ما ایرانیان با هنر و معماری خلاقانه قهر کرده ایم. آخرین باری که ایران و ایرانی معمار خلاقیتی بوده است که چشم نواز اهل هنر بوده و هست حدود چهار قرن قبل بوده است. منظورم معماری های دوره عباسی است. از مسجد شیخ لطف ا... تا خود میدان و دیگر آثار بزرگ. اهل حکومت با اهل هنر و علم یار بوده اند و نتیجه معماری و هنری است که نام ایرانی بدان زنده است. اما در این صد سال اخیر، وبا این همه ثروتی که ما در ایران داشته ایم، حتی یک کار هنری و معماری عظیم ساخته نشده است که مایه مباهات نسل های بعد به این نسل و نسل قبل از ما شود. آخرین پروژه بزرگ ما آن چیز درازی است که در تهران هوا کرده ایم. برج میلاد را می گویم. میلیونها دلار خرج تقلیدی کورکورانه از برج تورنتو شده است. همه ویژگی های نسل ما و پروژه های بزرگ ما را دارد: دراز و چشم گیر از دور اما بی خاصیت، تقلیدی ، کم هنر و غیر اقتصادی. (می گویند آنتن تلویزیون خواهد داشت، ساختن برج بلند تلویزیونی مانند این با آن همه مخارج برای شهری در کنار کوهی به ارتفاع 4000 متر هم خود شوخی جالبی است.) اگر می خواهید چیز درازی را بسازید لا اقل از عربها (که به غلط تحقیرشان می کنیم) یاد بگیریم. از برج دوبی شنیده اید؟ دراز هست اما منحصر به فرد است. درازترین است اما اقتصادی است (همه واحدها را حتی قبل از اتمام پروژه فروخته اند). زمان پدر بزرگ من آغاز نشده تا زمان نوه من هم افتتاحش طول نمی کشد. عربها اهل هنر نیستند با هنر و معماری دشمن هم نیستند. (منهای حاکمان دگم اندیش عربستان که نیمی از میراث فرهنگیشان را به بهانه مذهب ویران کرده اند.)
داستان ما فقط داستان برج میلاد نیست. زیارت امام رضا را نگاه کنید: از یک طرف مسجد گوهرشاد است که سمبلی از معماری ایرانی اسلامی است. از طرف دیگر طرح توسعه حرم است که با آن همه مخارج، که حتی از دید آدم کم آشنا به هنری مانند من به هیچ وجه آن چشم و روح نوازی مسجد گوهرشاد و صحن های قدیمی تر را ندارد.
مصلای بزرگ تهران هم همین داستان را دارد. عمر نوح و صبر ایوب می خواهد که تمام شدنش را ببینی. حالت حال آن بیشتر شبیه ویرانه ای مدرن است.
فاجعه بزرگتر از این بی هنری ما ساکت ماندن منتقدان هنری است. بعید می دانم در تمام این سالها حتی یک مقاله جدی در روزنامه های معتبر در جهت نقد آنچه بر معماری ایران می گذرد نوشته شده باشد. لازم است چشمانمان را باز کنیم تا جامعه ای چشم نواز بسازیم.
داستان ما فقط داستان برج میلاد نیست. زیارت امام رضا را نگاه کنید: از یک طرف مسجد گوهرشاد است که سمبلی از معماری ایرانی اسلامی است. از طرف دیگر طرح توسعه حرم است که با آن همه مخارج، که حتی از دید آدم کم آشنا به هنری مانند من به هیچ وجه آن چشم و روح نوازی مسجد گوهرشاد و صحن های قدیمی تر را ندارد.
مصلای بزرگ تهران هم همین داستان را دارد. عمر نوح و صبر ایوب می خواهد که تمام شدنش را ببینی. حالت حال آن بیشتر شبیه ویرانه ای مدرن است.
فاجعه بزرگتر از این بی هنری ما ساکت ماندن منتقدان هنری است. بعید می دانم در تمام این سالها حتی یک مقاله جدی در روزنامه های معتبر در جهت نقد آنچه بر معماری ایران می گذرد نوشته شده باشد. لازم است چشمانمان را باز کنیم تا جامعه ای چشم نواز بسازیم.
۲ نظر:
حرفت واقعا درسته!
باسلام ، واقعاً عالی بود و شما حرف دل ما را زدید .
می خواستم این نکته را بگویم که بناهای تاریخی که در شهرهای مختلف کشورمان مشاهده می کنیم ما را به فکر فرو می برد که معمارانی که این بناها را با هزار هنر ایرانی و چه هنرمندانه ساخته، نه سوادی و نه وسایل مجهز داشته اندو با این وجود بنایی ساخته اند که تا ابد زیبا ، جالب است و اگر تمام مهندسین و معماران ما جمع شوند نمی توانند حتی یک آجر شبیه بنایی تاریخی بسازند و این خواهش را از میراث فرهنگی دارم که حتی الامکان اگر بنای تاریخی را می خواهند مرمت کنند آن رابا امکانات حال خرابتر نکنند. ( خانه بهادری در کمیجان )
ارسال یک نظر