در امریکا، دولت مداخله ای (حداقل مستقیمی) در تعیین تعداد دانش جویان هر رشته دانشگاهی ندارد. مکانیزم این است که دانشجویان، با نیم نگاهی به بازار کار، نیم نگاهی به توانایی و نیم نگاهی به علاقه شخصی، خود رشته تحصیلی خود را انتخاب می کنند. اگر رشته ای با تقاضای زیاد مواجه باشد، دانشکده مربوطه استاد بیشتر استخدام می کند، و آن رشته دانشگاهی گسترش می یابد. سیستم بدون نقص و تاخیر نیست، اما عملا این بازار است که مهمترین تعیین کننده تعداد فارغ التحصیلان هر رشته است. دانشجو مخارج خود را می پردازد، رشته خود را انتخاب می کند و ریسک پیدا کردن یا نکردن کار را خود می پذیرد.
در چین و ایران، دانشگاهها توسط دولت کنترل می شوند. دولت است که میزان دانشجویان هر رشته را انتخاب می کند. توجه چندانی هم معمولا به بازار کار ندارد. دانشجو هم برای رشته رقابت می کند، اما تعداد دانشجویان هر رشته در نهایت با مکانیسمی انتخاب می شود که دولت آن را کنترل می کند و نه دانشجو. (ممکن است که بگویید دولت به بازار کار نیم نگاهی دارد که ممکن است درست یا غلط باشد.) البته در چین این سیاست در حال عوض شدن است. دولت چین اعلام کرده است که تعداد دانشجویان در رشته هایی که در آن 60 درصد دانشجویان به مدت دو سال متوالی قادر به یافتن کار نباشند را کاهش می دهد. شاید ایران هم باید مکانیسم مشابهی را برای رشته های دانشگاهی دولتی اتخاذ کند.
۱۰ نظر:
ياد ماجرايي افتادم:در وزارت بهداشت نشسته بودم و در خصوص برنامههاي منابع انساني صحبت ميکرديم. کتابچهاي روي ميز بود که عنوانش خاطرم نيست، اما محتوايش، برآورد تعداد پزشک و داروساز مورد نياز براي سالهاي آتي بود. اين کتاب دو سه سال پيش نوشته شده بود و بنابراين من به سرعت رفتم سراغ آن قسمتي که ظرفيت پزشکي سال 1390 را مشخص کرده بود (بر اساس نيازهاي سال 1400، حکم کرده بود که ما بايد در سال 1390 و 91 و الخ چقدر دانشجوي پزشکي و داروسازي بگيريم)
حالا برآوردشان چقدر بود؟ حدود 400 يا 600. درست خاطرم نيست. پرسيدم امسال چقدر گرفتهايم؟ گفتند 4000 نفر و بيشتر.
مکانيزمش ظاهرن اين طور بود که از وزارتخانه با روساي دانشگاه صحبت ميکردند (به اعتراف خودشان) در واقع يک گپ تلفني ميزدند که آقاي دکتر، پارسال چقدر گرفته بودي؟ خاطرت هست؟ طرف ميگفت 100 تا. اين يکي ميگفت امسال 120 تا بگير خيرش را ببينيد (خنده حضار) و اينگونه بود که مثلن دانشگاه شهيد بهشتي 120 تا دانشجوي پزشکي مي گرفت.
دلم نميخواست اين ماجرا را علني کنم،ولي خدارا شاهد ميگيرم عين واقعيت بود. دلم گرفت ...
خیلی ممنون که این داستان رو اینجا گفتین آقای سیاوش خان.
بالاخره یه چیز بامفهوم راجع به نظام تصمیم گیری ما می گه.
داستان جالبی دکتر جان....مثل همیشه.
راستی آقای دکتر چند بار ایمیل زدم و در مورد ادامه تحصیل در مقطع ارشد اقتصاد پرسیدم-البته الان مشغول ارشد مکانیک دانشگاه تهران هستم-ولی انگار جنابعالی اصلا وقتی برای پاسخگوئی به این حقیر نداشتید.
باز هم ممنون
کامنت سیاوش از این جهت جالب است که نشان می دهد سیستم تصمیم گیری مرکزی به ندرت هوشمند است!
