بحران مالی موسسات مالی در امریکا هر روز وارد فاز جدیدی می شود. فهم آنچه که در امریکا در حال حاضر اتفاق می افتد بسیار ضروری است. نگرانی من این است که در کشور ضد بازاری همچون ایران، که به دلیل نفت خیز بودن و کنترل منابع عمده مالی کشور توسط دولت ماهیتی شبه کمونیستی دارد، عده ای بحران اخیر را به اصطلاح پیراهن عثمان کنند که بازار و کاپیتالیسم مرده است و این بحران هم دلیل مرگ ایده بازار آزاد و اقتصاد غربی است.
توجه به این نکته لازم است که این اولین بحران در نوع خود نیست. برای بسیاری از اقتصاددانان این بحران یادآور رکود عظیم دهه 1930 امریکا است که در آن نرخ بیکاری به 30% رسید و تولید داخلی تقریبا نیمی از ارزش خود را از دست داد. بحرانی که درباره آن داستانها نوشته اند و فیلم ها ساخته اند. شباهت این دو بحران این است که در هر دو بحران، بسیاری از موسسات بانکی و بیمه واعتباری در مدت بسیار کوتاهی سقوط کرده اند. نتیجه بحران اول، آن رکود عظیم بود. و دلایلی وجود دارد که اقتصاددانان را امیدوار می کند که نتیجه این بحران به هیچ وجه شبیه آن بحران نخواهد بود، گرچه رکود اقتصادی احتمالا غیر قابل اجتناب است، رکود اقتصادی که با نشانه هایی مانند افزایش بیکاری و کاهش مصرف احتمالا هم اکنون شروع شده است. اما اعلام رسمی رکود منوط به منفی بودن رشد در طی دو فصل پیاپی است که احتمالا تا پیش از سال آینده به وقوع نخواهد پیوست.
این بحران تفاوتهایی هم با بحران 1930 دارد: اولا در آن سال مردم خودشان به بانکها هجوم بردند. هجومی شبیه آنچه که در فیلم It's a wonderful life دیده ایم. دلیل هجوم فیزیکی مردم هم این بود که اکثر بانکها، بانکهای سپرده گذاری بودند(شبیه همان بانک سر کوچه شما که برای سپرده گذاری به آنها مراجعه می کنید). بیشتر موسسات مالی که اخیرا در امریکا دچار مشکل شده اند موسسات مالی سرمایه گذاری و بیمه اند. شرکتهایی مانند لمن برادرز که اعلام ورشکستگی کرد و یا شرکت مریلینچ که توسط بانک امریکا خریداری شد و یا شرکت AIG که شرکت بسیار عظیم بیمه و سرمایه گذاری است. برای مطالبه طلب خود از این شرکتها، سرمایه گذاران و سپرده گذاران پشت کامپیوترهای خود (در چهار گوشه جهان) می نشینند و با کلیک کردن پول خود را مطالبه می کنند. صحنه هجوم فیزیکی به بانکها کمتر دیده می شود و هجوم به بانک از طریق اینترنت انجام می گیرد.
تفاوت دوم این است که در زمان بحران 1930 علمی به نام علم اقتصاد کلان وجود نداشت. اصلا دلیل بوجود آمدن علم اقتصاد بحران عظیم 1930 بود. علم کلاسیک اقتصاد بازار محور بر این اعتقاد بود که نیروهای بازار مشکل بحران اقتصادی را به خودی خود حل می کنند و نیازی به دخالت دولت در بازار نیست. فرض بر این بود که مازاد نیروی کار در بازار باعث کاهش دستمزدها می شود و کاهش دستمزدها باعث ایجاد انگیزه در کارفرماها برای استخدام بیشتر می گردد و در نتیجه تولید افزایش می یابد و اقتصاد از رکود بیرون می رود. (کینزین ها و نیو کنیزینها بر این اعتقادند که کاهش دستمزدها به سادگی صورت نمی گیرد و لذا این مکانیزم به خوبی کار نمی کند و لذا مداخله دولت در زمان رکود لازم است.) بر اساس توصیه اقتصاددانان زمان خودش، رئیس جمهور وقت امریکا، هربرت هوور از مداخله در بازار خودداری کرد. وی همچنین مالیاتها را در وقت رکود اضافه کرد تا کسری بودجه را جبران کند و به همین دلیل باعث عمیقتر شدن رکود اقتصادی شد. برای همین سیاست اشتباه از هوور به عنوان یکی از بدترین رئیس جمهورهای تاریخ امریکا یاد می شود.
