۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

تورم منفی، اینبار تهدید بزرگ علیه اقتصاد اروپا

در اکتبر سال 2008، درست کمی پس از بحران بزرگ اخیر در امریکا، تورم در امریکا منفی شد. منفی شدن تورم اقتصاددانها را بسیار می ترساند. دلیلش این است که تورم منفی به احتمال زیاد نشانه عمیقتر شدن بحران است. حدس بعضی از اقتصاددانها این بود که در حقیقت بحران در امریکا در آن زمان عمیقتر از آنی بود که داده های آن زمان ِ مربوط به تولید ناخالص داخلی بیان می کردند. داده های مربوط به تولید ناخالص داخلی که بعدها منتشر شد این مسئله را تائید کرد. (حدس اولیه این بود که تولید ناخالص داخلی امریکا در حدود 3 درصد کاهش یافته، اما آمارهای بعدی نشان د اد که این کاهش بیش از 7 درصد بوده است.)

حالا آی ام اف (صندوق بین المللی پول) هشدار داده است که تورم منفی اقتصاد اروپا را هم تهدید می کند و برای مقابله با این تهدید از بانک مرکزی اروپا خواسته است که مقدار عظیمی از بدهی دولتهای اروپایی را بخرد. که به این وسیله حجم پول در گردش در اروپا بیشتر می شود و شانس تورم منفی کاهش می یابد.

تهدید تورم منفی بعضی از کشورهای اروپایی را بیش از دیگران تهدید می کند. مثلا این تهدید در یونان، اسپانیا، و ایتالیا بیشتر از آلمان و اتریش است. هر گونه خرید قروض کشورهای اروپایی که باعث کاهش تهدید تورم منفی در کشورهای دسته اول شود باعث تورم بیشتر در آلمان خواهد شد (به این دلیل که همه این کشورها زیر یک چادر پولی قرار دارند) که لزوما به نفع اقتصاد آلمان نیست. به همین دلیل هم هست که آلمان با هر راه حلی که به تسهیلات کمی توسط بانک مرکزی اروپا شود مخالف است.

شاید تصور کنید که خبر کاهش قیمتها (مخصوصا برای کسانی که درآمد ثابتی دارند) خبر خیلی بدی هم نباشد. برای کل اقتصاد اما، این خبر، خبر خیلی بدی است. در حقیقت، تورم منفی علامتی است بر اینکه رکود اخیر احتمالا عمیقتر از آن چیزی است که آمارهای مربوط به بیکاری نشان می دهد و رکود عمیقتر هم خواهد شد.

چرا تورم منفی و کاهش قیمت ها رکود را بدتر می کند؟ یک دلیل ساده آن است که معمولا شرکتها تعهدات ثابتی دارند که باید برآورده کنند. از جمله این هزینه های ثابت حقوق پرسنل است. اگر قیمت ها کاهش یابد، درآمد شرکت ها کاهش می یابد در حالی که عمده هزینه هایشان ثابت مانده است. همین مسئله باعث ورشکستگی یک عده از شرکتها می شود. که این آخری باعث کاهش تقاضا برای کالاهای شرکت های دیگر و در نتیجه کاهش بیشتر قیمت ها می شود. و این داستان و سیکل نامیمون می تواند مانند فیدبک مثبتی عمل کند که رکود را عمیقتر می کند.

دلیل دوم آن است که در زمان رکود و تورم منفی (که می تواند ناشی از رکود یا ناشی از بحران در بازار اعتبار باشد) نگهداشتن پول در حقیقت با پاداش همراه است در حالی که سرمایه گذاری با ریسک بیشتری همراه می شود. به همین دلیل میل به سرمایه گذاری به شدت کاهش می یابد که این خود باعث عمیق تر شدن رکود می شود. 

تجربه دهه 1990 ژاپن و دهه 1930 در امریکا نشان می دهد که مبارزه با تورم منفی بسیار سخت است.

