۱۳۹۱ دی ۸, جمعه

آمار داخلی.

دقت در آمار در داخل کشور هر روز بیشتر می شود:) دو قرمز را در خبر زیربا هم مقایسه کنید.

"این روزنامه با اشاره به این که «پس از گذشت حدود شش سال از آخرین باری که آمار اعتیاد در کشور اعلام شده بود، نتایج آمارگیری مجدد از وضع اعتیاد در ایران از سوی ستاد مبارزه با مواد مخدر اعلام شد»، نوشته است که آمار جدید «هشدار می‌دهد میانگین سن معتادان از حدود ۲۳.۵ به ۲۱ سال رسیده» و اکنون «حدود ۴۵ درصد مصرف‌کنندگان» موادمخدر در ایران «زیر ۲۹ سال و حدود ۳۰ درصد بین ۳۰ تا ۳۹ سال دارند»."

به روز رسانی: توضیح: گرچه اولی راجع به میانگین هست و دومی راجع به درصد معتادین، اما اگر میانگین سن معتادین 21 سال باشه، با توجه به اینکه تعداد سالهای زیر 21 بسیار کمتر (مخصوصا سالهایی که انتظار معتاد شدن دارید) از تعداد سالهای بیش از 21 سال هست، در آنصورت احتمالا اکثریت قریب به اتفاق معتادها باید سنی کمتر از 21 سال داشته باشند. (به ازاء یک 51 ساله معتاد باید مثلا ده 18 ساله معتاد داشته باشید. که با جمله دوم که 55 درصد معتادان رو بالای 29 سال به حساب می آورد نمی خواند.) البته خواننده متوجه است که از نظر آماری این دو کاملا متضاد نیستند. ولی بسیار بعید است که آن شرایط خاص اتفاق بیفتد.

به روز رسانی: از قرار اشتباهی رخ داده که بسیاری از خبررسانها متوسط سن آغاز اعتیاد را متوسط سن اعتیاد اعلام کرده اند. اصل خبر اینجاست که تیتری اشتباه دارد.


۱۳۹۱ آذر ۳۰, پنجشنبه

چراغ جادو و قصه ارز

برای باز کردن بحث، فرض کنید که در عالم خیال، غول معروف چراغ جادوی علاءالدین به سراغ من بیاید و بگوید که (از آنجا که اقتصاد خوانده ای) می توانی قیمت ارز را آرزو کنی و من آن آرزویت را برآورده می کنم. می پرسم که آیا پارامترهای دیگر اقتصاد ثابت خواهد ماند، غول جواب می دهد که بله. و من ( تصور کنید که جز سعادت خود و خانواده و هموطنان را نمی خواهم) آرزو می کنم که قیمت دلار 1 ریال بشود. (البته اینجا بخیل بوده ام و گر نه آرزو می کردم که هر ریال صد دلار شود.) برای یک لحظه تصور کنید که اگر دلار یک ریال شود چه می شود. درآمد ملی ما ایرانیان به ناگهان می شود چیزی در اندازه های صدها برابر تمام درآمد تمامی ملل دیگر. یا مثلا یک بچه مدرسه ای ایرانی می تواند با پول توی جیبی هر روزه  ماشین نو خارجی مدل بالا بخرد. البته به همین هم قانع نمی شدم. به محض اینکه مطمئن شوم که قیمت ارز همینی که هست می ماند بانک مرکزی را قانع می کنم که پول بیشتری چاپ کند و دولت با استفاده از این پولها حقوق مردم را افزایش دهد و یا به نحوی پول توزیع کند و بدین ترتیب ثروت ما ایرانیها مدام زیاد گردد. می گویید که ای آقا، یک ریال که نمی شود، می گفتی هفت تومان. اما با دلار هفت تومانی و این حجم پول و این حقوق هایی که در ایران می گیریم، درآمد ملی ما درحدود 4 تا 5 برابر درآمد همه ملل دیگر می شود. یعنی اگر غول چراغ جادو بتواند دلار را هفت تومان نگه دارد در حالی که درآمد ما همین است که هست، در آنصورت ثروت ما ایرانیها چیزی می شود که بشریت مانند آن را در تاریخ خود ندیده است.

سوال ساده من این است که کجای آرزوی من ایراد دارد؟ به عبارت دیگر چرا حتی غول چراغ جادو نمی تواند دلار را هفت تومان نگه دارد در حالی که درآمدهای ما و ثروت ریالی ما این باشد که هست؟ چرا غول چراغ جادو نمی تواند دلار را هفت تومان نگه دارد در حالی که ماشین چاپ مرکزی در حال تولید پول بیشتر برای ما ایرانیهاست؟

جواب کوتاه و اقناعی من این است که مجموع درآمد ما ایرانیها در یک سال چیزی جز انعکاس ارزش تولید ما در آن سال نیست. اگر به مجموع تولیدات در ایران نگاه کنید، چندین برابر مجموع تولید همه کشورهای جهان را در آن نمی بینید. در نهایت، نرخ ارز به گونه ای در بازار تعیین قیمت خواهد شد که با توجه به مجموعه درآمدهای ما در یک سال، به نوعی، انعکاسی از کل تولید ایران در مقایسه با تولید جهانی باشد. (البته خواننده اقتصاد خوانده متوجه ساده کردن بیش از حد مسئله در این نوشته هست. ) اگر دلار را هفت تومان قرار دهید و قیمت ها و درآمدها همینی باشد که هست، در آنصورت ارزش چند پیت حلبی ایرانی برابر با ارزش یک بنز می شود.

سوال ساده دیگر من این است که اگر قیمت ارز نمی توانست هفت تومان بماند، آنوقت چرا عده ای در ایران هستند که در طول سه دهه گذشته و همواره مخالف افزایش قیمت ارز بوده اند؟ چرا وقتی قیمت دلار به 60 تومان و 140 تومان و 300 تومان و 900 تومان و 3000 تومان افزایش پیدا کرد، همین افراد در همه این دورانها با این تغییرات مخالفت می کرده اند؟ کجای کار ایراد دارد؟ چرا این افراد، که در بیشتر مواقع خود هم دولتی بوده اند، از دولت و بانک مرکزی در عمل می خواسته اند که نقش آن غول چراغ جادو را بازی کند؟

سوال آخر، کجای اقتصاد ایران با مثلا اقتصاد ژاپن متفاوت است که ارزش ریال در این سالها به این شدت کاهش یافته اما ارزش ین در این چند دهه مدام افزایش پیدا کرده است. (ارزش دلار در سه دهه پیش حدود 250 ین بوده است و الان حدود 80 ین است که به معنی افزایش شدید ارزش ین است.) اگر ارزش ین می توانسته در این سالها افزایش یابد چرا ارزش ریال نمی توانسته ثابت هم بماند؟ جواب ساده است: در ایران تورم همواره دو رقمی بوده است زیرا که بانک مرکزی و دولت مشغول چاپ پول و ایجاد ثروت کاغذی بوده اند. اگر تورم نبود نیازی به غول چراغ جادو برای نگه داشتن سطح قیمت دلار در حدود هفت تومان  نبود. دفعه بعد که غول چراغ جادو را دیدید آرزو کنید که تورم را کنترل کند که اگر تورم در سه دهه گذشته کنترل شده بود از شوکهای بزرگ وارد شده به بازار ارز هم خبری نبود.

نکته آخر: قیمت اسمی ارز اهمیت چندانی ندارد. اصرار بر تثبیت قیمت اسمی ارز هم نه عملی است و نه عاقلانه. جای تاسف دارد که مهمترین هدف دولت در سال گذشته عملا چیزی جز مبارزه با افزایش قیمت ارز نبوده است. قیمت ارز سیگنال است. با کور کردن این سیگنال، و با اصرار بر ثابت نگه داشتن قیمت ارز نمی توان واقعیت پشت صحنه اقصاد را عوض کرد. به جای مبارزه با بحرانهایی که معلولند، دولت باید انرژی و همت خود را متوجه مسائل اقتصادی و سیاسی کند که علل اصلی اند. تورم و ارتباط اقتصادی بهتر با جهان، دو تا از آن مسائل اصلی اند.




۱۳۹۱ آذر ۲۷, دوشنبه

امریکا: 270 میلیون اسلحه در دست مردم

کشتار اخیر در امریکا نگاهها را باز متوجه آزادی اسلحه در این کشور کرده که البته طبیعی هم هست. اما بحث به آن آسانی هم که عده ای از ما ایرانیها (مخصوصا اگر امریکا را از نزدیک ندیده باشیم) تصور می کنیم نیست. طرفداران آزادی اسلحه و مخالفانش هر کدام استدلال خودشان را دارند و استدلالهای دو طرف هم قوی است. ساده اندیشی است که فکر کنیم داشتن اسلحه در امریکا کاملا ممنوع خواهد شد. امریکاییها در حدود 270 میلیون اسلحه دارند که به معنی 9 اسلحه به ازای هر ده نفر هست که آن ده نفر شامل کودکان هم می شود. متمم دوم قانون اساسی امریکا هم نه تنها آزادی اسلحه را بلکه آزادی تشکیل میلیشیا را تضمین کرده است. تغییر متمم دوم هم گر چه قانونا متصور است اما عملا غیر ممکن است. متمم دوم به انگلیسی:
A well regulated Militia, being necessary to the security of a free State, the right of the people to keep and bear Arms, shall not be infringed.

به این لینک و این لینک هم نگاه کنید.
پ.ن. توجه کنید که این مطلب کاملا به صورت آبجکتیو نوشته شده و من شخصا نظری درباره کنترل یا آزادی اسلحه ندارم.

۱۳۹۱ آذر ۱۳, دوشنبه

چطور نگذاریم بیمارستان‌ها ما را بکشند؟

 حدود دو ماه پیش مقاله ای دیدم در وال استریت جرنال درباره اشتباهات پزشکی که به نظرم خیلی مهم و جالب بود. اما از آنجایی که مقاله اقتصادی نبود از خوانندگان تقاضا کردم که مقاله را ترجمه کنند که خانم دکتر گنجی از ایران لطف کردند و مقاله را ترجمه کردند که ترجمه بسیار روان و خوبی هم هست. من هم مقاله را برای بچه های دنیای اقتصاد فرستادم به امید اینکه با چاپ آن شاید توجهی جلب کند و جایی سیاستی به احتمالی تغییر کند و تاثیر مثبتی بگذارد. مقاله در دنیای اقتصاد چاپ شده است و در سایتهای دیگر هم منعکس شده است. به امید تکرار این همکاری با مراجعان به این وبلاگ، این مقاله را در اینجا هم می گذارم.

با تشکر از خانم گنجی.


مترجم: دكتر فرزانه گنجي
اشتباهات پزشکی، یکی از عوامل مهم مرگ و میر در بسیاری از کشورهای جهان است. در آمریکا، افرادی که هر هفته بر اثر اشتباهات پزشکان می‌میرند، معادل سرنشینان چهار هواپیمای جمبوجت است.
منبع: وال استریت ژورنال

«وال استریت ژورنال»، به عنوان حرفه‌ای‌ترین و مشهورترین روزنامه‌های اقتصادی جهان، اخیرا مقاله بسیار جالبی با موضوع «اشتباهات بیمارستانی»
(Medical Mistakes) منتشر کرده است. نویسنده مقاله که دانشجوی پزشکی دانشگاه هاروارد است، مقاله را با اشاره به آمارهای مرگ و میر ناشی از خطاهای پزشکی در آمریکا آغاز کرده و اشاره می‌کند که «اشتباهات پزشکی» در آمریکا، در هر هفته آن‌قدر آدم می‌کشد که می‌توان چهار هواپیمای جمبوجت را از این آدم‌ها پر کرد. طبیعتا اگر یک جمبوجت سقوط کند، بلافاصله می‌شود خبر اول دنیا، اما این همه کشتار سروصدای زیادی ایجاد نمی‌کند. برای کم کردن این خطاها، نویسنده چهار راه‌حل پیشنهاد می‌کند که دو تا از آنها که مربوط به خلق انگیزه است: استفاده از دوربین در اتاق‌ها، و گزارش‌های آنلاین. مثال‌هایی هم می‌زند که چگونه این کارها به پیشرفت‌های قابل توجه در کاهش خطاهای پزشکی منجر شده‌اند. خلاصه آنکه مطالعه این مقاله، می‌تواند ایده‌های فراوانی در زمینه تجزیه و تحلیل مقوله «خطاهای پزشکی» به همراه داشته باشد:


