۱۳۸۷ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

کالبدشکافی بحران اخیر موسسات مالی امریکا و عواقب آن بر اقتصاد ایران

بحران اخیر موسسات مالی امریکا از نظر ابعاد بزرگترین بحران مالی تاریخ بشریت است. ممکن است نتایج این بحران به بدی بحران مشابه سال 1929 امریکا نباشد، گرچه این بحران به احتمال بسیار امریکا را به رکود اقتصادی خواهد کشاند. برای درک ابعاد این بحران کافی است که فقط به ابعاد دارایی های شرکت هایی که دچار مشکلند توجه کنید. شرکت لمن برادرز بیش از 600 میلیارد دلار بدهی در تراز حساب خود دارد و برای ممانعت از گسترش بحران این شرکت به بقیه بازار (و حتی بعد اعلام ورشکستگی این شرکت در روز دوشنبه)، این شرکت (با پشتیبانی فدرال رزرو) به میزان 138 میلیارد دلار از شرکت جی پی مرگان قرض گرفته است. شرکت دیگری که تنها چند ساعت تا ورشکستگی فاصله دارد AIG است که به مراتب بزرگتر از لمن برادرز است و در حقیقت بزرگترین شرکت بیمه امریکاست. یا دو شرکتی فنی می و فردی مک سرمایه ای بالغ بر 5000 میلیارد دلار در تراز خود دارند که به مشکل برخورده اند و دولت فدرال به کمک آنها رفته است. سوال این است که ریشه این بحران چیست؟ و این بحران چگونه شروع شده است؟ سعی من آن است که در این یادداشت جوابی تا حد ممکن ساده و خلاصه به این سوال بدهم.
نکته اول: یکی از مهمترین وظایف دولت همانگونه که در این یادداشت شرح داده ام به حداقل رساندن نوسانات اقتصادی است. واقعیت این است که اقتصاد کلان یک مملکت به آرامی رشد نمی کند. گاهی با رکود مواجه می شود و گاهی با رشد بسیار سریع. نه رکود خوب است و نه رشد سریع تر از روند درازمدت(دلیلش بماند برای یادداشت های دیگر). وقتی کشوری در حالت رکود است (یعنی تولید ناخالص داخلی کمتر از روند درازمدت آن است) دولت آن کشور یا مخارج خود را افزایش ویا مالیاتها را کاهش می دهد. بانک مرکزی آن کشور از سوی دیگر ممکن است نرخ بهره را کاهش دهد.
نکته دوم: نرخ بهره در حقیقت قیمت وام دریافتی از بانکها است. اگر نرخ بهره کاهش یابد وام گرفتن ارزانتر می شود. به همین دلیل وقتی نرخ بهره کاهش می یابد مردم بیشتر وام می گیرند و با آن سرمایه گذاری می کنند. یکی از بزرگترین فرم های سرمایه گذاری در امریکا هم سرمایه گذاری در خرید و ساخت مسکن است.
نکته سوم: اکثریت قریب به اتفاق امریکائیان در هنگام خرید خانه وام می گیرند. ارزش وام خانه هم گاهی تا 95% ارزش خانه است. مثلا برای خرید خانه 500 هزار دلاری به بیش از 25 هزار دلار آورده نیاز نیست و بقیه ارزش خانه، وام است. (البته اگر آورده بالاتر باشد نرخ بهره بانکی اعمال شده کاهش می یابد و .. )
نکته چهارم: وقتی که فرد وام گیرنده به هر دلیل قادر به پرداخت اقساط خرید خانه نیست بانک وام دهنده خانه وی را تصاحب می کند.
نکته پنجم: نرخ بهره دریافتی توسط مشتری به اعتبار وی بستگی دارد. هر چه اعتبار کمتر باشد نرخ بهره دریافتی بیشتر است.
نکته ششم: وقتی نرخ بهره افزایش یابد احتمال بازپرداخت اقساط وام کاهش می یابد و احتمال مصادره خانه به وسیله بانک افزایش می یابد.
داستان بحران اقتصادی امریکا از سپتامبر 2001 شروع می شود. بعد از حمله به برجهای تجارت جهانی و به دلیل اینکه به ناگهان شوک عظیمی (روانی و ناشی از عدم اطمینان به آینده) به بازارهای مالی وارد شده بود و ترس ناشی از رکودی که ممکن بود به همین دلیل عدم اطمینان از شرایط بازار ایجاد شود، دولت امریکا و بانک مرکزی (فدرال رزرو) این کشور وارد عمل شدند. (واکنش دولت امریکا بماند برای بعد و به این بحث ربطی ندارد).
