۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه

مرز آزادی بیان کجاست؟

مرز آزادی بیان دوباره موضوع اخبار در امریکا شده است. دلیلش این است که شخصی به نام خاویر آلوارز (که یک دروغگوی سریالی است و مثلا ادعا کرده است که در جریان نجات یک سفیر امریکا مجروح شده، یا به شرکت های بیمه دروغ گفته و ... ) از جمله در جمعی مدعی شده بوده که مدال افتخار کنگره را به دلیل شجاعت های نظامی اش دریافت کرده است. که این ادعای آخری طبق قانونی به نام قانون ضد سرقت مدال های افتخار (یا چیزی شبیه این به انگلیسی Stolen Valor Act of 2005 ) غیر قانونی است. به همین دلیل دادستانها ادعایی را علیه این آقا در دادگاه مطرح کرده اند. اما آقای آلوارز مدعی است که قانون ضد سرقت مدالها به دولت اختیار این را میدهد که محتوای بیان افراد را کنترل کند و این مخالف متمم اول قانون اساسی امریکا است (متمم اول حافظ آزادی بیان است). دولت اوباما ادعا می کند که منظور از متمم اول حفاظت از تمامی انواع بیان نبوده است و مثلا دروغ گفتن به پلیس یا کلاه برداری آزادی بیان تلقی نمی شود (که تا اینجا را عموم مردم کم و بیش می پذیرند) اما همچنین ادعا می کند که دروغ گفتن درباره گرفتن مدال نظامی آزادی بیان نیست. (البته تعجبی هم نیست. همه دولتهای دنیا متمایل به کاهش آزادی مردم هستند. آنچه که آزادی را حفظ می کند نه تمایل دولتها، که تلاش مردم و دادگاهها و مطبوعات است.) طرفداران آزادی بیان و از جمله مطبوعات می گویند که مجرم شناختن دروغگویی که مدعی گرفتن مدال است به همین جا ختم نمی شود و منجر به رویه ای می شود که بسیاری از دروغهای دیگر را هم جرم خواهد شناخت و این برای آزادی بیان بسیار خطرناک است. من به شخصه، در این مورد طرفدار این دروغگویم. آزادی بیان مهمتر از این است که آن را به خاطر صداقت در بیان گرفتن مدال محدود کرد.

۱۳۹۰ بهمن ۲۴, دوشنبه

عراق، چین و هند دارنده بالاترین رشد اقتصادی در سالهای آینده

صندوق بین المللی پول پیش بینی کرده است که عراق در سال جاری بالاترین رشد اقتصادی (بیش از 12 درصد) در جهان را دارا خواهد بود. بعد از عراق چین با رشد اقصادی 9 درصد و هند با رشد اقتصادی 7.5 درصد قرار دارند. همین سه کشور در 5 سال آینده بالاترین رشد اقتصادی را خواهند داشت و در سه سال از این پنج سال عراق دارای بیشترین رشد است.

البته باید توجه کرد که عراق هنوز بسیار فقیرتر از ایران است و به شدت از فساد گسترده دولتی و کمبود نهادها و تکنولوژی رنج می برد. (تا قبل از بحران ارزی اخیر در ایران، درآمد سرانه اسمی در ایران حدود دو برابر عراق بود. عراق درآمد سرانه ای برابر حدود 3 هزار دلار و ایران درآمد سرانه ای برابر 6 هزار دلار داشت. بحران اخیر کارهای مقایسه ای را هم سخت کرده است.) حدس من این است که درآمد سرانه عراق تا سال 2020 از درآمد سرانه در ایران بالاتر خواهد بود.


پ.ن. البته می دانید که ناپایداری های سیاسی در منطقه تخمین های درست درباره وضع نسبی اقتصادهای منطقه را با مشکل جدی مواجه می کند. بحران های که متاسفانه ما با آن مواجهیم هم قوز بالا قوز شده اند.