وقتی در آمریکا یک هواپیما سقوط می‌کند، حتی اگر تلفات آن کم باشد، تیتر اول خبرها را به خود اختصاص می‌دهد. تحقیقات رسمی شروع می‌شود و تراژدی تبدیل به درسی می‌شود که نتایج مهمی برای صنعت هوانوردی در بر دارد و به این ترتیب خلبان‌ها و خطوط هوایی یاد می‌گیرند که چطور سطح ایمنی را در کار خود بالا ببرند، اما دنیای پزشکی در آمریکا، بسیار خطرناک‌تر است؛ خطاهای پزشکی در آمریکا، هر هفته آن‌قدر قربانی دارند که می‌توان چهار جمبوجت را با آنها پر کرد، با این وجود نادیده گرفته می‌شوند و هیچ کس از آنها درس نمی‌گیرد. ما پزشکان سوگند می‌خوریم به بیماران خود آسیب نرسانیم، ولی در عمل به قانون ناگفته دیگری عمل می‌کنیم، یعنی از خطای همکاران خود چشم‌پوشی می‌کنیم. عمق فاجعه تا آنجاست که جراحان در هر هفته، 40 عمل جراحی را بر روی اعضا اشتباهی انجام می‌دهند و تقریبا 25 درصد بیماران بستری به نوعی با یک خطای پزشکی روبه‌رو می‌شوند. اگر خطاهای پزشکی یک بیماری بود، جایگاه ششم عوامل مرگ و میر آمریکا را در اختیار داشت. در این رده‌بندی رتبه پنجم به تصادفات و رتبه هفتم به آلزایمر اختصاص دارد.
از دیدگاه اقتصادی، خطاهای پزشکی برای سیستم بهداشت و درمان آمریکا سالانه ده‌ها میلیارد دلار خسارت به بار می‌آورد. براساس تحقیقی که متخصصان علوم پزشکی در مورد حرفه خود انجام داده‌اند، در حدود 30-20 درصد درمان‌ها، آزمایش‌ها و اقدامات تشخیصی بیهوده انجام می‌شوند. این میزان خطای پزشکی با خطای کدام صنعت قابل مقایسه است؟ اوضاع نباید چنین پیش رود، نسل جدید پزشکان و بیماران برای دسترسی به شفافیت بیشتر در سیستم بهداشت و درمان، تلاش می‌کنند و تکنولوژی جدید احتمال دستیابی به این هدف را بالا می‌برد. من به‌عنوان یک دانشجوی پزشکی از اولین روزی که به بیمارستان آموزشی صاحب‌نام دانشگاه هاروارد وارد شدم، به وجود فرهنگ درهای بسته در سیستم پزشکی آمریکا پی بردم. آن روز با روپوش نو سفید بر تن در راهروهای بیمارستان می‌گشتم و با اعجاب، عکس‌های پزشکان گذشته و حال را تماشا می‌کردم. همان روز در جلسات آموزشی از دانشجویان دیگر شنیدم که مرتب از جراح مشهوری به نام دکتر «دمت» نام می‌برند، چنین نامی تا به حال به گوشم نخورده بود، بالاخره فهمیدم که این یک نام مستعار است و یکی از همکارانم در گوشم زمزمه کرد «دمت»، مخفف «دستان مرگ و تباهی» است و من خیلی زود پی بردم نتیجه کار دکتر «دمت» تا چه حد هولناک است.
مهارت جراحی او در تباه کردن سلامت بیماران خلاصه می‌شد و بیمارانش اغلب از عوارض عمل جراحی رنج می‌بردند. در واقع نباید به چنین جراحی اجازه می‌دادند به بیمار دست بزند، اما او شخصیت جذاب و رفتار بی‌عیب و نقصی داشت، بسیاری از هنرمندان معروف می‌خواستند او آنها را عمل کند. بیمارانش شیفته او بودند و جراحی‌های طولانی و زمان بستری درازمدت را به بدشانسی خود نسبت می‌دادند. وقتی دوره آموزشی‌ام را در بیمارستان‌های دیگر می‌گذراندم، فهمیدم هر بیمارستان برای خود یک یا بیش از یک دکتر «دمت» دارد. در حرفه‌ای که شهرت حرف اول را می‌زند، پزشکانی که از همکاران خود بد بگویند، هدف قرار می‌گیرند. دیده‌ام که پزشکان افشاگر بیشتر به بالین بیماران اورژانسی خوانده می‌شوند، درآمد کمتری دارند و پشت سرشان حرف‌های زیادی زده می‌شود. من خیلی زود به عواقب توجه به شهرت منفی دکتر «دمت» به عنوان یک جراح پی بردم، به دفتر ريیس بخش احضار می‌شدم و چنین چیزی برای آینده شغلی یک جراح تازه‌کار اصلا خوب نبود، پس یاد گرفتم که دهانم را ببندم و مثل ديگر هم‌دوره‌هایم به خود می‌گفتم هدفم این است که 120 ساعت در هفته سخت کار کنم تا روزی جراح خوبی شوم نه اینکه فرهنگ پزشکی را اصلاح کنم.
بیمارستان‌ها معمولا از پاسخگویی می‌گریزند و حتی در بیمارستان‌های خوشنام و مورداعتماد مردم آمار عوارض جانبی درمانی بالا است و تعداد بیمارستان‌هایی که آمار مربوط به عملکرد خود را منتشر می‌کنند بسیار اندک است. به این ترتیب، چطور یک بیمار می‌تواند بیمارستان مناسب را انتخاب کند؟
برای انجام یک تحقیق غیررسمی از بیمارانی که به بیمارستان‌هایی که در آنها کار می‌کردم (جرج تاون، جان‌هاپکینز، جنرال‌هاسپیتال، هاروارد و چند بیمارستان دیگر) مراجعه می‌کردند، می‌پرسیدم چرا این بیمارستان را انتخاب کرده‌اند و جواب‌های آنها این بود: به خانه‌ام نزدیک است، پدرم در همین بیمارستان بستری بود، بیمارستان خوبی است، چون هلیکوپتر دارد و شاید باورتان نشود، خیلی از بیماران می‌گفتند چون بیمارستان پارکینگ دارد!
دلیلی ندارد بیماران در چنین بی‌خبری باقی بمانند. باید تغییر را با پنج راهکار ساده ولی کاربردی شروع کرد:

راهکار اول: پایگاه‌های آنلاین
هر بیمارستان باید سایتی داشته باشد که در آن آمار عفونت، بستری مجدد، عوارض عمل جراحی و خطاهای فاحش مثل جا گذاشتن ابزار جراحی در شکم بیمار قید شده باشد. در این سایت باید آمار سالانه انواع عمل جراحی از جمله عمل‌هایی که با روش‌هایی که کمتر تهاجمی هستند انجام می‌شوند و میزان رضایت بیماران نیز ذکر شود. در ارزیابی که نیویورکر انجام داده است مشخص شده حدود 60 درصد افرادی که به رستوران می‌روند قبل از رفتن در مورد آن رستوران پرس‌وجو می‌کنند. اگر شما قبل از اینکه به رستوران بروید در مورد کیفیت غذا تحقیق می‌کنید چرا وقتی پای زندگی‌تان در میان است همین کار را نمی‌کنید؟
هیچ چیز بهتر از اطلاع‌رسانی عمومی به بیمارستان‌ها سروسامان نمی‌دهد. در سال 1989، یعنی اولین باری که بیمارستان‌های نیویورک موظف شدند آمار مرگ و میر ناشی از جراحی قلب را منتشر کنند این آمار بین 18-1 درصد قرار داشت. فاصله 1 تا 18 درصد خیلی چشمگیر است و انتشار آمار این حق را برای بیماران ایجاد کرد که بپرسند چرا وقتی بیمارستانی هست که در آن احتمال مرگ در اثر جراحی بای پس کرونری يك درصد است به بیمارستانی برویم که همین عمل را با احتمال مرگ 17 درصد انجام می‌دهند؟ بلافاصله پس از انتشار این آمار بیمارستان‌های قلبی که آمار مرگ و میر در آنها بالا بود مجبور شدند وضعیت خود را بهبود بخشند و در مدت 6 سال، 83 درصد از آمار مرگ‌ومیر آنها کاسته شد. مدیریت این بیمارستان‌ها از كاركنان پرسیده بودند برای بهبود وضعیت سلامت بیماران به چه چيزهايي نیاز دارند، در بعضی بیمارستان‌ها جراحان گفته بودند به متخصصان بیهوشی که در جراحی قلب تخصص داشته باشند نیاز دارند، در بعضی دیگر تقویت مراقبت‌های پرستاری درخواست شده بود و در یک بیمارستان پرسنل گزارش کرده بودند یکی از جراحان قلب به درد عمل کردن نمی‌خورد. آمار مرگ و میر بیماران او آنقدر بالا بود که میانگین مرگ و میر بیمارستان را به شدت افزایش داده بود و مقامات مسوول او را از جراحی بازداشتند. خداحافظ دکتر «دمت!»


راهکار دوم: امتياز‌دهي به فرهنگ ايمني
تصور کنید وقتی یک جراح باید برای تخلیه مایع در ریه راست یک بیمار برشی ایجاد کند پرستاری سکوت را می‌شکند و می‌گوید صبر کنید، ریه راست را باید بشکافیم یا ریه چپ را؟ اینجا نوشته چپ، ولی ما داریم ریه راست را می‌شکافیم. در واقع عمل باید روی ریه چپ انجام می‌شد، ولی اینترن به اشتباه ریه راست را آماده کرده بود. آن جراح من بودم و آن پرستار ما را از ارتکاب یک اشتباه هولناک نجات داد. در هر بیمارستانی پرستارها جرات نمی‌کنند حرف بزنند، ولی فرهنگ حرف نزدن پرستارها می‌تواند در سلامت بیماران نقش مهمی بازی کند.
اگر قرار باشد یک نفر بداند یک بیمارستان ایمن است یا نه آن یک نفر کسی نیست جز آن که در بیمارستان کار می‌کند. به همین دلیل من و همکارانم در بیمارستان جان‌هاپکینز در 60 بیمارستان آمریکا به شکل ناشناس وضعیت پزشکان، پرستاران، تکنیسین‌ها و سایر پرسنل را بررسی کردیم و دریافتیم که در یک سوم آنها پرسنل بیمارستان معتقدند کار تیمی خوب نیست. بدیهی است که من و شما و اعضای خانواده مان مایل نیستیم در چنین بیمارستان‌هایی بستری شویم. به عکس، در بعضی بیمارستان‌ها 99 درصد پرسنل معتقد بودند کار تیمی خوب انجام می‌شود. این نتایج با میزان عفونت در بیماران و رضایت آنان همخوانی داشت. هر چه کار تیمی بهتر انجام می‌شد سطح ایمنی بیمارستان بهتر بود.

راهکار سوم: دوربین‌ها
شاید برای یک بیمار عجیب به نظر برسد، اما بسیاری از پزشکان از بهترین الگوهای طبابت تبعیت نمی‌کنند و نتایج تحقیقات نشریات پزشکی هم این نکته را تایید می‌کند. خوشبختانه یک تکنولوژی وجود دارد که می‌تواند پزشکان را وادار کند اصول صحیح پزشکی را رعایت کنند و این تکنولوژی دوربین است.  قبلا هم در مراکز پزشکی از دوربین استفاده می‌شد، ولی فیلم تهیه نمی‌شد. بررسی فیلم‌های کاتترگذاری قلب، جراحی آرتروسکوپی و ديگر روش‌های جراحی می‌تواند در بهبود کیفیت این اعمال جراحی موثر باشد. دکتر رکس از دانشگاه ایندیانا که یکی از بهترین متخصصان دستگاه گوارش است، تصمیم گرفت برای ارزیابی کولونوسکوپی‌هایی که پزشکان زیر نظرش انجام می‌دهند، از نوارهای ویديویی استفاده کند. برای یک کولونوسکوپی دقیق باید همه پیچ‌وخم‌های روده بزرگ به دقت بررسی شوند، اما پزشکان به سرعت از این پیچ و خم‌ها رد می‌شوند و به همین دلیل بسیاری از پولیپ‌های سرطانی یا پیش‌سرطانی در مراحل اولیه تشخیص داده نمی‌شوند و چند سال بعد زندگی بیمار را به خطر می‌اندازند. دکتر رکس بدون اینکه به پزشکان زیر نظر خود چیزی بگوید، نوارهای ویديویی کار آنها را بررسی کرد و به وقتی که صرف این کار می‌کردند و کیفیت کارشان نمره داد. پس از ارزیابی 100 مورد کولونوسکوپی، به آنان گفت از این به بعد فیلم کولونوسکوپی‌هایی را که انجام می‌دهند بررسی کرده و به وقت صرف شده و کیفیت کار آنها نمره خواهد داد. اوضاع به شکل چشمگیری تغییر کرد و وقتی که صرف کولونوسکوپی می‌شد تا 50 درصد و دقت کار تا 30 درصد افزایش یافت. پزشکان وقتی فهمیدند کسی هست که آنها را زیرنظر دارد، بهتر و دقیق‌تر کار کردند. همین نحوه کنترل برای بررسی شست‌وشوی دست‌ها هم به کار گرفته شد. چند سال قبل در بیمارستان دانشگاه لانگ آیلند آمار شستشوی دست در كاركنان بیمارستان بسیار پایین و در حد زیر 10 درصد بود. پس از نصب دوربین، این آمار به بالای 90 درصد رسید و در همین حد باقی ماند. دکتر رکس پس از تجربه فیلم کولونوسکوپی، از بیماران پرسید آیا مایل‌اند فیلم کولونوسکوپی خود را در اختیار داشته باشند؟ 81 درصد پاسخ مثبت دادند و 64 درصد اعلام کردند حاضرند هزینه آن را هم بپردازند. بیماران مشتاقند با شفافیت با آنها برخورد شود.
  اهکار چهارم: یادداشت‌برداری
حسابدار جوانی به نام سو با شکایت از درد شکم، به مطب من آمد. او در مورد عامل ایجاد درد مطمئن نبود، می‌گفت شاید به دلیل حرکات خاص یوگا یا عادت به خوردن بستنی در آخر شب باشد. در حین ویزیت از حرف‌هایش یادداشت برداشتم. وقتی می‌خواست برود، با حالت مشکوکی به یادداشت‌ها نگاه کرد و پرسید در مورد من چه نوشتید؟ نگران بود که من فکر کنم او به بستنی معتاد است یا سلامت عقلی درستی ندارد و شک داشت که چرا برایش سونوگرافی تجویز کردم، در حالی که من فکر می‌کردم دلیلش را به او گفته‌ام. بعد از آن من در پایان هر ویزیت به بیمار می‌گفتم که چه چیزهایی در مورد بیماریشان نوشته‌ام و گاهی اوقات بیماران یادداشت‌های مرا تکمیل می‌کردند. این ارتباط بین پزشک و بیمار به‌خصوص اگر این امکان فراهم شود که بیماران از طریق اینترنت به یادداشت‌ها دسترسی داشته باشند، بسیار مفید است.
اهکار پنجم: رازداری موقوف
با وجود اینکه شواهد زیادی هست که نشان می‌دهد دنیای پزشکی به سمت شفافیت پیش می‌رود، عقبگردهایی هم به چشم می‌خورد.
پزشکان در پی این هستند که بیماران یک تعهد رازداری را امضا کنند و متعهد شوند در مورد پزشک خود در اینترنت یا هر جای دیگر نکته منفی مطرح نمی‌کنند. علاوه‌بر این، اگر شما قربانی یک خطای پزشکی باشید، وکلای بیمارستان هرگز در مورد شما هیچ حرفی که برایشان دردسرساز باشد نخواهند زد.
باید در مورد خطاهای پزشکی بیشتر صحبت شود، نه اینکه شیوه رازداری در پیش گرفته شود. روزی که امضای این تعهدهای رازداری ممنوع شود، زیاد دور نیست.  دولت هم باید در زمینه ایجاد شفافیت بیشتر در دنیای پزشکی نقش خود را ایفا کرده و در انتشار گزارش‌های دقیق و منصفانه بکوشد.
اگر بیمارستان‌ها مجبور باشند برای رعایت استانداردهای سلامت بیماران رقابت کنند، خدمات بهتری به بیماران خود ارائه خواهند داد.

۱۳۹۱ آذر ۴, شنبه

دنیا در حال پیر شدن

دنیا در حال پیر شدن است. یکی به این دلیل که نرخ زاد و ولد در سراسر جهان در حال کاهش است. دوم اینکه نرخ مرگ و میر در تمامی سنین در حال کاهش است و مردم بیشتری به سن پیری و باز نشستگی می رسند. پیشرو و سمبل این پیری شدگی جهانی، ژاپن است. به همین دلیل است که مطالعه ژاپن به بقیه ما کمک می کند که از آینده خود خبر دار شویم. یک خبر مرتبط: در ژاپن و برای اولین بار در تاریخ، میزان فروش پوشک بزرگسالان (پوشکی یا دایپری که پیرها معمولا استفاده می کنند) از میزان پوشک فروخته شده برای کودکان بیشتر شده است.

لینک مطلب

۱۳۹۱ آبان ۲۱, یکشنبه

دو راه ایجاد قحطی کالا توسط دولت

دولت در ماههای اخیر دو سیاست را در پیش رو گرفته است که هر کدام ممکن است موجب ایجاد نوسانات شدید در بازار و حتی باعث قحطی بعضی کالاها خواهند شوند. یکی مبارزه با "احتکار" است. مبارزه با "احتکار" حمله به انبارداری است که باعث افزایش ریسک در این صنعت می‌شود و همین ممکن است باعث کاهش انبارداری (به دلیل افزایش هزینه آن که احتمال مصادره بخشی از آن است)، افزایش نوسان در بازارها و در حالت حاد وقتی که مبارزه با «احتکار» به مجازات‌های حاد منجر می‌شود، باعث قحطی شود.