در سال 2001 فدرال رزرو نرخ بهره (بین بانکی)را کاهش داد به طوری که نرخ بهره از حدود 6 درصد در مدت کوتاهی به یک درصد کاهش یافت. از نرخ بهره بازار به تبع این کاهش به صورت کم سابقه ای کاسته شد و (چون بهای وام کاهش یافت) تقاضا برای وام (مخصوصا برای خرید خانه)افزایش پیدا کرد. در نتیجه، تقاضا برای خرید مسکن در امریکا افزایش یافت. از سوی دیگر عرضه مسکن نمی تواند سریعا افزایش یابد(برای افزایش عرضه به زمان نیاز است که به این موضوع برمی گردیم). افزایش تقاضا (و عدم واکنش سریع عرضه) باعث افزایش قیمت مسکن در امریکا شد.
وقتی قیمت خانه در حال افزایش است بانک اعتباردهنده نگران بازپرداخت اقساط وام توسط خریدار خانه نیست. دلیل آن هم ساده است: اگر خریدار خانه به هر دلیل قادر به پرداخت اقساط خرید خانه نباشد خود خریدار خانه را به قیمت بالاتر می فروشد و یا بانک وام دهنده خانه وی را تصاحب می کند (و عملا کسی ضرر نمی کند، نه بانک و نه مشتری). اهمیتی هم ندارد که مشتری بانک با اعتبار باشد یا کم اعتبار. به همین دلیل و از سال 2003 تا 2005 بانکهای امریکا با شرایط بسیار آسانی اقدام به وام دادن کردند. به ویژه آن افراد کم اعتباری که در شرایط عادی قادر به دریافت وام نبودند قادر به دریافت وام شدند. (بازار وام به افراد کم اعتبار اصطلاحا Subprime Market) نامیده می شود. بانکها هم با خوشحالی به این افراد وام می پرداختند.
داخل پرانتز: وقتی قیمت خانه شروع به افزایش می کند، علاوه بر خریدار معمولی مسکن، تقاضای دلالانه برای مسکن نیز افزایش می یابد. همین اتفاق و در سالهای فوق الذکر در امریکا افتاد. خریدارنی از چهار گوشه جهان (از برزیل و ژاپن و نروژ ...) و به امید فروش مسکن به قیمت بالاتر اقدام به خرید خانه کردند که همین باعث افزایش بیشتر تقاضا و افزایش بیشتر قیمت مسکن می شود (شبیه یک فیدبک مثبت عمل می کند).
پرانتز دوم: در امریکا چند نوع موسسه مالی وجود دارد. بانک های سپرده گذاری (شبیه بانک سر کوچه) که مردم در آن حسابهای پس انداز باز می کنند. و بانک های سرمایه گذاری مانند همین لمن برادرز که سرکوچه شما نیست. در امریکا وقتی شما وامی می گیرید، بانک سپرده گذاری سر کوچه شما، این وامها را به صورت بسته ای در می آورد و آنرا به بانکهای سرمایه گذاری می فروشد. موسساتی مانند فردی مک و فنی می هم این وامها را تضمین می کنند.
برگردیم به اصل داستان: گفتیم که نرخ بهره کاهش پیدا کرد، تقاضا برای مسکن افزایش یافت و قیمت خانه هم افزایش می یافت...افزایش قیمت به تدریج و با کمی تاخیر عرضه مسکن را در امریکا افزایش داد. ساخت و ساز مسکن به تدریج به حدی افزایش یافت که به تدریج از تقاضا برای مسکن بیشتر شد (سال 2006). و در نتیجه انبوهی از خانه های ساخته شده بدون تقاضا ماند(از این قسمت داستان که مردم به هنگام کاهش تقاضا و قیمت در برابر کاهش قیمت مقاومت می کنند و آن را تا می توانند نگه می دارند می گذریم. همین امر باعث تشدید بحران شد. توجه کنید که نگه داشتن خانه خالی در امریکا بسیار پرهزینه است.). به محض آنکه اکثریت آدم های در بازار متوجه این نکته شوند که خانه در حال کاهش است حباب قیمت خانه می ترکد واین دقیقا همان چیزی است که در سال گذشته و هم اکنون در امریکا در جریان است.
