مبارزه با فقر و ایجاد عدالت نیاز به الگو دارد. کشورهای کمونیست برای مبارزه با فقر و ایجاد عدالت راهی را برگزیدند که نتیجه ای جز فاجعه های گوناگون نداشت. فقط در یکی از این فجایع در چین در سال 1959 میلیونها کشاورز و مردم عادی از گرسنگی مردند. قحطی سال 1959 ساخته سیاستهای غلط دولت عدالت طلب و کمونیست چین بود. تعداد تلفات آن فاجعه رقمی است بین 10 تا 100 میلیون نفر. از آن چین کمونیست تنها چیزی که کمونیست مانده آن رنگ قرمز بر روی پرچمش و اسم آن حزبی است که همه چیز هست الا کمونیست. چین یک کشور سرمایه داریست که رهبرانش ثروت اندوزی شهروندان را افتخار می دانند. چین در سال 2002 هیچ میلیاردری نداشت و تعداد میلیاردرهایش از15 نفر در سال 2006 به 106 نفر در سال 2007 افزایش یافته است. در همین حین وضع زندگی همه چینی ها بهتر شده است. دولت طرفدار سرمایه داری چین به اندازه کافی پول دارد که از سال گذشته کشاورزان را از پرداخت مالیات معاف کرده و از امسال از درآمد های کمتر از 250 دلار در ماه مالیات نمی گیرد. اهداف هزاره مبارزه با فقر سازمان ملل تنها به این دلیل پیش از موعد مقرر در حال محقق شدن است که چین سریعتر از هر کشوری در طول تاریخ و موثرتر از هر کشور دیگری و بیشتر از هر کشور دیگری آدمهای فقیر را از زیر خط فقر شدید بیرون کشیده است. مبارزه با فقر و ایجاد عدالت که شعار دولت طرفدار نظام کمونیستی چین بود جز فقر و فلاکت نیاورد، شگفت آنکه دولت طرفدار سرمایه داری چین بیش از همه چیز در مبارزه با فقر و ایجاد عدالت موفق بوده است. مبارزه با فقر و ایجاد عدالت فقط از راه ایجاد بازار آزاد و ارتباط بهتر با دنیای خارج ممکن است. چین سرمایه داری الگوی اقتصادی برای مبارزه با فقر است. وووووووووووووووو
۳ نظر:
آقای قندی
آیا بهتر نیست هر کسی در تخصص خودش نظر بدهد. اینکه نظام سیاسی چین چه هست یا چه بود یک بحث تخصصی در حوزه تخصص شما نیست هر چه باشد فعلا حزب کمونیست در چین حکم میراند و این یعنی چیزی بیش از صرفا رنگ قرمز در پرچم.
لطفا اظهار نظر در حوزه های تخصصی را که بیش از همه شما و دوستان هم مسیرتان ادعایش را داریدبه متخصصینش بس÷ارید و خود صرفا در حوزه مورد ادعایتان اظهار نظر کنید
با تشکر
حالا چرا شاکی مئشئ سعید جان توی وبلاگ شما که ننوشته. وبلاگ خودشه و حق اظهار نظر راجع به هر چیزی رو داره.
قطعا الگوهايي بكر و دست نخورده اي كه چين در صنعت ارائه داده است و كاهش هزينه هاي توليد به شكلي كه قيمت تمام شده حدقال 20 درصد كمتر محصولات مشابه آن در جهان باشد، هنوز براي بسياري از متخصصين علوم صنايع مبهم و ناشناخته است. فعلا تلقي همه اين است كه در چين سطح دستمزدها پايين است. فقط در تحليل بسيار جالبي از صنعت چين من مقاله اي را در نشريه گزيده مديريت (Harward business Review ) ديدم كه گزارشي از يك بازديد از چين بود.
واقعيت اين است كه چين تا پشت ديوارهاي صنايع خودرو ما هم امده است و چندين شركت ( همچون ديارخودرو)در حال مونتاژ خودرو هاي چيني در ايران هستند. پس رويه اي كه چين در پيش گرفته است اصولا با مدلهايي كه در TQM و EFQM ارائه شده است دقيقا منطبق نيستند.
پس چرا موفق بوده است؟ البته كارشناساني هم هستند كه موفقيت چين را مقطعي مي دانند و چشم انتظار سقوط ناگهاني اين غول بزرگ تجارت و صنعت هستند.
ارسال یک نظر