دوم تخصیص ارز ارزان به یک کالاست. مثلا دارو مورد "لطف" دولت قرار گرفته و قرار است که ارز ارزان بگیرد. یک بنگاه را در نظر بگیرید که وارد کننده داروست. فرض کنید که دولت به این بنگاه مقداری ارز به قیمت 1226 تومان بدهد. این بنگاه می تواند حداقل مقداری از این ارز را در بازار بفروشد و سود بیش از 150 درصدی کسب کند یا دارو وارد کند و توزیع کند و غیره و سودی ببرد. منطق اقتصادی می گوید که اولی پرمنفعت تر است و شما هر چه بگویید که وجدان و نظارت و غیره هم خواهد بود، وقتی سود هست همه اینها کم رنگ می شود و مانند ماجراهایی که اخیرا دیده ایم بالاخره راه این ارز به بازار آزاد باز می شود و آنچه کم خواهد بود دارویی است که قرار بوده با این ارز وارد شود.

درس ساده این است که سیاست هایی که قرارند به مصرف کننده کمک کنند می توانند واقعا به آنها آسیب برسانند.

۱۳۹۱ آبان ۱۷, چهارشنبه

وقت خریدن مسکن در امریکاست؟

کسانی که به دنبال سرمایه گذاری در امریکا هستند شاید خرید مسکن را در شرایط فعلی اقتصادی بسیار به صرفه ببینند. زیرا که بازار مسکن در حال رونق گرفتن است. وارن بافت، که بزرگترین و بدون شک از باهوش ترین سرمایه داران امریکا ست اخیرا در مصاحبه ای با سی ان بی سی گفت  که شرکت او خرید هزاران خانه را مورد مطالعه قرار داده اما به دلیل مشکلات مایکرومنیج کردن از خرید منصرف شده است. او معتقد است که برای خانواده های با درآمد متوسط، هیچ سرمایه گذاری به اندازه خرید مسکن در شرایط کنونی صرف نمی کند.
پ.ن. این نوشته به معنای دعوت به سرمایه گذاری نیست و شما مسئول اعمال خود هستید.
پ.ن. بازار مسکن در امریکا همگون نیست و ممکن است سرمایه گذاری در نقطه ای به صرفه و در جای دیگر کاری بیهوده باشد.

درس دمکراسی از رامنی

اول اینکه می دانم اکثریت قریب به اتفاق شما مدافع انتخاب مجدد اوباما بوده اید. اگر من هم می توانستم رای بدهم در رقابت بین اوباما و رامنی به اوباما رای می دادم. اما اگر درسی هست در این انتخابات امریکا، آن درس در سخنرانی رامنی است که پس از شکست در انتخابات ایراد کرده است. همه سخنرانی درباره آداب شکست خوردن است. دمکراسی، بدون افراد مسئولی که بدانند چگونه شکست بخورند و همه چیز را به هم نریزند بسیار مهم است.
 البته مهم است که رای مردم شمرده شود. اگر شمرده نشود دیگر دمکراسی ندارید. اما دوام دمکراسی به این است که کسی که 49 درصد آرا را بدست می آورد تعظیم کند و آینده را به مردم و منتخبشان بسپارد.


این هم لینک سخنرانی:
https://www.youtube.com/watch?v=aQruYgVP2SY

۱۳۹۱ آبان ۱۳, شنبه

چرا رای دو کاندیدا در انتخابات امریکا اینقدر نزدیک به هم است؟

چند روز به رای گیری انتخاباتی در امریکا مانده است و بر اساس نظرسنجی ها رای دو کاندیدا بسیار به هم نزدیک خواهد بود. بر اساس نظرسنجی ها، تعجبی نخواهد بود اگر رای برنده انتخابات به 51% هم نرسد، تعجب آور خواهد بود اگر از 52% بیشتر شود. اما چرا رای دو کاندیدا اینقدر به هم نزدیک است؟
قبل از اینکه به دلیل اصلی بپردازم توجه کنید که در امریکا، ابتدا دو حزب عمده کاندیدای خود را در پروسه ای طولانی انتخاب می کنند. بعد این کاندیدا به رقابت با کاندیدای حزب رقیب می پردازد. در پروسه انتخاب کاندیدا است که عده زیادی با هم رقابت می کنند که کاندید حزب شوند.
وقتی دو کاندید انتخاب شدند، آن کاندیدایی برنده می شود که نصف به اضافه یک رای موثر را به دست آورد. (در امریکا رای موثر مجموع آرا نیست بلکه مجموع آراء الکترال است که البته بحثش اهمیتی در اینجا ندارد. شما فرض کنید اکثریت مهم است برای این بحث.) برای اینکه کاندیدایی بتواند رای اکثریت موثر را بدست آورد مجبور است که به میانه حرکت کند. یعنی خود را میانه رو نشان دهد تا علاوه بر رای افراد حزب خود، رای افرادی را که در میانه قرار دارند بدست آورد. (در امریکا، مردم تقریبا به نسبت مساوی به سه دسته دمکرات، جمهوریخواه و مستقل تقسیم می شوند که این مستقل ها همانند که در میانه قرار دارند.) به همین دلیل است که بسیاری از مواضع دو کاندیدا در نزدیکی انتخابات به هم نزدیک می شود تا آنجا که موضع کاندیداها برای انتخاب شدن از اهمیت می افتد و این کاراکترشان است که بیشتر اهمیت پیدا می کند. با توجه به اینکه احزاب این موضوعات را می دانند، حزب ها کسی را کاندید می کنند که بهتر بتواند به این میانه حرکت کند. مثلا از میان همه کاندیداهای حزب جمهوری خواه به این دلیل رامنی انتخاب شد که حرکت وی به میانه آسانتر قابل مشاهده بود، و گر نه کاندیداهای دیگری بودند که به مواضع حزب بسیار بیشتر وفادار بودند.
حرکت به میانه رای گیری برای کسب رضایت مستقل ها باعث می شود که رای ها تا این حد به هم نزدیک شود.

توجه به این نکته لازم است که نزدیکی آرا دو کاندیدا به معنی نزدیکی احتمال برنده شدنشان نیست. احتمال برنده شدن اوباما مثلا در این انتخابات بسیار بالاتر است تا میت رامنی (بر اساس گزارش فردی که به نام سیلور که بلاگی در نیویورک تایمز دارد، احتمال برنده شدن اوباما، امروز صبح برابر 83 درصد بوده است.).

۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه

تصمیمات ناپایدار ارزی

 در همه جای دنیا، دولتی ها آنهایی هستند که می خواهند همه چیز را کنترل کنند. یک دلیل اختراع علم اقتصاد این است که گاهی به دولتی ها متذکر شود که محدوده کنترل شان کجاست. مثلا اینکه نمی توانند قیمت ارز را در دراز مدت تثبیت کنند. می توانند ارزشان را به قیمت پائینتر از بازار بفروشند ولی گمان نکنند که با فروختن ارز به قیمت دلبخواه تورم را کنترل می کنند و یا تقاضا برای ارز را پائین می آورند. می توانند روی کاغذ قیمت گذاری کنند ولی بازار (حتی بر خلاف میل بازاریها) قیمت تعادلی اش را پیدا می کند.

این روزها، کنترل چی ها که از کنترل کردنشان به نتیجه دلخواه نرسیده اند به این گمان رسیده اند که شاید به درستی کنترل نکرده اند. این است که هر روز این اهرم و آن اهرم و هر وسیله دیگری که در دستشان است را جابجا می کنند. به این امید که شاید چیزی درست کار کند. (هیچ کدامشان هم نمی دانند که آن چیز که باید درست کار کند چیست البته.) به همین دلیل است که هر روز و هر ساعت تصمیم جدید ارزی می گیرند. آنقدر تغییرات در این تصمیم ها زیاد شده که فرصت تعقیب آنها اصلا میسر نمی شود. من که فقط تیتر اخبار تغییرات این تصمیم ها را می خوانم. مانده ام که بازار چگونه می خواهد خود را منطبق کند.

ضرب المثلی هست که می گوید وقتی سرت درد می کند یک قرص بخور و کمی منتظر باش. کنترل چی های عزیز، حداقل یک اهرم را تکان دهید و کمی منتظر باشید. بازار را کاملا ملتهب کرده اید با افکار نامنسجم تان. به قول حافظ: عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری.

پ.ن. آیا کسی از دوستان می داند که این شایعه ای که دولت ارز سپرده های ارزی را به ریال بازپس می دهد آنهم به قیمت اختیاری خودش صحیح است یا خیر؟ من منبع موثقی برای این خبر پیدا نکرده ام.

پ. ن. دو نفر از دوستان در نظرها گفته اند که خبر بازپس ندادن سپرده های ارزی کاملا شایعه است. 

۱۳۹۱ مهر ۲۹, شنبه

بر هم ریختن بازار ارز به وسیله دولت

این روزها دولت تمام تلاش خود را کرده است که بازار ارز را از بین ببرد. البته کم کم می فهمند که نمی توانند بازار آزاد ارز را جمع کنند که قصه دیگری است. (مثلا وزیر باهوش اقتصاد گفته بود که باید این بازار مکاره را جمع کنیم. ما هم البته از این مزاح خندیدیم.) بگیر و ببند هم فایده ای ندارد. بازار سر جایش است البته بازار کمی با قبل متفاوت شده ولی بازارش هست. اما اگر موفق می شدند که به قول خودشان جمع کنند بازار ارز را چه می شد؟ معنیش این نمی شد که قیمت ارز آن شده که در بازار مبادلاتی است یا آن که در بازار ارز مرجع است که آنها همه قیمت رانتی است. معنیش این بود که قیمت ارز بی نهایت شده است. چرا؟ تصور کنید که کسی به بازار برود و ارزی را که برای مسافرت مثلا لازم دارد نتواند بخرد. یعنی حتی اگر ده هزار تومان هم بدهد نتواند یک دلار بگیرد. صد هزار تومان هم بدهد نتواند یک دلار بگیرد. یعنی که قیمت ارز بی نهایت شده است.

که البته نشده است چون دولت نتوانسته است که بازار ارز را نابود کند.

۱۳۹۱ مهر ۲۵, سه‌شنبه

دولت باهوش، بانک مرکزی باهوش تر

دولت در سال گذشته 9.6 میلیون سکه پیش فروش کرده به قیمت حدود 600 هزار تومان. قیمت سکه در بازار حدود 1.4 میلیون تومان است که تفاوت این دو قیمت می شود حدود 800 هزار تومان. ضربدر تعداد سکه می شود به عبارت: 7 هزار و 680 میلیارد تومان. خورده اش را که کنار بگذاریم هفت هزار میلیارد تومان، یا هفت ملیون ملیون تومان، منتقل شده از خزانه به خریداران سکه. که حتما همگی از قشر محرومند دیگر. به این می گویند دولت باهوش. بانک مرکزی باهوش. نوبل اقتصاد باید بگیرند این آقایان.

۱۳۹۱ مهر ۲۴, دوشنبه

نوبل اقتصاد


راث و شپلی برندگان نوبل امسالند. فرصتی هست که کمی از کارهای علمی این نوبلیست های امسال یاد بگیریم شاید. این ویدئوی سخنرانی راث درباره مچینگ هست که برای گوگلی ها ارائه کرده. اقتصاد خونده ها و نخونده ها می تونند به یکسان از اون استفاده کنند.



پ.ن. هی حال می کنیم که این کلان کارها فعلا جایزه نوبل رو نمی برند. مخصوصا این رابرت برو. اعصاب ما رو خورد کردن از بس همشون شدن سیاسی کار. هی هر سال خواب نوبل می بینند وچیزی دستشون نمی گیره. اگه می شد جایزه رو از چند تا از اونا پس هم بگیرند انوقت کروگمن و لوکاس هم به دلیل سیاسی کاری و حماقت های گوناگون کاندید من بودند. از هر دو طیفند محض اطلاع.

۱۳۹۱ مهر ۲۲, شنبه

تصمیمات احمقانه ارزی-3

تعریف : تصمیم احمقانه ارزی تصمیمی است که کنترلچی ها می گیرند به این نیت که بازار ارز را کنترل کنند غافل از اینکه تصمیم فقط وضع را بدتر می کند.بر این اساس چند نرخی کردن ارز یک تصمیم خیلی احمقانه است. این بازی مسخره چند نرخی ارز بزرگترین جریان رانت خواری در تمام طول تاریخ اقتصادی ایران را ایجاد کرده است. آنها که به ارزهای ارزانتر دسترسی دارند مشغول رانتخواری اند و آنها که ندارند مشغول تماشای رانتخواری و از دست رفتن ثروت واقعیشان به طور همزمان. (شاید هم تصمیم احمقانه ای نیست. تنها در این مورد است که من هر نظریه توطئه مانند را صددرصد نمی توانم رد کنم. اگر آنها که دسترسی دارند از خودیها، دولتیها، و امثال آنها هستند که وام 3 هزار میلیارد تومانی هم می توانستند بگیرند در این صورت سیستم چند نرخی تصمیمی هوشیارانه برای ایجاد این عظیم ترین جریان رانت در تاریخ ایران بوده است. البته من فرض را بر این نظریه توطئه قرار نمی دهم.) هدف از ارز دونرخی، طبق نظر آقایان، کنترل تورم بوده است. اما این آقایان حتی ساده ترین اصول اقتصاد را هم نادیده گرفته اند. همین امروز مهدی غضنفری، وزیر صنعت، معدن و تجارت خواهان برخورد شدید با تولیدکنندگانی شده که به گفته او از سه ماه پیش ارز مرجع  دریافت کرده اما اکنون کالای خود را به قیمت ارز سه هزار تومانی در بازار عرضه می‌کنند. ها ها ها. شما فکر می کنید که تولید کننده احمق است که ارز را بگیرد و کالا وارد کند و تولید کند و بعد کالایش را ارزانتر از قیمت بازار بفروشد؟ اصل ساده اقتصادی: تولید کننده سودش را حداکثر می کند. آن تولید کننده ای که سودش را حداکثر نکند احمق است و در دراز مدت مکانیسم های بازار او را حذف می کنند. از این که بگذریم شما تولید کننده: ارز را می گیرید و می توانید بلافاصله با فروش آن صد تا دویست درصد سود کنید، یا بروید ماده اولیه را با هزار دردسر وارد کنید و تولید کنید و با گرفتاری مثلا 30 درصد سود ببرید. چند درصد مردم راه اول را انتخاب می کنند؟ چند درصد راه دوم؟ اگر جوابش را نمی دانید از آن صندلی وزارت استعفا دهید.