حال زمانی را در نظر بگیرید که قیمتها شروع به کاهش می کنند. مثلا فرض کنید که کسی خانه ای 500هزار دلاری خریده است، که 475000 دلار آن وام دریافتی از بانک است. پس از پرداخت چند قسط (مثلا 2500 دلار در ماه)، قیمت خانه اش ناگهان به کمتر از 350 هزار دلار می رسد. این فرد ترجیح می دهد که خانه را رها کند و اجازه دهد که بانک خانه را تصاحب نماید (از مسائل حقوقی هم می گذریم). زیرا اگر خانه را رها کند کمی بیش از 25 هزار دلار ضرر کرده است ولی اگر در خانه بماند حداقل 150 هزار دلار ضرر می کند. بانکی که هم اکنون صاحب این بسته وام است (که معمولا بانکی سرمایه گذاری است)، در این مثال حداقل 100 هزار دلار ضرر کرده است. 100 هزار دلار نقدینگی در مرحله اول و با احتساب ضریب پولی صدها هزار دلار نقدینگی دیگر از سیستم بانکی به اصطلاح خشک می شود و از بین می رود.
حال بانکی مانند لمن برادرز را در نظر بگیرید که صدها میلیارد دلار از این نوع وام ها را خریداری کرده است. برای خرید این وامها، این بانک 600 میلیارد دلار از موسسات دیگر قرض کرده است. حال فرض کنید که ناگهان بازار بفهمد که تراز حسابهای این بانک منفی است. به عبارت دیگر، میزان بدهی های بانک از دارائی های بانک بیشتر است. در این صورت، سرمایه گذاران در این بانک می دانند که این بانک قادر نیست بدهی همه طلب کارانش را بپردازد. هر کسی سعی می کند که آن آخرین نفری نباشد که پولش را از بانک نخواهد گرفت و لذا هجوم به بانک شروع می شود. مشکل بانکها این است که طلب مشتریان را بایستی عندالمطالبه بپردازند اما وام بانکها به مشتریان طبق یک قرارداد معمولا دراز مدت به بانک برگردانده می شود.بنابراین حتی اگر درصد کمی از مشتریان عمده هم خواهان برداشت پول خود شوند بانک دچار مشکل می شود. اکثر سپرده گذاران عمده بانکهای عمده هم بانک ها و موسسات مالی دیگر هستند که اگر آنها هم موفق به دریافت طلب خود نشوند خودشان هم دچار کسری در تراز حسابشان می شوند. به این ترتیب مشکل یک بانک می تواند به بانکی دیگر و از این بانک به یک بانک جدید دیگر و به سرعت به کل بازار سرمایه منتقل شود و بازار را به صورت ناگهانی ساقط کند.
همین واقعه در امریکا در حال اتفاق است. (AIG را در نظر بگیرید: همین امروز اعلام کرده اند که این موسسه بایستی در عرض چند ساعت دهها میلیارد دلار نقدینگی تهیه کند والا ورشکست می شود.) واقعه ای که بسیار ترسناک است و پتانسیل آنرا دارد که اقتصاد جهان را به رکود کامل بکشاند. اتفاقی که در دهه 1930 در جهان شاهد آن بوده ایم.
بازارهای مالی و سرمایه گذاری در ایران، بر خلاف بازارهای عمده مالی جهان که در هم تنیده اند و در اثر این بحران سقوط عمده ای کرده اند، بازارهای ایزوله ای هستند و من شک دارم که مستقیما از این بحران تاثیر بپذیرند. اما اگر اقصاد جهان به تبع این سقوط در بازارهای مالی به رکود فرو رود (که احتمال آن وجود دارد)، قیمت نفت به شدت سقوط خواهد کرد. سقوط قیمت نفت هم برای اقتصاد ایران که مانند معتادی به درآمدهای نفت وابسته است و به دز بالاتر(درآمد نفت بالاتر) هر چه بیشتر عادت کرده است، مانند ترمز بزرگی عمل خواهد کرد که باعث ایجاد رکود و افزایش تورم خواهد شد. ایران برای مقابله با این بحران اولا باید بحران را بهتر بشناسد و ثانیا ذخیره ارزی فراهم کند که بتواند با استفاده از آن از نوسانات این بحران در امان بماند.
پ.ن. یادداشت قبلی مرا در همین زمینه بخوانید.