تا آنکه جان مینارد کینز کتاب بسیار مهم خود "تئوری عمومی کار، بهره و پول" را نوشت. پیش از کینز، اقتصاددانان عرضه پول را ابزاری بسیار مهم برای کنترل اقتصاد می دانستند. ادعای کینز این بود که در زمان رکود عمیق، و هنگامی که نرخ بهره بانکی بسیار پائین است تغییر عرضه پول تاثیری بر اقتصاد نمی گذارد یا تاثیر ناچیز است. دلیلش هم این است که وقتی نرخ سود بانکی مثلا 5 درصد است هیچ کس پولش را در زیر متکایش نمی گذارد. اما هنگامی که -مانند سال 1935 که نرخ بهره اوراق قرضه سه ماهه در حدود 14 صدم درصد بود- نرخ بهره بسیار پائین است، هیچ کس انگیزه ای برای وام دهی ندارد و لذا عرضه بیشتر پول فقط سر از زیرمتکا و صندوق بانکها در خواهد آورد و تاثیری بر اقتصاد نخواهد داشت. همین اتفاق در دهه 1990 در ژاپن مجددا تکرار شد.
به دلیل اعتقاد به غیر موثر بودن سیاست های پولی(تغییر عرضه پول)، کینز معتقد بود که تنها سیاست مالی (در آن زمان افزایش مخارج دولت) می تواند به بحران اقتصادی پایان دهد. اتخاذ همین سیاست مداخله در بازار و افزایش مخارج دولت بوسیله روزولت رکود بزرگ امریکا را پایان داد و بدین وسیله عصر اقتصاد کلان آغاز شد.
توجه به این نکته بسیار مهم است که اشتباه بزرگی خواهد بود اگر کینز را فردی ضد بازار و مساوی دخالت هر روزه دولت در اقتصاد بخوانیم. ایده کینز اقدامی برای نجات اقتصاد بازار بود و نه نابودی آن.
شرایط اخیر بازارهای امریکا شباهتهای بزرگی با شرایط دهه 1930 دارد، نرخ بازگشت اوراق قرضه سه ماهه بانکی بسیار پائین است و بانکها به دلیل اینکه به دلیل هجوم سرمایه گذاران و برداشت پول از حسابهایشان با احتمال کمبود نقدینگی مواجهند از اعطای وام خودداری می کنند. همین امر باعث شده است که سیاست پولی برای مقابله با رکود احتمالی غیر موثر شود. البته فدرال رزرو (بانک مرکزی امریکا) در این روزها بسیار فعال است اما بیشتر فعالیتش متمرکز بر سیاستهای مالی است و نه پولی. مثلا بدست گرفتن کنترل بانکها که علی القاعده باید به وسیله وزارت خزانه داری امریکا انجام شود به هیچ وجه از جنس سیاست های پولی نیست. ولی به دلیل اینکه وزارت خزانه داری برای دخالت در سیستم بانکی و خرید بدهی های بانکی نیاز به مجوز کنگره دارد، عملا کاری از دستش بر نمی آید. درخواست 700 میلیارد دلاری از کنگره نیز به این دلیل است که خزانه داری مجوز و پول لازم را برای دخالت در بازار پیدا کند. فدرال رزرو در این میان از قانونی که در سال 1930 تصویب شده است و بر اساس آن اختیار مداخله در بازار به فدرال رزرو در بازار در مواقع اضطراری داده شده است استفاده می کند تا بانکها را تحت کنترل بگیرد یا عملا بانکهای دیگر را قانع کند که بانک دیگری را بخرد.
پ.ن. "کالبدشکافی بحران اخیر موسسات مالی امریکا و عواقب آن بر اقتصاد ایران" را هم بخوانید.
توجه به این نکته لازم است که این اولین بحران در نوع خود نیست. برای بسیاری از اقتصاددانان این بحران یادآور رکود عظیم دهه 1930 امریکا است که در آن نرخ بیکاری به 30% رسید و تولید داخلی تقریبا نیمی از ارزش خود را از دست داد. بحرانی که درباره آن داستانها نوشته اند و فیلم ها ساخته اند. شباهت این دو بحران این است که در هر دو بحران، بسیاری از موسسات بانکی و بیمه واعتباری در مدت بسیار کوتاهی سقوط کرده اند. نتیجه بحران اول، آن رکود عظیم بود. و دلایلی وجود دارد که اقتصاددانان را امیدوار می کند که نتیجه این بحران به هیچ وجه شبیه آن بحران نخواهد بود، گرچه رکود اقتصادی احتمالا غیر قابل اجتناب است، رکود اقتصادی که با نشانه هایی مانند افزایش بیکاری و کاهش مصرف احتمالا هم اکنون شروع شده است. اما اعلام رسمی رکود منوط به منفی بودن رشد در طی دو فصل پیاپی است که احتمالا تا پیش از سال آینده به وقوع نخواهد پیوست.
