۱۳۸۷ آذر ۵, سه‌شنبه

ثروت از دست رفته در بحران اخیر و بسته محرک اقتصادی


امروز از NBC شنیدم که مجموع ثروت از دست رفته در بحران اخیر در سراسر جهان بیشتر از 31 هزار میلیارد دلار است. ثروت از دست رفته در بازار امریکا بین 9 تا 11 هزار میلیارد تخمین زده می شود. باور عمومی هم این است که برای هر یک دلار ثروت به دست آمده، مردم 5 سنت به مصرف سالانه خود اضافه می کنند. به این پدیده اثر ثروت گفته می شود. اگر قبول کنیم که معکوس اثر ثروت هم درست است به این معنی که برای هر دلار ثروت از دست رفته مردم 5 سنت (5 درصد ثروت) از مصرف خود می کاهند، در آن صورت مصرف امریکا بایستی چیزی حدود 500 میلیارد دلار کم شود که بیش از 3 درصد تولید ناخالص داخلی ای کشور است. برای خنثی کردن این اثر ثروت به بسته محرک اقتصادی در همین ابعاد نیاز است. اوباما در پی تهیه چنین بسته ای است که هنوز عددی برای آن مشخص نکرده است ولی تخمین ها چیزی بین 500 تا 700 میلیارد دلار را بیان می کنند.
منابع: NBC, Washington Post, NYtimes

۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه

تورم منفی، تهدید بزرگ اقتصاد امریکا

آن چیزی که بسیاری از اقتصاددانها از آن ترس داشتند بالاخره اتفاق افتاد. تورم در ماه اکتبر در امریکا منفی شد. کاهش قیمتها در این سطح از سال 1947 به این طرف سابقه نداشته است. تورم پایه - بدون احتساب غذا و انرژی- هم منفی است که خبر بسیار بدی است. به احتمال زیاد، تورم ماه نوامبر هم منفی خواهد بود. اگر این روزها در امریکا خرید کنید این کاهش قیمت را حس می کنید. از ماشین گرفته تا بوقلمون (دیروزهر پوند بوقلمون در فروشگاه کروگر اینجا 50 سنت بود) و مخصوصا بنزین (بنزین در اینجا هر گالن 1.75$ است در حالی که چند ماه پیش قیمت آن در حدود 4.5$ بود).
شاید تصور کنید که خبر کاهش قیمتها (مخصوصا برای کسانی که درآمد ثابتی دارند) خبر خیلی بدی هم نباشد. برای کل اقتصاد اما، این خبر، خبر خیلی بدی است. در حقیقت، تورم منفی علامتی است بر اینکه رکود اخیر احتمالا عمیقتر از آن چیزی است که آمارهای مربوط به بیکاری نشان می دهد و رکود عمیقتر هم خواهد شد.
چرا تورم منفی و کاهش قیمت ها رکود را بدتر می کند؟ یک دلیل ساده آن است که معمولا شرکتها تعهدات ثابتی دارند که باید برآورده کنند. از جمله این هزینه های ثابت حقوق پرسنل است. اگر قیمت ها کاهش یابد، درآمد شرکت ها کاهش می یابد در حالی که عمده هزینه هایشان ثابت مانده است. همین مسئله باعث ورشکستگی یک عده از شرکتها می شود. که این آخری باعث کاهش تقاضا برای کالاهای شرکت های دیگر و در نتیجه کاهش بیشتر قیمت ها می شود. و این داستان و سیکل نامیمون می تواند مانند فیدبک مثبتی عمل کند که رکود را عمیقتر می کند.
دلیل دوم آن است که در زمان رکود و تورم منفی (که می تواند ناشی از رکود یا ناشی از بحران در بازار اعتبار باشد) نگهداشتن پول در حقیقت با پاداش همراه است در حالی که سرمایه گذاری با ریسک بیشتری همراه می شود. به همین دلیل میل به سرمایه گذاری به شدت کاهش می یابد که این خود باعث عمیق تر شدن رکود می شود.
تجربه دهه 1990 ژاپن و دهه 1930 در امریکا نشان می دهد که مبارزه با تورم منفی بسیار سخت است.

پ.ن. تورم منفی ترجمه من از deflation است. نمی دانم دوستان اقتصادی در ایران از چه کلمه ای استفاده می کنند. اگر کسی میداند لطفا مرا مطلع کند.

