در پست قبلی به شوخی نوشتم که "آمار می گوید که 50 درصد آمارها ساختگی اند." اما مثل اینکه ساختن آمار در ایران واقعا مرسوم است. مثلا به این خبر بی بی سی توجه کنید. بر اساس این خبر "انجمن پزشکان عمومی ایران می گوید متوسط سن سکته قلبی در ایران کاهش یافته و به مرز سی و پنج تا سی و دو سال رسیده است."
یا من معنی متوسط را نمی فهمم یا این آقایان. متوسط سن 32 سال برای سکته به این معنی است که به ازاء مثلا هر فرد 61 ساله ای که سکته می کند یک بچه 3 ساله هم سکته می کند (یا مثلا دو فرد تقریبا 16 ساله). یا به ازاء هر فرد 45 ساله که سکته می کند یک نفر 19 ساله هم باید سکته کند. قطعا چنین چیزی در ایران اتفاق نمی افتد.
یا اگر به بخش دیگراین خبر توجه کنید که نوشته " دکتر ایرج خسرونیا، رئیس هیات مدیره جامعه پزشکان متخصص داخلی ایران در این باره به بی بی سی گفت که پیش از این، سن متوسط مربوط به بیماری های قلبی بین ۴۰ تا ۶۰ سال بود که اکنون این سن به سی و دو سال کاهش پیدا کرده است. "
این یکی جمله به نظر من به این معنی است که ما اصلا این وسط آماری نداریم و همین طور روی هوا حرف می زنیم. بین سن متوسط 40 سال با سن متوسط 60 سال برای سکته از زمین تا ثریا فاصله است.
یک نفر به داد آمار در ایران برسد.
۱۰ نظر:
نکته مهم دیگر در پژوهشهای پزشکی که برای ما بسیار مهم است و در بررسی آمارهای سالهای مختلف به آن توجه میکنیم «پوشش آماری» ست. معمولا در اپیدمیها یا بیماریهای که تازه رواج میابند، اطلاعات افراد بررسی کننده (پزشک یا محقق) به اندازه کافی نیست که بتواند تشخیص درستی بدهد یا بداند که چگونه گزارش کند. برای همین موقع شروع یک بیماری در یک کشور (حتی کشورهای پیشرفته) معمولا آمار اولیه خیلی بیشتر از آن چیزی ست که گزارش میشود. به مرور که متخصصان تبحر و «دانش» بیشتری پیدا میکنند این آمار به میزان واقعی نزدیکتر میشود.
در این مورد، حق با شماست که «دامنه» و حجم نمونه تعریف نشده است. اما به نظر من یک علت، نبود دانش کافی آماری در جامعه است. هنوز تعریف St.D برای خیلی تحصیل کرده ها ناآشناست چه برسد به بقیه نکات مهم آماری!
تازه تو پزشکی وضع خیلی بهتر از حوزه های دیگه ست. اونا حداقل برای جمع و تفریق کردن اعداد دقیقی در اختیار دارن و فقط حس و حال جمع و تفریق کردن رو ندارن.
ولی تو حوزه هایی مثل صنعت حتی اعداد و ارقام هم کیلوییه.
بايد به پزشک ها آمار ياد بديم
قابل توجه وزارت علوم که براي رشته هاي پزشکي 2 واحد آمار بذارن!
رضا:
نکته خوبی گفتی. سوال اینه که آیا پزشکها در تمام طول تحصیل اصلا امار می خونند؟
در دوره دبیرستان که علوم تجربی اصلا امار نداره.
سلام
به نظرم جواب معما اینجوری حل میشه که این معیار تمرکز, میانگین نیست بلکه مد هست.
یعنی اگه نمودار رو رسم کنیم پیک تعداد سکته قلبی روی 32 تا 35 میافته.
در حالیکه قبلا بین 40 تا 60 بوده.
احتمالا به دلیل نداشتن سواد درست آماری نمیدونن که معیارهای تمرکز مختلف هستن و میانگین و میانه و مد یکی نیستن !
و مد رو همون میانگین میدونن !!
پویا:
برای من هم این معما است که منظور شون چیه؟ چیزی که می تونم بگم اینه که شاید اینها مشاهده می کنن که متوسط در حال پائین اومدن هست. اما بسیار بعید می دونم که مد سکته قلبی 32 باشه.
برای دانشجویان پزشکی یه درس دو واحدی هست به نام آمار و احتمال که متاسفانه "اصلا" خوب تدریس نمیشه و در حقیقت استاد درست و درمونی که گرایش آمار حیاتی بلد باشه نداریم و استادایی که درس میدن اصلا پزشکی بلد نیستن و {نمیدونن چه چیزایی برای ما اهمیت داره دونستنش}؛ یه سری فرمول میگن بدون اینکه حداقل "یک" مثال "کاربردی" ازش سر کلاس بگن ؛ آخه اونایی که درس میدن معمولا رشته شون آمار بوده و از پزشکی تقریبا هیچی بلد نیستن و متاسفانه نیازهای ما رو نمیدونن(حداقل ما که توی دانشکده پزشکی شهید بهشتی استاد درست درمون نداشتیم واسه آمار)
جای تاسف اینجاست که واسه بچه های پزشکی "حتی توی مقطع تخصص" هم این مباحث تدریس نمیشه و ما باید خودمون از منابع پراکنده جواب سوالامونو پیدا کنیم :(
(با اجازه از جناب حجت قندی)
آزاده خانم:
من حداقل سه سال از زمانی که در ایران فوق لیسانس می خواندم به دانشجویان پزشکی، دندانپزشکی و علوم بهداشتی در انجام پروژه های آماری کمک میکردم (البته رشته من آمار نیست)! حرف شما تا حدی درست است که نگاهی که مدرس به آمارحیاتی دارد باید هم آماری باشد و هم حیاتی. اما به نظر من نکته بسیار مهمتر این است که متاسفانه خود دانشجویان تمرین نمی کردند و علاقه ای به آمار نشان نمیدادند. وگرنه من شاگرد همان استادها بودم و پایه آماری را سر همان کلاسها یاد گرفتم. چیزهای جالب و جدیدی در کلاسهای آماری حیاتی یاد گرفتم (آمار غیر پارامتری) که سر کلاسهای آماری دوره لیسانس (آنالیز آمارهای چند طرفه) یاد نمی دهند. این چیزی ست که حتی در امریکا هم دیده ام: اینکه بعضی ها در شرایطی که نیاز نداشته باشند از یادگیری سرباز میزنند یا فقط در حدی یاد میگیرند که کار خودشان جلو برود.
خلاصه اینکه همه تقصیر گردن اساتید نیست و نمی توان به زور به دانشجویی که علاقمند نیست چیزی یاد داد. به گمان من «نیاز» در دانستن آمار چیزی ست که هنوز در دانشگاهها (چه ایران و چه امریکا) رشد نکرده است.
-برای کسانی که با مقدمات آمار حیاتی آشنایی دارند، «آمار پزشکی» داوسون و تراپ (ترجمه سرافراز) کتاب خوبی بود (http://www.adinebook.com/gp/product/9645627117) چاپ انگلیسی در آمازون فیدبک مثبت زیادی ندارد که بیشتر به خاطر این است که مقدمات را زیاد توضیح نداده است.
ممنون آزاده و بابک بابت اطلاعات
ارسال یک نظر