۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

بازدهی تحصیلات دانشگاهی در امریکا

اول به این آمار توجه کنید:

  • میانه درآمد یک فرد شاغل با تحصیلات دانشگاهی معادل کارشناسی در امریکا برابر ۴۷۰۰۰ دلار در سال است.
  • میانه درآمد یک فرد شاغل با تحصیلات دانشگاهی که لیسانس نگرفته است در امریکا برابر ۳۳۰۰۰ دلار در سال است.
  • میانه درآمد یک فرد شاغل با تحصیلات دبیرستان در امریکا برابر ۲۷۰۰۰ دلار در سال است.
نکته اول:
مطالعات بسیاری در امریکا و دیگر نقاط جهان در رابطه با تاثیر تحصیلات بر روی درآمد افراد صورت گرفته است که شواهد نشان دهنده تاثیر مثبت تحصیلات بر روی درآمد است.

نکته دوم:
ممکن است که شما بگویید که کسانی را می شناسید که تحصیلات دانشگاهی دارند و درآمدی هم ندارند. توجه به این نکته لازم است که مثال جای آمار را نمی گیرد. این مثل این است که بگویید که من بسیاری از آدمها را می شناسم که هنگام رانندگی کمربند نمی بندند و سالم به خانه برمی گردند. گفته شما متناقض این واقعیت آماری نیست که می گوید کمربند ایمنی جان هزاران نفر را در تصادفات نجات می دهد.

نکته سوم: به نظرم می رسد که یافتن رابطه بین تحصیلات دانشگاهی و درآمد در ایران به وسیله آمار کمی دشوارتر از یافتن این رابطه در غرب است. دلیلش این است که این رابطه در غرب به وسیله بازار تعیین می شود. در ایران بخش عظیمی از نیروی کار به وسیله دولت و شرکتهای دولتی استخدام شده اند که حقوق آنها به وسیله دولت (مثلا بر اساس قانون پرداخت هماهنگ) تعیین می شود و نه بر اساس کارآیی کارمند یا کارگر.

نکته خوبی رو ناشناسی در زیر ذکر کرده که «صرف اين امار وجود عليت را نشان نميدهد. مثلا ممكنه چون استعداد يادگيري بيشتري داشته اند هم به تحصيلات دانشگاهي پرداخته اند هم در بازار موفق تر بوده اند.»
نکته کاملا درسته. راه تست کردن فرضیه شما اینه که به کشورهایی بروید و به آمار نگاه کنید که کسری از جمعیت با وجود استعداد بالا امکان رفتن به دانشگاه رو ندارند و درآمد اونها رو با کسانی که به دانشگاه می روند مقایسه کنید.
من به صورت مبهم به خاطر می یارم که در جایی چنین مطالعه ای رو دیده ام و اثر آموزش بر درآمد مثبت بوده است.

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

درسهای بحران اخیر برای اقتصاد ایران

این نوشته در روز سه شنبه به عنوان سرمقاله در روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ رسید.