این بحران تفاوتهایی هم با بحران 1930 دارد: اولا در آن سال مردم خودشان به بانکها هجوم بردند. هجومی شبیه آنچه که در فیلم It's a wonderful life دیده ایم. دلیل هجوم فیزیکی مردم هم این بود که اکثر بانکها، بانکهای سپرده گذاری بودند(شبیه همان بانک سر کوچه شما که برای سپرده گذاری به آنها مراجعه می کنید). بیشتر موسسات مالی که اخیرا در امریکا دچار مشکل شده اند موسسات مالی سرمایه گذاری و بیمه اند. شرکتهایی مانند لمن برادرز که اعلام ورشکستگی کرد و یا شرکت مریلینچ که توسط بانک امریکا خریداری شد و یا شرکت AIG که شرکت بسیار عظیم بیمه و سرمایه گذاری است. برای مطالبه طلب خود از این شرکتها، سرمایه گذاران و سپرده گذاران پشت کامپیوترهای خود (در چهار گوشه جهان) می نشینند و با کلیک کردن پول خود را مطالبه می کنند. صحنه هجوم فیزیکی به بانکها کمتر دیده می شود و هجوم به بانک از طریق اینترنت انجام می گیرد.
تفاوت دوم این است که در زمان بحران 1930 علمی به نام علم اقتصاد کلان وجود نداشت. اصلا دلیل بوجود آمدن علم اقتصاد بحران عظیم 1930 بود. علم کلاسیک اقتصاد بازار محور بر این اعتقاد بود که نیروهای بازار مشکل بحران اقتصادی را به خودی خود حل می کنند و نیازی به دخالت دولت در بازار نیست. فرض بر این بود که مازاد نیروی کار در بازار باعث کاهش دستمزدها می شود و کاهش دستمزدها باعث ایجاد انگیزه در کارفرماها برای استخدام بیشتر می گردد و در نتیجه تولید افزایش می یابد و اقتصاد از رکود بیرون می رود. (کینزین ها و نیو کنیزینها بر این اعتقادند که کاهش دستمزدها به سادگی صورت نمی گیرد و لذا این مکانیزم به خوبی کار نمی کند و لذا مداخله دولت در زمان رکود لازم است.) بر اساس توصیه اقتصاددانان زمان خودش، رئیس جمهور وقت امریکا، هربرت هوور از مداخله در بازار خودداری کرد. وی همچنین مالیاتها را در وقت رکود اضافه کرد تا کسری بودجه را جبران کند و به همین دلیل باعث عمیقتر شدن رکود اقتصادی شد. برای همین سیاست اشتباه از هوور به عنوان یکی از بدترین رئیس جمهورهای تاریخ امریکا یاد می شود.
تا آنکه جان مینارد کینز کتاب بسیار مهم خود "تئوری عمومی کار، بهره و پول" را نوشت. پیش از کینز، اقتصاددانان عرضه پول را ابزاری بسیار مهم برای کنترل اقتصاد می دانستند. ادعای کینز این بود که در زمان رکود عمیق، و هنگامی که نرخ بهره بانکی بسیار پائین است تغییر عرضه پول تاثیری بر اقتصاد نمی گذارد یا تاثیر ناچیز است. دلیلش هم این است که وقتی نرخ سود بانکی مثلا 5 درصد است هیچ کس پولش را در زیر متکایش نمی گذارد. اما هنگامی که -مانند سال 1935 که نرخ بهره اوراق قرضه سه ماهه در حدود 14 صدم درصد بود- نرخ بهره بسیار پائین است، هیچ کس انگیزه ای برای وام دهی ندارد و لذا عرضه بیشتر پول فقط سر از زیرمتکا و صندوق بانکها در خواهد آورد و تاثیری بر اقتصاد نخواهد داشت. همین اتفاق در دهه 1990 در ژاپن مجددا تکرار شد.
به دلیل اعتقاد به غیر موثر بودن سیاست های پولی(تغییر عرضه پول)، کینز معتقد بود که تنها سیاست مالی (در آن زمان افزایش مخارج دولت) می تواند به بحران اقتصادی پایان دهد. اتخاذ همین سیاست مداخله در بازار و افزایش مخارج دولت بوسیله روزولت رکود بزرگ امریکا را پایان داد و بدین وسیله عصر اقتصاد کلان آغاز شد.