۱۳۸۷ آبان ۲۳, پنجشنبه

درباره پیش بینی قیمت نفت


در این یادداشت می خواهم به این نکته اشاره کنم که اصولا و به جز مواقعی استثنائی، پیش بینی قیمت نفت در کوتاه مدت بسیار دشوار است. اشتباهی که بعضی از اقتصاددانها مرتکب می شوند آن است که مانند راننده ای که به هنگام رانندگی فقط به آینه جلو نگاه می کنند (و در حقیقت فقط گذشته را می بینند) سعی می کنند که آینده را پیش بینی کنند. به همین دلیل بسیاری از اقتصاددانها در هنگام بالارفتن قیمت نفت پیش بینی می کنند که قیمت بالاتر خواهد رفت و در هنگام پایین آمدن قیمت هم معمولا پیش بینی این است که قیمت پایینتر هم خواهد رفت.
واقعیت آن است که پیش بینی قیمت نفت بسیار دشوار و تقریبا غیر ممکن است. قیمت نفت مانند کالاهای کم کشش دیگری چون کالاهای کشاورزی، در بیشتر طول تاریخ خود شکل رندم دارد. در دوره ای کوتاه از تاریخ، و به دلیل شوکهای بزرگ وارد بر عرضه مانند سالهای ۱۹۷۳ و ۱۹۸۰ و شوک بر تقاضا مانند سالهای اول این دهه، پیش بینی روند قیمت نفت آسانتر بوده است. اما در بیشتر طول تاریخ خود قیمت نفت پیش بینی کنندگان را مایوس می کرده است.
واضح است که برای اقتصاد وابسته به نفتی مثل ایران پیش بینی درآمدهای نفتی مهم است. اما به نظر من کاستن وابستگی اقتصاد به نفت آسانتر از مدیریت اقتصاد بر اساس پیش بینی تغییرات قیمت نفتی است.
کاستن وابستگی اقتصاد به نفت به معنی افزایش مالیات بر درآمدها نیست. افزایش ضریب مالیاتی حتی ممکن است نوسانات اقتصادی ناشی از تغییرات در قیمت نفت را زیاد کند. کاستن این وابستگی به معنی کاهش نوسانات اقتصادی در اثر تغییر در درآمد نفتی است. باید سدی بین درآمدهای نفتی و درآمدهای دولت ایجاد کرد تا در آمدهای دولت از تغییرات (سیل و خشکسالی) در درآمدهای نفتی مصون شود. ایجاد چنین سدی، با وجود ساختار سیاسی اقتصادی فعلی در ایران بسیار مشکل است.

پ.ن. مدتی پیش و وقتی که قیمت نفت بالاتر از صد دلار و بحران مالی در حال شروع شدن بود من در یادداشت کالبدشکافی بحران اخیر موسسات مالی امریکا و عواقب آن بر اقتصاد ایران بر خلاف عادت مالوف به این نکته اشاره کردم که "اگر اقتصاد جهان به تبع این سقوط در بازارهای مالی به رکود فرو رود (که احتمال آن وجود دارد)، قیمت نفت به شدت سقوط خواهد کرد. سقوط قیمت نفت هم برای اقتصاد ایران که مانند معتادی به درآمدهای نفت وابسته است و به دز بالاتر(درآمد نفت بالاتر) هر چه بیشتر عادت کرده است، مانند ترمز بزرگی عمل خواهد کرد که باعث ایجاد رکود و افزایش تورم خواهد شد. ایران برای مقابله با این بحران اولا باید بحران را بهتر بشناسد و ثانیا ذخیره ارزی فراهم کند که بتواند با استفاده از آن از نوسانات این بحران در امان بماند."
در آن زمان بحث رکود تازه در حال مطرح شدن بود ولی هر کسی که درک درستی از اقتصاد داشت می دانست که با این بحران در نظام مالی جهان، رکود غیر قابل اجتناب است. آنچه که من پیش بینی کردم سقوط قیمت نفت در زمانی بود که قیمت بالا بود که آن هم اتفاق افتاده است. در یادداشت دیگری هم نوشتم که این سقوط باعث تسریع بحران ارزی در ایران خواهد شد که اگر درست مدیریت نشود باعث ایجاد شوکی بزرگ در اقتصاد خواهد گشت. این نکته را به این جهت ذکر کردم که بگویم در موارد استثنائی، کار پیش بینی قیمت نفت در کوتاه مدت ممکن می شود.