بن برنانکه (رئیس فدرال رزرو امریکا) اعلام کرده است که رکود حاصل از بحران اخیر احتمالا در حال پایان است. بحرانی که شبیه ترین بحران به بحران جهانی دهه ۱۹۳۰ تلقی شده است که در آن نرخ بیکاری به 30% رسید و تولید داخلی امریکا و به تبع آن جهان، تقریبا نیمی از ارزش خود را از دست داد. شباهت این دو بحران این است که در هر دو بحران، بسیاری از موسسات بانکی و بیمه واعتباری در مدت بسیار کوتاهی سقوط کردند. نتیجه بحران اول، آن رکود عظیم بود. و به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، بدون درس گرفتن از اشتباهات بزرگ بحران دهه ی۱۹۳۰، احتمال تکرار بحرانی به همان ابعاد وجود داشت.
سه اشتباه بزرگ، رکود دهه ۱۹۳۰ را بسیار عمیقتر کرد. اولین اشتباه، کم توجهی بانک مرکزی امریکا (فدرال رزرو) به خشک شدن نقدینگی بود. گر چه فدرال رزرو به تزریق پول به بازار دست زد، اما این تزریق - همانگونه که به درستی و به وسیله میلتون فریدمن، یکی از بزرگترین اقتصاددانان قرن گذشته اشاره کرده است- به آن اندازه نبود که جلوی کاهش حجم پول را بگیرد. خشک شدن نقدینگی (کاهش حجم پول در گردش) عامل اول عمیق شدن بحران بود. اشتباه دوم، اتخاذ سیاستهای حمایتی از تولیدات داخلی بود. افزایش تعرفه ها بر واردات، موجی از جنگ تجاری را در جهان آغاز کرد که به ضرر همه کشورهای صنعتی آن زمان شد. اشتباه سوم، تلاش دولت هربرت هوور (رئیس جمهور وقت امریکا) برای متوازن کردن بودجه و کاهش کسری آن در زمان رکود بود. برای متوازن کردن بودجه، دولت هوور، مالیات ها را در زمانی که مردم پولی برای خرج کردن نداشتند اضافه کرد و مخارج دولت را کاهش داد که این کاهش باعث کاهش بیشتر درآمد مردم و قدرت خرید آنها شده و رکود را به شدت تشدید کرد.
اقتصاددانان و تصمیم گیران اقتصادی کشورهای توسعه یافته (و در راس آنان بن برنانکه که خود متخصص رکود بزرگ اقتصادی است) بر این اشتباهات واقف بودند. اولا، بانکهای مرکزی تمامی کشورهای بزرگ، از امریکا گرفته تا اروپا، ژاپن و چین، دست به تزریق گسترده پول در بازار زدند. لازم به ذکر است که در شرایط رکودی از جنس رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰، تورم به آسانی رخ نمی دهد. با وجود تزریق عظیم پول در بازار، تورم در امریکا در زیر یک درصد مانده است. دوم آنکه، این کشورها از اتخاذ سیاستهای حمایتی به شدت پرهیز کرده اند. سوم آنکه، تمامی این دولتها مخارجشان را افزایش داده اند و از مالیاتها کاسته اند. نتیجه آن شده است که کسری بودجه امریکا به بیش از سه برابر رکورد قبلی آن افزایش یافته است که البته باعث نگرانیهای فراوانی شده است. نتیجه این تصمیم گیریها آن شده است که رکودی که می توانست جهان را در خود فرو برد و در اثر آن زندگی صدها میلیون نفر به خطر بیافتد به رکود معمولی مانند رکود دهه هشتاد میلادی تبدیل شده است.
اشتباه نکنیم، منظور از احتمال پایان رکود این نیست که اثرات منفی این بحران محو شده است. بیکاری در امریکا کمی کمتر ۱۰٪ است که در این کشور بسیار بالا تلقی می شود. بیش از ۶ میلیون شغل از بین رفته است و برای جبران آنچه که در این بازار کار اتفاق افتاده، بایستی حداقل ده میلیون شغل تا یک سال دیگر ایجاد شود تا بازار کار امریکا به نقطه ای برسد که سال گذشته در آن بوده است.
همانگونه که بحران دهه ۱۹۳۰، تبدیل به درسی برای اقتصاددانان و سیاستمداران شد تا از بروز بحرانی معادل آن جلوگیری کنند، بحران اخیر و بحران گذشته بایستی درسی برای اقتصاد ایران باشد.
اولین درس آن است که سلامت موسسات مالی برای اقتصاد حیاتی است. برای داشتن موسسات مالی سالم (از قبیل بانکها، بیمه، شرکتهای سرمایه گذاری و ...)، وجود یک بانک مرکزی سالم، آگاه به مسائل اقتصادی، مستقل از سیاست بازی، و مجهز به ابزارهای پولی ضروری است. برای حفظ سلامت موسسات مالی نیاز به نهادهای دیگری هم هست که از حوصله این بحث خارج است.
دومین درس آن است که علم اقتصاد مهم است. علم اقتصاد می تواند از بروز فجایع جلوگیری کند. این به آن معنی نیست که همه اقتصاددانان علم اقتصاد را به درستی می فهمند. بودند اقتصاددانان نامداری که با تمامی اقدامات اصلاحی مخالف بودند و اصولا احتمال رکود را منکر می شدند.
سومین درس آن است که جهانی شدن هزینه هم دارد. اما پاداش جهانی شدن آنقدر عظیم است که هیچ کدام از قدرتهای اقتصادی حاضر نشده اند ذره ای از درهم تنیدگی اقتصادشان با اقتصاد جهانی بکاهند. واقعیت آن است که وابستگی اقتصادهای ایزوله یک طرفه است، به این معنی که این اقتصادها به خارج بستگی بیشتری دارند تا خارج از مرزها به این اقتصادها. جهانی شدن به معنی وابستگی دوطرفه است. اقتصاد ایران لازم است که جهانی شود.








۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

روانشناسی خواب دیدن

مدتی است که کمی روانشناسی مطالعه می کنم و به همین بعضی از پستهایم - مثل پست قبلی - پستهای روانشناسی شده است. این یکی پست درباره خواب است.

اول، نکات جالب درباره خواب دیدن:

1- همه خواب می بینند، گر چه بسیاری خوابهایشان را فراموش می کنند.
2- اکثر خوابها، خوابهای بد هستند.
3- مردمی که در قبایل زندگی می کنند بیشتر مردم کشورهای صنعتی خوابهای پر پرخاش و وحشتناک می بینند.
مردها بیش از زنان خوبهای پر پرخاش می بینند.
امریکایی ها بیش از اروپایی ها خوابهای پر پرخاش می بینند.
4- بنابر نظرسنجی های روانشناسی:
زنان بیشتر دوست دارند که خوابهای رومانتیک ببینند و مردها بیشتر دوست دارند که خواب سکس با غریبه ها را ببینند.
5- حدود 10% خوابهای بعد از بلوغ موضوعی جنسی دارند.
6- عمومی ترین خوابها: تعقیب شدن، و افتادن
7- 12% مردم فقط خوابهای سیاه و سفید می بینند.

دلایل خواب دیدن:

یک تئوری این است که خواب، آرزوهای نهفته انسان است(فروید). این تئوری اساس علمی چندانی ندارد.
تئوری دیگر این است که جسم انسان خود را در شب تعمیر می کند. و ذهن انسان با یادآوری آنچه در داخل حافظه دارد، به تقویت و تحکیم حافظه کمک می کند. در این هنگام، بعضی از محفوظات انسان و به صورت اتفاقی به قسمت خودآگاه ذهن نشت می کند و به همین دلیل ما خواب می بینیم. لذا خواب محصول جانبی کاری ضروری مغز است. (از تئوریهای دیگر می گذریم.)

ضرورت خواب:

خواب برای سلامت ضروری است. یک تئوری این است که خواب برای تعمیر بدن در شب ضروری است. در شب، شما به انرژی کمتری نیاز دارید و لذا خواب برای ذخیره انرژی است. هورمونهای رشد هم در شب بیشتر ترشح می کنند.


۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

در باره اهمیت زیبایی و جذابیت فیزیکی

رابطه بین زیبایی و درامد، رابطه ای شناخته شده در اقتصاد است. رابطه غیر قابل پیش بینی هم نیست. مثلا مطالعه ای که در دانشگاه گیلدهال لندن و بر روی 11000 نفر انجام شده نشان می دهد که کسانی که خود را جذابتر می دانند متوسط درآمدشان %13 بیشتر از کسانی است که خود را چندان جذاب نمی دانند.
اما من اخیرا تست روانشناسی را می خواندم که در آن خانمی با دو دسته از مردان مصاحبه می کند. در مصاحبه با گروه اول و به عمد، ظاهر خانم (از نظر لباس و آرایش) به گونه ای تغییر داده شده است که جذاب به نظر نیاید. در مصاحبه با گروه دوم، ظاهر خانم مصاحبه کننده به ظاهری جذاب تغییر داده شده است. خانم مصاحبه کننده، تک تک افراد دو گروه را ارزشیابی می کند و نتیجه را به خود آن فرد گزارش می کند. نتیجه ارزشیابی می توانسته خوب یا بد باشد و نتیجه ها تقریبا رندم بوده است. نتیجه تست آن بوده است که بین کسانی که با خانم (با لباس و ظاهر) جذاب مصاحبه کرده اند و ارزشیابی خوب گرفته اند بسیار راضی و خوشحال بوده اند. کسانی که با خانم (با لباس و ظاهر) جذاب مصاحبه کرده اند و ارزشیابی بد گرفته اند بسیار نا راضی و ناراحت بوده اند. اما کسانی که با خانم (با لباس و ظاهر) غیر جذاب مصاحبه کرده اند، چه ارزشیابی مثبت و چه منفی، اهمیت چندانی به نتیجه ارزشیابی نداده اند، به این معنی که نه خوشخال و راضی بوده اند و نه ناراحت. از نظر آنها ارزشیابی ارزش چندانی نداشته است.