توجه به این نکته بسیار مهم است که اشتباه بزرگی خواهد بود اگر کینز را فردی ضد بازار و مساوی دخالت هر روزه دولت در اقتصاد بخوانیم. ایده کینز اقدامی برای نجات اقتصاد بازار بود و نه نابودی آن.
شرایط اخیر بازارهای امریکا شباهتهای بزرگی با شرایط دهه 1930 دارد، نرخ بازگشت اوراق قرضه سه ماهه بانکی بسیار پائین است و بانکها به دلیل اینکه به دلیل هجوم سرمایه گذاران و برداشت پول از حسابهایشان با احتمال کمبود نقدینگی مواجهند از اعطای وام خودداری می کنند. همین امر باعث شده است که سیاست پولی برای مقابله با رکود احتمالی غیر موثر شود. البته فدرال رزرو (بانک مرکزی امریکا) در این روزها بسیار فعال است اما بیشتر فعالیتش متمرکز بر سیاستهای مالی است و نه پولی. مثلا بدست گرفتن کنترل بانکها که علی القاعده باید به وسیله وزارت خزانه داری امریکا انجام شود به هیچ وجه از جنس سیاست های پولی نیست. ولی به دلیل اینکه وزارت خزانه داری برای دخالت در سیستم بانکی و خرید بدهی های بانکی نیاز به مجوز کنگره دارد، عملا کاری از دستش بر نمی آید. درخواست 700 میلیارد دلاری از کنگره نیز به این دلیل است که خزانه داری مجوز و پول لازم را برای دخالت در بازار پیدا کند. فدرال رزرو در این میان از قانونی که در سال 1930 تصویب شده است و بر اساس آن اختیار مداخله در بازار به فدرال رزرو در بازار در مواقع اضطراری داده شده است استفاده می کند تا بانکها را تحت کنترل بگیرد یا عملا بانکهای دیگر را قانع کند که بانک دیگری را بخرد.
پ.ن. "کالبدشکافی بحران اخیر موسسات مالی امریکا و عواقب آن بر اقتصاد ایران" را هم بخوانید.
۱۹ نظر:
سلام
فقط خواستم از مطالب مفیدتان تشکر کنم
موفق باشید
البته گويا ريشه اين بحرانها دخالت دولت بوده است.چه بحران دهه سي چه بحران كنوني.
سلام داود:
توی یک یادداشت قبلی من گفتم که ریشه بحران جدید سیاست غلط پولی فدرال رزرو بوده. بنابراین با حرف شما موافقم.
مرسی از کامنت
ممنون ناشناس
Mibakhshid man nemidonam chetor farsi benevisam! man kheyli motshakeram az maghalateton keh hade aghal moadeleh farsiyeh jargon hayeh Finance ra yademon mideh! zemnan moshkeleh asliyeh eghtesadeh bazar inek keh toyeh tamamiyeh teorihayeh neo classics migan keh market efficient hastesh va tamameh neshaneh hayeh mabni ba inefficiency ro ghabool nemikonand
ama moghei keh crisis misheh yekho shoro mikonand be dast bordan dakheleh market(mamno kardaneh Short selling)!
Aya maniyeh in hypocrisy theorician hayeh eghtesadeh azad nist?
سلام
مرسی بابت مطالب جالبتون
اما برای من یه سوالی ایجاد شده و اون اینه که بحرانی که در مسکن آمریکا با Subprime اتفاق افتاد آیا شبیه همین اتفاقی نیست با وام بنگاههای زودبازده برای مسکن ایران اتقاق افتاده و با اومدن رییس جدید بانک مرکزی ادامه پیدا کنه. چون به صورت کاذب یا واقعی فعلا مسکن به خاطر این وام بنگاههای زودبازده خیلی جذاب شده؟
پیشاپیش از جوابتون متشکرم.
جویبار عزیز
باور کنید که من اقتصاد داخل ایران رو کمتر از اقتصاد امریکا می فهمم. اطلاعات مربوط به بانکها یا سیاستهای پولی و یا تورم و بیکاری در ایران توسط ادم های سیاسی دستکاری می شود و به همین علت نه تحلیل ممکن است و نه تعریف و انتقاد از سیستم.
البته ادم هایی در ایران هستند که با خواندن اطلاعات خام درک درستی از اقتصاد ایران پیدا می کنند ولی من به آن اطلاعات هم دسترسی ندارم و بنابراین جواب سوال شما را به درستی نمی توانم بدهم.
