۱۳۸۷ خرداد ۴, شنبه

ثروت یک کشور نشانه توسعه یافتگی نیست

در دنیا کشوری هست با مشخصات زیر:
  1. تا سال 1995 این کشور یکی از فقیرترین کشورهای جهان بوده است.
  2. تولید ناخالص داخلی این کشور در سال 1997 بیش از 105 درصد رشد کرده است. توجه کنید که نقطه ای بین این اعداد وجود ندارد!
  3. درآمد سرانه این کشور در سال 2006 بیش از درآمد سرانه امریکا بوده است.
  4. در سال 2006 چهارمین کشور ثروتمند دنیا بوده است.(برحسب درآمد سرانه. منبع ویکی پدیا)
  5. تخمین درآمد سرانه این کشور در سال 2008 آسان نیست اما احتمالا بیش از دو برابر درآمد سرانه امریکا خواهد بود.
فکر نمی کنم که اسم این کشور را حدس زده باشید پس اجازه بدهید چند نکته دیگر نیز درباره این کشور بگویم. نکات زیر مربوط به نیمه خالی لیوان این کشور است.
  1. رتبه این کشور از نظر توسعه انسانی 121 از بین 177 کشور است. برای مقایسه رتبه ایران 94 و ایسلند و نروژ اول و دوم هستند. مشاهده می کنید که توسعه انسانی این کشور بسیار پائینتر از کشورهایی است که درآمدی در حد این کشور دارند. به عبارت دیگر وضعیت آموزش و وضعیت بهداشت در بیش از 110 کشور که درآمدی کمتر از این کشور دارند از وضعیت آموزش و بهداشت در این کشور است.
  2. این کشور در بقیه شاخصهای مربوط به توسعه هم وضعیت بهتری ندارد.
  3. امید به زندگی در بدو تولد در این کشور 50 سال است که از این نظر رتبه 159 بین 177 کشور را دارد. امید به زندگی در ژاپن 82 سال (رتبه اول) و در ایران 70 سال (رتبه 97)است.
  4. 57 درصد مردم به آب سالم دسترسی ندارند و بسیاری از مردم از برق ندارند.
  5. اکثر مردم این کشور بسیار فقیرند و در وضعیت بسیار بدی زندگی می کنند.
نام این کشور گینه استوایی است. Equatorial Guinea کشور کوچکی در افریقا با جمعیتی کمی بیش از نیم میلیون نفر و دیکتاتوری که از سال 1979 بر مردم حکومت می کرده است.
وچرا این کشور با این همه مردم فقیرش یک شبه به چنین ثروتی دست یافته است؟
دلیلش کشف نفت در این کشور در سال 1997 و افزایش تولید مداوم نفت از آن پس بوده است.

پ. ن. آمارهای مربوط به درآمد کشورهای نفت خیز به دو دلیل چندان قابل اعتماد نیستند. اولا در اغلب این کشورها آمار چندان جدی گرفته نمی شود و آمار به وسیله آدمهای سیاسی دستکاری می شوند. وثانیا درآمد این کشورها به دلیل تغییرات شدید قیمت نفت در سالهای اخیر به شدت در حال تغییر است به طوری که آمار سال گذشته آماری بسیار کهنه است. به عنوان مثال، تولید ناخالص داخلی قطر در سال گذشته در حدود 75000 دلار ذکر میشود درصورتیکه درآمد سرانه از صادرات نفت و گاز این کشور در این سال بیش از 95000 دلار بوده است. آمار مربوط به کشور گینه استوایی هم همین حالت را دارد.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۱, شنبه