۱۳۹۱ مهر ۲۰, پنجشنبه

ذخایر و درآمد ارزی ایران


گزارش فایننشیال تایمز خلاصه ای خواندنی درباره وضعیت ارزی ایران است. جمله زیر لب کلام مقاله است. سوال این است که آیا ذخیره ارزی مهمترین فاکتور تعیین کننده وضعیت اقتصادی ایران در این شرایط تحریمی است یا خیر؟


Iranian imports will be around $55-60bn this year versus exports of $55-60bn ($40bn oil, down from $110bn last year due to US sanctions). In addition, Iran has $100bn of fx reserves, around $70bn of which is available ($30bn stuck in banks overseas) and 900 tons of gold. On an economy of $480bn, we are not looking at economic collapse here given basic products will still come in at the appropriate rate and the subsidy reform program has now been halted, so basic essentials such as food staples, gasoline etc are still available at the same fixed Iranian rial price as before with rough equivalence in dollars coming in and out (although there will be more barter agreements in future, such as a wheat for oil agreement with the Indians being agreed right now). Iran has run a current account surplus for 13 years and has minimal debt, both local and foreign (< 7% of GDP).

۱۳۹۱ مهر ۱۸, سه‌شنبه

قیمت ارز در بازار آزاد

قیمت امروز ارز در بازار آزاد طبق محاسبه من برابر  3456.38 تومان بوده است. خطای محاسبه (بدون توجه به ریسکی که توضیحش می آید)باید کمتر از نیم درصد باشد. توجه کنید که این عدد را از بازار نیامده بلکه محاسبه شده است. در محاسبه ریسک هجوم نیروی انتظامی به بازار منظور نشده است. اگر این ریسک را در نظر بگیرید در آنصورت قیمت دلار باید کمی کمتر از عدد بالا باشد که به دلیل اینکه ریسک پریمیوم مردم را دانسته نیست محاسبه آن خظا مشکل است. به نظرم تفاوت قمیت خرید و فروش ارز می تواند منعکس کننده حداکثر ریسک پریمیوم باشد.

پ.ن. برای اینکه ابهامی پیش نیاید، محاسبه به این گونه بوده است که من رگرسیون ساده اکسلی بین نرخ های گذشته طلا و سکه در ایران و جهان و نرخ ارز انجام داده ام و رابطه بین آنها فوق العاده قویست. گاهی این رابطه دچار خدشه می شود که راه را برای آربیتراژ زرنگها احتمالا در ایران باز می کند. اما با این قیمت طلا در ایران، قیمت دلار باید این باشد که می بینید.

پ.ن. امروز هم قمیت را حساب کردم و عدد 3324.4 را گرفتم. دنیای اقتصاد عدد 3270 را ذکر کرده است که خطایی حدود 1.6 درصد است. 

سایتهایی مثل مثقال دیگر قیمت ارز را اعلام نمی کنند و شایعات درباره قیمت ارز زیاد است مثلا بعضی از سایتهای داخلی قیمت 2850 تومان را امروز منعکس می کردند که اصلا درست نیستند.

۱۳۹۱ مهر ۱۶, یکشنبه

تصمیمات احمقانه ارزی-2

تعریف : تصمیم احمقانه ارزی تصمیمی است که کنترلچی ها می گیرند به این نیت که بازار ارز را کنترل کنند غافل از اینکه تصمیم فقط وضع را بدتر می کند. با این تعریف، تصمیم به  نابود کردن بازار آزاد ارز مادر همه تصمیم های احمقانه ای است که تا کنون گرفته شده است. به دلایل متعدد از جمله اینکه: 1- کنترلچی ها فکر می کنند که می توانید بازار مبادله ارز را نابود کنند. ولی با این کار فقط این بازار را به بازار سیاه تبدیل می کنند. 2- این تصمیم آدم های ریسک پذیر را وارد بازار و آدم های شریف را از این بازار بیرون می کند. 3-مارجین سود را در بازار ارز افزایش می دهد که به ضرر اقتصاد و در نهایت به ضرر مصرف کننده است. 4- سیگنال ارزی تنها سیگنالی است که مردم ایران را نسبت به قمیت هر چه خدمات و کالا در خارج است و مردم جهان را نسبت به قمیت هر چه خدمات و کالا در ایران است آگاه می کند، این تصمیم این سیگنال را مکدر می کند. 5- هزینه صادرات را افزایش می دهد به این دلیل که مثلا می خواهند صادرکننده را وادار کنند که ارزش را به آنها بفروشد. 6- هزینه واردات را زیاد می کند بدون اینکه ارزشی در جای دیگر ایجاد کرده باشد و این فقط به ضرر مردم است. 7- مردم نیازمند به ارز را که به ارز ترجیحی و پارتی بازی و هر کوفت دیگری دسترسی ندارند به صورت قانونی به آدم قاچاقچی تبدیل می کند. 8- نااطمینانی در بازار را به شدت افزایش می دهد، مثلا کسی که جنسش را از خارج وارد کرده است و دسترسی یه ارز ندارد نمی داند که جنسش را با چه قیمتی بفروشد که مثلا با 10% کمتر از آن بتواند آن را جایگزین کند. با کور کردن ارز او را وادار میکنند که از معامله دست بکشد.....
و مهمتر از همه اینکه آزادی مردم را محدود می کند این تصمیم، و همانطور که گفتم باعث ایجاد فساد می شود، قاچاقچی درست می کند، و هم اگر تاثیری بر روی قیمت ارز داشته باشد آن تاثیر کاهش قیمت نیست.


توجه کنید که ممنوعیت مثلا چند روزه مبادله ارز شاید بتواند تقاضای سفته بازی را کم کند، اما در مدت کوتاهی، قیمت ارز به آنجایی می رود که فاندامنتالهای اقتصادی دیکته می کنند.






ادامه دارد ....چون تصمیمات احمقانه ارزی کم نیستند.

۱۳۹۱ مهر ۱۴, جمعه

تصمیمات احمقانه ارزی-1

تعریف : تصمیمات احمقانه ارزی تصمیماتی است که کنترلچی ها می گیرند به این نیت که بازار ارز را کنترل کنند غافل از اینکه تصمیماتشان فقط وضع را بدتر می کند. با این تعریف، تصمیم به محدود کردن ارز همرا ه مسافر به 5000 دلار یک تصمیم احمقانه ارزی است. به  این دلیل که کسی که می خواهد ارز از ایران خارج کند به راحتی راه آن را پیدا میکند چون ایرانی است و راه و چاه این کارها به راحتی خود را نشان می دهند. این سیاست تهدیدی است برای کسانی که بخواهند ارز وارد ایران کنند. من دوستی دارم مقیم یکی از کشورهای همسایه که یکی از نزدیکانش از ایران جنس وارد می کند. می گوید به برادرش گفته که "دلار ور نداری با خودت ببری ایران تو این اوضاع می گیرنت می شی قاچاقچی."

هم آزادی مردم را محدود می کند این تصمیم، هم باعث ایجاد فساد می شود، هم قاچاقچی درست می کند، و هم اگر تاثیری بر روی قیمت ارز داشته باشد آن تاثیر کاهش قیمت نیست.

ادامه دارد ....چون تصمیمات احمقانه ارزی کم نیستند.

۱۳۹۱ مهر ۱۳, پنجشنبه

تورم ماهانه 70 درصدی؟

استیو هنک از موسسه کاتو و استاد اقتصاد دانشگاه جان هاپکینز ادعا می کند که طبق محاسباتی که کرده، تورم ماهانه در ایران بایستی در حدود 69.6% شده باشد که رکورد تاریخی تورم در ایران خواهد بود اگر درست باشد. چند نکته:

1- روش محاسبه هنک برای من روشن نیست و به این آمار من به دیده شک نگاه می کنم. فکر می کنم که تورم هنوز به این حدود نرسیده باشد. گر چه آماری هم ندارم که این را ثابت کنم.

2- چرا بانک مرکزی به صورت شفاف تورم را اعلام نمی کند. اگر تورم را اعلام نکنید اعدادی مثل این حالت چسبندگی پیدا می کنند. 

3- عدد و رقم تورم در این شرایط به هم ریختگی اقتصاد ایران چندان مهم نیست. مردمی که، درآمدشان تقریبا ثابت مانده، با سبدی به بازار می روند و  و محتوای این سبد را با محتوای آن در سال گذشته مقایسه می کنند با استخوانشان می دانند که تورم به آنها چه می کند. اعلام این آمار مردم را ناراحت تر نمی کند. اعتماد را افزایش می دهد.

4- که این ما را می رساند به بزرگترین بحرانی که الان در ایران با آن مواجهیم و آن بحران اعتماد است. وضعیت به هم ریختگی ارزی تا حدود زیادی ناشی از عدم اعتماد بازارها و مردم به دولت و بانک مرکزی است و کسی جز بانک مرکزی این اعتماد را از بین نبرده است. سالها طول خواهد کشید که این اعتماد به مردم برگردد.

پ.ن. رابطه ریال و دلار در بازار آزاد و رسمی به نقل از هنک:





۱۳۹۱ مهر ۱۲, چهارشنبه

تورم تا کجا بالا خواهد رفت؟

بیشینه تورم در تاریخ اقتصادی ایران در سال 1373 و معادل 49 درصد بوده است. چرا تورم در آن سال آنقدر بالا رفت؟ یکی از دلایل این است که آن سال، سال شوک ارزی بود. درست مثل امسال. دلار تقریبا به همین نسبت هایی که امسال تغییر کرده تغییر کرده بود. البته سال بعدش هم تورم ادامه یافت. اگر مشابهتی بین امسال و سال دیگری در اقتصاد ایران می خواهید، آن سال شبیه ترین است به شرایط اقتصادی امسال. البته، بعضی از پارامترهای اقتصادی در حال حاضر بهتر از آن سال به نظر می رسد، مثلا مجموع صادرات غیرنفتی، قیمت نفت، و کلا بنیه اقتصادی. اما بعضی از شرایط اقتصادی به مراتب بدتر از آن سال است. مثلا تحریمها، کاهش صادرات نفتی، وضع سیاست خارجی که در حد افتضاح است. مدیریت ارزی هم از آن روز بدتر است. به همان شیوه بگیر و ببند و غیره. (همان روزها هم همین بزن ببندها را کردند و همگی شکست خورد. جهان سوم یعنی همین، مدام همان تجربه ها را تکرار می کنیم.)

به نظر من تورم امسال در ایران، تورم رسمی را می گویم که اعلام نمی کنند، باید در همان حد و اندازه تورم در آن سال بشود. توجه کنید که هنوز نشده است. متاسفانه باید کمربندها را محکمتر بست.

۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

قیمت دلار تا کجا بالا می رود؟

دلیل اولیه بحران ارزی فعلی چیست؟ جواب را همه می دانیم. دلیل واقعی تحریم است. البته دلایل فرعی دیگری هم هست که من آنها در این نوشته ذکر کرده ام. اما علت العلل این بحران فعلی، تحریم است. دلیل تحریم چیست؟ تحریم را طراحی کرده اند برای مقابله با برنامه هسته ای ایران. (البته می گویند که این دشمنی با ایران حتی اگر مسئله هسته ای وجود نداشت موجود بود، اما مسئله این است که برنامه هسته ای همه را بر علیه ایران متحد کرده است و بنابراین فکر نمی کنم بدون وجود برنامه هسته بحران ادامه یابد.) پس تحریم را تا کی ادامه خواهند داد؟ جواب احتمالا این است که تا وقتی که ایران دست از برنامه هسته ای اش بکشد. پس سوالی که شما باید از خودتان بپرسید این است: دلار تا کجا باید بالا رود تا مشکل ایران با غرب بر سر مسئله هسته ای حل شود؟ 5000 تومان؟ 10000 تومان؟ هر جا که فکر می کنید نقطه عطفی برای مذاکرات ایجاد می کند همان نقطه حد قیمت دلار است. من جوابش را نمی دانم. شما حدس بزنید.


۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه

ارشاد دست قیچی

در زبان انگلیسی ضرب المثلی هست که می گویند طرف اول شلیک می کند و بعد هدف می گیرد. (معادلش همان جک در فارسی است که در آخرش شیر می گوید که اول می کشند و بعد می شمارند.) این شده حکایت نمایندگان مجلس و ارشاد مملکت ما. هادی حیدری بیچاره کاریکاتوری کشیده که ای ملت نگذارید چشمتان را ببندند و با چشم باز راه بروید ( تمام آنچه که من دیدم از این کارش همین بود). زیباکلام هم می گوید چیزی بیش از این ندیده، دکتر کچوئیان عضو شورای انقلاب فرهنگی هم می گوید که فقط همین را دیده است. (من این آقای دکتر کچوئیان را نمی شناسم ولی این موضعش که در الف چاپ شده بسیار منطقی و به جاست). فقط کسی که به حق بیش از این دیده بود هادی حیدری بود که انگار ذهن پیش گویش یک هفته بعد را دیده، وقتی که یک دفعه 160 نماینده چشمشان را بستند و نامه ای را امضاء کردند که این توهین به رزمندگان است. وزیر ارشاد هم که انگار تیغش را از قبل تیز کرده بود گفت که تکلیفش را یکسره کنید. (شرق را می گفت.) عجیب لحنی است این لحن.

البته تمام این جریان به سوپر افراطی های داخل و خارج خوش می آید. افراطی های داخلی خیال می کنند که همه چیز را کنترل می کنند و دارند نظام را حفظ می کنند و افراطیهای خارجی هم خیال می کنند که این دلیلی است محکم بر اینکه رژیم در حال انحطاط است. وضع باید خراب شود، همه چیز از هم بپاشد تا به خیالشان حکومت اینگونه سقوط کند و ناگهان همه چیز درست می شود در ذهن این کم فکرها. چه کنیم که اینها دو دنباله توزیع فرهنگ ایرانی اند و صدای بلندتر هم صدای اینهاست. کسانی که در رنجند و ذهنشان مکدر است از همه این اتفاقها کسانی هستند که سعی می کنند آجر آجر دیوار فرهنگ ایرانی و فرهنگ توسعه را با زحمت قلم و ذهن بسازند، آدمهای فرهنگی مثل رحمانیان و حیدری که مرزهای آزادی بیان به وسیله اینهاست که حفظ می شود. من معتقدم که این جریان ها این افراد را بزرگتر می کند که هر چه حفظ آن مرز مشکل تر، آن مرزبان عزیزتر.




۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

ورشکستگی بانک مرکزی ؟!

شایعه ای در وبستان هست که بانک مرکزی در آستانه ورشکستگی است. این گونه شایعات متاسفانه به سرعت در وب گسترش می یابند و در این فضایی که همه چیز درهم برهم است، چیزی که فکر و ذکر مردم لازم ندارد البته خبری است که آینده را تیره و تارتر از آنچه که هست نشان دهد.

چند نکته در این باره:
یکم، ورشکستگی در کشورهای توسعه یافته واژه ای حقوقی است و معمولا این دادگاه است که کسی یا شرکتی را ورشکسته اعلام می کند. ورشکستگی هم به همین دلیل که مسئله ای حقوقی است انواع و اقسام دارد که بررسی آنها خارج از حوصله این نوشته کوتاه است. یکی از مشکلاتی بزرگ اقتصادی در ایران، که پویان به درستی و مدتی به آن گیر داده بود ولی فکر کنم دیگر خسته شد، این است که ما قوانین درست ورشکستگی نداریم. قوانین ورشکستگی هم معمولا به این علت طراحی نمی شوند که پایانی بر زندگی اقتصادی یک فرد یا یک بنگاه بگذارند، (گر چه گاهی چنین اتفاقی می افتد مثل قوانین ناظر بر چاپتر یا فصل 7 ورشکستگی در امریکا) بلکه چگونگی شروع مجدد مثلا یک شرکت است که در مرکز این قوانین است (مثل قوانین ناظر بر فصل 11 و 12 و 13 ورشکستگی در امریکا). آنچه که در ایران به ورشکستگی در عامه معروف است چیزی نیست مگر آنچه در غرب به آن insolvency می گویند (که واماندگی در پرداخت بدهی معنی آن می شود.)