پ.ن. 
آقا مهدی سوال کرده: چرا مبارزه با تورم منفی سخت است؟ چاپ کردن پول و سرمایه گذاری دولتی به نظر راه حل ساده ای برای تحریک به رشد اقتصادی و ایجاد تورم است. تجربه دهه 30 امریکا با اف دی آر هم همین بوده. همین برنامه های تشویقی اوباما در سال 2008 بود که اقتصاد امریکا را از وارد شدن به تورم منفی باز داشت.

پاسخ: بانک مرکزی مثلا در امریکا می تواند حجم پول پایه را اضافه کند. برای اینکه این اضافه حجم پول پایه به تورم منجر شود، تقاضا (مخصوصا برای سرمایه گذاری) بایستی تحریک شود. اگر بخش خصوصی امیدی به بازگشت سرمایه نداشته باشد (به این دلیل که اقتصاد در حال رکود است!) آن حجم پول اضافه فقط در بانکها خواهد ماند و بانکها آن را به بانک مرکزی خواهند برد. یعنی که این اضافه پایه پولی تبدیل می شود به سپرده بانکها در بانک مرکزی. راه حل (به قول شیخنا کینز) این است که تقاضا به وسیله دولت تحریک شود (که همان است که شما گفتید). اما اگر مثلا به دلایل سیاسی دولت قادر نباشد که تقاضا را افزایش دهد، یا اگر این افزایش تقاضا کافی نباشد، در این صورت مردم در مد پس انداز باقی خواهند ماند و حجم پول در گردش که برای مبادله استفاده می شود تغییر نخواهد کرد و لذا تورم ممکن است که منفی هم بشود و آنچیزی که مارپیچ تورمی منفی است رخ دهد.

۴ نظر:

Mahdi گفت...

چرا مبارزه با تورم منفی سخت است؟ چاپ کردن پول و سرمایه گذاری دولتی به نظر راه حل ساده ای برای تحریک به رشد اقتصادی و ایجاد تورم است. تجربه دهه 30 امریکا با اف دی آر هم همین بوده. همین برنامه های تشویقی اوباما در سال 2008 بود که اقتصاد امریکا را از وارد شدن به تورم منفی باز داشت.

حجت قندی گفت...

به مهدی:
بانک مرکزی مثلا در امریکا می تواند حجم پول پایه را اضافه کند. برای اینکه این اضافه حجم پول پایه به تورم منجر شود، تقاضا (مخصوصا برای سرمایه گذاری) بایستی تحریک شود. اگر بخش خصوصی امیدی به بازگشت سرمایه نداشته باشد (به این دلیل که اقتصاد در حال رکود است!) آن حجم پول اضافه فقط در بانکها خواهد ماند و بانکها آن را به بانک مرکزی خواهند برد. یعنی که این اضافه پایه پولی تبدیل می شود به سپرده بانکها در بانک مرکزی. راه حل (به قول شیخنا کینز) این است که تقاضا به وسیله دولت تحریک شود (که همان است که شما گفتید). اما اگر مثلا به دلایل سیاسی دولت قادر نباشد که تقاضا را افزایش دهد، یا اگر این افزایش تقاضا کافی نباشد، در این صورت مردم در مد پس انداز باقی خواهند ماند و حجم پول در گردش که برای مبادله استفاده می شود تغییر نخواهد کرد و لذا تورم ممکن است که منفی هم بشود و آنچیزی که مارپیچ تورمی منفی است رخ دهد.

sadraabtahi@yahoo.com گفت...

دولت چگونه می تواند تقاشا را تحریک کند ؟

حجت قندی گفت...

به آقای ابطحی: دولت با افزایش مخارج خود مصرف را مستقیم اضافه می کند و این مصرف اضافه ایجاد درآمد برای بعضی افراد جامعه می کند که آن هم خود مصرف را بیشتر می کند و ....