۱۳۹۰ بهمن ۲۰, پنجشنبه

آینده اقتصاد ایران در چهار سناریو

آینده اقتصاد ایران بیش از هر چیز دیگری به دو عامل قیمت نفت و برآیند منازعات اخیر با غرب بستگی دارد. قیمت نفت در حالتی پایدار و بالاست و این قیمت بالا در شرایط عادی می توانست باعث رشدی نسبتا خوب در اقتصاد ایران شود. منظورم از شرایط عادی، شرایطی بدون تحریم های سرسخت اخیر (که متاسفانه هر روز شدیدتر هم می شوند) و بدون تهدید جنگ در آینده است. در شرایط پایداری قیمت نفت، آنچه بیش از همه آینده اقتصادی ایران را متاثر می کند چگونگی پیشروی منازعه ایران و غرب است. این چگونگی پیشرفت منازعات به همراه مشکلات اقتصادی ناشی از بحران یورو، دو مانع سر راه پیشرفت اقتصادی در دنیا هم محسوب می شوند. برای آینده اختلافات ایران و غرب هم چهار سناریو قابل پیش بینی است:

سناریوی اول تداوم وضعیت موجود در حالت استاتیک است. منظور از حالت استاتیک این است که وضعیت تحریم ها از این شدیدتر نشود، اما کاهش هم نیابد. در این صورت، می توان تصور کرد که بخش هایی از اقتصاد ایران متحمل خسارات سنگینی خواهند شد. منظور من بخش هایی از اقتصاد ایران است که به کالاهای سرمایه ای و واسطه ای وارداتی (مخصوصا با تکنولوژی بالا) به شدت وابسته است. این تحریمها، برای بخشهایی از اقتصاد ایران هم فرصت است. مخصوصا آن قسمتهایی از اقتصاد که به کالاهای وارداتی کمتر وابسته و در سالهای اخیر در اثر رقابت با کالای ارزان خارجی تحت فشار بوده اند. در مجموع اما، اقتصاد ایران رشدی منفی به همراه تورم بالا را شاهد خواهد بود. دولت تلاش خواهد کرد که به هر طریق تحریم ها را دور بزند، و اگر تحریمها شدیدتر نشوند، راههای برای دور زدن قسمتی از تحریما از طریق مثلا تجارت پایاپای پیدا خواهد شد.

سناریوی دوم تداوم وضعیت موجود در حالت دینامیک است. در این سناریو روند تشدید تحریمها ادامه خواهد یافت. اگر روند به آن صورت که دلخواه غرب است ادامه یابد، در نتیجه تحریمها، تجارت با خارج از کشور فقط به صورت قاچاق ممکن خواهد بود. سقوط تولید ناخالص داخلی ایران حتمی، و رکورد تورم را شاهد خواهیم بود. اینکه رکود و تورم اقتصادی تا چه حد عمیق باشد البته به واکنش دولت به تحریمها نیز بستگی دارد که تا کنون این واکنشها، از دید اقتصادی، فقط فشار را بر مردم افزایش داده است. (واکنشهایی مانند امنیتی کردن بازار ارز منظور است.) کسانی که در امریکا به بازها (هاوکس به قول انگلیسی ها) معروفند امیدوارند که تحریمها و دیگر اعمال تحریکی ایران را به واکنشی وادارد که منتهی به جنگ شود.

سناریوی سوم پیدا شدن راهی برای مذاکره بین ایران و غرب و حل و فصل موضوعات مورد اختلاف است. این سناریو، خوشبینانه ترین سناریو از دید اقتصادی و کم احتمال ترین از دید سیاسی در شرایط فعلی است. زیرا که اولا، دیوار بی اعتمادی بین ایران و غرب بلندتر از آن است که مذاکره ای معنی دار و با هدف حل و فصل منازعه را محتمل کند. ثانیا، تصور من این است که دو طرف از این مذاکرات چیزی جز پیروزی کامل نمی خواهند و همین حتی شروع مذاکره را با ابهام مواجه می کند. ثالثا، نیروهایی در داخل ایران و در داخل غرب هستند که هر گونه نتیجه گیری در مذاکرات را پیروزی رقیبی داخلی (که طرف مذاکره است) می دانند. مثلا جمهوری خواهان از مذاکره ای که توسط دولت اوباما انجام شود و به حل و فصل قضیه منتهی شود خوششان نخواهد آمد. در ایران ماجرا از همین قرار است. (مثلا در گذشته لاریجانی، احمدی نژاد، و حتی موسوی مذاکرات هسته ای را به نحوی معادل تسلیم معنی کرده اند.) اما در صورت وقوع مذاکره و تفاهم، اقتصاد ایران بلافاصله متاثر خواهد شد. اینکه رشد اقتصادی در ایران به چه میزان باشد، بستگی به چگونگی تفاهم دارد. ولی به هر حال، این بهترین سناریو برای ایران است.