دوم، شرط اول لازم و نه کافی برای واماندگی مالی یا ورشکستگی این است که تراز حساب یک بانک، شرکت یا فرد به صورتی منفی باشد. به این معنی که مجموع بدهی های فرد یا شرکت از مجموع دارائی هایش بیشتر شود. ( این عبارت در مورد افراد خیلی دقیق نیست که از بحثش می گذریم.)

سوم، بانکهای مرکزی بیش از هر چیز دیگری (به نوعی) ماشین چاپ پولند (به عبارت درستتر منبع عرضه پول به جامعه اند. اصل عرضه پول چاپ پول نیست، و من برای سادگی در بحث از این ترم استفاده می کنم. اما از آن هم بگذریم). این نکته را هم در ذهن داشته باشید که مخارج بانک مرکزی معمولا بسیار کمتر از مخارج دولت است و این مسئله در همه کشورها صدق می کند.

چهارم، بانکهای مرکزی، حتی آنان که غیر مستقلند، معمولا به دلخواه خود تراز حساب خود را تعیین می کنند. دلیلش هم این است که می توانند پول چاپ کنند.

با توجه به این نکات، فرض کنید که بانک مرکزی تراز حسابی داشته باشد که منفی است (یعنی مثلا شرط اولیه ورشکستگی اینجا پیدا شده است). تصور کنید که رئیس بانک مرکزی برود مثلا به شورای پول و بگوید: اوا خاک بر سرم، تراز حسابمون منفی شده. یک نفر از شورا ممکن است که این سوال را بپرسد: وا، مگه ماشین چاپ پولتون خراب شده. و مثلا رئیس بانک مرکزی جواب بدهد: آره خدا مرگم بده. این مرده شور برده تعمیرکاره هم نیومده. همان نفر به رئیس تازه کار بانک مرکزی: عدد که بلدی عوض کنی. عدد قسمت دارائی ها رو عوض کن تراز حسابت مثبت شه.  (بله، بانک های مرکزی خیلی وقتها از این کارها می کنند. که البته هیچ کس و نهاد دیگری معمولا نمی تواند از این کارها بکند.)

و البته خواننده اقتصادخوانده تر متوجه است که من داستان را بسیار ساده کرده ام. قوانینی ناظر بر عملکرد بانک مرکزی ها موجود است که آنها را از هر عملکرد دلبخواهی باز می دارد. اما اگر قرار باشد باشد یک بانک مرکزی در ایران یا امریکا ورشکست اعلام شود، خیلی پیش از آن، شبیه آن چیزی که در بالا ذکر شد انجام خواهد شد.

شاید منظور شایعه کنندگان این است که تراز ارزی بانک مرکزی ایران منفی است که البته چنین چیزی کاملا ممکن است. بانک مرکزی ماشین چاپ دلار ندارد. این یکی در واشنگتن است. اما این را هم خیلی بعید می دانم. در سالهای پیش که دولت ارز به بانک مرکزی می داده و در مقابل ریال می گرفته است، بانک مرکزی مقداری از این دلارها را در بانکهای خارجی نگه داشته است. خبرگزاریهای غربی حجم این دلارها را در حدود 80 تا 100 میلیارد دلار اعلام می کرده اند. (این سوای آن صندوق مسخره توسعه ملی است.) اینکه بانک مرکزی به بخشی از این پول دسترسی نداشته باشد ممکن است. اما من بسیار بعید می دانم که عدم دسترسی به آن حد شدید باشد که بانک نتواند تعهد ارزی خود به طلبکارانش را بپردازد. به عبارتی، واماندگی مالی در قسمت ارزی ممکن است اما با توجه به ذخیره ارزی، من آنرا بعید می دانم.

پ.ن. در امریکا، معمولا تراز حساب بانک مرکزی که همان فدرال رزرو باشد کمی مثبت است. اگر تراز مثبت تر شود معلوم می شود که فدرال رزرو سود کرده است. سود حاصله معمولا از فعالیتی کسب می شود که عملیات بازار باز نام دارد. سودهای حاصل از فعالیتهای فدرال رزرو هر سال به خزانه داری واریز می شود. اگر زیانی هم متوجه فدرال رزرو شود، آن زیان باید به وسیله خزانه داری پرداخت شود.


۱۳۹۱ مهر ۵, چهارشنبه

مقایسه قیمت گاز در نقاط مختلف دنیا

نقشه زیر تفاوت فوق العاده قیمت گاز طبیعی در امریکا با دیگر نقاط جهان را نشان می دهد. دلیل این تفاوت این است که در امریکا منابع عظیم گازی (که به گاز شیل معروف شده است) پیدا شده و ساختار رقابتی صنعت در امریکا باعث سرمایه گذاری سریع شرکتها در بهره برداری و در نتیجه سقوط قیمت گاز شده است. تا همین سه چهار سال پیش، قیمت گاز در امریکا قابل مقایسه با قیمت گاز در کشورهای دیگر بود و امریکا وارد کننده گاز طبیعی که به ال ان جی معروف است. اما حالا شرکتهای متعدد در حال برداشتن گام برای صادرات گاز امریکا هستند.



۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه

اشتباه بیمارستانی عامل ششم مرگ و میر در امریکاست.

اخیرا مقاله بسیار جالبی در وال استریت ژورنال درباره اشتباهات بیمارستانی چاپ شده است. وال استریت ژورنال از حرفه ای ترین روزنامه های اقتصادی جهان است. اصل مقاله اینگونه شروع می شود که اشتباهات پزشکی در هفته آنقدر آدم می کشد که می توان چهار جامبوجت را از این آدمها پر کرد. اگر یک جامبوجت سقوط کند می شود خبر اول دنیا. اما این همه کشتار سروصدایی ایجاد نمی کند. برای کم کردن این خطاها، نویسنده چهار راه حل پیشنهاد می کند که دو تا از آنها که مربوط به خلق انگیزه است توجه مرا بیش از بقیه جلب کرد. استفاده از دوربین در اتاق ها، و گزارش های آنلاین. مثالهایی هم می زند که چگونه این کارها به پیشرفتهای قابل توجه در کاهش خطاهای پزشکی منجر شده اند.

با توجه به تفاوت قابل توجهی که در کار پزشکی در امریکا و ایران وجود دارد، احتمالا خطای پزشکی مشکل عمده تری در ایران باشد.
پپ. ن. کاش کسی این مقاله را ترجمه کند تا مثلا همین جا در برای استفاده همه بگذاریم. من با توجه به اینکه رشته ام نیست اینکار را به افراد با انگیزه تر واگذار می کنم.
پ.ن. از این به بعد در این وبلاگ مقالاتی را که به نظرم مهم می رسند و اقتصادی هم نیستند را مانند فوق به اختصار توضیح خواهم داد. به این امید که توجه به مقالاتی از این دست که بسیار مهمند در جامعه ما بیشتر شود.

۱۳۹۱ مهر ۲, یکشنبه

قیمت ارز نقطه شروع قصه ارز نیست.

این روزها خبرهای متعددی می شود مشاهده کرد با این مضمون که در پی افزایش قیمت ارز مثلا فلان کالا گران شده یا فلان اقدام انجام گرفته است. چرا اخبار عمدتا به این شکل نقل می شود؟ به این دلیل که شروع یک داستان اقتصادی با تغییر قیمت ارز بسیار آسانتر است از داستانی که به ریشه ها می پردازد. اما داستان ارز و به تبع آن به آشفتگی در بازارها از افزایش قیمت ارز شروع نمی شود. قیمت ارز تنها سیگنالی می دهد از آنچه در جایی دیگر اتفاق افتاده است. 

چرا بد است که داستانهای اقتصادی را از قیمت ارز شروع کنیم؟ به این دلیل که بلافاصله بعد از آن مثلا به این نتیجه می رسیم که با افزایش قیمت ارز تورم در ایران افزایش یافته است یا قدرت خرید مردم کم شده است و قس علی هذا. در نتیجه تمام همت دولت یا بانک مرکزی این می شود که قیمت ارز را کم کند که نتیجه هم چیزی جز شکست و همزمان اتخاذ سیاستهای نادرست نمی شود.  

اجازه بدهید من باب مثال همین رابطه ارز و تورم را کمی باز کنیم. باز کردن کامل رابطه این دو البته مثنوی هفتاد من است که از حوصله خواننده خارج است. 

اول یک نکته حاشیه ای ذکر می کنم. در علم آمار به دانشجویان اخطار داده می شود که همیشه مواظب تفاوت بین علیت و همزمانی باشند. وقتی دو اتفاق با هم می افتند، ممکن است که یکی علت دیگری باشد، یا ممکن است که این دو اتفاق صرفا و گاه همیشه فقط همزمان رخ می دهند. مثلا علت اینکه لامپ اتاق شما در شب روشن می شود این است که شما کلید برق را می زنید. علتهای دیگر هم در طول و عرض این علت هست. اما زدن کلید برق هم یکی از این علتهاست. بنابراین در اینجا رابطه علی و معلولی برقرار است.  مثال خوب همزمانی این است که بچه ها در پائیز به مدرسه می روند و برگ درختان هم در پائیز می ریزد. هر سال هم این داستان تکرار می شود. نه ریختن برگ علت رفتن بچه ها به مدرسه است نه برعکس. این دو رخداد فقط همزمان اتفاق می افتند.

داستان رابطه تورم و نرخ ارز هم از این جنس همزمانی است. اتفاقاتی افتاده است و تعادل در بازار ارز، عمدتا به دلیل کمبود عرضه (به هر علت) به هم خورده و بازار ارز به دنبال تعادل جدید می گردد. نتیجه این می شود که قیمت ارز افزایش پیدا می کند. همزمان، همان چیزی که باعث این افزایش قیمت شده، یعنی کم شدن مواهب سرازیر شده به اقتصاد که عمدتا از نفت می آید،به همراه دیگر عواملی مانند قیمت گذاری و دخالت دولت در بازارها و تصمیم های به شدت فوریتی باعث شوک منفی به طرف عرضه کل، و مجموع سیاستهای انبساطی پولی و مالی دولت باعث شوک مثبت به طرف تقاضای کل شده است و این باعث چیزی نمی شود جز تورم. آنچه می خواهم بگویم این است که تغییر قیمت ارز باعث تورم نمی شود بلکه متاسفانه به دلیل سیاستهای غلط اقتصادی این دو تقریبا همیشه در ایران همزمان اتفاق می افتاده اند و آن هم به صورت شوک اقتصادی.

مثال دیگر رابطه دلار و یورو است. از سال 2008 تاکنون، ارزش یورو به صورت مداوم بین 1.6 و 1.2 نوسان داشته است که این نوسانی حدود سی درصدی است.  همزمان نرخ تورم در اروپا و امریکا بسیار پائین و در حدود یک تا دو درصد بوده است. سوال این است که چرا هیچ اقتصاددان جدی در اروپا یا امریکا نمی توان یافت که رابطه ای بین همین تورم کم و آن نوسانات ارزی ببیند؟ جواب این است که داستانهای اقتصادی از قیمت ارز شروع نمی شوند. قیمت ارز فقط یک سیگنال است، سیگنال را کور نکنیم.


پ.ن. این نوشته دیروز در دنیای اقتصاد چاپ شده است.

۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه

طنزی به نام اولویت بندی

هی دلمان می خواست جمهوری کومور از این کارهایی می کرد که دولتیهای نابغه ما می کنند و هی می خندیدم. بعد هی یادمان می آید که چه ضربه هایی از این نوابیغ خورده ایم با این افکار اقتصادیشان، و هی خورده ایم و دوباره خورده ایم، خنده جایش را می دهد به غده.

آقایان آمده اند اولویت بندی ارزی کرده اند. برای اینکه ثابت کنم که این آقایان اولویت بندیشان از روی شکم بوده، تستی مطرح می کنم که لطفا طراحان خودشان را تست کنند ببینند چه کرده اند. گر چه خودشان طرح کرده اند این مسخره بازی را، اما شرط می بندم حافظه هم کم دارند. قابل توجه که کالاها به ده اولویت برای تخصیص ارز تقسیم شده اند. جوابها در آخر می آید.

سوال اول: کدام اولویت بالاتری دارد: ریش‌تراش‌ها  یا ماشین‌آلات خاکبرداری
سوال دوم: کدام اولویت بالاتری دارد: جوجه یک روزه،  یا گوشت مرغ
 سوال سوم: کدام اولویت بالاتری دارد: مرغ،  یا گوشت مرغ
سوال چهارم: کدام اولویت بالاتری دارد: آلیاژ‌ها، یا سنگ فلزات
بذر یا ذرت
.....
مسخره بازی را می بینید. آقایان، دست از این بازیها بردارید. رک و راست به مردم بگویید ارز کم است، اجناس گران خواهد شد چه ما کاری بکنیم چه نکنیم. که این کارهایی را هم که می کنید نمک بر زخمتان می پاشد. ارز را تک نرخی کنید و بگذارید بازار اولویتش را با قیمت پیدا کند. راهی هم برای مدارا با دنیا پیدا کنید تا دیر نشده. 
 

جواب اول: هر دو در اولویت هشتمند
جوجه یک روزه اولویت سوم است ،  گوشت مرغ اولویت اول
جواب سوم: مرغ اولویت دهم و گوشت مرغ اولویت اول دارد
جواب چهارم: آلیاژها البته
 .ذرت
تشکر از حسین که توجه مرا را به مسئله جلب کرد.

۱۳۹۱ شهریور ۲۴, جمعه

دولت ضد کار

داستان رکود عمیق و گرفتاری اسپانیا را شنیده اید. یکی از آمارهای عجیب و غریب در اسپانیا به نرخ بیکاری جوانان برمی گردد که بنا بر آمار رسمی برابر با حدود 50 درصد است. معمای من این بود که با نرخ 50% بیکاری چگونه است که سیستم به کل به هم نمی پاشد. اما امروز میشل کابررا، (خبرنگار بسیار هوش سی ان بی سی) که از اسپانیا گزارش می کرد معما را حل کرد. به گفته وی، هیچکس در اسپانیا این نرخ بیکاری را قبول ندارد، نه مردم، نه سیاستمداران و نه اقتصاددانان. دلیل چیست؟ دلیلش این است که برای استخدام یک فرد که مثلا حدود 1000 دلار حقوق می گیرد، کارفرما بایستی در حدود همین 1000 دلار را به فرمهای گوناگون به دولت بپردازد. کاری که در عمل اتفاق می افتد این است که کارفرما به مستخدم جوان می گوید که ببین، این هزار و پانصد دلار را بگیر و اجازه بده که کار کردن تو در اینجا مخفی بماند و دولت در این باره نداند. باور عمومی بر این است که نرخ بیکاری جوانان به 25 درصد بسیار نزدیکتر است تا 50 درصد.

