مواجه می شوید که چگونه می توان رفتار غیر عقلایی را تحلیل کرد. از فلسفه این بحث که بگذریم، این فرض باعث فهم بهتر رفتار مردم شده است اما درست تا جایی که پندار و رفتار مردم غیر عقلایی می شود. مثلا آمار نشان می دهد که ۹۴ درصد اساتید دانشگاهها به این باورند که درس دادنشان بهتر از سطح متوسط تدریس در دانشگاهها است. چیزی که البته از نظر ریاضی ممکن نیست. آمار جالب دیگر این است که حدود ۹۰ درصد مردم تصور می کنند که مهارت رانندگی شان بهتر از متوسط مهارت دیگر رانندگان است. مثالهایی از این دست که در اساس مخالف فرضیه عقلایی بودن مردم است زیادند.
دفعه بعد که فکر می کنید باهوشتر از متوسطید و یا بهتر از دیگران رانندگی می کنید و یا بهتر از دیگران درس می دهید، بد نیست یادی از این نوشته کنید.
البته اگر تلقی به خودستایی نشود درس دادن من واقعا از متوسط درس دادن در دانشگاهها خیلی بهتر است و رانندگی من هم که حرف ندارد.:)
دفعه بعد که فکر می کنید باهوشتر از متوسطید و یا بهتر از دیگران رانندگی می کنید و یا بهتر از دیگران درس می دهید، بد نیست یادی از این نوشته کنید.
البته اگر تلقی به خودستایی نشود درس دادن من واقعا از متوسط درس دادن در دانشگاهها خیلی بهتر است و رانندگی من هم که حرف ندارد.:)