ایران کشور نفتی است یا نروژ؟

دو کشور ایران و نروژ را در نظر بگیرید: به نظر شما اقتصاد کدام یک از این دو کشور بیشتر به نفت وابسته است؟
اطلاعات زیر ممکن است که به شما کمک کند که به این سوال راحتتر جواب بدهید:
اولا صادرات نفت نروژ کمی بیش از صادرات نفتی ایران است. (صادرات نفت نروژ 2.54 میلیون و صادرات نفتی ایران 2.52 میلیون بشکه نفت در روز است. )
و ثانیا جمعیت ایران بیش از 71 میلیون و جمعیت نروژ 4.75 میلیون نفر است.
معنی این دو جمله این است که سرانه درآمد نروژ از نفت بسیار بیشتر از ایران است. (نزدیک به 15 برابر) بنابراین از این نظر کشور نروژ بسیار بیشتر به نفت وابسته است.
سوال دوم: اگر کشور نروژ بسیار بیشتراز ایران به نفت وابسته است انتظار ما این است که اقتصاد آن کشور به صورت شدیدتری در معرض آسیب نوسانات در قیمت نفت قرار گیرد. مثلا اگر درآمد نفتی افزایش می یابد و در اثر خرج این درآمدهای نفتی در کشوری نفت خیز، آنچنان که ادعا می شود، تورم ایجاد شود انتظار این است که تورم در نروژ به مراتب از تورم در ایران بیشتر باشد. آیا چنین است؟ جواب: خیر. ایران از نظر تورم رتبه پنجم جهان را داراست و فقط کشورهای اریتره، گینه، میانمار و زیمباوه تورمی بدتر از ایران دارند. نروژ یکی از کمترین تورم های جهان را دارد و در حقیقت یکی از هفت کشوری است که دارای تورم کمتر از یک درصد در سال 2007 بوده است. بنابراین این حرف که تورم در ایران نتیجه بالا بودن قیمت نفت است اساسأ حرف بی اعتباری است. اگر این بود نروژ تورم بالاتری از ایران می داشت.
از طرف دیگر از آنجائی که اقتصاد ایران به دلیل اتخاذ سیاست های غلط همواره از تغییرات در قیمت نفت به صورت منفی متاثر می شده است می توان گفت که اقتصاد ایران اقتصادی نفتی است. اقتصاد ایران نه به این دلیل که درآمد نفتی ما بالا است اقتصاد نفتی است، اقتصاد ایران به این دلیل اقتصاد نفتی است که سیاست های دولت نادرست است.



۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۰, جمعه

پاک کردن صورت مسئله با اعدام

نمی دانم این خبر را در روزنامه های وطنی خوانده اید یا نه؟ مادری که نوزاد خود را کشت محکوم به اعدام شده است. داستان این زن را بخوانید كه: " وي از سن ١١ سالگي از منزلشان واقع در غرب كشور گريخته است و بيش از ٩بار سابقه زنداني شدن در مشهد، تبريز و تهران را دارد. وي در مراكز بهزيستي متعددي نگهداري شده بود؛ ضمن اين كه چندين بار به جرم ارتباط نامشروع دستگير و زنداني شده بود. سرانجام نيز در حالي كه باردار بود و پدربچه اش هم مشخص نبود، درخيابان به جرم ولگردي دستگير و به مركز بهزيستي انتقال داده شد. اين گزارش حاكي است كه زن سنگدل بعد از اتمام تحقيقاتش همراه پرونده در دادگاه كيفري در تابستان سال گذشته محاكمه شد. وي در جلسه دادگاه نيز با پذيرش ارتكاب قتل عمد نوزاد ٥روزه خود مدعي شد كه چهارسال با پسري از ايران به دبي رفت و پس از جمع آوري پول زياد از راه فساد اخلاقي به تهران آمدند تا ازدواج كنند اما آن پسر پول ها را گرفت و ديگر پيدايش هم نشد. در ادامه براي اين كه سرپناهي داشته باشد، با يك مرد معتاد بدون اين كه به عقدش درآيد، زندگي مي كرد و براي تهيه موادمخدر مصرفي آن مرد به خيابان مي رفت تا اين كه باردار شد و از آن خانه هم فرار كرد."
اولا از ظواهر داستان پیداست که این زن در دادگاه هیچ مدافعی نداشته است و حتی خودش هم خود را مجرم می داند. هیچ کس نگفته است که این زن در هنگام ارتکاب قتل از Postpartum depression شدید رنج می برده است و در حقیقت از شدت افسردگی دچار جنون بوده است. اگر به این صفحه ویکی پدیا مراجعه کنید و علائم موثر در تشدید این بیماری را با شرائط این زن مقایسه کنید خواهید دید که وی اکثر این شرائط را دارا بوده است و اگر به این سایت روانشناسی نگاه کنید می بینید که مادرانی که به این مرض روانی مبتلا هستند بعضا نوزاد خود را می کشند. سوال این است که چگونه می توان شخصی روانی را محکوم به اعدام کرد؟
ثانیا، در این داستان چه کسی مجرم است: این زن یا جامعه ای (بخوانید من و شمایی ) که قاتلی را پرورش داده است؟ کجاست مجازات آن پسری که به وعده و وعید او را به فاحشگی برده است؟ کجاست مجازات آن کسانی که او را به بیگاری جنسی برده اند؟ و کجاست مجازات جامعه ای که نه تنها نتوانسته زمینه فساد و جرم را از بین ببرد که بستر ساز جرم هم بوده است؟ موجودی خلق کرده ایم که از آن شرممان می آید و به عادت مالوف با اعدامش جرم خود را در زیر خاک پنهان می کنیم. و فردا روز از نو روزی از نو.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

به هیچ آمار داخلی اعتماد نکنید.

