امروز یک سوال خیلی جالب و در عین حال یه جوری فلسفی خوندم: شما دوست دارید که یک خوک شاد و راضی از اوضاع باشید یا یک آدم ناراضی و ناشاد؟
این سوال از جان استوارت میل هست.
دارم به جواب فکر می کنم...
این سوال از جان استوارت میل هست.
دارم به جواب فکر می کنم...
۷ نظر:
آدمِ ناراضی. چون آدم اگر آدم باشد، تغیّرِ احوالاتش دستِ خودش است؛ فلذا قدرتِ " راضی شدن " را دارد.
1- نمی دانم که اصلا راضی یا راضی نبودن در مورد حیوانات صادق است یا خیر. آیا یک حیوان سنجه این را دارد که ببیند انچه که می خواسته دارد و راضی و خوشحال باشد؟
2- آیا منظور آقای میل این است که انسانی "همیشه" ناراضی؟ یا اینکه تصویری لخظه ای را از انسان و خوک ترسیم کرده و در این دو تصویر ترجیحات ما را می پرسد؟ (مرتبط با نظر علیرضا در این مورد که انسان بعدها می تواند شاد باشد و الخ)
3- اگر پاسخ این باشد که خوک می داند چه می خواهد و سقف آرزویش خوراک و مایحتاج روزمره اش است و از سوی دیگر انسان همیشه ناراضی را تصویر کرده،من از آنجایی که عافیت طلبم، خوک بودن را ترجیح می دهم چون حضرات انسانها آنقدر دانستنی هایشان فراوان است که همیشه از نداشتنش ناراضی اند.
به علیرضا و نیک :
نکات هر دو شما جالبند ولی من هنوز دارم فکر می کنم...
پاسخ خوك با انسان هميشه فرق مي كند، اگر اين كلمات را «صفت» به معناي متعارفشان در نظر بگيريم! اگر خوك باشيم طبعا بايد بخواهيم يک خوک شاد و راضی از اوضاع باشيم تا يک آدم ناراضی. بر عكسش هم درست است يعني اگر اگر يك انسان واقعي باشيم صد در صد ناراضي و ناشاد بودن را به خوك بودن ترجيح خواهيم داد.
مرغابی راضی یا ناراضی
من دوست دارم خوک شاد باشم اما درونم همیشه انسان ناشاد بوده و خواهد بود.
اگر منظور استوارت يك مبادله بين شادي (آرامش) و فهم(علم) هست من قطعاً نقطه بهينه ي ان را انتخاب خواهم كرد. علم دانش همواره نارضايتي و اضطراب به همراه مي اورد مشابه اين را نيچه نيز گفته است در هر حال من نا فهمي مطلق مثل خوك را هم مناسب نمي دانم
ارسال یک نظر