۲۵ نظر:

Pen King گفت...

salam,tahlileton kheyli jaleb bod mamnon

ناشناس گفت...

با سلام
امروز اعلام شد که فدرال رزرو بیش از 80 درصد شرکت AIG رو به ازای وامی 85 بیلیون دلاری خریداری کرده است....همچنین در این رابطه بانک بارکلی انگلیس , بانک سرمایه گذاری امریکا شمالی که قسمتی از شرکت لمان برادرز هولدینگ هستش رو به مبلغ 1.75 بیلیون دلار خریداری خواهد کرد.

ناشناس گفت...

سلام
تحلیل خیلی خوبی از وضعیت داده اید. اما من متوجه نشدم آنجا که می گویید باعث افزایش تورم در ایران می شوداز چه طریقی این اثر را می گذارد؟
چون در ایران این دولت است که با تبدیل دلار به ریال و تزریق آن به اقتصاد داخلی باعث افرایش تورم می شود. به نظر می رسد با کاهش درآمدهای نفتی، دولت هم دستش برای تزریق نقدینگی بسته شود. در گذشته هم هرگاه قیمت نفت و به طبع آن درآمد دولت پایین بوده نرخ تورم هم کمتر بوده است.
به هر حال من فکر می کنم اثرات ضدتورمی در اقتصاد ایران داشته باشد.

ناشناس گفت...

خیلی زیبا نوشتید.

حجت قندی گفت...

به مجید و ناشناس و امیر حسین
ممنون

حجت قندی گفت...

به اسماعیل:
اصل درامد دولت هم اکنون از دلار نفتی تامین می شود که دولت در بازار و یا به بانک مرکزی می فروشد.
اگر این درامد کاهش شدیدی پیدا کند دولت چاره ای جز افزایش نقدینگی برای کاهش کسری خود نخواهد داشت که تورم زاست.

ناشناس گفت...

خیلی جالب و روشنگرانه بود خیلی متشکرم

ناشناس گفت...

آقا حجت ممنون از جوابتون
اما سوال من اینکه چه طوری دولت با کاهش درآمدش نقدینگی رو می تونه زیاد کنه؟ یعنی وقتی درآمد دلاری کمتری داشته باشه خوب پولی هم که از فروشش به بانک مرکزی یا تو بازار درمیاره کمتره

مگر اینکه افزایش قیمت درلار یعنی گرون تر شدن دلار -که فکر کنم شده- این کاهش درآمد رو جبران کنه
یا با اقزایش صادرات نفت - که این امکان رو نداره-

راه دیگه هم اینه که پول چاپ کنه!!!!

البته می شه گفت اگر بطور غیر مستقیم کاهش قیمت نفت باعث کندتر شدن آهنگ توليد داخلی و کاهش عرضه بشه تورم بالا میره

ناشناس گفت...

اسماعیل
به دو دلیل میتونه تورم ایجاد بشه.
یکی اینکه به دلیل کمبود دلار درآمد های دولت هم کم می شه و بنابراین مجبور می شه که پول چاپ کنه. دوم اینکه به طرف عرضه یه شوک عظیم وارد می شه. هر دوی این اتفاقها باعث تورم نجومی سال ۷۴ در ایران شد.
فکر می کنم شما به دلیل اینکه سیاستهای دولت در زمانی که درآمد نفتی اش بالاست باعث شده که تورم ایجاد بشه این برداشت رو می کنین که اگه درآمدهای دولت کم بشه باید برعکسش اتفاق بیفته و تورم کم بشه که این طور نیست.
hojat

محمد حسن سلیمانی گفت...