مرسی از کامنت
امیر حسابدار عزیز:
علم اقتصاد به هیچ وجه بازار را کامل نمی داند. موارد بسیاری وجود دارد که بازارها نمی توانند خواسته های مردم را به درستی برآورده کنند و به آنها موارد شکست بازار گفته می شود. و دخالت دولت در این موارد ضروری است. اینکه محدوده بازار و دخالت دولت کجاست مورد اختلاف اقتصاددانان بازار است. اما اینکه در بسیاری از موارد بازار بهترین مکانیزم برآورده کردن نیازهای مردم است مورد توافق تقریبا تمامی اقتصاددانان حتی چپ مانند کروگمن در امریکاست.
با سلام مطالب تون مفيد بود اما اين جمله نامفهوم است اما هنگامی که -مانند سال 1935 که نرخ بهره اوراق قرضه سه ماهه در حدود 14 صدم درصد بود- نرخ بهره بسیار پائین است، هیچ کس انگیزه ای برای وام دهی ندارد و لذا عرضه بیشتر پول فقط سر از زیرمتکا و صندوق بانکها در خواهد آورد و تاثیری بر اقتصاد نخواهد داشت"
نرخ بهره پايين كسي وام نمدهد و لذا عرضه پول كم مي شود و عرضه پول مي توانند به اين امر كمك كنند چرا بايد عرضه پول بيشتر در حالتي كه نرخ پايين است س از صندوق بانك در بياورد
آقای محدث:
دلیلش اینست که عرضه پول به وسیله فدرال رزرو انجام می شود. اگر بانک مرکزی می توانست پول را به دست مردم و سرمایه گذاران برساند مشکل حل بود. اینکه مثلا به هر نفر مانند امسال 600 دلار بدهیم تا خرج کند سیاست پولی نیست وسیاست مالی است. صحبت من این است که وقتی ترس از وام دادن وجود دارد و بانکها مشغول افزایش رزرو خود هستند سیاست پولی دیگر ابزار موثری برای بیرون آوردن اقتصاد از رکود نیست.
ممنون
سلام.
با توجه به اینکه تو پست قبلی گفته بودین افزایش سرمایهگذاری در مسکن از ۷ سال پیش شروع شده بود، چرا مشاوران اقتصادی مؤسسات مالی متوجه حباب نشدند؟ یا شده بودند و دیگه دیر شده بود و بروز نمیدادند؟ کدوم قسمتهای این ماجرا دو سال پیش غیر قابل حدس بود؟
ممنون
می دونم همه اهالی اقتصاد با نگاه کلاسیک و تجربی به شکل حرفه ای و کاملا مفصل به شرح این آشوب می پردازند.
اما به یک نکته از نظر من نمی بایست بی توجه بود اونهم ماهیت اقتصاد کاپیتالیستی است. ناچارا قدرتمندترین سیستم اقتصادی دنیا بواسطه ماهیت ذاتی خودش دچار آسیب می شود. علیرغم برنامه ریزیهای بسیار منظم و دقیق امانه بر پایه سود جمعی که بر پایه سودای گروههای منتخب انتظار این آشوب بر هر سیستم اقتصادی وجود خواهد داشت.
به رضا محمدی:
بعضی از اونها می دونستند. مثل BOA
برای همین هم بسته های وام رو به دیگران می فروختند و خودشون چندان آسیب ندیده اند.
به ناشناس:
ماهیت اقتصاد بازار فکر کردن به سود فردی است و نه جمعی و تا باد چنین بادا و گر نه کل نظام انگیزشی اون از بین می ره.
هیچ سیستم خوبی که پایه اش افزایش سود جامعه و نه فرد باشه وجود خارجی نداره.
سلام. این خیلی خوبه که تحلیل ها را به زبان ساده بیان می کنید که کسانی که با واژگان اقتصاد آشنا نیستند بفهمند. من شما را به لیست دوستان اضافه می کنم تا بقیه هم مراجعه کنند. فقط پیشنهاد می کنم متن تون را یک بار از نظر املایی اصلاح کنید .چون برخی از واژه ها جا افتاده اند. باز هم ممنون.
متن شما بدون دكر نام نويسنده تقريبا عينا در شماره اين هفته شهروند امروز چاپ شده
Thanks Sima,
They called me and they told me that.
They have apparently forgotten to put my name there.
That,s fine.
Thanks again
با عرض سلام و تشکر از مطالب و دانش مفید حضرتعالی
جناب آقای قندی در نوشته خود فرمودید که مسکن در آمریکا با این بحران که درخواست و تقاضا دچار نوسان شد و منجر به رکود در این بخش شد
سوال بنده اینه که به نظر شما دبی همچین وضعیتی خواهد داشت؟؟؟؟
با تشکر
سید حیدر اشرف
حیدر
اگر قیمت نفت به شدت کاهش پیدا کند دوبی هم احتمالا همین سرنوشت را به گمانم پیدا خواهد کرد.
ارسال یک نظر