حالا تصور کنید که اگر این همه موانع بر سر ایجاد کار برداشته می شد و کارفرما مجبور نبود این همه به دولت خدمتگزار بپردازد بازار کار چگونه تغییر می کرد.

۱۳۹۱ شهریور ۲۰, دوشنبه

مهمترین دلایل التهاب در بازار ارز

اول به این گراف مقابل نگاه کنید که در روزنامه وال استریت چاپ شده بوده است:
دلیل مهم بحران ارزی به همین واقعیت برمی گردد که صادرات نفت ایران به شدت کاهش یافته است.
  اضافه کنید به این دلایل دیگری که مهمترین آنها (همانطور که در گذشته هم آنها را ذکر کرده ام) عبارتند از:
نخست: بانک مرکزی برای تهیه دلار کاغذی که نیاز بازار را تامین کند (مخصوصا در زمانی که تقاضای سفته بازی برای دلار افزایش یافته) دچار مشکل شده است. به این معنی که تبدیل ذخایر ارزی بانک مرکزی به دلار کاغذی متاثر از تحریم بوده است. دوم، به دلیل مشکلات ایجاد شده در تجارت الکترونیکی پول، نیاز بازار و دولت به ارز کاغذی افزایش پیدا کرده است. سوم اینکه احتمالا فعالان بازار، به دلیل انتظار تشدید فشارهای بین المللی در آینده و تصور این که مبادلات الکترونیکی ارزی با مشکل مواجه خواهد شد، مشغول ذخیره دلار کاغذی برای برطرف کردن نیاز آینده هستند. چهارم اینکه ممکن است دولت یا موسسات دولتی، یا خود بانک مرکزی هم مشغول همین کار باشند. پنجم، با شروع و تداوم سقوط ارزش ریال، مردمی که سقوط ارزش پول خود را مشاهده می کنند و معمولا به دنبال خرید دلار نیستند، برای حفظ ارزش پس اندازهای خود به بازار دلار و طلا هجوم می آورند که این مسئله تقاضا برای دلار و طلا را بالا می برد. ششم اینکه، به محض آنکه بازار به این اعتقاد رسید که قیمت ارز در حال افزایش است تقاضای سفته بازی  (SPECULATIVE) در بازار شکل می گیرد، به این معنی که عده ای د لار را صرفا به این جهت می خرند که در آینده ای نزدیک آن را بفروشند، که مقابله با این تقاضا بسیار مشکل و در عین حال غلط است. هفتم این که، اصرار دولت به تثبیت قیمت دلار در سال های گذشته، به همراه وجود تورم بسیار که متاثر از افزایش نقدینگی بوده است، حتی بدون وجود تحریم ها هم باعث شوک در زمانی در آینده در بازار ارز می شد. در نوشته ای در سه سال پیش با عنوان مقابله با شوک محتمل (دنیای اقتصاد، شنبه ۱۱ آبان  ۱۳۸۷) من با دلایلی شرح دادم که چنین اتفاقی در آینده خواهد افتاد. تصور من البته در آن زمان این بود که این اتفاق در زمانی می افتاد که شوکی به بازار نفت وارد شده باشد و نه در اثر تحریم.

نکته اینکه در مارکت واچ امروز می خواندم که در ماه اوت (آگست) هم فروش نفت ایران کمتر از یک میلیون بوده است. توجه به این نکته هم ضروریست که احتمالا ایران نفت خود را با تخفیف و با هزینه مبادله ای بسیار بالاتر از معمول در بازار می فروشد و بعضا فروش همین نفت هم در برابر کالا صورت می گیرد که همین باعث تشدید اوضاع بحرانی کنونی می شود.


۱۳۹۱ شهریور ۱۶, پنجشنبه

سرمایه دار بی شعور

جینا راینهارت ثروتمندترین زن دنیاست. صاحب معادن متعدد در استرالیاست و کارفرما و سرمایه گذار بزرگی هم هست. افزایش قیمت مواد معدنی در سالهای اخیر هم به ثروتمند شدن او کمک کرده است. ثروتش حدودا 18 میلیارد دلار تخمین زده می شود. 


مشکل حرفش کجاست؟ مشکل این است که این خانم (به گفته ای)  600 دلار درآمد در ثانیه دارد. اینکه کسی که در ثانیه 600 دلار درآمد دارد و در آمدش از معادن استرالیا است، از حقوق بالا در استرالیا می نالد و آن را با حقوق دو دلار در افریقا مقایسه می کند حال هر کسی را به هم می زند. به این می گویند استدلال بد برای سرمایه داری.

و البته که من معتقد به سرمایه داری ام. سرمایه داری که در آن فرد به دلیل اینکه ثروتی خلق کرده است و بسیاری از خلق ثروت او، و از ریسکی که او کرده و ابتکاری که به خرج داده به نان و نوایی رسیده اند و البته خود فرد هم بیش از همه ثروتمند شده است. من به شدت مخالف سرمایه داری ای هستم که فرد با استثمار دیگران و انحصارگری ثروتمند می شود. اینکه این بی شعور می خواهد به آن عدد 18 میلیارد دلار، با روش کاهش دستمزد دیگران، اضافه کند از آن تیپ سرمایه داری است که سرمایه داری خوب را هم به کنجی می راند. خییلی از حرفهایش هم درست است، اما نحوه بیان آنهاست که آن را خیلی بد می کند.

       

۱۳۹۱ شهریور ۸, چهارشنبه

شباهت و تفاوت ایران و نروژ

شباهت: ایران و نروژ هر دو کشور نفتی اند. به این معنی که درآمد هنگفتی از نفت دارند. البته درآمد سرانه نفت نروژ به مراتب از ایران بیشتر است.

تفاوت: قیمت بنزین در نروژ به گزارش بلومبرگ حدود 10.12 دلار است. این قیمت در ایران برابر 1.2 دلار بر گالن است.

یا ما اشتباه میکنیم یا آنها. لازم است که بحث در زمینه این مقایسه باز شود.


۱۳۹۱ شهریور ۷, سه‌شنبه

رقابت اپل، سامسونگ و نوکیا در یک تصویر


با اینکه اپل فقط 8.8% بازار موبایل  را در اختیار دارد سهم اپل از سود بازار، چنانچه در تصویر هم نشان داده شده است، 73% است. سامسونگ 23% بازار موبایل را در اختیار دارد ولی سودش 26% کل سود در بازار است. همانگونه که درتصویر پیداست سهم بقیه شرکتهای عمده از سود در بازار تقریبا صفر است. شاید به همین دلیل است که اپل شکایت در مورد نقض پتنت هایش را از سامسونگ شروع کرده وبعدا به دنبال شرکتهای دیگر برود.سرنوشت نوکیا هم که از شکل کاملا پیداست.

پ.ن 1- هیجکدام از معانی که برای پتنت در فارسی یافت می شود منعکس کنده مفهمو پتنت نیست. حق امتیاز و حق ثبت اختراع و غیره. به همین دلیل از کلمه پتنت در متن استفاده کرده ام.
پ.ن .2 - منبع عکس فوق
 است.




۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه

سرنوشت اقتصاد در سایه تحریم و در گذشت زمان

فرض کنیم که تحریم ها در همین سطحی که هستند بمانند. سوال این است که تاثیر اقتصادی تحریم ها در کوتاه مدت و درازمدت چه خواهد بود. آنچه که به نظر می رسد این است که (توجه کنید که این نوشته ای علمی نیست و بیشتر به گمانه زنی می ماند) تاثیر تحریمها در کوتاه مدت و درازمدت یکسان نیست. زیرا که در بعضی از صنایع، اصولا نتایج سرمایه گذاری دیر به بار می رسند. مثلا سرمایه گذاری های عمده صنعت برق و پتروشیمی مدت ها طول می کشد تا نتایج خود را نشان دهند. در مقابل بسیاری از مراودات اقتصادی طبیعتی بسیار کوتاه دارند. مثلا، خرید وسائل مصرفی از خارج و فروش آنها. یا صنعت موز در ایران. و یا مبادله پول با خارج از کشور. . 

تاثیر اقتصادی تحریم بر صنایع با طبیعتی کوتاه مدت، بلافاصله مشخص می شود. و حدس من این است که اقتصاد  خود را با اینگونه تحریمها زودتر وفق می دهد. مثلا نهادهایی درست می شوند که راههایی برای مبادله پول با خارج از کشور می یابند. یا مصرف کننده خود را به نخوردن و ندیدن موز عادت می دهد. صنایع جایگزین در داخل پدید می آیند و ...

تاثیر اقتصادی تحریم بر صنایع با طبیعتی بلند مدت متفاوت است. دلیل این است که این صنایع عمدتا تکنولوژی برند و تعداد کشورهایی که دارای تمام تکنولوژی لازم برای ساخت آنهاست کمند و در همان دایره اروپا، امریکا، ژاپن قرار دارند که ایران را تحریم کرده اند. این گونه صنایع دچار فرسودگی در طول زمان خواهند شد. البته این صنایع پیش از این هم از تحریمهای کمتر رنج می برده اند. اما بدون وجود قراردادهای درازمدت، این رنج مضاعف خواهد شد. به همین دلیل هم تاثیر تحریم بر این صنایع امروز و فردا مشخص نمی شود بلکه مرور زمان مشخص خواهد کرد که مثلا چقدر خاموشی خواهیم داشت.

صنایعی هم هستند که از تحریم ها سود خواهند برد. تحریم انتخاب مردم را محدود می کند و مردم مجبور خواهند شد که به سمت کالاهای جایگزین خارجی بروند. ضمن اینکه تاثیر تحریم بر دلار باعث رقابتی تر شدن صنایع تجارت پذیر با خارج می شود. به عبارتی، تحریم ها برای بعضی از صنایع و بعضی از مردم فرصت است. این نیست که همه از تحریمها ضرر کنند. کل اقتصاد در هر صورت با محدودیت مواجه می شود و از رشد اقتصادی قطعا کاسته خواهد شد.

۱۳۹۱ شهریور ۲, پنجشنبه

آمارهای شکمی



این چه رسمی است که در ایران یک نفر آماری را از روی هوا می سازد و همه تکرار می کنند؟ چرا خبرگزاریها و روزنامه ها و و سایت ها کمی فکر نمی کنند؟ مثلا این عنوان خبری که " عمر متوسط زندگی مشترک به 6 ماه رسیده است " را در گوگل سرچ کنید. یکی یک چرندی گفته و همه تکرار کرده اند. فکر نکرده اند که معنی این حرف این است که اگر یکی بعد از سی سال زندگی مشترک طلاق بگیرد، برای اینکه این آمار درست باشد، باید بیست نفر در همان شب عروسی طلاق گرفته باشند. 

البته اگر به بقیه خبر توجه کنید می بینید که منبع خبر گفته "در سال‌های اخیر عمر متوسط زندگی مشترک برخی از زوجین به کمتر از ۶ ماه رسیده است" که اولا چگونه از این خبر به آن تیتر خبری رسیده ایم یک معماست و ثانیا مشکل این جمله اخیر این است که به هر حال درست است. این آقا می توانست بگوید "در سال‌های اخیر عمر متوسط زندگی مشترک برخی از زوجین به کمتر از 1 ماه رسیده است" و جمله اش درست می بود. چون بالاخره می توان کسی را در جامعه پیدا کرد که بعد از یک ماه طلاق گرفته (داده ) است. مسئله این است که این جمله عوامانه ایست.

کمی هم دوستان فکر کنند بد نیست.

اندر مزایای ختنه

نرخ ختنه (مردان) در امریکا و در سالهای اخیر کاهش پیدا کرده و از 79 درصد در دو دهه پیش به 56 درصد رسیده است. اما مطالعات اخیر حکایت از منافع بهداشتی ختنه دارد. ختنه احتمال بیماری ایدز را کاهش میدهد (مهمترین فاکتور توضیح دهندگی تغییر در نرخ ایدز به نقل از ان پی آر ختنه است). ختنه، احتمال بیماری های عفونی و مسری دیگر مانند هرپیز (احتمالا در فارسی به آن سوزاک می گوییم) و پاپیلوماویروس انسانی را هم کاهش میدهد. احتمال گرفتار شدن خانمهایی که با مردان ختنه کرده ارتباط جنسی دارند هم کمتر از خانمهایی است که با ختنه نکرده ها ارتباط برقرار می کنند. به همین دلیل است که سازمان بهداشت جهانی، ختنه را برای کشورهایی که بیماری های عفونی جنسی در آنها گسترده است توصیه می کند.

اصل گزارش را در ان پی آر بخوانید.

۱۳۹۱ مرداد ۳۰, دوشنبه

رونق بازار ارز افغانستان به لطف تحریم ایران

نیویورک تایمز گزارشی در هفته گذشته درباره رونق بازار ریال-دلار در افغانستان به یمن تحریم ایران دارد. گزارش می گوید که دلالها، ریال را بار کامیون می کنند و از مرز عبور می دهند تا در بازار افغانستان با دلار مبادله شود. برای عبور ریال از مرز، دلالها چیزی بین 5 تا 7 درصد پول را مطالبه می کنند.

چند نکته دیگر درباره این گزارش قابل توجه است: یکی اینکه همین قاچاق ریالی دلاری به نوعی دور زدن تحریم است. دوم اینکه تا آنجا که من می فهمم دولت ایران حد اقل به صورت رسمی با این کار مخالف است و به عبارتی ریسک این کار را افزایش می دهد که البته با توجه به اینکه این مبادلات به مقابله با تحریم کمک می کند این مخالفت عجیب و غریب است. سوم اینکه ، من نمی فهمم چرا نباید بازار ارز داخلی را کم ریسک کرد که مبادلاتی اینچنینی تا حد امکان در داخل صورت گیرد و چرا فرستادن ریال به خارج از کشور باید دردسر ساز باشد؟ 

رفتار ضد اقتصادی و مداخله دولت در بازارها و بدتر از همه سر ناسازگاری با همه دنبا، در گذشته باعث کمک ایران به رونق اقتصادی ترکیه و دوبی می شده است. اثر مثبت تحریمهای اخیر این است که ما در حال کمک به رونق اقتصادی افغانستان و کردستان عراق هم هستیم. به قولی سعیکم مشکور.

۱۳۹۱ مرداد ۲۹, یکشنبه

منافع امریکا د ر خاور میانه در چیست؟

به تمام کسانی که به سیاست علاقه ای دارند توصیه می کنم که متن این لینک را که مقاله ای بدون رودربایستی درباره منافع امریکا در خاور میانه است را بخوانند. به دلیل اینکه این متن اقتصادی نیست آنرا ترجمه نمی کنم ولی اگر کسی حوصله و علاقه ای به ترجمه داشت می توان متن ترجمه را اینجا گذاشت.

پ.ن. 
من لزوما با تمام آنچه که در این مقاله گفته شده موافق نیستم به این دلیل که منافع یک کشور را جدای منافع آدمهای خیلی مهم سیاسی آن کشور نمی دانم. منافع امریکا در خاور میانه در زمان بوش، با منافع امریکا در خاور میانه در زمان اوباما متفاوت است و در این مقاله صحبتی از این تفاوتها نمی شود که خطای فاحشی است.