سناریوی چهارم درگیری بین ایران و غرب است. با گذشت زمان، احتمال این سناریو بیشتر می شود. چند نکته در باره این سناریو: اولا، هستند کسانی که در غرب، تحریمها را زمینه ای برای تضعیف ایران و آغاز جنگ می دانند. ثانیا، همانطور که گفته شد، کسانی هم هستند که امیدوارند که بیشتر شدن تحریمها باعث واکنشی (مثل بستن تنگه هرمز) از ایران شود که باعث آغاز جنگ شود. ثالثا، نتایج این جنگ برای اقتصاد ایران فاجعه ای غیر قابل مقایسه با هر چیز دیگر در گذشته خواهد بود. این به این معنی نیست که اقتصاد دنیا آسیب نخواهد دید. اما میزان آسیب ها به صورت واضحی بسیار غیر متقارن و به زیان ایران است. رابعا، میزان آسیب به عوامل غیر قابل پیش بینی بستگی دارد...

پ.ن. اگر شرایط به گونه ای دیگر بود می توانستم مطالبی درباره توصیه سرمایه گذاری در واکنش به هر سناریو را بنویسم. اما با سناریوهای فعلی، توصیه سرمایه گذاری کمی حال به هم زن است.


۱۳۹۰ بهمن ۱۹, چهارشنبه

اگر ریک سنتورم رئیس جمهور شود حمله به ایران قطعی است.

ریک سنتورم، که به دنبال کاندید شدن در حزب جمهوری خواه امریکا است در مرحله مقدماتی در سه ایالت از رقبا پیش افتاده است. البته زود است که بتوان گفت چه کسی کاندید جمهوریخواهان در رقابت با اوباما خواهد شد. دلیلش این است که جمهوری خواهان هیچ انتخاب خوبی ندارند. همه انتخابهایشان عجیب و غریبند. اما با ضعف رامنی و گینگریچ، شانس سنتورم کمی افزایش پیدا کرده است.
و نکته دیگر اینکه شکست اوباما در انتخابات آینده آسان نخواهد بود. به هر حال، اگر ریک سنتورم رئیس جمهور شود، دیگر مسئله این نخواهد بود که آیا او به ایران حمله خواهد کرد یا خیر. مسئله این است که در ماه اول حمله خواهد کرد یا در ماه دوم ریاست جمهوریش.
حالم از سیاست در حال به هم خوردن است، گریزی هم از دنبال کردنش نیست...

۱۳۹۰ بهمن ۱۴, جمعه

"بین یک صخره و شیئی سخت گیر کرده ایم"

ایران سالهای سال است که مورد تحریم امریکا و کشورهای غربی بوده است. در چند سال اخیر این تحریمها شدید و شدیدتر شده اند. اما در این چند سال و تا همین اواخر، آنچه که در وقت اعمال تحریم می گفتند این بود که هدف تحریمها ملت ایران نیست بلکه هدف این است که "رفتار رژیم ایران تغییر کند". به اصطلاح اسم تحریم ها را تحریمهای هدفمند گذاشته بودند. با این تحریمهای جدید که اعمال شده، دیگر تعارف را کنار گذاشته اند. بر اساس آنچه گفته می شود "هدف از تحریمها این است که موج نارضایتی در ایران زیاد شود و مردم به دولت و رژیم فشار بیاورند تا رفتارش را عوض کند." به عبارت دیگر هدف این است که مردم ایران فشار کارد را بر استخوان خود لمس کنند. این است که از این تحریمها متنفرم. هدف زندگی مردم ایران شده است.

در این میان واکنش دولت به تحریمها هم فشار مضاعف بر مردم وارد می کند. اگر به عمق سیاستهای جدید دولت نگاه کنید می بینید که واکنشها گاهی عجیب و غریبند. مثلا دولت اصرار دارد که به شما ارز ارزان بدهد. اگر فرزندی در مالزی مشغول تحصیل است و پدر برای تامین مخارج فرزند به بازار برود و دلار 1800 تومانی بخرد، دولت او را قاچاقچی می داند. از طرفی اصرار دارد که به ما مراجعه بفرمایید تا دلار 1220 تومانی خدمتتان بدهیم. مردم را مجرم می کند و خودش را متعهد به تعهدی که برآوردش ممکن نیست. این است که ما مردم، به اصطلاح خارجی ها، "بین یک صخره و شیئی سخت گیر کرده ایم".