۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

آموزش زبان در کره و ایران

اوباما دیروز داستانی رو تعریف می کرد که در سفرش به کره از رئیس جمهور کره پرسیده که مهمترین چالش آموزشی شما چه بوده. رئیس جمهور کره جواب داده که فشار آموزشی از جانب مردم. مردم دلشون می خواد که بچه هاشون زودتر موضوعات مهم رو یاد بگیرند. مردم از ما می خواستند که مثلا آموزش زبان انگلیسی رو از کلاس اول ابتدایی شروع کنیم و به همین علت ما مجبور شدیم عده زیادی انگلیسی زبان رو از خارج به کره بیاریم که کار آسونی نبود. این داستان من رو یاد گفتگوی خودم و یکی از استادان آلمانی اینجا انداخت که از وضعیت آموزشی زبان خارجی در ایران می پرسید. من هم گفتم که ما سالها در مدرسه راهنمایی و دبیرستان زبانهای عربی و انگلیسی می خونیم بدون اینکه در لحظه فارغ التحصیلی بتونیم چند جمله با یک عرب زبان یا انگلیسی زبان حرف بزنیم. معلم ها هم فارسی زبانند. اگه کسی کمی زبان می دونه به این دلیله که به موسسه مثلا شکوه رفته که اونم معلمایی داره که زبان مادریشون فارسی است. جناب استاد آلمانی هم گفتش که اون هرگز تصور این رو هم نمی کنه که در کلاس زبانی بنشینه که زبان مادری معلمش همون زبان تدریس نباشه.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

ostadeton harfe dorosti nazade. inja to canada dar esl daneshga ostadai dars midan ke zabone madarishon English nist va bacheha ham kheyli azashon razian.mohem ine ke moalem che jori dars bede

حجت قندی گفت...

ناشناس:
شما تو بخش فرانسه زبان کانادا زندگی می کنین؟ البته اگه شما تو کانادا زبون از کسی غیر انگلیسی زبون یاد بگیرید یه کم عجیبه ولی به هر حال به اندازه کافی با انگلیسی زبونا هم زبون بوده شاید.

Unknown گفت...

مشکل ترکهای ایران هم حدیث دیگری است که محروم از فراگیری علمی و ادبی زبان مادری خود در مدارس بوده و باید سه زبان به کلی متفاوت با ترکی(فارسی و عربی و انگلیسی ) را توسط معلمانی که نه فارسند و نه عرب و نه انگلیسی، یاد بگیرند!

علی گفت...

با سلام و شادباش نوروز.
من بیش از ۲۵ سال است در آلمان و در ده سال گذشته به تناوب در چند کشور دیگر اتحادیه اروپا و ترکیه زندگی و کار می کنم. در تمامی این کشورها، بومی بودن آموزگاران زبان بیگانه، قاعده و خارجی بودن، حتی در بیشتر بنگاه های آموزش زبان استثناست. به خصوص در مورد آلمان تا ۸-۷ سال پیش و پاگرفتن اینترنت به معنای واقعی کلمه در زندگی روزانه، با وجود تمام تلاش ها، نتیجه عملی آموزش زبان به هیچ وجه رضایتبخش نبود. فراموش نکنیم که در در سیستم آموزشی تمامی این کشورها (البته حساب ترکیه کاملا جداست و برخلاف ظاهر بزک شده از تمامی دردهای یک کشور جهان سومی رنج می برد) باید حداقل ۲ زبان بیگانه آموخته شود.
فرانسوی ها و مخصوصا پاریسی ها که بخاطر غرور و تعصب نسبت به زبان زیبایشان با وجود یادگیری عملا قابل قبول زبان انگلیسی، تا حد ممکن (مخصوصا در کشور خودشان) از گفتگو به این زبان سرباز می زنند.
در اسکاندیناوی، فنلاند، هلند، یونان، بیشتر بالکان، مخصوصا صربستان که زبان "غریب تری" دارند، کماکان آموزگاران زبان در سیستم آموزش همگانی بومی بوده، ولی نتیجه کاملا متفاوتی بدست آمده و گسترش توانایی مکالمه روان به انگلیسی در تقریبا تمام سطوح جامعه، بسیار چشمگیر است. در اسکاندیناوی، فنلاند و هلند، در گستره جامعه انگلیسی عملا همسطح و برابر زبان مادریست. جالب است که تقریبا تمامی برنامه ها و فیلم ها در کانال های تلویزیونی و سینماها نیز به زبان اصلی (مخصوصا در مورد انگلیسی) و با زیرنویس پخش می شوند.
در مقابل در ایتالیا، اسپانیا و پرتقال ضریب نفوذ انگلیسی بسیار کمتر است.