۱۳۹۱ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

تعزیرات حکومتی غیر اخلاقی است.

اینکه ما اقتصادیون بر علیه تعزیرات حکومتی باشیم تعجبی ندارد. تعزیرات حکومتی، به نوعی قیمت گذاری دولتی با چوب و چماق و به بدترین وجوه است. هزار ایراد دیگر هم دارد، مثلا، ضد تفکیک قوا هم هست. به عبارتی، تعزیرات حکومتی دخالت دولت در امر قضا است. نمونه ای است از قضاوت کردن به بدترین وجه.

این مطلب کوتاه را می نویسم به این دلیل که چند هفته پیش برنامه ای در اخبار تلویزیون ایران را دیدم که  گزارشی بود از عملکرد مبارزه با گرانفروشی توسط تعزیرات. مامور تعزیرات با پیرمرد مغازه داری را جریمه می کرد. جمله ای که برای ذکر دلیل جریمه کردن گفت این بود که "من چند بار به شما گفتم که موز با این قیمت نیار. چون آوردی جریمه می شی حالا." یعنی مامور هم می دانست که کاسب بنده خدا موز را گران خریده که گران می فروشد. اما جریمه اش هم می کند چون مامور است. همین است که تعزیرات ضد اخلاق است.

البته خودشان هم می دانند که این ها بازی سیاسی است تا درمان تورم. تورم در ایران مزمن است و دلیلی به جز سیاست های اقتصادی دولت آن را ایجاد نمی کند. دولت تورم درست می کند و می رود گردن مغازه دار و تولید کننده بیچاره را می گیرد. گور پدر دید اقتصادی، اگر از دید اخلاقی هم به قضیه نگاه می کردیم نیمی از مشکلاتمان حل بود.

 

۱۳۹۱ مرداد ۱۸, چهارشنبه

آبهای زیر زمینی در ایران در خطر نابودی؟

من اطلاع چندانی درباره آب و منابع آبی زیرزمینی ندارم. اما گزارشی که رادیو ملی امریکا درباره منابع آب زیر زمینی در جهان تهیه کرده است بسیار نگران کننده است. در نقشه ای که در گزارش است ایران هم در زمره نقاط مهمی است که در آنها آبهای زیرزمینی در معرض برداشت بیش از حد قرار دارند. آب برای اقتصاد و کشاورزی ایران بسیار مهم است و بالابردن سطح آگاهی مردم درباره مشکلی که در پیش است ممکن است به راه حل های بهتر منجر شود.

پ.ن.
من فرصت ترجمه این متن را نداشتم اما موضوع اهمیت بسیار دارد. به همین دلیل لینک را در اینجا گذاشته ام.

۱۳۹۱ مرداد ۱۷, سه‌شنبه

چگونه یک صنعت داخلی را نابود کنیم؟

مراحل نابودی یک صنعت:
1- وقتی ارز گران می شود، ارز مسافرتی بدهیم مردم بروند دوبی و آنتالیا حال کنند، اما یادمان برود که دان مرغ وارد کنیم.
2-هزینه تولید مرغ به دلیل گرانی دان مرغ اضافه می شود.
3- قیمت مرغ اضافه می شود چون هزینه آن بالا رفته است، مامور می فرستیم گردن تولید کننده و توزیع کننده بدبخت را بگیرد.
4- تولید داخلی ریسکی می شود. کمبود بیشتر می شود. فشار بر تولید کننده و توزیع کننده را زیادتر می کنیم.
5- مرغ هنوز هم گران است. ارز ترجیحی داریم. می دهیم با ارز ترجیحی (که تولید کننده مرغ اصلا به آن دسترسی ندارد) هزاران تن مرغ از خارج وارد کنند یا خودمان وارد می کنیم. ( به خبر واردات حدود 20 هزار تن مرغ از کشور ترکیه و 8 هزار تن مرغ منجمد از کشور برزیل توجه کنید.)
6- به همین طریق زحمت کشیده، مزیت نسبی برای تولید کننده خارجی ایجاد می کنیم.
7- یکی دوسالی که این سیاست را ادامه دهیم، کل صنعت مرغ را صادر کرده ایم به برزیل و ترکیه. زحمت کشیده ایم صنعت مرغ داخلی را نابود کرده ایم.
به این می گویند مدیریت جهانی.


۱۳۹۱ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

اخلاق و اقتصاد

اعتقاد دارم که هیچ سیستم اقتصادی  ای، حتی سیستم هایی با بهترین طراحی ها، بدون رعایت حداقلی از اخلاق توسط اکثریت قاطع اجتماع راه به جایی نخواهد برد. به همین دلیل، تصور من این است که ریشه های اخلاقی که باعث توسعه مثلا در ژاپن، امریکا، و آلمان شده اند به شدت توسط ما نادیده گرفته شده اند. به همین دلیل باید درباره اخلاق و اقتصاد نوشت خوشبختانه اخیرا نوشته هایی که درباره اخلاق و اقتصادند بیشتر می شوند. یکی از این نوشته های خوب، نوشته ای از حسین رحمتی است در روزنامه امروز دنیای اقتصاد. حسین خوب اقتصاد را می فهمد و نوشته هایش مطمئنا ارزش خواندن دارند.

۱۳۹۱ مرداد ۵, پنجشنبه

دلایل پنجگانه تورم در ایران

تورم بار دیگر در صدر اخبار مربوط به اقتصاد ایران قرار دارد. برای درمان درد تورم در ایران مهم است که این پدیده به درستی و بدور از سیاست بازی تحلیل شود. البته من مخالف سیاست بازی نیستم، آنچه منظور است این است که حداقلی از بدنه مجموعه اقتصاددانان ایرانی باید به صورت حرفه ای و بدور از سیاست بازی، رخدادهای اقتصادی را تحلیل کنند تا زمینه ای برای اصلاحات درست اقتصادی که لازمه پیشرفت جامعه است ایجاد شود. به داستان تورم برگردیم.

وقتی تورم در اقتصادی دورقمی است، این نیست که تورم به صورت همگون همه کالاها، خدمات و دستمزدها را تحت تاثیر قرار دهد، که اگر چنین بود تورم مشکل عمده اقتصادی در نظر گرفته نمی شد. یک مشکل عمده تورم این است که هر از چند گاهی  یکی از بخشهای اقتصادی را هدف قرار می دهد. مثلا در چند سال گذشته این بخش مسکن بوده است که از تورم متاثر شده است. این روزها، بخش مواد خوراکی و آشامیدنی است که بیشترین افزایش قیمت ها را تجربه می کند. به دلیل اینکه طبقات کم درآمد و با درآمد متوسط کسر بزرگتری از درآمد خود را صرف خرید مواد غذایی می کنند، این دو بخش تورم اخیر را بیشتر از طبقه پردرآمد حس می کند.

اما سرچشمه تورم کجاست؟  آیا تورم توسط عده ای دلال و واسطه و یا وابستگان به مافیای پنهان بی نام ایجاد می شود؟ جواب این سوال از دید اقتصادی آسان است. اگر تورم مزمن و رقم تورم بالاست در آنصورت منشاء تورم چیزی جز سیاست پولی انبساطی نیست. به عبارت دیگر کسی در بانک مرکزی انگشتش را روی ماشین چاپ پول گذاشته و یادش رفته انگشتش را بردارد. (توجه کنید که سیاست انبساط پولی لزوما به معنای چاپ فیزیکی پول نیست. در اینجا از عبارت چاپ پول به این دلیل استفاده می کنم که قابل حس تر است.)  در کشورهایی که سیاست پولی استقلال دارند این بانکهای مرکزی اند که مسئول تورم (و یا کنترل آن) شناخته می شوند. در ایران اما سیاست پولی از سیاست مالی جدا نیست. بنابراین با اطمینان می توان گفت که مسئول اصلی تورم مزمن در اقتصاد ایران بی انضباطی در سیاست مالی و بودجه ریزی دولتهای گذشته و حال بوده است و لاغیر.نه دلالها و واسطه ها، نه واردکنندگان و تولیدکنندگان، و نه آن مافیای بی نام، بلکه این سیاست های اقتصادی دولت است که تورم را در درازمدت ایجاد می کند.درمان این عامل تورم البته تعهدی درازمدت لازم دارد که یک شرط (البته ناکافی آن در اقتصاد ایران) استقلال بانک مرکزی است.

در کوتاه مدت البته، عوامل دیگری نیز تورم را افزایش یا کاهش می دهند که در اینجا به چهار عاملی که با شرایط فعلی اقتصاد ایران  بیشترین ارتباط را دارند اشاره ای می کنم. شوک به طرف عرضه کل یا تقاضای کل دو عامل از این چهار است. منظور از عرضه و تقاضا آن چیزی است که به ترتیب به تولید و مصرف مربوط می شود. شوک به طرف عرضه کل در شرایط حاضر به دلیل تحریم قابل ملاحظه است، و گر چه به تاثیر آن در تورم شکی نیست، اندازه این تاثیر به سادگی و با توجه به محدودیت در آمار و اطلاعات قابل محاسبه دقیق نیست. به طرف تقاضا که نگاه کنیم، یکی از دلایل مهم شوک به طرف تقاضا، ایجاد قدرت خرید بیشتر، بویژه بوسیله مردم کم درآمد و یا با درآمد متوسط است، که حاصل طرحی است که به هدفمندی یارانه ها معروف گشته است. در اینکه طرح هدفمندی یارانه ها در تشدید تورم موثر بوده شکی نیست. اما چند نکته در این باره قابل ذکر است. اولا، تا آنجایی که من می دانم، هیچ مطالعه جامع بی طرفانه ای که قابل قبول اجماع اقتصاددانان باشد بر روی تاثیر طرح هدفمندی بر تورم صورت نگرفته است.  دوم اینکه، تورم ناشی از هدفمندی می بایست در آغاز اجرا بیشترین نمود را داشته باشد. دلیلش این است که اکثر مردم دریافت کننده یارانه نقدی (با درآمد کم یا متوسط) از نظر اقتصادی کم صبرند و تقریبا به محض دریافت یارانه نقدی آن را خرج می کنند. همین مسئله باعث می شود که تورم ناشی از هدفمندی، بلافاصله بعد از اجرا قابل مشاهده باشد و گر چه گرانی به وجود آمده پا بر جا می ماند اما نرخ تورم حاصل از طرح به تدریج محو می شود. به همین دلیل معتقدم که اوج گرفتن تورم، که اخیرا در حال رخ دادن است، حاصل پرداخت یارانه ها نیست. نکته سوم آنکه، در هفته های اخیر، عده ای اقتصادخوانده و به تبع آنان عده ای از سیاسیون، وزن زیادی به تاثیر طرح هدفمندی بر روی تورم داده اند. داستان افراد مخالف طرح هدفمندی که تمام تورم را به این طرح نسبت می دهند داستان آن طبیبی است که تشخیص اش از بیماری متاثر از اولین چیزی بود که جلو چشمش قرار داشت. ناخوش خر خورده بود زیرا که پالان آنجا بود. مشکل آقایان این است که با این فرض شروع می کنند که انگار قبل از این طرح تورمی موجود نبوده است. دیدن اثر تورمی طرح هدفمندی و ندیدن شوک به عرضه در شرایط فعلی اقتصاد ایران به درمان غلط منجر می شود.

البته توجه به این نکته لازم است که عوامل ذکر شده در فوق مستقل از هم نیستند. مثلا اگر به دلیل اینکه در طرح یارانه ها منابع کافی پول وعده داده شده از طرح بدست نیامده و دولت دست به چاپ پول زده باشد که این منابع را بدست آورد، در آن صورت هم سیاست انبساطی پولی مربوطه و هم شوک به طرف تقاضا موجب ایجاد تورم می شوند. نکته دیگر اینکه، در کشورهای دیگر هم شوک به عرضه و تقاضا (مستقل از سیاست پولی) می تواند باعث تورم شود. مثال کلاسیک شوک به طرف عرضه شوکهای نفتی در سالهای 1973 و 1981اند. مشکل اقتصاد ایران این است که شوکهای برونزا به اقتصاد فراوانترند (عمدتا به دلیل نوسانات شدید نفتی)و مکانیسمی برای جذب این شوکها و کم اثر کردنشان بر اقتصاد طراحی نشده است.

عامل دیگر که در اقتصاد ایران باعث تشدید تورم در ایران می شود سیاست های قیمت گذاری در مواقعی است که تورم در حال تشدید است. قبل از هر چیز دیگری باید بگویم که از نظر اقتصادی اصلا قابل درک نیست که چرا دولت باید قیمت گذاری کند. ایجاد سقف قیمت قطعا باعث کاهش عرضه می شود، قطعا تقاضا را تحریک می کند، مسلما صف و بازار سیاه درست می کند، و قطعا در نهایت تعداد کمتری از مصرف کنندگان قادر به مصرف کالا می شوند. در نبود قیمت گذاری، وقتی مثلا قیمت مرغ بالا می رود، این افزایش قیمت سیگنالی به تولید کننده می فرستد که تولید مرغ سودآورتر شده است. تولید کننده هم (گر چه با تاخیر) تولیدش را اضافه می کند که در نهایت باعث کاهش نسبی قیمت می گردد. وقتی قیمت گذاری صورت می گیرد، تولید کننده این سیگنال را می گیرد که تولید با ریسک همراه است. به همین دلیل تولید کنندگان کمتری مشتاق به تولید بیشتر می شوند. علاوه بر این، اگر دلیل افزایش قیمت مثلا افزایش قیمت نهاده بوده است، قیمت گذاری بسیاری از تولید کنندگان را از صحنه تولید خارج می کند. و همین کمبود را بیشتر و تورم را تشدید می کند. به همین دلایل، یکی از عوامل تشدید تورم در ایران همین قیمت گذاری است. اعتقاد راسخ دارم که خذف تغذیرات باعث کاهش قیمت می شود.

عامل آخر که مرتبط با اقتصاد ایران می شود مدیریت خرد دولتی است. دولتهای حال و گذشته ایران همیشه مشغول کنترل بخش های مختلف اقتصادی بوده اند. مثلا دولت خود را متعهد به کاهش قیمت موز می بیند. اینکه دولت وسواس به قیمت بعضی از کالاهاست که افزایش یا کاهش قیمت آنها به تنهایی هیچ تهدیدی برای اقتصاد ایجاد نمی کند هم خود قصه ای است. اقتصاد ایران اما موجود پیچیده ایست که کنترل مرکزی فقط از قدرت آن می کاهد. دخالت دولت در تک تک بازارها انرژی دولت را می گیرد و از ایجاد نهادهای خصوصی که به صورت کارامد می توانند آن بازارها را آرام به پیش برند جلوگیری می کند. دولتی که مشغول تنظیم بازار موز میشود و اولویت ارزی را به واردات میوه آماده می دهد فراموش می کند که خوراک مرغ را هم باید وارد کرد. این مدیریت خرد باعث تشدید بحران در مواقعی می شود که شوکی به طرف عرضه یا تقاضا وارد شده است.