از بابت هر دو مطلب متشکر
جدا مفید بود

ناشناس گفت...

خیلی ممنون از توضیحات خوبتون

ناشناس گفت...

سلام. من شخصا انتظار داشتم قیمت نفت به خاطر بحران مسکن امریکا بالاتر برود. مگر نه اینکه ترجیح سرمایه گذاری روی مسکن به سمت طلا و نفت و فلزات باید بچرخد و قیمت آنها با توجه به بالا رفتن تقاضایشان بالا رود. پس چرا برعکس شد؟

حجت قندی گفت...

طلا ممکن است سرمایه بیشتری جذب کند و قیمتش بالا برود. (چون ریسک دیگر سرمایه گذاری ها بالا رفته). اما مصرف نفت با رکود کاهش و با رشد اقتصادی افزایش می یابد.

حقیقت‌جو گفت...

یک سوال: این شرکت‌های سرمایه‌گذاری در واقع کاری مثل همین خرید وام را انجام میدن؟

ناشناس گفت...

دل زده عزیز
نه،
کارای دیگه هم می کنن
مثلا AIG اصل کارش بیمه است
حجت

ناشناس گفت...

مرسی. من تا حالا فکر می کردم نفت هم جزو مواردی است که معاملات بورس و مسایل مالی بیشتر بر قیمتش تاثیر دارد تا تقاضا. (پس واقعا تقاضای نفت طی این سالها این قدر بالا رفته بوده که قیمتش 10 برابر شده بود؟)

حجت قندی گفت...

به نظر من تغییر قیمت نفت در میان مدت و دراز مدت فقط به خاطر عرضه و تقاضا است. در کوتاه مدت (کمتر از یکی دو ماه) سایکولوژی بازار هم تاثیر دارد.

ناشناس گفت...

با تشکر
فقط خواستم غلط املایی بگیرم سپاس گزاری با ذ نوشته شده .حیفه تحلیل به این قشنگی غلط املایی داشته باشه

حجت قندی گفت...

من کلمه سپاس توی متن خودم نمی بینم؟ کجاست؟

ناشناس گفت...

اوپس معذرت میخوام اشتباهاّ تو وبلاگ شما نوشتم.(منظورم غلط املایی است)

ناشناس گفت...

تحلیل خیلی موشکافانه ای بود. خوب بود کمی بیشتر راجع به مشکل Fannie Mae و Freddie Mac مینوشتین که در واقع بحران از این 2 شرکت شروع شد.چون اونها ضمانت بسته های وامی رو که به بانک ها فروختن به عهده میگیرن و با پرداخت نشدن وامها اونها باید جوابگو باشند.

ناشناس گفت...

تازه این مقاله را دیدم بسار خوب مکانیسم بحران را توضیح داده بودید. چند سئوال دارم:
1-آیاکاهش قیمت مسکن مقدم بر عدم بازپرداخت وامها بود یا برعکس؟
2- آیا میتوان آماری از وامهای پرداخت نشده مثلا در یکسال اخیر بدست آورد؟
3- آیا میشود دانست که چه مقدار از وامهای پرداخت نشده بوسیله فانی و فردی تضمین شده بودند.
با سپاس
بیژن

حجت قندی گفت...

بیژن

1-آیاکاهش قیمت مسکن مقدم بر عدم بازپرداخت وامها بود یا برعکس؟
کاهش قیمت مسکن مقدم بر عدم بازپرداخت وامها بود بله


2- آیا میتوان آماری از وامهای پرداخت نشده مثلا در یکسال اخیر بدست آورد؟

جواب کوتاه این است که تقریبا بله.
3- آیا میشود دانست که چه مقدار از وامهای پرداخت نشده بوسیله فانی و فردی تضمین شده بودند.
جواب کوتاه این است که تقریبا بله.

با سپاس

ناشناس گفت...

سلام
برای من خیلی جالب و کارآمد بود
ممنون

ناشناس گفت...

با تشکر از تحليل خوب شما، به نظر شمادر شرايط رکود اقتصادي در سطح بين المللي جذابيت سرمايه گذاري به چه بخشي هايي منتقل مي شود؟ و با عبور از بحران رشد اقتصادي در چه صنعتي بيشتر خواهد بود؟