به این گزارش روزنامه سرمایه درباره اسباب بازی نگاه کنید. کل گزارش از اول تا آخر آن مزخرف است. مثلا می گوید: "ايران با اختصاص 11 درصد واردات جهاني اسباب بازي سومين واردكننده اين محصول طي سال هاي 2004 تا 2008 در جهان بوده است." محض اطلاع در امریکا که اولین وارد کننده اسباب بازی در دنیاست در سال گذشته 23 میلیارد دلار اسباب بازی فروخته شده است. پیدا کردن امار کشورهای دیگر هم آسان است. بدون نگاه کردن به آمار می توانم ادعا کنم که واردات اسباب بازی ایران از امریکا و انگلیس و آلمان و ایتالیا و فرانسه و کانادا و ژاپن و کره جنوبی و بسیاری از کشورهای دیگر کمتر است. ایران نه سوم است و 11 درصد که هیچ، یک درصد اسباب بازی های دنیا را هم وارد نمی کند. روزنامه سرمایه باید خجالت بکشد با این آمارها و تحلیل های ساختگی. چیزی که البته نوبر نیست آمارهای ساختگی در روزنامه های داخلی است؛ حتی برای موضوعی که اصلا سیاسی نیست مانند همین اسباب بازی.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۳, جمعه

اینترنت فریبتان ندهد

آنهایی که سایت دیگ می خوانند می دانند که دیگ به قول انگلیسی ها بایاس است، به این معنی که نظرات آن منعکس کننده متوسط آنچه در آمریکا می گذرد نیست. دیگ غیر مذهبی و گاهی ضد مذهبی است. ضد بوش است تا بی نهایت، گر چه امریکا هم دل خوشی از بوش ندارد. ضد جمهوری خواهان است. در رقابت بین اوباما و کلینتون به شدت طرفدار اوباما است و ... دیگ تنها نیست، در بیشتر نظر سنجی های اینترنتی نوعی بایاس علیه جمهوری خواهان، بوش و کلینتون مشاهده می شود. البته این بایاس دلیل دارد. مثلا در رقابت بین اوباما و کلینتون، کافیست نگاهی به طرفداران هر دو بیاندازید تا ببینید ریشه این بایاس کجاست. بر اساس آمارهای به اصطلاح نظرسنجی های خروج، طرفداران کلینتون چند دسته اند: زنان (مخصوصا زنان مسن)، کسانی که تحصیلات عالیه ندارند، مردم با درآمد کمتر از 50 هزار دلار که حدود متوسط درآمد در امریکاست و در امریکا به اینها عرق خورها می گویند، افراد مسن و مردمی که در شهرهای کوچک زندگی می کنند(نمی دانم به کار بردن کدام واژه درستتر است، روستا یا شهر کوچک.) و افراد مسن. و طرفداران اوباما این چند دسته اند: سیاه پوستان، کسانی که تحصیلات عالیه دارند، مردم با درآمد بیشتر از 50 هزار دلارکه در امریکا به اینها شراب خورها می گویند، افراد جوان و مردمی که در شهرهای بزرگ زندگی می کنند و مخصوصا جوانان. اختمال استفاده طرفداران اوباما از اینترنت به مراتب بیشتر است و به همین دلیل اینترنت به نفع اوباما بایاس است. از طرف دیگر رادیو در امریکا تقریبا در انحصار جمهوری خواهان است و برنامه های رادیویی مانند راش لیمبو، شان هنیتی، بیل اورایلی و مارک لون طرفدار بوش اند، طرفدار جنگند، مذهبی اند. نسخه رادیویی رجانیوزند در داخل کشور خودمان. (در حقیقت شباهت سیاسی عجیبی بین راستی های ایران و راستی های امریکا موجود است مثلا فاطمه رجبی و ان کولتر کپی یکدیگرند. در نوشته هایشان عملا فحش به طرف مقابل می دهند. این یکی می خواهد تمام مردم دنیا را مسلمان کند آن یکی صریحا می گوید که باید کشورهای مسلمان را اشغال کرد و آنها را مسیحی نمود.)
آنهایی که سایت بالاترین می خوانند می دانند که بالاترین به قول انگلیسی ها بایاس است، به این معنی که نظرات آن منعکس کننده متوسط آنچه در ایران می گذرد نیست. بالاترین غیر مذهبی و گاهی ضد مذهبی است. ضد احمدی نژاد است تا بی نهایت، گر چه ایران هم (احتمالا!) دل خوشی از احمدی نژاد ندارد. ضد اصول گراهاست و ...بالاترین تنها نیست، در بیشتر نظر سنجی ها و سایت های اینترنتی نوعی بایاس علیه اصول گراها و احمدی نژاد مشاهده می شود. البته این بایاس دلیل دارد.....اینترنت فریبتان ندهد. اینترنت منعکس کننده دقیق جامعه ایران نیست..