از میان تمامی عوامل فوق، دست برداشتن از قیمت گذاری و کنترل خرد اقتصاد احتمالا تاثیر زودتری بر تورم خواهد داشت و به تولید ملی هم کمک خواهد کرد. برای مبارزه درازمدت با تورم البته، تغییر سیاست های پولی (پیش از آن استقلال سیاست های پولی و انضباط مالی) الزامی است.

پی نوشت: این مقاله چند روز پیش به عنوان سرمقاله در دنیای اقتصاد چاپ شد.










۱۳۹۱ تیر ۳۰, جمعه

کاهش شدید صادرات نفتی ایران

دانیل ییرگین، که کتاب پرایز (The Prize) او که درباره تاریخچه نفت است بسیار معروف است، امروز صبح در شبکه سی ان بی سی ادعا کرد که صادرات نفت ایران از جزیره خارک 800 هزار بشکه نفت در روز در 19 روز اول ماه ژولای  بوده است که با توجه به اینکه صادرات روزانه ایران قبل از تحریمها برابر 2.2 میلیون بشکه بوده است از کاهش 63 درصدی صادرات حکایت می کند. اگر این حرف ییرگین درست باشد، رکود تورمی بسیار بزرگی منتظر اقتصاد ایران است که شبیه آن را فقط در سال 1365 و 1366 (به دلیل کاهش بسیار شدید نفتی و مشکلات صادرات نفت در آن زمان) شاهد بودیم. اگر روند گذشته تشدید تحریم ادامه یابد، در آن صورت قیمت ارز باز هم افزایش خواهد یافت، دولت موانع واردات را بیشتر خواهد کرد، و احتمالا دوباره شاهد ظهور اقتصاد کوپنی خواهیم بود.

از زمان جنگ تا به حال، هیچ چیز دیگری اقتصاد ایران را به اندازه این تحریمها محدود و تهدید نکرده است. متاسفانه راه حل فوری هم برای این رفع تحریمها دیده نمی شود.



۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

تورم منفی، اینبار تهدید بزرگ علیه اقتصاد اروپا

در اکتبر سال 2008، درست کمی پس از بحران بزرگ اخیر در امریکا، تورم در امریکا منفی شد. منفی شدن تورم اقتصاددانها را بسیار می ترساند. دلیلش این است که تورم منفی به احتمال زیاد نشانه عمیقتر شدن بحران است. حدس بعضی از اقتصاددانها این بود که در حقیقت بحران در امریکا در آن زمان عمیقتر از آنی بود که داده های آن زمان ِ مربوط به تولید ناخالص داخلی بیان می کردند. داده های مربوط به تولید ناخالص داخلی که بعدها منتشر شد این مسئله را تائید کرد. (حدس اولیه این بود که تولید ناخالص داخلی امریکا در حدود 3 درصد کاهش یافته، اما آمارهای بعدی نشان د اد که این کاهش بیش از 7 درصد بوده است.)

حالا آی ام اف (صندوق بین المللی پول) هشدار داده است که تورم منفی اقتصاد اروپا را هم تهدید می کند و برای مقابله با این تهدید از بانک مرکزی اروپا خواسته است که مقدار عظیمی از بدهی دولتهای اروپایی را بخرد. که به این وسیله حجم پول در گردش در اروپا بیشتر می شود و شانس تورم منفی کاهش می یابد.

تهدید تورم منفی بعضی از کشورهای اروپایی را بیش از دیگران تهدید می کند. مثلا این تهدید در یونان، اسپانیا، و ایتالیا بیشتر از آلمان و اتریش است. هر گونه خرید قروض کشورهای اروپایی که باعث کاهش تهدید تورم منفی در کشورهای دسته اول شود باعث تورم بیشتر در آلمان خواهد شد (به این دلیل که همه این کشورها زیر یک چادر پولی قرار دارند) که لزوما به نفع اقتصاد آلمان نیست. به همین دلیل هم هست که آلمان با هر راه حلی که به تسهیلات کمی توسط بانک مرکزی اروپا شود مخالف است.

شاید تصور کنید که خبر کاهش قیمتها (مخصوصا برای کسانی که درآمد ثابتی دارند) خبر خیلی بدی هم نباشد. برای کل اقتصاد اما، این خبر، خبر خیلی بدی است. در حقیقت، تورم منفی علامتی است بر اینکه رکود اخیر احتمالا عمیقتر از آن چیزی است که آمارهای مربوط به بیکاری نشان می دهد و رکود عمیقتر هم خواهد شد.

چرا تورم منفی و کاهش قیمت ها رکود را بدتر می کند؟ یک دلیل ساده آن است که معمولا شرکتها تعهدات ثابتی دارند که باید برآورده کنند. از جمله این هزینه های ثابت حقوق پرسنل است. اگر قیمت ها کاهش یابد، درآمد شرکت ها کاهش می یابد در حالی که عمده هزینه هایشان ثابت مانده است. همین مسئله باعث ورشکستگی یک عده از شرکتها می شود. که این آخری باعث کاهش تقاضا برای کالاهای شرکت های دیگر و در نتیجه کاهش بیشتر قیمت ها می شود. و این داستان و سیکل نامیمون می تواند مانند فیدبک مثبتی عمل کند که رکود را عمیقتر می کند.

دلیل دوم آن است که در زمان رکود و تورم منفی (که می تواند ناشی از رکود یا ناشی از بحران در بازار اعتبار باشد) نگهداشتن پول در حقیقت با پاداش همراه است در حالی که سرمایه گذاری با ریسک بیشتری همراه می شود. به همین دلیل میل به سرمایه گذاری به شدت کاهش می یابد که این خود باعث عمیق تر شدن رکود می شود. 

تجربه دهه 1990 ژاپن و دهه 1930 در امریکا نشان می دهد که مبارزه با تورم منفی بسیار سخت است.

پ.ن. 
آقا مهدی سوال کرده: چرا مبارزه با تورم منفی سخت است؟ چاپ کردن پول و سرمایه گذاری دولتی به نظر راه حل ساده ای برای تحریک به رشد اقتصادی و ایجاد تورم است. تجربه دهه 30 امریکا با اف دی آر هم همین بوده. همین برنامه های تشویقی اوباما در سال 2008 بود که اقتصاد امریکا را از وارد شدن به تورم منفی باز داشت.

پاسخ: بانک مرکزی مثلا در امریکا می تواند حجم پول پایه را اضافه کند. برای اینکه این اضافه حجم پول پایه به تورم منجر شود، تقاضا (مخصوصا برای سرمایه گذاری) بایستی تحریک شود. اگر بخش خصوصی امیدی به بازگشت سرمایه نداشته باشد (به این دلیل که اقتصاد در حال رکود است!) آن حجم پول اضافه فقط در بانکها خواهد ماند و بانکها آن را به بانک مرکزی خواهند برد. یعنی که این اضافه پایه پولی تبدیل می شود به سپرده بانکها در بانک مرکزی. راه حل (به قول شیخنا کینز) این است که تقاضا به وسیله دولت تحریک شود (که همان است که شما گفتید). اما اگر مثلا به دلایل سیاسی دولت قادر نباشد که تقاضا را افزایش دهد، یا اگر این افزایش تقاضا کافی نباشد، در این صورت مردم در مد پس انداز باقی خواهند ماند و حجم پول در گردش که برای مبادله استفاده می شود تغییر نخواهد کرد و لذا تورم ممکن است که منفی هم بشود و آنچیزی که مارپیچ تورمی منفی است رخ دهد.

۱۳۹۱ تیر ۲۷, سه‌شنبه

نرخ بهره وام برای مسکن در امریکا

نرخ بهره وام برای مسکن در امریکا به کمترین میزان خود در تاریخ رسیده است. نرخ متوسط بهره بانکی 30 ساله برای مسکن که به نرخ ثابت 30 ساله معروف است برابر 3.56 درصد است که خود کمترین رکورد تاریخی است. نرخ متوسط بهره بانکی وام مسکن که قابل تنظیم در یک سال باشد برابر 2.68 است که این هم رکوردی تاریخی است. البته نرخ بهره بانکی بسته به اعتبار شخص و دیگر پارامترها هم دارد. همین دیروز در خبرها بود که نرخ بهره بانکی که مارک زوکربرگ (موسس معروف فیس بوک) برای خانه اش پرداخت می کند برابر 1.05 درصد است که از تورم هم پائینتر است. زوکربرگ با 40 میلیارد دلار چهلمین ثروتمند دنیاست. 

امروز تلویزیون ان بی سی خبر مربوط به وام مسکن زوکربرگ را اعلام می کرد. در میان خبر، ان بی سی با کارشناسی مصاحبه می کرد. کارشناس تعجب کرده بود که زوکربرگ با این همه ثروتش چرا چکی برای خانه نکشیده و وام گرفته است. به نظر من که جواب ساده است. زوکربرگ احتمالا فکر می کند که ثروتش، که عمدتا سرمایه گذاری در فیس بوک است، بازدهی به مرابت بیشتر از آن یک درصد خواهد داشت.

۱۳۹۱ تیر ۲۴, شنبه

چقدر چاقید؟ خود را با مردم ایران و کشورهای دیگر مقایسه کنید.


در این لینک از بی بی سی انگلیسی، شما می توانید از نظر چاقی خود را با مردم ایران و هر کشور دیگری که می خواهید مقایسه کنید. توجه کنید که شاخص اندازه گیری چاقی BMI است(body mass index) که در حقیقت اندازه وزن بر حسب کیلوگرم بر روی قد به توان دو است با واحد کیلوگرم بر متر مربع. اگر این شاخص کمتر از 18 باشد شما کم وزنید. بین 18 و 25 حالت ایده آل است. بین 25 تا 30 وزن اضافه دارید. شاخص بیشتر از 30 چاقی یا obese نامیده می شود.

۱۳۹۱ تیر ۱۵, پنجشنبه

تفاوت در فرهنگ، یا تفاوت در سرمایه گذاری؟

کمتر دختر ایرانی است که بینی خود را عمل نکرده باشد و کمتر دختری در امریکا پیدا می شود که دندانهای خود را مرتب نکرده باشد. عبارت فوق البته بر اساس مشاهده است و نه آمار. اما همین مشاهده هم حکایتها در خود دارد. چرا دختران ایرانی به زیبایی دماغ خود اهمیت فوق العاده می دهند اما دختران امریکایی به زیبایی دندان؟ دلیل بیش از اینکه تفاوت فرهنگی را نشان دهد نشان از سرمایه گذاری در آینده را دارد. در ایران، به دلیل اینکه فقط صورت زنان است که سیگنالی درباره آنها (مخصوصا به بازار ازدواج)می فرستد، زیبایی جزء جزء صورت اهمیت فوق العاده ای پیدا می کند و سرمایه گذاری بر روی این جزء جزء اهمیت می یابد. در امریکا زیبایی صورت اهمیت کمتری دارد. به همین دلیل دختران بر روی چیزهایی سرمایه گذاری می کنند که در طول زندگی شان اهمیت بیشتری دارد. مثلا برای سیگنال فرستادن ورزش می کنند تا خود را به اصطلاح فیت نشان دهند. یا بر روی دندانها سرمایه گذاری می کنند.

با توجه به شرایط، رفتار هر دو گروه عقلایی به نظر می رسد.





۱۳۹۱ تیر ۷, چهارشنبه

مقایسه گوشت خوری ایرانیان و دیگران

میزان مصرف سرانه و سالیانه گوشت ایرانیان برابر 33 کیلوگرم است. برای کشورهای دیگر آمار از این قرار است:

پرگوشت خورین ها: 
  • لوکزامبورگ: 133 کیلوگرم
  • امریکا با 123 کیلوگرم
  • استرالیا با 123 کیلوگرم
کم گوشت خورترین ها:
  • هند با 3 کیلوگرم
  • بنگلادش با 3 کیلوگرم
  • کنگو با 5 کیلوگرم
 میزان مصرف گوشت نشانه ای از رفاه اقتصادی هست اما فاکتورهای دیگری هم در میزان مصرف دخالت دارند. از جمله مسائل فرهنگی و اعتقادی. نمودار زیر هم تاریخچه مصرف انواع گوشت در امریکا را نشان می دهد.














منبع: ان پی آر

۱۳۹۱ تیر ۲, جمعه

با چه قیمت نفتی بودجه دولت تامین می شود؟

اگر یادتان باشد، همین چند سال پیش و به گمانم در سال دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد بود که او در مصاحبه ای تلویزیونی از اقتصاددانها خواست که به او بگویند که پول نفت را چگونه خرج کند. حالا مشکل کم کم در حال بر عکس شدن است. با وجود افزایش شگفت انگیز قیمت نفت از آن سال تا به حال، و با وجود درآمدهای نفتی که تا چند سال پیش در خیال کسی هم نمی گنجید، مسئله الان این است که قیمت نفت باید چه باشد که بودجه دولت با کسری مواجه نشود. که البته برای سالیان آینده، اگر دولتها به همین بی انضباطی مالی که موجود است ادامه دهند، مسئله اصلی اقتصاد همین خواهد ماند. این مسئله از این جهت حادتر است که تحریمهای نفتی هم فروش نفت به مقدار گذشته  و هم فروش نفت ایران به قیمتهای بین المللی را مشکل کرده است. قیمت در حال کاهش نفت را هم به قصه اضافه کنید.
به هر حال، به نظر بلومبرگ، برای تامین بودجه دولت ایران، اگر ایران بتواند همه نفت خود را بفروشد، قیمت نفت باید 117 دلار باشد. اگر کاهش حجم فروش نفت ایران را هم به این محاسبات اضافه کنید، ایران به نفت با قیمت 160 دلاری نیاز خواهد داشت تا بتواند بودجه خود را تامین کند. 

حدس بزنید که کسر بودجه از کجا تامین خواهد شد، و بعد از آن حدس بزنید که بر سر تورم چه خواهد آمد.
برای مقایسه ایران با کشورهای منطقه هم بد نیست به این تصویر بلومبرگ نگاهی کنید.

۱۳۹۱ خرداد ۲۸, یکشنبه

آیا هدف دولت باید افزایش مالکیت خانه باشد؟

در میان کشورهای اروپایی، کشورهایی که بالاترین میزان مالکیت خانه را دارند عبارتند از:

1- رومانی با 97.5%
2-لیتوانی با 93.1%
3-کرواسی با 90.1%
4-اسلواکی با 90%

و کشورهای با کمترین مالکیت خانه (منظور این است که ساکن خانه مالک هم هست) عبارتند از:

1- سوئیس با 44.3%
2-آلمان با 53.2%
3- اتریش با 57.4%

نکته اول: افزایش مالکیت مسکن در سطح کلان نباید هدف یک دولت شود. درصد مالکیت مسکن به خودی خود اهمیتی ندارد. البته این بدان معنا نیست که وضعیت مسکن در یک کشور از اهمیت برخوردار نیست.
نکته دوم: البته کسی که در غرب زندگی کرده باشد می داند که بازار اجاره مسکن در غرب  بازاری توسعه یافته و بسیار متفاوت از بازار اجاره مسکن در مثلا ایران است.ممکن است که همین تفاوت بین سوئیس و رومانی هم توجیه گر قسمتی از این تفاوت عظیم باشد. 

منبع این خبر ال پائیس است.