دوستان من در فرايندهاي برنامهريزي کلان و بخشي زيادي مشارکت داشتهام. راستش را بخواهيد، الان تقريباً مي توانم تضمين کنم که روشهاي برنامهريزي بلندمدت کشور ما يکي ازپيشرفتهترينها است. همين الان، در يکي از پروژهها، ما به واقع از پيشرفتهترين و پيچيدهترين متد موجود داريم استفاده ميکنيم. اما مساله اينجاست که آخرش منتهي ميشود به همان کتابچهاي که روي ميز بود و سياستگذار، تصميمش را مثل سابق ـ ديمي ـ ميگيرد. اين را من بارها برخورد کردهام. با اين معضل چه بايد کرد؟
ميخواهم از آن طرف داستان، بگويم خيلي وقتها مساله ما عدم برنامهريزي نيست. عملنکردن به برنامهها يا عقلانيرفتار نکردن است.
خدا شر اين نگاه کوتاهمدت و مقطعي و عمر کوتاه مديريتها را که همه و همه به هم گره خوردهاند از دامن ما کوتاه کند. (آمين)
سیاوش:
من موندم که کدوم بدتره. قدرت برنامه ریزی داشتن و در عین حال تصمیمات غلط، یا اصلا قدرت برنامه ریزی و فکر کردن نداشتن؟
به نظر من که خیلی فرق نمی کنن.
ممنون از کامنت خوبتون
خواهش میکنم. اساسا به این نکته توجه بفرمائید که ما چند سالی است مشغول راهبردنویسی و برنامه ریزی هستیم, اما هنوز چرخه مدیریت استزاتژیک در سازمانهایمان شکل نگرفته به این معنا که کسی رسیدن سازمانها به اهداف را بررسی نمیکند. تازگی در دو سه سازمان _ ظرف همین یکی دو سال گذشته _ میبینم که مشغول طراحی سیستمهایی برای ارزیابی هستند. این را در پاسخ به علی گفتم که از هوشمندی سیستم گفته بود.
من هوشمندی سیستم را این طور میفهمم که اطلاعات درست را در زمان درست برای تصمیم گیری در اختیار داشته باشد. کو کجاست آن اطلاعات درست از بیرون (محیط سازمان) و درون سازمان (نتایج ارزیابی های راهبردی منظم)؟
به نظرم بعد از این هوشمندی, نوبت به این میرسد که آقای مدیر چقدر عقلانی تصمیم بگیرد یا نگیرد؟
متاسفانه اطلاعات عمومی مربوط به محیط کسب وکار, اجتماعی, فرهنگی, تکنولوژیک و... به ندرت به موقع و دقیق تولید می شود. داخل سازمان ها را هم که عرض کردم. بنابراین سازمان ها ضعف هوشمندی دارند. موافقم.
حالا اینها ربطش به وبلاگ اقتصادی حجت که ما همیشه از آن یاد میگیریم چه بود؟ نمیدانم :))
راستی یک مساله دیگر درهمین ارتباط یادم آمد. چند سال پیش خاطرتان هست که پیام نور یکهو ظرفیتها را افزایش داد؟ به نظر شما چقدر طبق یک "تصویر بزرگ" یا استراتژی کلان یا راهبرد ملی بود؟ به نظر من که این ها نبود. انگار صحنه عمومی کشور را با رقابتهای دو بنگاه تجاری اشتباه گرفته بودند: پیام نور در برابر آزاد مثل نایک در برابر آدیداس!!
سیاوش خان:
بعضی وقتها من چیزی رو پست می کنم که جای بحث باز بشه و من از شما یاد بگیرم نه برعکس. ممنون از نظرات آموزشی تون.:)
اول با ایده موافق بودم ولی بیشتر که فکر می کنم اینکه 60 درصد آن هم دوسال درست ماقبل درست نیست. برنامه ریزی برای آینده کجا می رود؟ راه حل چند سال اول اجرایش فقط برای رفع مشکل بیکاری درست بعد از فارغ التحصیلی خوبست.
ارسال یک نظر