۱۳۸۷ آبان ۱۸, شنبه

بحران در حال عمیق شدن است.

بحران اخیر اقتصادی دنیا که از بازارهای مالی شروع شده بود در حال گسترش به دیگر بخشهای اقتصادی و در عین حال عمیق شدن است. نرخ بیکاری در امریکا به شدت در حال افزایش است و نرخ بیکاری بالاتر از 8 درصد که تا دو ماه پیش غیرممکن تصور می شد به احتمال زیاد در پیش روست. مردم از مصرف کاسته اند و بیشتر پس انداز میکنند که در کوتاه مدت و در این شرایط بدترین اتفاق ممکن برای اقتصاد است. کمپانی های بزرگ در حال اخراج وسیع کارکنان خود هستند و صنعت اتومبیل سازی عملا در سی سی یو است. صادرات امریکا، که تنها بخش پررونق اقتصاد امریکا در طی بیش از یکسال گذشته بوده است و مانع رکود می شده است، به دلیل رکود جهانی در معرض تهدید است. مشکلات مالی و اقتصادی امریکا به سرعت در حال گسترش به دیگر نقاط جهان است و در عمل اقتصاد امریکا و جهان سکته کرده است. سوال این است که برای مقابله با این بحران چه کارهایی می توان انجام داد.
جواب:
  1. بحران موسسات مالی نقطه شروع این بحران بوده است. بحران در موسسات مالی باعث خشک شدن نقدینگی و ایجاد مشکل در اعطای وام می شود که این مسئله خود باعث رکود می شود. برای مقابله با بحران موسسات مالی و گسترش آن چندین راه حل مورد استفاده قرار گرفته است که از جمله آنها به بسته مالی 700 میلیارد دلاری، تزریق پول به سیستم بانکی با کاهش نرخ بهره (مخصوصا نرخ بهره ای موسوم به نرخ بهره ترجیحی discount rate) و حراج پول و .. می توان اشاره کرد.
  2. بحران مالی امریکا به سایر نقاط جهان گسترش یافته است که از جمله آن به ورشکستگی ایسلند هم منجر شده است. برای مقابله با کمبود دلار و جلوگیری از گسترش بیشتر این بحران به بازارهای دیگر، فدرال رزرو صدها میلیارد دلار در اختیار بانک های مرکزی دیگر کشورها، از اروپا تا کانادا گرفته تا مکزیک و کره جنوبی قرار داده است. از جمله، هفته گذشته فدرال رزرو 120 میلیارد دلار در اختیار چهار کشور برزیل، کره جنوبی، مکزیک و سنگاپور قرار داد.
  3. به دلیل غلبه ترس بر بازار، ابزارهای پولی به کارآمدی قبل نیستند. به این معنی که وقتی بانکها متمایل به قرض دادن نیستند سیاست انبساط پولی (شامل کاهش نرخ بهره و عرضه پول یا همان به قول خودمان چاپ پول) باعث تشویق سرمایه گذاری نمی شود و لذا دیگر موثر نیست. در این شرایط چاره ای جز توسل به سیاست مالی برای تهییج اقتصاد نیست. در ابتدای سال 2008 کنگره امریکا به یک بسته تحریک (stimulus package) یکصد و پنجاه میلیارد دلاری رای داد که بر اساس آن هر نفر 600 دلار دریافت می کرد. تاثیر آن بسته بر اقتصاد به درستی روشن نیست ولی گمان های اولیه آن است که بیشتر این پول پس انداز شده است که به معنی شکست طرح است. شکست طرح قبل به معنی دست به کار شدن دوباره است. به احتمال قریب به یقین، بسته مالی دیگری به ارزش 300 تا 600 میلیارد دلار برای تهییج اقتصاد به زودی مطرح خواهد شد. توجه کنید که بسته مالی 700 میلیارد دلاری بسته ای مالی برای تحریک اقتصاد نبود. آن بسته، بسته ای برای نجات موسسات مالی بود.
  4. به احتمال زیاد، دولت امریکا مجبور به پرداخت مستقیم وام به بسیاری از شرکت های غیرمالی خواهد شد که در این شرایط به وام دسترسی ندارند. از جمله شرکتهای مهمی که وام های کلان از دولت دریافت خواهند کرد شرکتهای اتومبیل سازی هستند.
مجموعه این اقدامات منجر به کسری بودجه ای در سال 2009 خواهد شد که احتمال دارد از یک تریلیون دلار بگذرد. کسری بودجه نزدیک به 500 میلیارد دلاری سال 2008 خود رکورد تاریخی بود.
پ .ن . درباره عواقب احتمالی بحران مطلب نیمه کاره ای دارم که امیدوارم به زودی تکمیل کنم. مطلب نیمه کاره دیگری درباره پارادوکس های اقتصادی نوشته ام که به وسیله آن سعی می کنم توضیح دهم که چرا بحران اخیر به رکود منجر می شود و چگونه نقدینگی خشک می گردد.

۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه

سیگار تهدیدی بر علیه امنیت غذایی

امروز مطالعه جدید پزشکی دیدم که بیش از اینکه مطالعه پزشکی باشد شبیه مطالعه اقتصادی است. بر اساس این مطالعه که در یک ژورنال پزشکی (Archives of Pediatrics & Adolescent Medicine) منتشر شده، دسترسی کودکان و بزرگسالان به غذای سالم و کافی در خانواده هایی که در آنها فردی سیگاری زندگی می کند بسیار محدودتر از خانواده هایی است که در آنها فرد سیگاری وجود ندارد. خلاصه بعضی از نتایج این بررسی:
  • عدم امنیت غذایی عدم دسترسی به غذای کافی که از نظر اجتماعی قابل قبول باشد تعریف شده است.
  • حداقل یک سیگاری در 23% خانواده هایی که در آنها کودکی زندگی می کند وجود دارد.
  • 17% کودکانی که در خانواده با حداقل یک سیگاری زندگی می کنند امنیت غذایی ندارند در حالی که 8.7 درصد کودکانی که در خانواده بدون سیگاری زندگی می کنند امنیت غذایی ندارند.
  • 3.2% کودکانی که در خانواده با حداقل یک سیگاری زندگی می کنند در عدم امنیت شدید غذایی به سر می برند در حالی که 0.9 درصد کودکانی که در خانواده بدون سیگاری زندگی می کنند در عدم امنیت شدید غذایی به سر می برند.
  • %23 بزرگسالانی که در خانواده با حداقل یک سیگاری زندگی می کنند امنیت غذایی ندارند در حالی که 11 درصد بزرگسالانی که در خانواده بدون سیگاری زندگی می کنند امنیت غذایی ندارند.
  • 12% بزرگسالانی که در خانواده با حداقل یک سیگاری زندگی می کنند در عدم امنیت شدید غذایی به سر می برند در حالی که %4 درصد بزرگسالانی که در خانواده بدون سیگاری زندگی می کننددر عدم امنیت شدید غذایی به سر می برند.
مطالعه نتیجه گیری کرده است که در خانواده های فقیر سیگار جایگزین غذا می شود.
به نظر من اگر همین مطالعه در ایران انجام شود همین نتیجه بدست خواهد آمد. توجه به این نکته لازم است که عدم امنیت غذایی در ایران به مراتب شدیدتر از کشوری مانند امریکاست که این مطالعه درباره آن است.
با نگاه به این بررسی، برای من چند سوال پیش آمده است:
  1. آیا می توان با تبلیغات بر علیه سیگار و مبازرزه با دخانیات با فقر هم مبارزه کرد؟
  2. تاثیر افزایش مالیات بر سیگار بر تغذیه کودکان چیست؟ لازم است به این نکته توجه شود افزایش قیمت سیگار مصرف را کاهش می دهد اما اگر کشش قیمتی کمتر از یک باشد (به این معنی که اگر برای هر یک درصد افزایش قیمت، مصرف کمتر از یک درصد کاهش یابد) در آن صورت افزایش قیمت بودجه خانواده سیگاری را بیشتر تحت فشار قرار میدهد و وضعیت امنیت غذایی بدتر می شود. اما اگر سیگار کشش قیمتی بالاتر از یک داشته باشد در آن صورت افزایش قیمت سیگار به امنیت غذایی و رشد کودکان کمک می کند. (مطالعات مختلفی که برای کشش قیمتی سیگار و من آنها را دیده ام کشش قیمتی سیگار در امریکا را بین 4.- و 1.5- برآورد کرده اند.)